حکمت 462
شرح و تفسیر حکمت 462
شرح وتفسير
بى اعتنايى به تعريف وتمجيد
امام (عليه السلام) در اين گفتار کوتاه حکيمانه به کسانى که مورد مدح و تمجيد از سوى اين و آن قرار مى گيرند هشدار مى دهد و مى فرمايد: «بسيارند کسانى که به سبب تعريف و تمجيد ديگران فريب مى خورند»؛ (رُبَّ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ آلْقَوْلِ فِيهِ).
درست است که بايد افراد نيکوکار را تشويق کرد و عالمانى را که علم آن ها سبب پيشرفت جامعه انسانى اسلامى شده مورد تمجيد قرار داد ولى گاه اين تعريف و تمجيدها آفاتى را نيز به دنبال دارد که بايد از آن پرهيز کرد.
نخست اين که در بسيارى از اوقات سبب کبر و غرور مى شود و شخصِ تمجيد و تعريف شده پيش خود فکر مى کند که سرآمد افراد جامعه است همه بايد به او احترام بگذارند و در برابر او سکوت کنند و گوش به فرمانش باشند، و مى دانيم که غرور و خودبرتربينى يکى از مهلکات است.
ديگر اين که گاه اين تعريف و تمجيدها سبب مى شود که انسان در مسير تکامل متوقف گردد. شخصِ تعريف و تمجيدشده به خود مى گويد: حال که همه پذيرفته اند من داراى صفات برجسته و فوق العاده اى هستم چه دليلى دارد که بيش از اين به خود زحمت دهم؟
مشکل ديگرى که گاه از اين تعريف و تمجيدها ناشى مى شود اين است که حسادت مخالفان را برمى انگيزد و به عداوت و دشمنى آن ها دامن مى زند و سبب مى شود که آن شخص را به هر وسيله اى که ممکن است ضعيف و ناتوان سازند و از اعتبار و حيثيتش بکاهند.
به همين دليل بايد در هر چيز از جمله مدح و ثناى ديگران اعتدال را رعايت کرد و افراد کم ظرفيت و پرظرفيت را به تناسب حالشان مورد مدح و تشويق قرار داد.
واژه «مفتون» از ماده «فَتْن» (بر وزن متن) به گفته بسيارى از ارباب لغت در اصل به معناى قراردادن طلا در کوره است تا خالص و ناخالص شناخته شود سپس اين واژه به معناى آزمايش و امتحان به طور عام بکار رفته است. ولى در قرآن مجيد در معانى متعددى استفاده شده است: آزمايش (عنکبوت، آيه 2)، فريب دادن (اعراف، آيه 27)، بلا و عذاب (انفال، آيه 25)، شرک و بت پرستى و مانع ايمان آوردن افراد شدن (انفال، آيه 39)، اضلال و گمراه ساختن (مائده، آيه 41) و شکنجه کردن (ذاريات، آيه 13).
ولى ظاهراً تمام اين معانى به همان ريشه اى باز مى گردد که به آن اشاره شد.
واژه «فتنه» نيز در معانى مذکور به کار رفته و اما در مورد کلام امام (عليه السلام) منظور از «مفتون» شخص فريب خورده است يعنى بسيارند کسانى که فريب تعريف و تمجيدها را مى خورند و از راه راست منحرف مى شوند.
در اين جا به دو نکته بايد توجه کرد:
نخست اين که همان گونه که در شرح سند اين گفتار حکيمانه اشاره شد مرحوم سيد رضى آن را در سه مورد از کلمات قصار آورده است: يکى در اين جا و دو مورد ديگر در حکمت هاى 116 و 260. ممکن است اين تکرار به دليل مشغله هاى زياد آن بزرگوار و طول زمان تأليف اين کتاب نورانى بوده که گاه فراموش مى کرده جمله اى را قبلا آورده است، و باز تکرار مى نموده و ممکن است به سبب اهميتى که به اين سخن داده تکرار آن را مناسب دانسته است. نکته ديگر اين که در بعضى از نسخ نهج البلاغه اين گفتار حکيمانه آخرين کلمه قصار است و هجده کلمه قصار بعدى ذکر نشده است در حالى که در نسخه هاى ديگر چنين نيست شايد به اين دليل که مرحوم سيد رضى بعداً آن ها را ملحق ساخته و در همه نسخه ها نبوده است. نکته
مدح و تمجيد در حد اعتدال
شک نيست که بايد نيکوکاران را به سبب نيکى هايشان مورد تشويق و تقدير قرار داد همان گونه که بدکاران مورد نکوهش قرار مى گيرند.
خداوند متعال در قرآن مجيد ياران پيشگام پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) و کسانى را که بعدآ به آن ها ملحق مى شوند و مسير صحيح آن ها را در پيش مى گيرند مورد تقدير قرار داده، مى فرمايد: (وَ السَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الأَنصَارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَّضِىَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِى تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدآ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ)؛ «پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار، و کسانى که به نيکى از آن ها پيروى کردند، خداوند از آن ها خشنود شد و آن ها (نيز) از او خشنود شدند؛ و باغ هايى از بهشت براى آنان فراهم ساخته که نهرها از زير درختانش جارى است؛ جاودانه در آن خواهند ماند و اين است پيروزى بزرگ!».
