حکمت 208
وَ قَالَ عَليهِ السَّلامُ
مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ رَبِحَ، وَ مَنْ غَفَلَ عَنْهَا خَسِرَ، وَ مَنْ خَافَ أَمِنَ، وَ مَنِ اعْتَبَرَ أَبْصَرَ، وَ مَنْ أَبْصَرَ فَهِمَ، وَ مَنْ فَهِمَ عَلِمَ.
امام (عليه السلام) فرمود:
هر کس به حساب خود برسد سود مى برد و آن کس که غافل بماند زيان مى بيند. کسى که (از خدا) بترسد ايمن مى گردد و کسى که عبرت گيرد بينا مى شود و آن کس که بينا گردد (حقايق را) مى فهمد و آن کس که (حقايق را) بفهمد دانا مى شود.
شرح و تفسیر حکمت 208
شش اندرزناب
در اين کلام حکيمانه شش جمله وجود دارد که سه جمله از آن مستقل از يکديگر و سه جمله مرتبط با يکديگر است و هر کدام نکته اى را بيان مى کند، مى فرمايد: «هر کس به حساب خود برسد سود مى برد و آن کس که غافل بماند زيان مى بيند. کسى که (از خدا) بترسد ايمن مى گردد و کسى که عبرت گيرد بينا مى شود و آن کس که بينا گردد (حقايق را) مى فهمد و آن کس که (حقايق را) بفهمد دانا مى شود»؛ (مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ رَبِحَ، وَ مَنْ غَفَلَ عَنْهَا خَسِرَ، وَ مَنْ خَافَ أَمِنَ، وَ مَنِ اعْتَبَرَ أَبْصَرَ، وَ مَنْ أَبْصَرَ فَهِمَ، وَ مَنْ فَهِمَ عَلِمَ).
هميشه مسئله حسابرسى در زندگى مادى مردم وسيله اى براى پرهيز از زيان ها بوده است و آن ها وسايل مختلفى براى ثبت و ضبط حساب ها از قديم الايام فراهم کرده اند. در عصر و زمان ما اين وسايل بسيار متنوع و پيچيده شده و دقيق ترين محاسبات را انجام داده و نگهدارى مى کنند. بررسى حساب سبب مى شود که اگر انسان احساس زيان کرد به سراغ نقطه هاى آسيب پذير برود و آن ها را اصلاح کند تا زيان، تبديل به سود گردد. اصولاً تمام اين جهان بر اساس حساب و نظم آميخته با آن قرار گرفته است. هرگاه درون بدن خود را ملاحظه کنيم مى بينيم که در خون ما حساب دقيقى حکم فرماست؛ بيش از بيست فلز و شبه فلز و مواد مختلفِ حاصل از آن خون ما را تشکيل مى دهد و به مجرد اين که نظم آن به هم بخورد بيمارى حاصل مى شود. به همين دليل پزشکان اولين دستورى که مى دهند محاسبه اجزاى تشکيل دهنده خون از طريق آزمايش است تا به وسيله اين حسابگرى جلوى بيمارى را بگيرند.
آن کس که اين آزمايش ها را به فراموشى بسپارد ممکن است زمانى متوجه بيمارى شود که خسارت و زيان وسيعى دامن او را گرفته است، در امور مادى ديگر نيز همين گونه است.
اسلام مى گويد: در امور معنوى نيز بايد همين گونه بلکه دقيق تربه حساب خويش رسيد. آن کس که مراقب اعمال خويش باشد و حسابرسى دقيق کند سود معنوى مى برد و کسى که ازآن غافل گردد گرفتار خسران و زيان در دنيا و آخرت مى شود.
در حديثى از رسول اکرم (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم: «لا يَکُونُ الْعَبْدُ مُؤْمِنآ حَتّى يُحاسِبَ نَفْسَهُ أشَدَّ مِنْ مُحاسَبَةِ الشَّريکِ شَريکَهُ وَ السَّيِّدِ عَبْدَهُ؛ انسان فرد باايمانى نخواهد بود مگر زمانى که با دقت اعمال خود را محاسبه کند؛ دقيق تر از آنچه شريک به حساب شريک خود مى رسد يا مولا به حساب بنده خويش».
