حکمت 152
شرح و تفسیر حکمت 152
جهان ناپايدار
ناپايدارى جهان و مواهب و نعمت هاى آن، موضوع اين کلام حکيمانه امام (عليه السلام) است، مى فرمايد: «هرچيزى که روى مى آورد روزى پشت خواهد کرد وچيزى که پشت مى کند گويى هرگز نبوده است»؛ (لِکُلِّ مُقْبِلٍ إِدْبَارٌ، وَمَا أَدْبَرَ کَأَنْ لَمْ يَکُنْ).
طبيعت زندگى اين جهان و تمام مواهب مادى آن فناپذيرى است، هرچند بعضى عمر بسيار کوتاهى دارند، بعضى کمى بيشتر؛ اموال و ثروت ها، جاه و مقام ها، جوانى و شادابى، عافيت و تندرستى و در يک کلمه، همه امکانات مادى که روزى به انسان رو مى کنند و او را شاد و خوشحال مى سازند امورى نيستند که انسان به آن ها دل ببندد، زيرا چيزى نمى گذرد که همگى پشت مى کنند و از دست مى روند؛ پيرى و ناتوانى به جاى جوانى، فقر به جاى ثروت، زوال جاه و مقام به جاى مقامات، و بيمارى به جاى عافيت و تندرستى مى نشيند و اگر اين ها هم از انسان جدا نشوند و تا پايان عمرِ محدود انسان بمانند انسان از آن ها جدا مى شود و چيزى جز قطعات کفن، همراه خود نمى برد.
جمله «وَمَا أَدْبَرَ کَأَنْ لَمْ يَکُنْ» اشاره به اين نکته است که وقتى نعمت ها به انسان پشت مى کنند آثارشان را نيز با خود مى برند به گونه اى که گاهى انسان تصور مى کند اين ها هرگز وجود نداشته اند، زيرا اگر خودشان مى رفتند و آثارشان باقى مى ماند باز ادامه حيات آن ها محسوب مى شد؛ مثلاً جوانى که مى رود، نيرو، قدرت، شادابى، شادمانى و نشاط و ساير آثار جوانى را با خود مى برد گويى هرگز نبوده است همچنين ساير نعمت ها ولى اعمال صالحه و کارهاى نيک وآنچه انسان در خزائن الهى به امانت مى سپارد، به حکم (مَا عِنْدَکُمْ يَنفَدُ وَمَا عِنْدَ اللهِ بَاقٍ)؛ «آنچه نزد شماست از ميان مى رود؛ و آنچه نزد خداست باقى مى ماند» باقى مى ماند.
نتيجه روشنى که از اين گفتار حکيمانه مولا (عليه السلام) گرفته مى شود اين است که نه انسان به آنچه دارد دل ببندد و نه براى آنچه از دستش مى رود ناراحت شود، چراکه اين طبيعت زندگى دنياست، همان گونه که قرآن مجيد نيز مى فرمايد: (لِّکَيْلا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِمَآ آتَاکُمْ). و طبق فرموده مولا (عليه السلام) در حکمت 439 حقيقت زهد همين است.
ظاهر اين جمله حکمت آميز ناظر به نعمت ها و مواهب الهى است، ولى بعضى از شارحان نهج البلاغه آن را تعميم داده و گفته اند: نقمت ها و مشکلات ورنج ها را نيز فرامى گيرد، زيرا آن ها نيز زائل شدنى هستند و روزى فرامى رسد که انسان به کلى آن ها را فراموش مى کند. يوسف (عليه السلام) گرچه سال ها در زندان دور از پدر و برادران و عشيره گرفتار بود ولى هنگامى که بر تخت عزيزى مصر تکيه زد و برادران و پدر به ديدارش آمدند همه آن ناراحتى ها را از ياد برد.
* * * .
ناپايدارى جهان و مواهب و نعمت هاى آن، موضوع اين کلام حکيمانه امام (عليه السلام) است، مى فرمايد: «هرچيزى که روى مى آورد روزى پشت خواهد کرد وچيزى که پشت مى کند گويى هرگز نبوده است»؛ (لِکُلِّ مُقْبِلٍ إِدْبَارٌ، وَمَا أَدْبَرَ کَأَنْ لَمْ يَکُنْ).
طبيعت زندگى اين جهان و تمام مواهب مادى آن فناپذيرى است، هرچند بعضى عمر بسيار کوتاهى دارند، بعضى کمى بيشتر؛ اموال و ثروت ها، جاه و مقام ها، جوانى و شادابى، عافيت و تندرستى و در يک کلمه، همه امکانات مادى که روزى به انسان رو مى کنند و او را شاد و خوشحال مى سازند امورى نيستند که انسان به آن ها دل ببندد، زيرا چيزى نمى گذرد که همگى پشت مى کنند و از دست مى روند؛ پيرى و ناتوانى به جاى جوانى، فقر به جاى ثروت، زوال جاه و مقام به جاى مقامات، و بيمارى به جاى عافيت و تندرستى مى نشيند و اگر اين ها هم از انسان جدا نشوند و تا پايان عمرِ محدود انسان بمانند انسان از آن ها جدا مى شود و چيزى جز قطعات کفن، همراه خود نمى برد.
جمله «وَمَا أَدْبَرَ کَأَنْ لَمْ يَکُنْ» اشاره به اين نکته است که وقتى نعمت ها به انسان پشت مى کنند آثارشان را نيز با خود مى برند به گونه اى که گاهى انسان تصور مى کند اين ها هرگز وجود نداشته اند، زيرا اگر خودشان مى رفتند و آثارشان باقى مى ماند باز ادامه حيات آن ها محسوب مى شد؛ مثلاً جوانى که مى رود، نيرو، قدرت، شادابى، شادمانى و نشاط و ساير آثار جوانى را با خود مى برد گويى هرگز نبوده است همچنين ساير نعمت ها ولى اعمال صالحه و کارهاى نيک وآنچه انسان در خزائن الهى به امانت مى سپارد، به حکم (مَا عِنْدَکُمْ يَنفَدُ وَمَا عِنْدَ اللهِ بَاقٍ)؛ «آنچه نزد شماست از ميان مى رود؛ و آنچه نزد خداست باقى مى ماند» باقى مى ماند.
نتيجه روشنى که از اين گفتار حکيمانه مولا (عليه السلام) گرفته مى شود اين است که نه انسان به آنچه دارد دل ببندد و نه براى آنچه از دستش مى رود ناراحت شود، چراکه اين طبيعت زندگى دنياست، همان گونه که قرآن مجيد نيز مى فرمايد: (لِّکَيْلا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِمَآ آتَاکُمْ). و طبق فرموده مولا (عليه السلام) در حکمت 439 حقيقت زهد همين است.
ظاهر اين جمله حکمت آميز ناظر به نعمت ها و مواهب الهى است، ولى بعضى از شارحان نهج البلاغه آن را تعميم داده و گفته اند: نقمت ها و مشکلات ورنج ها را نيز فرامى گيرد، زيرا آن ها نيز زائل شدنى هستند و روزى فرامى رسد که انسان به کلى آن ها را فراموش مى کند. يوسف (عليه السلام) گرچه سال ها در زندان دور از پدر و برادران و عشيره گرفتار بود ولى هنگامى که بر تخت عزيزى مصر تکيه زد و برادران و پدر به ديدارش آمدند همه آن ناراحتى ها را از ياد برد.
* * * .