حکمت 461

وَ قَالَ عَلَيهِ السَّلَام
الْغِيبَةُ جُهْدُ آلْعَاجِزِ.

امام (عليه السلام) فرمود:
غيبت کردن، آخرين تلاش شخص ناتوان است.

شرح و تفسیر حکمت 461
شرح وتفسير
غيبت نشانه ناتوانى است
امام (عليه السلام) در اين گفتار کوتاه و پرمعنا به يکى از عيوب مهم غيبت اشاره کرده مى فرمايد: «غيبت کردن، آخرين تلاش شخص ناتوان است»؛ (الْغِيبَةُ جُهْدُ آلْعَاجِزِ).
اشاره به اين که تنها فرومايگان و افراد پست و ناتوان به سراغ غيبت مى روند چرا که اگر انسان در خود، توانايى و استعداد پيشرفت ببيند به جاى اين که با غيبت مقام کسى را خدشه دار کند خودش مى کوشد و به آن مقام و برتر از آن مى رسد ولى چون عاجز و ناتوان و فرومايه است سعى مى کند به وسيله غيبت آبروى ديگرى را در انظار عموم بريزد. از اين رو امام (عليه السلام) مى فرمايد: غيبت، آخرين تلاش افراد ناتوان است.
در ميان گناهان کبيره کمتر گناهى است که همانند غيبت، نشانه پستى و ضعف و زبونى ون اجوانمردى باشد.
به تعبير ديگر، آن ها که پشت سر مردم به مذمت و عيب جويى مى پردازند و آبرو و حيثيت افراد را با افشاى عيوب پنهانى، که غالب مردم به يکى از اين عيوب گرفتارند، مى برند، و آتش حسد و کينه خود را به اين وسيله فرو مى نشانند، افرادى ناتوان و فاقد شخصيت اند که حتى در مبارزه بى دليل و ظالمانه خود شهامت ندارند و تمام قدرتشان اين است که از پشت خنجر بزنند. نکته
غيبت و آثار شوم آن
در تعريف غيبت، در ميان ارباب لغت وهمچنين در کتب فقهيه و کلمات علماى اخلاق، تفسيرهاى گوناگونى ديده مى شود که در واقع همه آن ها به يک چيز برمى گردد.
مرحوم شيخ انصارى از بعضى از بزرگان علما نقل کرده است که اخبار معصومين (عليهم السلام) واجماع فقها دلالت بر اين دارد: حقيقت غيبت اين است که از ديگرى در غياب او چيزى بگويد که اگر بشنود ناراحت شود.
گاه گفته مى شود که غيبت، افشاى عيوب و گناهان پنهانى افراد در غياب آن ها نزد کسانى است که از آن آگاهى ندارند و اين که بعضى از عوام مى گويند: آنچه گفتيم، صفت اوست غيبت نيست؛ اشتباه روشنى است. زيرا غيبت همان بيان صفت زشت پنهانى در غياب افراد است و اگر صفت آن ها نباشد مصداق تهمت و بهتان مى باشد و نيز آنچه بعضى از عوام مى گويند: حاضريم همين مطلب را نزد خود شخص بگوييم؛ اين هم اشتباه ديگرى است که خيال مى کنند اگر چيزى واقعيت داشته باشد غيبت نيست.
به هر حال، شديدترين تعبير درباره غيبت در قرآن مجيد آمده ودرباره هيچ گناهى چنين تعبيرى ديده نمى شود و آن اين که غيبت کننده همچون کسى است که گوشت برادر مرده خود را بخورد: (أَيُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ يَأْکُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتآ فَکَرِهْتُمُوهُ).