حسابگرى در مسائل معنوى و امور اخروى بايد شديدتر و دقيق تر باشد، زيرا غير ما حسابگرانى هستند که حساب دقيق اعمال ما را دارند، در حالى که در امور مادى، هر کس خودش حسابگر خويش است و معمولاً کسى بر او نظارتى ندارد.
قرآن مجيد مى گويد: (وَ إِنَّ عَلَيْکُمْ لَحَافِظِينَ * کِرَامآ کَاتِبِينَ * يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ)؛ «و به يقين نگاهبانانى بر شما گمارده شده، والامقام و نويسنده (ى اعمال نيک و بد شما) که مى دانند شما چه مى کنيد».
در جاى ديگر مى فرمايد: روز قيامت خداوند به گناهکاران مى گويد: (هَذَا کِتَابُنَا يَنطِقُ عَلَيْکُمْ بِالْحَقِّ إِنَّا کُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ)؛ «اين نامه اعمال شماست که ما نوشته ايم و به حق بر ضدّ شما سخن مى گويد؛ ما آنچه را که انجام مى داديد مى نوشتيم».
در روايات اسلامى تأکيد شده است که همه روز به حساب خود برسيد؛ يعنى شب هنگام همان گونه که معمول بسيارى از بازرگان ها و تجار است که دفاتر خود را به خانه مى برند و به حساب روز خود مى رسند شما هم شب هنگام به اعمالى که در روز انجام داديد نگاهى حسابگرانه بيفکنيد؛ اگر خطايى بوده توبه کنيد و اگر کار خوبى بوده شکر خدا به جا آوريد و آن را تکرار کنيد.
امام کاظم (عليه السلام) در حديثى مى فرمايد: «لَيْسَ مِنّا مَنْ لَمْ يُحاسِبْ نَفْسَهُ في کُلِّ يَوْمٍ فَإنْ عَمِلَ خَيْرآ اسْتَزادَ اللهَ مِنْهُ وَ حَمِدَ اللهَ عَلَيْهِ وَ إنْ عَمِلَ شَرّآ اسْتَغْفَرَ اللهَ مِنْهُ وَ تابَ إلَيْهِ؛ کسى که همه روز به حساب خود نرسد از ما نيست؛ اگر کار خيرى انجام داده از خداوند توفيق فزونى بطلبد و خدا را براى آن شکر بگويد و اگر کار بدى انجام داده استغفار کند و توبه نمايد و به سوى خدا بازگردد».
از نخستين توصيه هايى نيز که ارباب سيروسوک الى الله به رهروان اين راه مى کنند مراقبت از اعمال و سپس محاسبه آن است، چرا که بدون آن، پيمودن اين راه پرخوف وخطر امکان پذير نيست.
سپس امام (عليه السلام) در سومين جمله از اين گفتار حکيمانه به اين مسئله اشاره مى کند که اگر کسى خواهان امنيت و آرامش است بايد خائف باشد؛ هميشه خوف سپرى است در برابر حوادث خطرناک و راز اين که خداوند آن را در وجود انسان قرار داده، اين است که اگر ترسى در کار نباشد خيلى زود انسان خود را به پرتگاه ها مى افکند و در چنگال حوادث سخت گرفتار مى سازد و به مرگ زودرس مبتلا مى شود. البته اگر اين خوف در حد اعتدال باشد سپرى در برابر بلاهاست ولى اگر به افراط بينجامد انسان را از تلاش و کوشش بازمى دارد و به محروميت مى کشاند و اگر به تفريط گرايد و از موجودات خطرناک نترسد گرفتار انواع حوادث مرگبار خواهد شد.
شک نيست که خوف در کلام امام (عليه السلام) اشاره به خوف از خدا يعنى خوف از عدالت و مجازات هاى عادلانه اوست. کسانى که داراى چنين خوفى باشند از عذاب الهى در دنيا و آخرت در امان اند و به عکس، آن ها که تنها به رحمت او اميدوار گردند و اثرى از خوف در وجود آن ها نباشد آلوده انواع گناهان شده و گرفتار مجازات خداوند در اين سرا و آن سرا مى شوند. به همين دليل در تعليمات دينى ما بارها آمده است که انسان باايمان بايد با دو بال خوف و رجا پرواز کند.
