حکمت 287

وَ سُئِلَ عَنِ الْقَدَرِ،

فَقَالَ عَليهِ السَّلامُ
طَرِيقٌ مُظْلِمٌ فَلاَ تَسْلُکُوهُ، وَ بَحْرٌ عَمِيقٌ فَلاَ تَلِجُوهُ، وَ سِرُّ آللّهِ فَلا تَتَکَلَّفُوهُ.

از امام (عليه السلام) درباره (قضا و) قدر سؤال کردند،
امام (عليه السلام) فرمود:
راه تاريکى است در آن گام ننهيد، درياى ژرفى است در آن وارد نشويد و از پنهان الهى است، براى دستيابى به آن خود را به زحمت نيفکنيد.

شرح و تفسیر حکمت 287
راه پر پيچ وخم و ظلمانى
امام (عليه السلام) در اين کلام حکيمانه در پاسخ کسى که درباره يکى از مسائل مهم عقيدتى يعنى مسئله قضا و قدر از آن حضرت سؤال کرد، مى فرمايد: «اين راه تاريکى است در آن گام ننهيد و درياى ژرفى است در آن وارد نشويد و راز پنهان الهى است، براى گشودن آن خود را به زحمت نيفکنيد»؛ (وَ سُئِلَ عَنِ الْقَدَرِ فقال (عليه السلام): طَرِيقٌ مُظْلِمٌ فَلاَ تَسْلُکُوهُ، وَ بَحْرٌ عَمِيقٌ فَلاَ تَلِجُوهُ، وَ سِرُّ آللّهِ فَلا تَتَکَلَّفُوهُ).
مسئله قضا و قدر و جبر و تفويض از بزرگ ترين و پيچيده ترين مسائلى است که از هزاران سال پيش مورد توجه انسان ها بوده و دانشمندان و فلاسفه و متکلمان در اين زمينه سخن بسيار گفته اند. گروهى به دلايل مختلف گرايش به سوى جبر و قضا و قدر جبرى پيدا کرده اند. به گمان اين که اعتقاد به اختيار انسان با توحيد افعالى خداوند سازگار نيست و يا به تصور اين که قانون عليت، اختيار را نفى مى کند و يا به انگيزه هاى سياسى و روانى، انسان را در کارهايش مجبور و مسلوب الاختيار دانسته اند.
اين در حالى است که انکار اختيار، نه تنها انسان را تبديل به ابزارى فاقد اراده و ارزش مى کند بلکه تمام مسائل تربيتى را زير سؤال مى برد و دعوت انبيا و نزول کتاب هاى آسمانى و تکليف و آزمايش الهى و ثواب و عقاب و جنت و نار، همه بيهوده خواهد بود.
البته فلاسفه و عالمان بايد از طرق استدلالى، مشکلات جبر را حل کنند که البته ازنظر ما کاملاً حل شده است و شرح آن را ذيل حکمت 78 آورديم و از آن مشروح تر در تفسير نمونه و کتاب انوارالاصول آمده است؛ ولى توده مردم براى اين که به گمراهى نيفتند بايد در اين مسئله به همان استدلالات ساده قناعت کنند و به گفته شاعر:
اين که گويى اين کنم يا آن کنم *** خود دليل اختيار است اى صنم
دليل اختيار را تصميم گيرى هاى مختلف، و آزادى اراده اى که با وجدان درک مى کنند بدانند و به همين مقدار قانع باشند.
به همين دليل امام (عليه السلام) در کلام حکيمانه مورد بحث، مخاطب و امثال او را که از افراد عادى بودند از پيمودن اين راه منع کرده و آن را دريايى ژرف و خطرناک شمرده و از اسرار الهى معرفى فرموده که نبايد خود را براى فهم آن به زحمت افکند.
قرآن مجيد در آيات مختلف، براى فهم عموم، پرده از روى بخشى از مسئله اختيار برداشته، مى فرمايد: (إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاکِرآ وَ إِمَّا کَفُورآ)؛ «ما راه را به انسان نشان داديم مى خواهد شکرگزار باشد يا کفران کننده».
