حکمت 441

وَقَالَ عَلَيهِ السَّلَام
الْوِلاَيَاتُ مَضَامِيرُ آلرِّجَالِ.

امام (عليه السلام) فرمود:
مقامات حکومتى، ميدان آزمون و مسابقه مردان است.

شرح و تفسیر حکمت 441
ميدان آزمون بزرگ
امام (عليه السلام) در اين کلام کوتاه حکيمانه اشاره به يکى از مهمترين روش هاى آزمودن شخصيت ها کرده، مى فرمايد: «منصب هاى حکومتى، ميدان آزمون و مسابقه مردان است»؛ (الْوِلاَيَاتُ مَضَامِيرُ آلرِّجَالِ).
هم شخصيت و ظرفيت آن ها در اين گونه حالات آشکار مى شود و هم استعداد و توان و لياقت آنان.
«مضامير» جمع «مضمار» از ماده «ضُمور» (بر وزن ظهور) به معناى لاغر شدن گرفته شده و مضمار به ميدانى گفته مى شد که اسب ها را بعد از پرورش و تقويت کامل جهت مسابقه اسب سوارى به آن جا مى آوردند و با تمرين هاى مکرر آن ها را لاغر و چابک مى ساختند بنابراين مضمار به معناى ميدان تمرين است و گاه به محل مسابقه نيز اطلاق مى شود و در کلام حکيمانه مورد بحث در همين معنا استعمال شده است.
انسان ها را در ميدان هاى مختلفى مى توان آزمود؛ گروهى به وسيله مال و ثروت، گروه ديگرى به وسيله فقر و ناتوانى، گروهى ديگر به وسيله مصائب و حوادث سخت و دردناک.
ولى در ميان ميدان هاى آزمون و مسابقه به خصوص براى شخصيت هاى برجسته حساس ترين ميدان، ميدان حکمرانى است. آن جاست که معلوم مى شود چه کسانى را غرور فرامى گيرد و پا از گليم خود فراتر مى نهند و چه کسانى به واسطه داشتن ظرفيت کامل تغييرى در وضع آن ها رخ نمى دهد. چه کسانى براى اندوختن مال و ثروت از طريق حکومت، به ظلم و ستم به ديگران مى پردازند و چه کسانى تقوا را از دست نمى دهند. چه افرادى به نفع طرفداران خود حکم ظالمانه مى کنند و چه اشخاصى همگان در برابر آن ها يکسان اند.
به راستى بسيار مشکل است کسانى را پيدا کنيم که بعد از رسيدن به مقام هاى بالا تغيير و دگرگونى در حال آن ها پيدا نشود جز معصومين (عليهم السلام) که کمترين تغييرى پيدا نمى کردند. اميرمؤمنان على (عليه السلام) آن روز که در گوشه خانه نشسته بود و ديگران به ناحق حکومت مى کردند زندگى زاهدانه اى داشت و آن روز نيز که به حکومت رسيد همان زندگى زاهدانه را ـ و شايد به طور کامل ترى ـ ادامه داد.
در حکومتش فرقى ميان برادر خود و افراد عادى نگذاشت و طرفداران خود را به هنگام انحراف از طريق حق همان گونه مؤاخذه و ملامت مى کرد که مخالفان خود را.
در زندگى روزانه خود نيز کسانى را سراغ داريم که وقتى مقام مختصرى پيدا کردند همه چيز آن ها دگرگون شد و حتى دوستان سابق خود را به کلى فراموش کردند و از عهده امتحان مقام کوچکى برنيامدند و به عکس، افراد عالم و باتقوايى را مى بينيم که رسيدن به مقامات بالا آن ها را دگرگون نساخت و گام جاى گام هاى مولايشان على (عليه السلام) گذاشتند.
به راستى اين سخن حق است که مقامات حکومتى، در حکم ميدان مسابقه مردان است.
مرحوم علامه آيت الله مطهرى در مجموعه آثارش سخنى از يک نويسنده عربى به نام على الوردى که اصالتآ عراقى، و شيعه و استاد دانشگاه بود ولى تمايلات مارکسيستى نيز داشت نقل مى کند که جالب است. او مى گويد: انصاف اين است که على (عليه السلام) در زندگى خود اين اصل مارکس را نقض کرد که يک انسان نمى تواند در کاخ و کوخ يک رقم فکر کند و خواه ناخواه فکر او عوض مى شود. تاريخ على (عليه السلام) نشان داد که مطلب اين گونه نيست زيرا ما على (عليه السلام) را در وضع طبقاتى اجتماعى مختلف مى بينيم در آن حد نزديک به صفر و در آن نقطه اوج که از آن بالاتر نبود. يک روز او را به صورت کارگر و سرباز ساده اى مى بينيم که صبح از خانه اش حرکت مى کند تا درخت و زراعتش را آبيارى کند و گاه ممکن است براى ديگرى زحمت بکشد و مانند يک کارگر اجرت بگيرد. همين على (عليه السلام) بعدها و در زمان خلافتش همان گونه فکر مى کرد که قبلا داشت و راه و رسم زندگى اش هرگز عوض نشد.
بايد گفت: مارکس چون تفکر مادى داشته و در چنين محيطى مى زيسته حق داشته چنين فکرى کند در حالى که على (عليه السلام) در محيطى مملو از معنويت و روحانيت مى زيسته است.
اميرمؤمنان على (عليه السلام) که جاى خود دارد؛ شاگردان آن حضرت همچون سلمان ها و ابوذرها و مالک اشترها نيز هيچ گونه تغييرى در دوران زندگانى شان در فراز و نشيب ها پيدا نشد.
شاعر عرب پنج نوع مستى براى افراد شمرده است که آخرين آن را مستى حکومت مى شمرد، مى گويد:
سَکَراتٌ خَمسٌ إذا مُنِىَ المَرءُ *** بِها صارَ عُرضَةً للزَّمانِ
سَکرَةُ المالِ والحَداثةِ والعِشقِ *** و سُکرُ الشَّرابِ والسُّلطانِ
پنج نوع مستى هست که وقتى انسان به آن مبتلا شود در معرض آزمون قرار مى گيرد.

مستى مال و مستى جوانى و مستى عشق و مستى شراب و مستى حاکميت.
اين بحث را با حديثى از امام صادق (عليه السلام) پايان مى دهيم. فرمود: «إِذَا کَانَ لَکَ صَدِيقٌ فَوُلِّى وِلاَيةً فَأَصَبْتَهُ عَلَى الْعُشْرِ مِمَّا کَانَ لَکَ عَلَيهِ قَبْلَ وِلاَيتِهِ فَلَيسَ بِصَدِيقِ سَوْءٍ؛ هرگاه دوستى داشته باشى که به مقامى از مقامات حکومت برسد و حداقل يک دهم مناسبات قبل از دوران حکومتش با تو را حفظ کند دوست بدى نيست».

* * *

.