امام صادق (عليه السلام) از وصاياى لقمان حکيم به فرزندش جمله اى را نقل مى کند، مى فرمايد: در وصاياى لقمان مسائل شگفت آورى بود. از همه شگفت آورتر اين که به فرزندش چنين گفت: «خَفِ اللهَ عَزَّوَجَلَّ خِيفَةً لَوْ جِئْتَهُ بِبِرِّ الثَّقَلَيْنِ لَعَذَّبَکَ وَ أرْجُ اللهَ رَجاءً لَوْ جِئْتَهُ بِذُنُوبِ الثَّقَلَيْنِ لَرَحِمَکَ؛ آن گونه از خداوند عزوجل ترسان باش که اگر تمام اعمال نيک جن و انس را به جا آورده باشى احتمال دهى که تو را (به سبب بعضى از اعمالت) عذاب مى کند و آنچنان به خداوند اميدوار باش که اگر گناه انس و جن را انجام داده باشى احتمال دهى که مشمول رحمت او واقع شوى».
سپس امام صادق (عليه السلام) افزود: پدرم چنين مى فرمود: «إنّه لَيْسَ مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ إلّا وَ في قَلْبِهِ نُورانِ: نُورُ خيفَةٍ وَ نُورُ رَجاءٍ لَوْ وُزِنَ هذا لَمْ يَزِدْ عَلى هذا وَ لَوْ وُزِنَ هذا لَمْ يَزِدْ هذا؛ در قلب هر فرد باايمانى دو نور هست: نور خوف و نور رجا، اگر اين را وزن کنند چيزى اضافه بر آن نيست و اگر آن را وزن کنند چيزى اضافه بر اين نخواهد بود».
البته منظور از اين روايت اين نيست که انسان واقعآ همه گناهان را انجام دهد و با همان حالت از دنيا برود و به رحمت خدا اميد داشته باشد؛ بلکه مقصود اين است که اميدوار باشد سرانجام توبه مى کند و در مقام اصلاح برمى آيد و سپس از دنيا مى رود.
در روايت ديگرى در همان باب از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است که راوى عرض مى کند: جمعى از دوستان شما هستند که خود را آلوده گناهان مى کنند و مى گويند: اميد (به رحمت خدا و محبت اهل بيت) داريم، امام فرمود: «کَذَبُوا لَيْسُوا لَنا بِمَوالٍ؛ آن ها دروغ مى گويند، از دوستان ما نيستند». سپس افزود: «اُولئِکَ قَوْمٌ تَرَجَّحَتْ بِهِمِ الاْمانِيُّ مَنْ رَجا شَيْئآ عَمِلَ لَهُ وَ مَنْ خافَ مِنْ شَيْءٍ هَرَبَ مِنْهُ؛ آن ها کسانى هستند که در چنگال آرزوها گرفتار شده اند (زيرا) کسى که اميد به چيزى داشته باشد براى آن عمل مى کند و کسى که از چيزى بترسد از آن مى گريزد».
آن گاه امام (عليه السلام) در سه جمله آخر کلام نورانى خود به اين نکته اشاره مى کند که اگر انسان با چشم عبرت به اطراف خود بنگرد از حقايق اين عالم آگاه مى شود، سپس به تحليل آن حقايق مى پردازد و اسباب و نتايج آن را درک مى کند و کسى که از اسباب و نتايج حقايق آگاه گردد عالم مى شود؛ يعنى راه را به سوى مقصد پيدا مى کند. در واقع پيوندى ناگسستنى ميان سه موضوع وجود دارد: چشم عبرت داشتن، تحليل کردن حوادث و عالم و آگاه شدن. منظور از عبرت گرفتن اين است که انسان حادثه اى را که مى بيند نخست به مقدماتى که آن را تشکيل داده و آثارى که بر آن مترتب مى شود توجه کند سپس مشابه آن را در زندگى خود در نظر بگيرد، که اين مايه ابصار و بصيرت است و هنگامى که از آن، قاعده اى کلى براى خود و ديگران بسازد، اين فهم واقعى حادثه است که به صورت علمى قابل قبول در روح و جان او جايگزين مى شود.
