حکمت 190

وَ قَالَ عَليهِ السَّلامُ
وَا عَجَبَاهْ! أَ تَکُونُ الْخِلافَةُ بِالصَّحَابَةِ وَ (لاتَکُونُ بِالصَّحَابَةِ وَ) الْقَرَابَةِ؟

امام (عليه السلام) فرمود:
عجبا! آيا خلافت با همنشينى پيامبر حاصل مى شود؛ ولى با همنشينى و خويشاوندى حاصل نمى گردد؟ مرحوم سيد مى گويد: از آن حضرت شعرى در همين زمينه نقل شده است که (خطاب به خليفه اوّل) مى گويد:
اگر تو به سبب شورا مالک امور مردم شدى اين چه شورايى است که طرف هاى مشورت (امثال من و جمعى از بنى هاشم و ديگران) غايب بودند؟
و اگر از طريق قرابت با پيامبر دربرابر مخالفانت استدلال کردى ديگرى (اشاره به خود امام است) از تو به پيامبر سزاوارتر و نزديک تر است.
قالَ الرَّضِيُّ: و َرُوِىَ لَهُ شِعْرٌ في هذَا الْمَعْنى:
فَإِنْ کُنْتَ بِالشُّورى مَلَکْتَ أُمُورَهُمْ *** فَکَيْفَ بِهذا وَالْمُشيرُونَ غُيَّبُ
وَ إنْ کُنْتَ بِالْقُرْبى حَجَجْتَ خَصيمَهُمْ *** فَغَيْرُکَ أوْلى بِالنَّبِيِّ وَ أَقْرَبُ