در جاى ديگر مى فرمايد: (فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شَاءَ فَلْيَکْفُرْ)؛ «ما اسباب هدايت را در اختيار انسان گذاشتيم. آن کس که مى خواهد ايمان بياورد و آن کس که نمى خواهد ايمان نياورد». از آن جا که توجه به مسئله اختيار و آزادى اراده گاه انسان را به تفويض مى کشاند و آدمى سيطره الهى را بر خود، انکار مى کند و خويش را «فَعّال ما يَشاء» مى پندارد، در جاى ديگرى قرآن مى گويد: (وَ مَا تَشَاءُونَ إِلاَّ أَنْ يَشَاءَ اللهُ)؛ «شما اراده نمى کنيد مگر اين که خدا اراده کند». اشاره به اين که شما آزاديد اما در
عين حال خداوند هر زمان مى تواند اين آزادى را از شما بگيرد.
چه زيباست کلمات اهل بيت (عليهم السلام) که ما را از هرگونه افراط و تفريط در اين مسئله مهم و پيچيده بازداشتند و طبق فرموده امام صادق (عليه السلام): «لا جَبْرَ وَ لا تَفْوِيضَ وَ لَکِنْ أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْنِ؛ نه جبر است و نه تفويض بلکه چيزى ميان اين دو است».
امام على بن موسى الرضا (عليه السلام) در پاسخ يکى از ياران خود که پرسيد: آيا خداوند کارها را به بندگانش تفويض کرده است؟ فرمود: «اللَّهُ أَعَزُّ مِنْ ذَلِکَ؛ خداوند تواناتر از آن است». عرض مى کند: آيا آن ها را به انجام معاصى مجبور کرده است؟ امام (عليه السلام) مى فرمايد: «اللَّهُ أَعْدَلُ وَ أَحْکَمُ مِنْ ذَلِکَ؛ خداوند عادل تر و حکيم تر از اين است (که بندگانش را مجبور به معصيت کند و بعد آن ها را مجازات نمايد)».
پيش از اين مثال ساده اى براى مسئله «امر بين امرين» ذکر کرديم که براى همه گروه ها قابل فهم است. گفتيم که قطار برقى را به دست راننده آن مى سپارند تا مسيرى را طى کند و شخصى که متصدى نيروگاه برق است برق در درون سيم ها مى فرستد. راننده با استفاده از نيروى برق، قطار را با اختيار خود به حرکت درمى آورد و به آن سمت که مايل است پيش مى برد ولى چنان نيست که اين کار مطلقاً به او تفويض شده باشد، زيرا آن کس که تشکيلات مولِّد برق را در اختيار دارد، هر لحظه که بخواهد مى تواند آن را قطع و قطار را در جاى خود متوقف کند، پس نه جبر است و نه واگذارى مطلق و چيزى ميان اين دو است که هم با توحيد افعالى مى سازد و هم با مسئله عدالت و حکمت خداوند.
اين کلام حکيمانه به صورت ديگرى در کتاب مصادر نهج البلاغه نقل شده است: «قال (عليه السلام) وَ قَدْ سُئِلَ عَنِ الْقَدَرِ: طَرِيقٌ مُظْلِمٌ فَلا تَسْلُکُوهُ ثُمَّ سُئِلَ ثَانِياً فَقَالَ: بَحْرٌ عَمِيقٌ فَلا تَلِجُوهُ ثُمَّ سُئِلَ ثَالِثاً فَقَالَ: سِرُّ اللَّهِ فَلا تَتَکَلَّفُوهُ؛ از امام (عليه السلام) درباره قضاوقدر سؤال کردند فرمود: راه تاريکى است در آن گام ننهيد، دوباره پرسيدند، فرمود: درياى عميقى است وارد آن نشويد. مرتبه سوم سؤال کردند، فرمود: اين راه نهان الهى است براى گشودن آن به خود زحمت ندهيد».