در ذيل حکمت پنجم بحث قابل ملاحظه اى درباره عبرت و تفکّر آورده ايم. .
در اين کلام حکيمانه شش جمله وجود دارد که سه جمله از آن مستقل از يکديگر و سه جمله مرتبط با يکديگر است و هر کدام نکته اى را بيان مى کند، مى فرمايد: «هر کس به حساب خود برسد سود مى برد و آن کس که غافل بماند زيان مى بيند. کسى که (از خدا) بترسد ايمن مى گردد و کسى که عبرت گيرد بينا مى شود و آن کس که بينا گردد (حقايق را) مى فهمد و آن کس که (حقايق را) بفهمد دانا مى شود»؛ (مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ رَبِحَ، وَ مَنْ غَفَلَ عَنْهَا خَسِرَ، وَ مَنْ خَافَ أَمِنَ، وَ مَنِ اعْتَبَرَ أَبْصَرَ، وَ مَنْ أَبْصَرَ فَهِمَ، وَ مَنْ فَهِمَ عَلِمَ).
هميشه مسئله حسابرسى در زندگى مادى مردم وسيله اى براى پرهيز از زيان ها بوده است و آن ها وسايل مختلفى براى ثبت و ضبط حساب ها از قديم الايام فراهم کرده اند. در عصر و زمان ما اين وسايل بسيار متنوع و پيچيده شده و دقيق ترين محاسبات را انجام داده و نگهدارى مى کنند. بررسى حساب سبب مى شود که اگر انسان احساس زيان کرد به سراغ نقطه هاى آسيب پذير برود و آن ها را اصلاح کند تا زيان، تبديل به سود گردد. اصولاً تمام اين جهان بر اساس حساب و نظم آميخته با آن قرار گرفته است. هرگاه درون بدن خود را ملاحظه کنيم مى بينيم که در خون ما حساب دقيقى حکم فرماست؛ بيش از بيست فلز و شبه فلز و مواد مختلفِ حاصل از آن خون ما را تشکيل مى دهد و به مجرد اين که نظم آن به هم بخورد بيمارى حاصل مى شود. به همين دليل پزشکان اولين دستورى که مى دهند محاسبه اجزاى تشکيل دهنده خون از طريق آزمايش است تا به وسيله اين حسابگرى جلوى بيمارى را بگيرند.
آن کس که اين آزمايش ها را به فراموشى بسپارد ممکن است زمانى متوجه بيمارى شود که خسارت و زيان وسيعى دامن او را گرفته است، در امور مادى ديگر نيز همين گونه است.
اسلام مى گويد: در امور معنوى نيز بايد همين گونه بلکه دقيق تربه حساب خويش رسيد. آن کس که مراقب اعمال خويش باشد و حسابرسى دقيق کند سود معنوى مى برد و کسى که ازآن غافل گردد گرفتار خسران و زيان در دنيا و آخرت مى شود.
در حديثى از رسول اکرم (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم: «لا يَکُونُ الْعَبْدُ مُؤْمِنآ حَتّى يُحاسِبَ نَفْسَهُ أشَدَّ مِنْ مُحاسَبَةِ الشَّريکِ شَريکَهُ وَ السَّيِّدِ عَبْدَهُ؛ انسان فرد باايمانى نخواهد بود مگر زمانى که با دقت اعمال خود را محاسبه کند؛ دقيق تر از آنچه شريک به حساب شريک خود مى رسد يا مولا به حساب بنده خويش».
حسابگرى در مسائل معنوى و امور اخروى بايد شديدتر و دقيق تر باشد، زيرا غير ما حسابگرانى هستند که حساب دقيق اعمال ما را دارند، در حالى که در امور مادى، هر کس خودش حسابگر خويش است و معمولاً کسى بر او نظارتى ندارد.