شرح و تفسیر حکمت 190
عذر واهى براى تصدّى خلافت
امام (عليه السلام) در اين کلام پرمعنا به سراغ استدلال هاى باطل مدعيان خلافت رفته و مى فرمايد: «عجبا! آيا خلافت با همنشينى پيامبر حاصل مى شود؛ ولى با همنشينى و خويشاوندى حاصل نمى گردد؟»؛ (وَاعَجَبَاهُ! أَتَکُونُ الخِلاَفَةُ بِالصَّحَابَةِ وَ آلْقَرَابَةِ؟).
مرحوم سيد رضى بعد از روايت اين کلام مى گويد: «از آن حضرت شعرى در همين زمينه نقل شده است که (خطاب به خليفه اوّل) مى گويد:
اگر تو به سبب شورا مالک امور مردم شدى اين چه شورايى است که طرف هاى مشورت (امثال من و جمعى از بنى هاشم و ديگران) غايب بودند؟
و اگر از طريق قرابت با پيامبر در برابر مخالفانت استدلال کردى ديگرى (اشاره به خود امام است) از تو به پيامبر سزاوارتر و نزديک تر است».
قالَ الرَّضِيُّ: وَ رُوِىَ لَهُ شِعْرٌ في هذَا الْمَعْنى:
فَإِنْ کُنْتَ بِالشُّورى مَلَکْتَ أُمُورَهُمْ *** فَکَيْفَ بِهذا وَالْمُشيرُونَ غُيَّبُ
وَ إنْ کُنْتَ بِالْقُرْبى حَجَجْتَ خَصيمَهُمْ *** فَغَيْرُکَ أوْلى بِالنَّبِيِّ وَأَقْرَبُ
ابن ابى الحديد معتقد است که صدر اين کلام (قسمت قبل از شعر) خطاب به عمر است و دو بيتى که در ذيل آن قرار دارد خطاب به ابوبکر است (بسيارى ديگر از محققان نيز همين را پذيرفته اند) زيرا هنگامى که ابوبکر به عمر گفت: دستت را دراز کن تا با تو بيعت کنم عمر در پاسخ او چنين گفت: «أنْتَ صاحِبُ رَسُولِ اللهِ (صلي الله عليه و آله) فِي الْمَواطِنِ کُلِّها شِدَّتِها وَ رَخائِها فَامْدُدْ أنْتَ يَدَکَ؛ تو همراه پيغمبر در همه جا بودى در حالات شدت و سختى و آسانى، تو دستت را دراز کن تا من با تو بيعت کنم».
على (عليه السلام) در پاسخ اين سخن مى گويد: اگر مصاحبت با پيغمبر سبب شايستگى او براى خلافت مى شود کسى که همين مصاحبت را در طول عمر پيامبر اکرم (حتى پيش از اين که ابوبکر اسلام بياورد) داشته است و افزون بر آن از خويشاوندان نزديک پيغمبر هم بوده شايسته تر است.
سپس ابن ابى الحديد مى افزايد: اما آن دو بيت شعر خطاب به ابوبکر است، زيرا ابوبکر در برابر انصار در سقيفه استدلال کرده بود که ما عترت رسول الله هستيم (و به همين دليل براى خلافت از ديگران شايسته تريم). على (عليه السلام) در برابر اين استدلال مى فرمايد: اگر خويشاوندى تو با پيامبر دليل شايستگى توست غير تو از تو به پيغمبر نزديک تر است.
البته مى دانيم که نه مصاحبت با رسول الله (صلي الله عليه و آله) و نه خويشاوندى با آن حضرت هيچ يک براى خلافت و جانشين او کافى نيست، بلکه خلافت پيامبر (صلي الله عليه و آله) مرهون شايستگى هاى علمى و اخلاقى فراوانى است که جز در على (عليه السلام) وجود نداشت؛ ولى از آن جا که آن ها در برابر مخالفان خود به اين گونه مسائل يعنى مصاحبت و قرابت استدلال کردند اميرمؤمنان على (عليه السلام) مى خواهد با سخن خودشان دليلشان را باطل کند.
نخستين بيت از شعرى که سيد رضى در ذيل اين کلام پرمعنا به آن حضرت نسبت داده و در بسيارى از کتب تاريخ و شعر و ادب نقل شده اشاره به داستان سقيفه است که به اصطلاح، گروهى از صحابه به مشورت پرداختند و ابوبکر را به خلافت منصوب کردند در حالى که اگر منظور آن ها شوراى صحابه پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) بوده است اکثريت قاطع صحابه غايب بودند. شورايى بود بسيار محدود که شتاب زده و با نقشه قبلى تشکيل شده بود. امام (عليه السلام) مى فرمايد: به فرض که خلافت نياز به نص پيغمبر از سوى خداى متعال نداشته باشد و از طريق شورا مشخص شود، شوراى سقيفه هرگز براى اين کار صلاحيت نداشت.
بيت دوم اشاره به استدلالى است که عمر در برابر طايفه انصار کرد. آن ها گفتند: ما براى خلافت پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) شايسته تريم و اگر اصرار داريد که شما هم در خلافت سهيم باشيد، يک نفر از ما و يک نفر از شما خلافت را بر عهده بگيرند؛ ولى عمر براى عقب راندن گروه انصار گفت: کسى اولويت دارد که با پيغمبر (صلي الله عليه و آله) قرابت داشته باشد و ما قرابت و خويشاوندى با آن حضرت داريم نه شما. امام (عليه السلام) در برابر اين سخن مى فرمايد: اگر قرابت معيار اولويت باشد فرد ديگرى (اشاره به خود آن حضرت است) از ابوبکر بسيار نزديک تر و اقرب است.
امام (عليه السلام) در خطبه 67 نيز به اين معنا اشاره کرده، مى فرمايد: «آن ها به شجره (درخت) استدلال کردند اما ثمره و ميوه اش را ضايع ساختند؛ احتَجُّوا بِالشَّجَرَةِ، وَ أضاعُوا الثَّمَرَةَ».
درباره ماجراى پرغوغاى سقيفه بنى ساعده و حوادثى که در آن گذشت و مطالب بسيار سؤال برانگيزى که در آن بود به طور مشروح در جلد سوم همين کتاب در ذيل خطبه 67 (با استفاده از مدارک و منابع معروف اهل سنت) سخن گفتيم. .
پاورقی ها
سند گفتار حکيمانه:
نخست بايد توجّه داشت که اشتباهى در نسخه صبحى صالح است و نسخه صحيح چنين است: «وَا عَجَبَا هْأَتَکُونُ الْخِلافَةُ بِالصَّحَابَةِ وَ الْقَرَابَةِ» اين چيزى است که در بسيارى از نسخ نهج البلاغه و کتب ديگر آمده و با شعرى که بعد از آن ذکر شده نيز تناسب دارد. اما آنچه در نسخه صبحى صالح آمده نه ازنظر معنا صحيح است و نه با شعر پيش گفته مى سازد و نه با نسخ ديگر.
ابن ابى الحديد بعد از ذکر اين کلام مى گويد: اصحاب ما (اهل سنت) اين سخن را در کتب معروف به امامت ذکر کرده و پاسخ هايى به آن داده اند که اين جا جاى بحث آن نيست و نويسنده کتاب مصادر از کلام ابن ابى الحديد چنين نتيجه مى گيرد که اگر اين جمله به صورت متواتر در روايات آنها نيامده بود احتياج به تأويل و تفسير آن نداشتند و مى توانستند آن را از اصل انکار کنند و اين نشان مى دهد که اين کلام شريف در ميان آنها متواتر بوده است. اضافه بر اين دو بيت شعرى را که در انتهاى اين کلام مولا (عليه السلام) آمده گروهى از شعرا در کتب خود آورده اند که نشان از معروفيت آن دارد حتى پيش از سيد رضى افرادى مانند «جلودى» (متوفاى332) و «مرزبانى» (متوفاى 384) آن را نقل کرده اند و بعد از سيد رضى عده زياد ديگرى از جمله اديب نيشابورى در تاج الاشعار و کيدرى در کشف اللسان و ابن الشجرى و جز آنها در کتب خود آورده و به شرحآن پرداخته اند. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 152-160 با تلخيص).