حکمت 133
وَقَالَ عَلَيهِ السَّلامُ
الدُّنْيَا دَارُ مَمَرٍّ لا دَارُ مَقَرٍّ، وَالنَّاسُ فِيهَا رَجُلانِ: رَجُلٌ بَاعَ فِيهَا نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا، وَرَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا.
امام (عليه السلام) فرمود:
دنيا سراى عبور است نه سراى اقامت و مردم در دنيا دو گونه اند: بعضى خود را فروختند و خويش را هلاک کردند و بعضى خود را خريدند و آزاد کردند.
شرح و تفسیر حکمت 133
در ميان آزادى و اسارت
امام (عليه السلام) در اين کلام حکيمانه به حقيقت دنيا اشاره کرده و کسانى را که در دنيا هستند از نظر استفاده درست يا نادرست از آن به دو گروه تقسيم مى کند.
نخست مى فرمايد: «دنيا سراى عبور است نه سراى اقامت»؛ (الدُّنْيَا دَارُ مَمَرٍّ لا دَارُ مَقَرٍّ).
اين تشبيه شبيه چيزى است که امام سجاد (عليه السلام) از حضرت مسيح (عليه السلام) نقل کرده است که مى گويد: «الدُّنْيا قَنْطَرَةٌ فَاعْبُرُوها وَلا تَعْمُرُوها؛ دنيا به منزله پلى است، از آن عبور کنيد و به فکر آباد کردن آن (و خانه ساختن بر آن) نباشيد».
شبيه اين تعبير در خطبه 203 با بيان ديگرى آمده است، مى فرمايد: «أيُّهَا النّاسُ، إنَّمَا الدُّنْيا دارُ مَجازٍ، وَالاْخِرَةُ دارُ قَرارٍ، فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّکُمْ لِمَقَرِّکُمْ».
تعبيرى که در آيه شريفه 39 سوره غافر آمده نيز از نظر مفهوم کلام اين پيام را به ما مى دهد که دنيا دار قرار نيست بلکه فقط گذرگاهى است (وَإِنَّ الاْخِرَةَ هِىَ دَارُ الْقَرَارِ).
البته دنيا براى آنها که آن را هدف مى بينند قرارگاه است و براى آنان که به عنوان وسيله اى به آن مى نگرند گذرگاه است. سپس امام (عليه السلام) اشاره به اين دو گروه کرده، مى فرمايد: «مردم در آن (= دنيا) دو گونه اند: بعضى خود را فروختند و خويش را هلاک کردند و بعضى خود را خريدند و آزاد کردند»؛ (وَالنَّاسُ فِيهَا رَجُلانِ: رَجُلٌ بَاعَ فِيهَا نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا، وَرَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا).
جمله اوّل اشاره به کسانى است که دنيا را «دار مقرّ» مى دانند و جمله دوم ناظر به کسانى است که آن را «دار ممرّ» مى شمارند (به اصطلاح، اين دو جمله نسبت به دو جمله پيشين از قبيل لف و نشر غير مرتب است).
«بَاعَ فِيهَا نَفْسَهُ» اشاره به اين است که تمام سرمايه وجود انسان عمر و حيات و زندگى اوست. هنگامى که آن را با متاع اندک دنيا و لذات و هوس هاى آلوده آن معاوضه کند، گويى خود را فروخته و به صورت برده اى درآمده است و در نتيجه موجب هلاکت خويشتن شده است، زيرا در سراى ديگر جايگاه امن وامانى ندارد.
جمله دوم: «ابْتَاعَ نَفْسَهُ؛ خود را خريدارى کرده» اشاره به اين است که گويى قبلاً اسير نفس و برده شيطان بوده سپس با اطاعت پروردگار، خود را خريده و آزاد کرده است.
در ضمن از اين تعبير پرمعناى امام (عليه السلام) استفاده مى شود که آزادى حقيقى در پيروى از فرمان خداست و آنچه بعضى آزادى مى پندارند نوعى اسارت در چنگال هوا و هوس و خواسته هاى شيطانى است. آرى، بايد امير نفس خويش بود نه اسير.
و به گفته شاعر:
اسير نفس نشد يک زمان علىّ ولىّ *** اسير نشد که بر مؤمنين امير آمد
اسير نفس کجا و امير خلق کجا *** که سربلند نشد آن که سر به زير آمد در حديث ديگرى از همان حضرت در غررالحکم نقل شده است که فرمود: «اُنْظُرْ إلَى الدُّنْيا نَظَرَ الزّاهِدِ الْمُفارِقِ وَلا تَنْظُرْ إِلَيْها نَظَرَ الْعاشِقِ الْوامِقِ؛ به دنيا همچون زاهدى که مى خواهد از آن جدا شود نگاه کن نه همچون عاشق دلداده».
