حکمت 185

وَ قَالَ عَليهِ السَّلامُ
مَا کَذَبْتُ وَ لا کُذِّبْتُ، وَ لا ضَلَلْتُ وَ لا ضُلَّ بِي.

امام (عليه السلام) فرمود:
هرگز دروغ نگفته ام و هيچ گاه دروغ به من گفته نشده است (اشاره به اين که آنچه پيامبر به من فرموده راست و درست بوده است) و هرگز گمراه نبوده ام و کسى نيز به وسيله من گمراه نشده است.

شرح و تفسیر حکمت 185
آنچه مى گويم حق است
امام (عليه السلام) براى رفع ابهام از پيشگويى هايى که درباره آينده مى کند مى فرمايد: «هرگز دروغ نگفته ام و هيچ گاه دروغ به من گفته نشده است (اشاره به اين که آنچه پيامبر به من فرموده راست و درست بوده است) و هرگز گمراه نبوده ام و کسى نيز به وسيله من گمراه نشده است»؛ (مَا کَذَبْتُ وَ لا کُذِّبْتُ، وَ لا ضَلَلْتُ وَ لا ضُلَّ بِي).
همان گونه که در سند اين گفتار حکيمانه اشاره شد، امام (عليه السلام) اين جمله را در حوادث مختلف بيان کرده است از جمله در داستان «ذوالثدية مخدج». او کسى بود که چون پيامبر (صلي الله عليه و آله) مشغول تقسيم غنايم جنگى بود آمد و با عصبانيت گفت: عدالت را رعايت نکردى. پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: واى بر تو اگر من به عدالت رفتار نکنم چه کسى به عدالت رفتار خواهد کرد؟ به دنبال اين رخداد آيه 58 سوره توبه نازل شد: (وَ مِنْهُمْ مَّنْ يَلْمِزُکَ فِي الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَ إِنْ لَّمْ يُعْطَوْا مِنْهَا إِذَاهُمْ يَسْخَطُونَ)؛ «و در ميان آن ها کسانى هستند که در (تقسيم) غنايم به تو خرده مى گيرند اگر سهمى از آن (غنايم) به آن ها داده شود راضى مى شوند و اگر چيزى به آن ها داده نشود خشمگين مى شوند (هر چند حقى نداشته باشند)» در اين ماجرا يکى از حاضران (عمر بن خطاب) از پيامبر (صلي الله عليه و آله) اجازه خواست گردن او را بزند، ولى پيامبر (صلي الله عليه و آله) او را از اين کار بازداشت و فرمود: او را رها کن او در آينده پيروانى پيدا خواهد کرد که از دين خدا خارج مى شوند، همان گونه که تير از کمان رها مى شود. آن ها گروهى خواهند بود که (به ظاهر) نماز و روزه خود را در برابر نماز و روزه آنان ناچيز خواهيد شمرد. قرآن (بسيار) مى خوانند ولى از شانه و گلوگاهشان فراتر نمى رود.
اميرمؤمنان (عليه السلام) به پيروان خود پيش از جنگ نهروان خبر داده بود که آن مرد در ميان خوارج است و کشته خواهد شد؛ ولى بعد از جنگ جسد او را پيدا نکردند. امام (عليه السلام) فرمود: نه من دروغ گفته ام و نه آن کسى که به من خبر داده به من دروغ گفته است ناگهان مردى آمد عرض کرد: اى اميرمؤمنان! جنازه او را يافتيم. امام (عليه السلام) به سجده افتاد و خدا را شکر گفت.
از اين جمله (علاوه بر احاديث فراوان ديگر) به خوبى استفاده مى شود که رسول اکرم (صلي الله عليه و آله) اخبار غيبى فراوانى مربوط به حوادث آينده به اميرمؤمنان على (عليه السلام) فرموده بود و امام (عليه السلام) نيز با اعتماد و يقينى که به اخبار پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) داشت، آن ها را در حوادث مختلف بازگو مى کرد و هرگاه کسى در آن ترديد مى نمود مى فرمود: «نه من دروغ مى گويم و نه آن کسى که به من خبر داده دروغ گفته است» و اين حوادث عينآ رخ مى داد و هنگامى که يکى از ياران آن حضرت سؤال کرد: اى اميرمؤمنان! شما داراى علم غيب هستيد؟ امام (عليه السلام) خنديد و در جواب براى اسکات او فرمود: «لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ، وَ إنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ؛ اين علم غيب نيست علمى است که از صاحب علمى (پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) ) آموخته ام».
براى توضيح بيشتر و پاره اى از مسائل مربوط به علم غيب، به شرحى که در ذيل خطبه 128 در جلد پنجم همين کتاب داده ايم مراجعه فرماييد تا تفسير آيات مربوط به علم غيب روشن گردد.
پاورقی ها
سند گفتار حکيمانه:
کتاب مصادر درباره اين کلام نورانى مى نويسد: اين سخن در موارد بسيارى از آن حضرت نقل شده که در تواريخ آمده است از جمله به گفته «ابومخنف» مورخ معروف، روز جنگ جمل در برابر بعضى از اصحاب جمل و روز جنگ صفين بنا به نقل نصر بن مزاحم در ضمن خطبه اى آن را بيان کرد و روز جنگ نهروان هنگامى آن را در برابر بعضى اصحابش فرمود که عرض کردند: خوارج از پل نهروان عبور کردند (و فرار نمودند) امام (عليه السلام) فرمود: هرگز آنها عبور نکرده اند و در همين منطقه بدن هاى بى جانشان بر زمين خواهد افتادسپس فرمود: «ما کَذَبت و لا کُذِّبت» سپس بعد از شرح اين موارد مى گويد: گروهى از مورخان قبل از سيد رضى مانند «مبرد» در کتاب کامل، طبرى در تاريخ معروفش و مسعودى در مروج الذهب آن را نقل کرده اند و نيز آن را از ابن کثير در البداية و النهاية و خطيب بغدادى در تاريخ بغداد و خوارزمى در مناقب و گروه ديگر نقل مى کند. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 148-150).
در اين که آيا کُذبت از باب تفعيل است (با تشديد) يا ثلاثى مجرد (بدون تشديد) نسخ نهج البلاغه کاملاً مختلف است. بعضى شايد تصور کنند کُذبت (بدون تشديد) صحيح نيست، زيرا ثلاثى مجرد آن فعل لازم است در حالى که در کتب لغت تصريح شده که ثلاثى مجرد آن نيز متعدى مى شود و گاه متعدى به دو مفعول. در کتاب المعجم الوسيط مى خوانيم: کَذَبَ فلانا (به او خبر دروغ داد که متعدى به يک مفعول شده است) و کَذَبَ فلانا الحديثَ (به فلان کس خبر دروغ داد که در اين جا متعدى به دو مفعول شده است) و هر دو تعبير صحيح به نظر مى رسد خواه از باب تفعيل باشد يا ثلاثى مجرد.
شرح بيشتر را دراين باره در جلد نهم همين کتاب ص 206 و مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 149 مطالعه کنيد. نهج البلاغه، خطبه 128.