حکمت 256

وَ قَالَ عَليهِ السَّلامُ
صِحَّةُ آلْجَسَدِ، مِنْ قِلَّةِ آلْحَسَدِ.

امام (عليه السلام) فرمود:
تندرستى، از کمى حسادت است.

شرح و تفسیر حکمت 256
ترک حسد، و تندرستى
اين کلام کوتاه و پرمعنا به نکته روانشناسى دقيقى اشاره مى کند. اميرمؤمنان على (عليه السلام) مى فرمايد: «تندرستى، از کمى حسادت است»؛ (صِحَّةُ آلْجَسَدِ، مِنْ قِلَّةِ آلْحَسَدِ).
مى دانيم که رابطه روح و جسم به قدرى زياد است که هر گونه ناراحتى در روح آثارى در جسم به جاى مى گذارد به گونه اى که بسيارى از بيمارى هاى جسمانى هيچ عاملى جز ناراحتى روح ندارند؛ به گفته پزشکان، زخم معده در بسيارى از موارد، ناشى از استرس ها و نگرانى هاست، بيمارى هاى مغز واعصاب، سکته هاى قلبى و مغزى و دردهاى عضلانى در بسيارى از موارد از ناراحتى هاى روحى سرچشمه مى گيرند.
حسد در ميان بيمارى هاى روحى يکى از بدترين آن هاست؛ حسد گاه چنان شخص حاسد را ناراحت مى کند که نه روز استراحت دارد و نه شب و در آتشى که خود در درون خود برافروخته مى سوزد و آثارش در بدن او روز به روز نمايان تر مى شود.
خطيب؛ در مصادر کلامى از يکى از روانشناسان معروف به نام پيتر اشتاينکرون نقل مى کند که خلاصه اش چنين است: ممکن نيست انسان زندگى سعادتمندانه اى داشته باشد در حالى که حسد در درون جانش رخنه کرده است. حسد تمام مجارى حيات را مسموم مى کند. بسيارى از بيمارى هاى خونى به خصوص زخم معده ناشى از حسد است؛ هر کجا زخم معده اى يافتيد اگر تحقيق کنيد خواهيد ديد که در ريشه هاى آن حسد وجود دارد. حسد شبيه افسونگرى است که داراى سه سر باشد که هرگاه يکى از آن ها در جايى نمايان بشود دو سر ديگر نيز نمايان مى شوند و حسد در ميان آن ها قرار دارد؛ هر جا حسد پيدا شد کينه و تعصب در کنار آن خواهند بود.
در قرآن مجيد و روايات اسلامى نيز مطالب فراوانى در نکوهش حسد ديده مى شود؛ از جمله خداوند به پيامبرش دستور مى دهد که از شرّ حاسدان به او پناه برد: (قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ ... وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِي الْعُقَدِ * وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَد).
قرآن انگيزه بسيارى از کارهاى زشت دشمنان را حسد مى شمارد: (وَدَّ کَثيرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ يَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إيمانِکُمْ کُفّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ)؛ «بسيارى از اهل کتاب، از روى حسد ـ که در وجود آن ها ريشه دوانده ـ آرزو مى کردند شما را پس از اسلام و ايمان، به حال کفر بازگردانند؛ با اين که حق براى آن ها کاملاً روشن شده است».
در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم که مى فرمايد: «آفَةُ الدِّينِ الْحَسَدُ وَ الْعُجْبُ وَ الْفَخْرُ؛ آفت دين انسان، حسد، خودبينى و فخر فروشى است».
در جاى ديگرمى فرمايد: «إِنَّ الْحَسَدَ يَأْکُلُ الإِيمَانَ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ؛ حسد، ايمان انسان را مى خورد همان گونه که آتش، هيزم را مى خورد و نابود مى کند». مى دانيم که حسد عبارت از اين است که انسان نمى تواند نعمت هايى را که خدا به ديگران داده ببيند و تحمل کند و پيوسته زوال آن نعمت ها را آرزو مى کند، بنابراين او در واقع به حکمت خدا اعتراض دارد همان گونه که در حديثى از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم که خداى متعال به موسى بن عمران (عليه السلام) فرمود: «يَا ابْنَ عِمْرَانَ لا تَحْسُدَنَّ النَّاسَ عَلَى مَا آتَيْتُهُمْ مِنْ فَضْلِي وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْکَ إِلَى ذَلِکَ وَ لاتُتْبِعْهُ نَفْسَکَ فَإِنَّ الْحَاسِدَ سَاخِطٌ لِنِعَمِي صَادٌّ لِقَسْمِيَ الَّذِي قَسَمْتُ بَيْنَ عِبَادِي وَ مَنْ يَکُ کَذَلِکَ فَلَسْتُ مِنْهُ وَ لَيْسَ مِنِّي؛ اى فرزند عمران! به مردم درباره آنچه از فضلم به آن ها داده ام حسادت مکن و چشم به آن ها مدوز و نفس تو به دنبال آن نرود، زيرا حسود در واقع دشمن نعمت هاى من است و مانع از قسمتى است که بين بندگانم کرده ام و هرکس چنين باشد من از او نيستم و او هم از من نخواهد بود».
در ذيل حکمت 225 نيز توضيحات بيشترى در اين زمينه آمده است.
پاورقی ها
سند گفتار حکيمانه:
مرحوم خطيب در اين جا اعتراف مى کند که اين کلام حکيمانه را با عين اين عبارت در هيچ يک از منابعى که در دسترس بوده جز نهج البلاغه نيافته و مى افزايد: جمله هايى که مضمونش شبيه آن است به طور فراوان از آن حضرت (عليه السلام) نقل شده است از جمله: «الحَسَدُ يُضْنِي الجَسَدَ؛ حسد بدن را نحيف مى کند». (غررالحکم،ح6833) و حديث ديگرى که مى فرمايد: «الْحَسَدُ دَاءٌ عَيَاءٌ لا يَزُولُ إِلاَّ بِهَلْکِ الْحَاسِدِ أَوْ مَوْتِ الْمَحْسُودِ؛ حسد درد بى درمانى است که از بين نمى رود مگر با مرگ حاسد يا موت محسود». (غررالحکم، ح 6819) و امثال آن. سپس مى افزايد: با توجه به آنچه گفته شد اگر عين جمله مورد بحث را در منبع ديگرى نيابيم مشکلى حاصل نمى شود. اضافه بر اين مرحوم سيّد رضى خودش از نظر وثاقت کمتر از ديگران نيست (و به روايت او بايد اعتماد کرد). (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 199).