جالب اين که در کتاب فقه الرضا (عليه السلام) اضافه اى نيز دارد و آن اين که براى چهارمين بار از امام (عليه السلام) پرسيدند که ما را از اين مسئله آگاه ساز. امام (عليه السلام) اين آيه را تلاوت فرمود: (مَّا يَفْتَحْ اللهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَ مَا يُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ)؛ «آنچه خداوند از رحمت براى مردم مى گشايد کسى نمى تواند جلوى آن را بگيرد و آنچه را که خداوند امساک مى کند کسى نمى تواند بفرستد». شخص سؤال کننده در اين جا عرض کرد: اى اميرمؤمنان! ما از تو درباره اختيار و آزادى اراده که به وسيله آن برمى خيزيم و مى نشينيم پرسش کرديم. امام فرمود: آيا آزادى و اختيار را با خدا داريد يا بدون خدا؟ آن ها خاموش شدند و نتوانستند پاسخى بگويند. امام (عليه السلام) فرمود: اگر بگوييد با خدا داريد (يعنى شريک خدا در اين امر هستيد) من شما را به قتل مى رسانم (زيرا مشرک شده ايد) و اگر بگوييد بدون خداوند ما داراى آزادى اراده هستيم باز شما را به قتل مى رسانم (زيرا نفى قدرت خدا و حاکميت او را نفى کرده ايد).
عرض کردند: پس چه بگوييم اى اميرمؤمنان (که در وادى کفر قدم نگذاريم)؟! فرمود: «تَمْلِکُونَهَا بِالَّذِي يَمْلِکُهَا دُونَکُمْ فَإِنْ أَمَدَّکُمْ بِهَا کَانَ ذَلِکَ مِنْ عَطَائِهِ وَ إِنْ سَلَبَهَا کَانَ ذَلِکَ مِنْ بَلائِهِ إِنَّمَا هُوَ الْمَالِکُ لِمَا مَلَّکَکُمْ وَ الْقَادِرُ لِمَا عَلَيْهِ أَقْدَرَکُمْ؛ شما صاحبِ اختيار و اراده مى شويد به سبب اين که خداوند اين آزادى اراده را به شما بخشيده است. اگر آن را براى شما نگه دارد از عطاى اوست و اگر سلب کند از بلاى اوست. مالک حقيقىِ آنچه او به شما بخشيده تنها خداست و قادر حقيقى بر چيزى است که شما را بر آن قدرت داده است».
سپس امام (عليه السلام) به جمله شريفه «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ» استدلال فرمود.
حاضران تفسير اين جمله را از امام (عليه السلام) خواستند. فرمود: «لا حَوْلَ عَنْ مَعْصِيَتِهِ إِلاَّ بِعِصْمَتِهِ وَ لا قُوَّةَ عَلَى طَاعَتِهِ إِلاَّ بِعَوْنِهِ؛ هيچ مانعى در راه معصيت او نيست مگر تقوايى که خدا در اختيار انسان گذارد و هيچ قوتى بر طاعت او نيست مگر به کمک قدرتى که او به انسان بخشيده است».
مثالى که ما آورديم دقيقاً منطبق است بر آنچه امام (عليه السلام) در اين حديث نورانى فرموده است.
آخرين نکته اى که لازم مى دانيم به آن اشاره کنيم اين است که واژه «قَدَر» به معناى اندازه گيرى است؛ ولى در اين گونه موارد به معناى تقديرات الهى و مقدّرات اوست که بعضى از ناآگاهان آن را به معناى جبر تفسير کرده اند.
شرح بيشتر درباره تفسير کلمه قضا و قدر در ذيل کلام حکمت آميز 78 گذشت.
پاورقی ها
سند گفتار حکيمانه:
مرحوم خطيب در بيان اسناد اين کلام حکمت آميز مى گويد: پيش از سيّد رضى جماعتى از بزرگان از جمله مرحوم صدوق در کتاب توحيد آن را آورده اند و در کتاب فقه الرضا (عليه السلام) نيز نقل شده است. سپس مى گويد: مرحوم مجلسى آن را از پدرش و او هم از قاضى ابى حسين نقل مى کند که نسخه اى از کتاب فقه الرضا (عليه السلام) را ديده که اطراف آن اجازات جماعتى از فضلا بوده و از مجموع آن قرائن استفاده کرده که اين کتاب واقعاً تأليف امام رضا (عليه السلام) و به خط اوست. بعد از سيّد رضى نيز بعضى مانند سبط بن جوزى در تذکرة الخواص آن را از ابن عباس نقل کرده اند. مرحوم خطيب در آغاز اين سخن مى گويد: اين کلام تابع کلام 108 است (که امام (عليه السلام) مطالبى در آن بيان فرموده سپس مردى برخاسته و از قدر سؤال کرده و امام (عليه السلام) چنين پاسخى گفته است). (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 225).