* * *
امام (عليه السلام) در اين کلام حکيمانه به حقيقت دنيا اشاره کرده و کسانى را که در دنيا هستند از نظر استفاده درست يا نادرست از آن به دو گروه تقسيم مى کند.
نخست مى فرمايد: «دنيا سراى عبور است نه سراى اقامت»؛ (الدُّنْيَا دَارُ مَمَرٍّ لا دَارُ مَقَرٍّ).
اين تشبيه شبيه چيزى است که امام سجاد (عليه السلام) از حضرت مسيح (عليه السلام) نقل کرده است که مى گويد: «الدُّنْيا قَنْطَرَةٌ فَاعْبُرُوها وَلا تَعْمُرُوها؛ دنيا به منزله پلى است، از آن عبور کنيد و به فکر آباد کردن آن (و خانه ساختن بر آن) نباشيد».
شبيه اين تعبير در خطبه 203 با بيان ديگرى آمده است، مى فرمايد: «أيُّهَا النّاسُ، إنَّمَا الدُّنْيا دارُ مَجازٍ، وَالاْخِرَةُ دارُ قَرارٍ، فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّکُمْ لِمَقَرِّکُمْ».
تعبيرى که در آيه شريفه 39 سوره غافر آمده نيز از نظر مفهوم کلام اين پيام را به ما مى دهد که دنيا دار قرار نيست بلکه فقط گذرگاهى است (وَإِنَّ الاْخِرَةَ هِىَ دَارُ الْقَرَارِ).
البته دنيا براى آنها که آن را هدف مى بينند قرارگاه است و براى آنان که به عنوان وسيله اى به آن مى نگرند گذرگاه است. سپس امام (عليه السلام) اشاره به اين دو گروه کرده، مى فرمايد: «مردم در آن (= دنيا) دو گونه اند: بعضى خود را فروختند و خويش را هلاک کردند و بعضى خود را خريدند و آزاد کردند»؛ (وَالنَّاسُ فِيهَا رَجُلانِ: رَجُلٌ بَاعَ فِيهَا نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا، وَرَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا).
جمله اوّل اشاره به کسانى است که دنيا را «دار مقرّ» مى دانند و جمله دوم ناظر به کسانى است که آن را «دار ممرّ» مى شمارند (به اصطلاح، اين دو جمله نسبت به دو جمله پيشين از قبيل لف و نشر غير مرتب است).
«بَاعَ فِيهَا نَفْسَهُ» اشاره به اين است که تمام سرمايه وجود انسان عمر و حيات و زندگى اوست. هنگامى که آن را با متاع اندک دنيا و لذات و هوس هاى آلوده آن معاوضه کند، گويى خود را فروخته و به صورت برده اى درآمده است و در نتيجه موجب هلاکت خويشتن شده است، زيرا در سراى ديگر جايگاه امن وامانى ندارد.
جمله دوم: «ابْتَاعَ نَفْسَهُ؛ خود را خريدارى کرده» اشاره به اين است که گويى قبلاً اسير نفس و برده شيطان بوده سپس با اطاعت پروردگار، خود را خريده و آزاد کرده است.
در ضمن از اين تعبير پرمعناى امام (عليه السلام) استفاده مى شود که آزادى حقيقى در پيروى از فرمان خداست و آنچه بعضى آزادى مى پندارند نوعى اسارت در چنگال هوا و هوس و خواسته هاى شيطانى است. آرى، بايد امير نفس خويش بود نه اسير.
و به گفته شاعر:
اسير نفس نشد يک زمان علىّ ولىّ *** اسير نشد که بر مؤمنين امير آمد
اسير نفس کجا و امير خلق کجا *** که سربلند نشد آن که سر به زير آمد در حديث ديگرى از همان حضرت در غررالحکم نقل شده است که فرمود: «اُنْظُرْ إلَى الدُّنْيا نَظَرَ الزّاهِدِ الْمُفارِقِ وَلا تَنْظُرْ إِلَيْها نَظَرَ الْعاشِقِ الْوامِقِ؛ به دنيا همچون زاهدى که مى خواهد از آن جدا شود نگاه کن نه همچون عاشق دلداده».
* * *