قرآن مجيد مى گويد: (وَ إِنَّ عَلَيْکُمْ لَحَافِظِينَ * کِرَامآ کَاتِبِينَ * يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ)؛ «و به يقين نگاهبانانى بر شما گمارده شده، والامقام و نويسنده (ى اعمال نيک و بد شما) که مى دانند شما چه مى کنيد».
در جاى ديگر مى فرمايد: روز قيامت خداوند به گناهکاران مى گويد: (هَذَا کِتَابُنَا يَنطِقُ عَلَيْکُمْ بِالْحَقِّ إِنَّا کُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ)؛ «اين نامه اعمال شماست که ما نوشته ايم و به حق بر ضدّ شما سخن مى گويد؛ ما آنچه را که انجام مى داديد مى نوشتيم».
در روايات اسلامى تأکيد شده است که همه روز به حساب خود برسيد؛ يعنى شب هنگام همان گونه که معمول بسيارى از بازرگان ها و تجار است که دفاتر خود را به خانه مى برند و به حساب روز خود مى رسند شما هم شب هنگام به اعمالى که در روز انجام داديد نگاهى حسابگرانه بيفکنيد؛ اگر خطايى بوده توبه کنيد و اگر کار خوبى بوده شکر خدا به جا آوريد و آن را تکرار کنيد.
امام کاظم (عليه السلام) در حديثى مى فرمايد: «لَيْسَ مِنّا مَنْ لَمْ يُحاسِبْ نَفْسَهُ في کُلِّ يَوْمٍ فَإنْ عَمِلَ خَيْرآ اسْتَزادَ اللهَ مِنْهُ وَ حَمِدَ اللهَ عَلَيْهِ وَ إنْ عَمِلَ شَرّآ اسْتَغْفَرَ اللهَ مِنْهُ وَ تابَ إلَيْهِ؛ کسى که همه روز به حساب خود نرسد از ما نيست؛ اگر کار خيرى انجام داده از خداوند توفيق فزونى بطلبد و خدا را براى آن شکر بگويد و اگر کار بدى انجام داده استغفار کند و توبه نمايد و به سوى خدا بازگردد».
از نخستين توصيه هايى نيز که ارباب سيروسوک الى الله به رهروان اين راه مى کنند مراقبت از اعمال و سپس محاسبه آن است، چرا که بدون آن، پيمودن اين راه پرخوف وخطر امکان پذير نيست.
سپس امام (عليه السلام) در سومين جمله از اين گفتار حکيمانه به اين مسئله اشاره مى کند که اگر کسى خواهان امنيت و آرامش است بايد خائف باشد؛ هميشه خوف سپرى است در برابر حوادث خطرناک و راز اين که خداوند آن را در وجود انسان قرار داده، اين است که اگر ترسى در کار نباشد خيلى زود انسان خود را به پرتگاه ها مى افکند و در چنگال حوادث سخت گرفتار مى سازد و به مرگ زودرس مبتلا مى شود. البته اگر اين خوف در حد اعتدال باشد سپرى در برابر بلاهاست ولى اگر به افراط بينجامد انسان را از تلاش و کوشش بازمى دارد و به محروميت مى کشاند و اگر به تفريط گرايد و از موجودات خطرناک نترسد گرفتار انواع حوادث مرگبار خواهد شد.
شک نيست که خوف در کلام امام (عليه السلام) اشاره به خوف از خدا يعنى خوف از عدالت و مجازات هاى عادلانه اوست. کسانى که داراى چنين خوفى باشند از عذاب الهى در دنيا و آخرت در امان اند و به عکس، آن ها که تنها به رحمت او اميدوار گردند و اثرى از خوف در وجود آن ها نباشد آلوده انواع گناهان شده و گرفتار مجازات خداوند در اين سرا و آن سرا مى شوند. به همين دليل در تعليمات دينى ما بارها آمده است که انسان باايمان بايد با دو بال خوف و رجا پرواز کند.