اشاره به اين که آبروى انسان مانند گوشت تن اوست و غيبت کننده گويى گوشت تن برادر مسلمانش را مى خورد و غايب و بى دفاع بودن او به منزله مردن اوست. در روايات اسلامى نيز شديدترين تعبير درباره غيبت ديده مى شود و از ميان روايات فراوانى که درباره غيبت در منابع مختلف آمده همين دو روايت که در ذيل مى آوريم کافى است:
در حديث قدسى آمده است که خداوند به موسى بن عمران (عليه السلام) خطاب کرد و فرمود: «مَنْ مَاتَ تَائِباً مِنَ الْغِيْبَةِ فَهُوَ آخِرُ مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ وَ مَنْ مَاتَ مُصِرّاً عَلَيْهَا فَهُوَ أَوّلَ مَنْ يَدْخُلُ النّارَ؛ کسى که بميرد در حالى که از غيبت توبه کرده باشد، آخرين کسى است که وارد بهشت مى شود، و کسى که بميرد و از غيبت توبه نکرده و بر آن اصرار ورزيده باشد، نخستين کسى است که وارد دوزخ مى شود».
و در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم: «وَ الْغِيبَةُ تَأْکُلُ الْحَسَنَاتِ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَب؛ غيبت، حسنات را مى خورد همان گونه که آتش هيزم را مى خورد و نابود مى کند».
مشکل مهم غيبت چند چيز است:
نخست اين که انگيزه هاى بسيار متنوعى دارد از قبيل خودخواهى و حسد و کينه توزى و جاه طلبى و رياکارى و انتقام جويى و سخريه و استهزاء و مانند آن.
در ذيل روايت قبل چنين آمده است: «وَ أَصْلُ الْغِيبَةِ تَتَنَوَّعُ بِعَشَرَةِ أَنْوَاعٍ شِفَاءِ غَيْظٍ وَ مَسَاعَدَةِ قَوْمٍ وَ تُهَمَةٍ وَ تَصْدِيقِ خَبَرٍ بِلا کَشْفِهِ وَ سُوءِ ظَنٍّ وَ حَسَدٍ وَ سُخْرِيَّةٍ وَ تَعَجُّبٍ وَ تَبَرُّمٍ وَ تَزَيُّنٍ؛ اصل غيبت از ده چيز ريشه مى گيرد: فرو نشاندن خشم، کمک کردن (نامشروع) به گروهى، متهم ساختن افراد، تصديق کردن خبرى بدون اطلاع، داشتن سوء ظن، حسد، استهزاء و سخريه، اظهار تعجب، ناراحتى و خودستايى».
مشکل ديگر غيبت اين است که به قدرى رواج يافته که قبح آن در نظرها از بين رفته است و گاه نُقل بسيارى از مجالس مى شود و حتى افراد ظاهرآ باتقوا آلوده آن مى شوند و همين امر، خطر آن را بيشتر مى کند.
مشکل ديگر اين که کسى که به غيبت گوش فرا مى دهد در گناه غيبت کننده شريک است و اى بسا يک نفر غيبت کند و ده ها نفر در مجلس باشند و سخن او را بشنوند و اعتراض به او نکنند و همه در اين گناه شريک شوند.
مشکل چهارم اين که غيبت از گناهانى است که جنبه حق الناس دارد و چنان نيست که تنها با آب توبه بتوان آن را شست بلکه بايد از غيبت شونده حليت طلبيد و واى به حال کسى که غيبت افرادى را کرده و آن افراد از دنيا رفته اند که حليت طلبيدن غير ممکن شده است. در اين گونه موارد دستور داده شده که براى آن افراد تا مى تواند استغفار کند و کار خير انجام دهد شايد از او راضى شوند.
مشکل ديگر اين که غيبت آثار اجتماعى شومى دارد و تنها يک رذيله اخلاقى شخصى نيست. غيبت سبب مى شود حس اعتماد در جامعه ضعيف گردد و همکارى افراد با يکديگر کم شود. افراد جامعه به يکديگر بدبين گردند و پيوندهاى اخوت و محبت و دوستى و همکارى سست شود.

