حکمت 283
شرح و تفسیر حکمت 283
عالم و جاهلِ شما، هر دو خطاکارند
امام (عليه السلام) در اين جمله گهربار خود که جنبه گله و اظهار ناراحتى از مردم آن زمان و اطرافيانش دارد و در عين حال درباره بسيارى از مردم هر عصر و زمان صادق است مى فرمايد: «(شما چگونه جمعيتى هستيد که) افراد نادانتان پيوسته بر اعمال خلاف خود مى افزايند و دانشمندانتان امروز و فردا مى کنند»؛ (جَاهِلُکُمْ مُزْدَادٌ، وَ عَالِمُکُمْ مُسَوِّفٌ).
آن ها که نادان اند براثر نداشتن بصيرت به راه خلاف افتاده اند و آن هايى که عالم هستند گرفتار ترديد و ضعف تصميم گيرى و اراده هستند و به همين دليل جامعه شما از درون تهى شده است.
اين در حالى است که عالمان بايد قدوه و اسوه باشند و راه تهذيب نفس و اصلاح جامعه را به مردم نشان دهند و جاهلان نيز بايد از نور علم عالمان بهره گيرند و در مسير اصلاح خويش و جامعه خود قرار گيرند.
همان گونه که اشاره شد، در کتاب تمام نهج البلاغه اين جمله به شکل ديگرى نقل شده که حضرت مى فرمايد: «وَ عَالِمُهُمْ مُنَافِقٌ، وَ قَارِئُهُمْ مُمَاذِقٌ، وَ جَاهِلُهُمْ مُسَوِّفٌ مُزْدَادٌ؛ دانشمندانشان (در آن زمان) منافق اند و قاريان قرآنشان رياکار، و جاهلانشان امروز و فردا مى کنند و پيوسته بر اعمال خود مى افزايند».
در خطبه 233 نيز کلامى شبيه به اين بود. در بسيارى از خطب نهج البلاغه يا نامه ها و کلمات قصار، شکايت امام (عليه السلام) را از مردم زمان خود مشاهده مى کنيم تا آن جا که در خطبه قاصعه (خطبه 192) مى فرمايد: «أَلا وَ إِنَّکُمْ قَدْ نَفَضْتُمْ أَيْدِيَکُمْ مِنْ حَبْلِ الطَّاعَةِ وَ ثَلَمْتُمْ حِصْنَ اللَّهِ الْمَضْرُوبَ عَلَيْکُمْ بِأَحْکَامِ الْجَاهِلِيَّةِ؛ به هوش باشيد که شما دست از ريسمان اطاعت الهى برگرفته ايد و با تجديد رسوم جاهليت دژ محکم الهى را دَرهم شکسته ايد».
سپس ادامه مى دهد: «وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ صِرْتُمْ بَعْدَ الْهِجْرَةِ أَعْرَاباً وَ بَعْدَ الْمُوَالاةِ أَحْزَاباً مَا تَتَعَلَّقُونَ مِنَ الإِسْلامِ إِلاَّ بِاسْمِهِ وَ لا تَعْرِفُونَ مِنَ الإِيمَانِ إِلاَّ رَسْمَهُ؛ بدانيد که شما پس از هجرت (از کفر به ايمان) همچون اعراب جاهليت شده ايد و بعد از اخوت و اتحاد و الفت، به گروه هاى پراکنده تقسيم گشته ايد، از اسلام، به نام آن اکتفا کرده و از ايمان جز تصور و ترسيمى نمى شناسيد».
سرچشمه همه اين مصائب و بدبختى ها انحرافاتى بود که در مسئله خلافت واقع شد، به ويژه در عصر خليفه سوم که بيت المال به شکل کاملاً نادرستى تقسيم مى شد و مقامات مهم جمهورى اسلامى آن زمان، به افراد نالايق و ناصالح سپرده شد. فتوحات، غنائم زيادى را نصيب مسلمانان کرد و گروهى مست مال و ثروت شدند و کارشان به جايى رسيد که جاهلان، غرق گناه گشتند و عالمان، بى اراده و فاقد تحرک، و همان شد که امام (عليه السلام) در اين کلام حکيمانه در جمله کوتاهى آن را آورده است.
به يقين، اين وضع، مخصوص مردم آن زمان نبود، بلکه در هر زمان ديگر در شرايط مشابه روى مى دهد؛ جاهلان، غرق گناه مى شوند و عالمان، فاقد احساس مسئوليت. و در عصر و زمان ما نيز اين مسئله کم و بيش نمايان است. نکته
بلاى «تسويف»
يکى از خطرناک ترين وسوسه هاى نفس و شيطان مسئله تسويف است؛ يعنى انسان به اشتباهات و خطاهاى خود واقف مى شود؛ ولى پيوسته امروز و فردا مى کند تا فرصت ها مى گذرند. يا اسباب اطاعت فراهم است؛ ولى استفاده از آن را به تأخير مى اندازد تا فرصت ها از دست مى روند.
امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد: «إِيَّاکَ وَ التَّسْوِيفَ فَإِنَّهُ بَحْرٌ يَغْرَقُ فِيهِ الْهَلْکَى؛ از تسويف بپرهيز که دريايى است که گروه (زيادى) در آن غرق مى شوند».
طبق روايتى که علامه مجلسى؛ در بحارالانوار آورده است اميرمؤمنان على (عليه السلام) درباره گروهى از غافلان مى فرمايد: «الشَّيْطَانُ مُوَکَّلٌ بِهِ يُزَيِّنُ لَهُ الْمَعْصِيَةَ لِيَرْکَبَهَا وَ يُمَنِّيهِ التَّوْبَةَ لِيُسَوِّفَهَا؛ شيطان بر او مسلّط شده، معصيت را در نظرش جلوه مى دهد تا مرتکب شود و توبه را با آرزوها به تأخير مى اندازد».
قرآن مجيد در سوره نساء در مورد وسوسه هاى شيطان در وجود گنهکاران مى گويد: (يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ مَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلاَّ غُرُورآ)؛ «شيطان به آن ها وعده ها(ى دروغين) مى دهد و به آرزوها سرگرم مى سازد در حالى که جز فريب و نيرنگ، به آن ها وعده نمى دهد (و همين امر سبب مى شود آن ها توبه و بازگشت به سوى خدا را تاخير بيندازند)».
در جاى ديگر از همين سوره مى فرمايد: (وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمْ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّى تُبْتُ الاْنَ)؛ «توبه براى کسانى نيست که کارهاى بد را انجام مى دهند، و هنگامى که مرگ يکى از آن ها فرامى رسد مى گويد: الان توبه کردم!».
اين همان تسويفى است که از هواى نفس و وسوسه هاى شيطان سرچشمه مى گيرد و پيوسته انسان را وادار به تاخير توبه مى کند تا مرگ او فرارسد و درهاى توبه بسته شود.
در حکمت 285 نيز به اين معنا اشاره خواهد شد و در آغاز حکمت 150 نيز آمد که امام (عليه السلام) فرمود: «وَ يُرَجِّي التَّوْبَةَ بِطُولِ الأَمَلِ؛ (از کسانى مباش که) توبه را با آرزوهاى دور و دراز به تأخير مى اندازند». .
امام (عليه السلام) در اين جمله گهربار خود که جنبه گله و اظهار ناراحتى از مردم آن زمان و اطرافيانش دارد و در عين حال درباره بسيارى از مردم هر عصر و زمان صادق است مى فرمايد: «(شما چگونه جمعيتى هستيد که) افراد نادانتان پيوسته بر اعمال خلاف خود مى افزايند و دانشمندانتان امروز و فردا مى کنند»؛ (جَاهِلُکُمْ مُزْدَادٌ، وَ عَالِمُکُمْ مُسَوِّفٌ).
آن ها که نادان اند براثر نداشتن بصيرت به راه خلاف افتاده اند و آن هايى که عالم هستند گرفتار ترديد و ضعف تصميم گيرى و اراده هستند و به همين دليل جامعه شما از درون تهى شده است.
اين در حالى است که عالمان بايد قدوه و اسوه باشند و راه تهذيب نفس و اصلاح جامعه را به مردم نشان دهند و جاهلان نيز بايد از نور علم عالمان بهره گيرند و در مسير اصلاح خويش و جامعه خود قرار گيرند.
همان گونه که اشاره شد، در کتاب تمام نهج البلاغه اين جمله به شکل ديگرى نقل شده که حضرت مى فرمايد: «وَ عَالِمُهُمْ مُنَافِقٌ، وَ قَارِئُهُمْ مُمَاذِقٌ، وَ جَاهِلُهُمْ مُسَوِّفٌ مُزْدَادٌ؛ دانشمندانشان (در آن زمان) منافق اند و قاريان قرآنشان رياکار، و جاهلانشان امروز و فردا مى کنند و پيوسته بر اعمال خود مى افزايند».
در خطبه 233 نيز کلامى شبيه به اين بود. در بسيارى از خطب نهج البلاغه يا نامه ها و کلمات قصار، شکايت امام (عليه السلام) را از مردم زمان خود مشاهده مى کنيم تا آن جا که در خطبه قاصعه (خطبه 192) مى فرمايد: «أَلا وَ إِنَّکُمْ قَدْ نَفَضْتُمْ أَيْدِيَکُمْ مِنْ حَبْلِ الطَّاعَةِ وَ ثَلَمْتُمْ حِصْنَ اللَّهِ الْمَضْرُوبَ عَلَيْکُمْ بِأَحْکَامِ الْجَاهِلِيَّةِ؛ به هوش باشيد که شما دست از ريسمان اطاعت الهى برگرفته ايد و با تجديد رسوم جاهليت دژ محکم الهى را دَرهم شکسته ايد».