امام صادق (عليه السلام) از وصاياى لقمان حکيم به فرزندش جمله اى را نقل مى کند، مى فرمايد: در وصاياى لقمان مسائل شگفت آورى بود. از همه شگفت آورتر اين که به فرزندش چنين گفت: «خَفِ اللهَ عَزَّوَجَلَّ خِيفَةً لَوْ جِئْتَهُ بِبِرِّ الثَّقَلَيْنِ لَعَذَّبَکَ وَ أرْجُ اللهَ رَجاءً لَوْ جِئْتَهُ بِذُنُوبِ الثَّقَلَيْنِ لَرَحِمَکَ؛ آن گونه از خداوند عزوجل ترسان باش که اگر تمام اعمال نيک جن و انس را به جا آورده باشى احتمال دهى که تو را (به سبب بعضى از اعمالت) عذاب مى کند و آنچنان به خداوند اميدوار باش که اگر گناه انس و جن را انجام داده باشى احتمال دهى که مشمول رحمت او واقع شوى».
سپس امام صادق (عليه السلام) افزود: پدرم چنين مى فرمود: «إنّه لَيْسَ مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ إلّا وَ في قَلْبِهِ نُورانِ: نُورُ خيفَةٍ وَ نُورُ رَجاءٍ لَوْ وُزِنَ هذا لَمْ يَزِدْ عَلى هذا وَ لَوْ وُزِنَ هذا لَمْ يَزِدْ هذا؛ در قلب هر فرد باايمانى دو نور هست: نور خوف و نور رجا، اگر اين را وزن کنند چيزى اضافه بر آن نيست و اگر آن را وزن کنند چيزى اضافه بر اين نخواهد بود».
البته منظور از اين روايت اين نيست که انسان واقعآ همه گناهان را انجام دهد و با همان حالت از دنيا برود و به رحمت خدا اميد داشته باشد؛ بلکه مقصود اين است که اميدوار باشد سرانجام توبه مى کند و در مقام اصلاح برمى آيد و سپس از دنيا مى رود.
در روايت ديگرى در همان باب از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است که راوى عرض مى کند: جمعى از دوستان شما هستند که خود را آلوده گناهان مى کنند و مى گويند: اميد (به رحمت خدا و محبت اهل بيت) داريم، امام فرمود: «کَذَبُوا لَيْسُوا لَنا بِمَوالٍ؛ آن ها دروغ مى گويند، از دوستان ما نيستند». سپس افزود: «اُولئِکَ قَوْمٌ تَرَجَّحَتْ بِهِمِ الاْمانِيُّ مَنْ رَجا شَيْئآ عَمِلَ لَهُ وَ مَنْ خافَ مِنْ شَيْءٍ هَرَبَ مِنْهُ؛ آن ها کسانى هستند که در چنگال آرزوها گرفتار شده اند (زيرا) کسى که اميد به چيزى داشته باشد براى آن عمل مى کند و کسى که از چيزى بترسد از آن مى گريزد».
آن گاه امام (عليه السلام) در سه جمله آخر کلام نورانى خود به اين نکته اشاره مى کند که اگر انسان با چشم عبرت به اطراف خود بنگرد از حقايق اين عالم آگاه مى شود، سپس به تحليل آن حقايق مى پردازد و اسباب و نتايج آن را درک مى کند و کسى که از اسباب و نتايج حقايق آگاه گردد عالم مى شود؛ يعنى راه را به سوى مقصد پيدا مى کند. در واقع پيوندى ناگسستنى ميان سه موضوع وجود دارد: چشم عبرت داشتن، تحليل کردن حوادث و عالم و آگاه شدن. منظور از عبرت گرفتن اين است که انسان حادثه اى را که مى بيند نخست به مقدماتى که آن را تشکيل داده و آثارى که بر آن مترتب مى شود توجه کند سپس مشابه آن را در زندگى خود در نظر بگيرد، که اين مايه ابصار و بصيرت است و هنگامى که از آن، قاعده اى کلى براى خود و ديگران بسازد، اين فهم واقعى حادثه است که به صورت علمى قابل قبول در روح و جان او جايگزين مى شود.
در ذيل حکمت پنجم بحث قابل ملاحظه اى درباره عبرت و تفکّر آورده ايم. .