حق الناس يا حق الله؟
در اين که آيا غيبت يک حق الهى است يا مردمى در ميان فقها گفت وگوست آن ها که آن را حق الله مى دانند به رواياتى استدلال مى کنند که مى گويد: براى رهايى از عواقب غيبت استغفار براى صاحبش کافى است. از جمله در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم: «سُئِلَ النَّبِيُّ (صلي الله عليه و آله) مَا کَفَّارَةُ الاِغْتِيَابِ؟ قَالَ: تَسْتَغْفِرُ اللَّهَ لِمَنِ اغْتَبْتَهُ کُلَّمَا ذَکَرْتَهُ؛ از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) سوال کردند: کفاره غيبت چيست؟ فرمود: کفاره اش اين است که هر زمان به ياد غيبت شونده افتادى براى او استغفار کنى». آن ها که آن را حق الناس مى دانند به رواياتى استدلال مى کنند که مى گويد: تا غيبت شونده راضى نشود خداوند غيبت کننده را نمى آمرزد. از جمله در حديثى از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم که فرمود: «إنّ صاحِبَ الغَيبَةِ لا يُغفَرُ لَهُ حتّى يَغفِرَ لَه صاحِبُه؛ غيبت کننده بخشوده نخواهد شد تا غيبت شونده او را عفو کند».
ولى با توجه به اين که قرآن مجيد غيبت را تشبيه به خوردن گوشت برادر بعد از مرگ او کرده و مى دانيم که هر جنايتى بر ميت حق الناس است و ديه دارد بنابراين، تشبيه مذکور، حق الناس بودن غيبت را تأييد مى کند.
به علاوه، هم در روايات آمده و هم عقل حاکم است که آبروى انسان مانند مال و جان اوست و هرگاه کسى صدمه اى بر مال و جان کسى وارد کند، تا جبران نکند يا حليت نطلبد در امان نخواهد بود. همين طور است درباره آبروى او، که گاه ارزش آن از مال و جان هم بيشتر است.
البته اگر غيبت به گوش غيبت شونده نرسد و شخص غيبت کننده آن را نزد اشخاصى که در حضور آنان غيبت کرده، جبران نمايد مثلاً بگويد: اشتباه کردم، معلوم نيست او داراى چنين صفاتى باشد و به علاوه اگر هم چنين باشد اى بسا ما از او بدتريم؛ خلاصه آبروى از دست رفته او را جبران نمايد، درست مثل کسى که خسارتى در غياب کسى به مال او زده و در همان جا آن را جبران مى کند؛ در چنين صورتى نيازى به طلبيدن حليت نيست.
دعاى معروف روز دوشنبه امام سجاد (عليه السلام) نيز به خوبى نشان مى دهد که غيبت حق الناس است.
البته جاى ترديد نيست که اگر حليت طلبيدن سبب فتنه و فساد يا اذيت و آزار بيشترى شود بايد از آن صرف نظر کرد و به دعا و استغفار و کار خير قناعت نمود و شايد همان گونه که مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار گفته، ممکن است به اين وسيله جمع ميان اخبار شود يعنى اخبارى که مى گويد: بايد حليت طلبيد، مربوط به جايى است که منشأ فتنه و فساد و اهانتى نشود و اخبارى که مى گويد: استغفار کافى است، ناظر به جايى است که منشأ چنين امورى گردد.
البته در هر حال غيبت کننده بايد در پيشگاه خدا از گناه خود توبه و استغفار کند.
اين نکته نيز حائز اهميت است که اگر غيبت به غيبت شونده برسد گناه مضاعفى خواهد بود يک گناه اين که آبروى او را در ميان جمعى برده و گناه ديگر اين که او را آزار داده و غمگين ساخته است.
البته سزاوار است هنگامى که غيبت کننده براى عذرخواهى، توأم با تواضع و ندامت نزد غيبت شونده مى آيد، او هم محبت کند و از خطاى او درگذرد تا مسأله به طور کامل پايان يابد. .