سپس ادامه مى دهد: «وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ صِرْتُمْ بَعْدَ الْهِجْرَةِ أَعْرَاباً وَ بَعْدَ الْمُوَالاةِ أَحْزَاباً مَا تَتَعَلَّقُونَ مِنَ الإِسْلامِ إِلاَّ بِاسْمِهِ وَ لا تَعْرِفُونَ مِنَ الإِيمَانِ إِلاَّ رَسْمَهُ؛ بدانيد که شما پس از هجرت (از کفر به ايمان) همچون اعراب جاهليت شده ايد و بعد از اخوت و اتحاد و الفت، به گروه هاى پراکنده تقسيم گشته ايد، از اسلام، به نام آن اکتفا کرده و از ايمان جز تصور و ترسيمى نمى شناسيد».
سرچشمه همه اين مصائب و بدبختى ها انحرافاتى بود که در مسئله خلافت واقع شد، به ويژه در عصر خليفه سوم که بيت المال به شکل کاملاً نادرستى تقسيم مى شد و مقامات مهم جمهورى اسلامى آن زمان، به افراد نالايق و ناصالح سپرده شد. فتوحات، غنائم زيادى را نصيب مسلمانان کرد و گروهى مست مال و ثروت شدند و کارشان به جايى رسيد که جاهلان، غرق گناه گشتند و عالمان، بى اراده و فاقد تحرک، و همان شد که امام (عليه السلام) در اين کلام حکيمانه در جمله کوتاهى آن را آورده است.
به يقين، اين وضع، مخصوص مردم آن زمان نبود، بلکه در هر زمان ديگر در شرايط مشابه روى مى دهد؛ جاهلان، غرق گناه مى شوند و عالمان، فاقد احساس مسئوليت. و در عصر و زمان ما نيز اين مسئله کم و بيش نمايان است. نکته
بلاى «تسويف»
يکى از خطرناک ترين وسوسه هاى نفس و شيطان مسئله تسويف است؛ يعنى انسان به اشتباهات و خطاهاى خود واقف مى شود؛ ولى پيوسته امروز و فردا مى کند تا فرصت ها مى گذرند. يا اسباب اطاعت فراهم است؛ ولى استفاده از آن را به تأخير مى اندازد تا فرصت ها از دست مى روند.
امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد: «إِيَّاکَ وَ التَّسْوِيفَ فَإِنَّهُ بَحْرٌ يَغْرَقُ فِيهِ الْهَلْکَى؛ از تسويف بپرهيز که دريايى است که گروه (زيادى) در آن غرق مى شوند».
طبق روايتى که علامه مجلسى؛ در بحارالانوار آورده است اميرمؤمنان على (عليه السلام) درباره گروهى از غافلان مى فرمايد: «الشَّيْطَانُ مُوَکَّلٌ بِهِ يُزَيِّنُ لَهُ الْمَعْصِيَةَ لِيَرْکَبَهَا وَ يُمَنِّيهِ التَّوْبَةَ لِيُسَوِّفَهَا؛ شيطان بر او مسلّط شده، معصيت را در نظرش جلوه مى دهد تا مرتکب شود و توبه را با آرزوها به تأخير مى اندازد».
قرآن مجيد در سوره نساء در مورد وسوسه هاى شيطان در وجود گنهکاران مى گويد: (يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ مَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلاَّ غُرُورآ)؛ «شيطان به آن ها وعده ها(ى دروغين) مى دهد و به آرزوها سرگرم مى سازد در حالى که جز فريب و نيرنگ، به آن ها وعده نمى دهد (و همين امر سبب مى شود آن ها توبه و بازگشت به سوى خدا را تاخير بيندازند)».
در جاى ديگر از همين سوره مى فرمايد: (وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمْ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّى تُبْتُ الاْنَ)؛ «توبه براى کسانى نيست که کارهاى بد را انجام مى دهند، و هنگامى که مرگ يکى از آن ها فرامى رسد مى گويد: الان توبه کردم!».
اين همان تسويفى است که از هواى نفس و وسوسه هاى شيطان سرچشمه مى گيرد و پيوسته انسان را وادار به تاخير توبه مى کند تا مرگ او فرارسد و درهاى توبه بسته شود.
در حکمت 285 نيز به اين معنا اشاره خواهد شد و در آغاز حکمت 150 نيز آمد که امام (عليه السلام) فرمود: «وَ يُرَجِّي التَّوْبَةَ بِطُولِ الأَمَلِ؛ (از کسانى مباش که) توبه را با آرزوهاى دور و دراز به تأخير مى اندازند». .