اميرمومنان على (عليه السلام) نيز در عهدنامه معروف مالک اشتر به مالک چنين توصيه مى کند: «وَ لا يَکُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِىءُ عِنْدَکَ بِمَنْزِلَةٍ سَوَاءٍ فَإِنَّ فِى ذَلِکَ تَزْهِيداً لأَهْلِ الإِحْسَانِ فِى الإِحْسَانِ وَ تَدْرِيباً لأَهْلِ الإِسَاءَةِ عَلَى الإِسَاءَةِ؛ هرگز نبايد افراد نيکوکار و بدکار نزد تو يکسان باشند، زيرا اين کار سبب مى شود که نيکوکاران در نيکى هايشان بى رغبت شوند و بدکاران در اعمال بدشان تشويق گردند».
و اين امر دليل روشنى دارد: زيرا هنگامى که نيکوکاران به سبب نيکى هايشان مدح و ثنا شوند و يا ـ آنگونه که در دنياى امروز معمول است ـ جوايزى به آن ها داده شود، هم آن ها تشويق به ادامه راه مى شوند و هم ديگران به راه نيک دعوت خواهند شد. همين گونه است در مورد نکوهش بدکاران يا مجازات آن ها، که هم سبب خوددارى آن ها از تکرار آن اعمال در آينده مى شود و هم ديگران عبرت مى گيرند.
ولى اين کار ـ همانند هر کار ديگر ـ اگر از حد اعتدال بيرون رود آثار سوئى خواهد داشت. مدح و ثناى زياد، اسباب غرور و غفلت و عُجب و خودبرتربينى و عوارض فاسد اين صفات رذيله مى گردد.
امير مومنان على (عليه السلام) در همان عهدنامه مالک اشتر، قبل از ذکر جمله هايى که پيش تر آمد به مالک خطاب کرده، مى فرمايد: «ثُمَّ رُضْهُمْ عَلَى أَلاَّ يُطْرُوکَ وَ لاَ يَبْجَحُوکَ بِبَاطِلٍ لَمْ تَفْعَلْهُ فَإِنَّ کَثْرَةَ الإِطْرَاءِ تُحْدِثُ الزَّهْوَ وَ تُدْنِى مِنَ الْعِزَّةِ؛ آنان را طورى تربيت کن که ستايش بيهوده از تو نکنند و تو را براى اعمالى که انجام نداده اى، تمجيد ننمايند! زيرا کثرت مدح و ثنا، خودپسندى و عُجب به بار مى آورد و انسان را به تکبّر و غرور نزديک مى سازد».
در حديثى از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم که فرمود: «لَو مَشى رَجُلٌ إلى رَجُلٍ بِسَيفٍ مُرْهَفٍ کانَ خَيْرآ لَهُ مِن أن يُثْنِى عليهِ فى وَجهِه؛ هرگاه کسى به ديگرى با شمشير تيز حمله کند بهتر از آن است که او را در پيش رو مدح و ثنا گويد».
روايات در اين زمينه بسيار است و حتى دستور داده شده که هرگاه انسان با چنين صحنه اى مواجه شد به خدا پناه برد. امير مومنان (عليه السلام) درباره صفات پرهيزکاران در خطبه همام مى فرمايد: «إِذَا زُکِّيَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا يُقَالُ لَهُ فَيَقُولُ أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِى مِنْ غَيْرِى وَ رَبِّى أَعْلَمُ بِى مِنِّى بِنَفْسِى اللَّهُمَّ لاَتُوَاخِذْنِى بِما يَقُولُونَ، وَ اجْعَلْنِى أَفْضَلَ مِمَّا يَظُنُّونَ، وَ اغْفِرْ لى مَا لاَيَعْلَمُونَ!؛ هرگاه يکى از آن ها را مدح و ستايش کنند از آنچه درباره او گفته شده به هراس مى افتد و مى گويد: من از ديگران به خود آگاه ترم و پروردگارم به اعمال من از من آگاه تر است. بارالها! مرا به سبب نيکى هايى که به من نسبت مى دهند مواخذه مفرما! و مرا برتر از آنچه آن ها گمان مى کنند قرار ده و گناهانى را که من دارم و نمى دانند ببخش».
بى اعتنايى به تعريف وتمجيد
امام (عليه السلام) در اين گفتار کوتاه حکيمانه به کسانى که مورد مدح و تمجيد از سوى اين و آن قرار مى گيرند هشدار مى دهد و مى فرمايد: «بسيارند کسانى که به سبب تعريف و تمجيد ديگران فريب مى خورند»؛ (رُبَّ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ آلْقَوْلِ فِيهِ).
درست است که بايد افراد نيکوکار را تشويق کرد و عالمانى را که علم آن ها سبب پيشرفت جامعه انسانى اسلامى شده مورد تمجيد قرار داد ولى گاه اين تعريف و تمجيدها آفاتى را نيز به دنبال دارد که بايد از آن پرهيز کرد.
نخست اين که در بسيارى از اوقات سبب کبر و غرور مى شود و شخصِ تمجيد و تعريف شده پيش خود فکر مى کند که سرآمد افراد جامعه است همه بايد به او احترام بگذارند و در برابر او سکوت کنند و گوش به فرمانش باشند، و مى دانيم که غرور و خودبرتربينى يکى از مهلکات است.
ديگر اين که گاه اين تعريف و تمجيدها سبب مى شود که انسان در مسير تکامل متوقف گردد. شخصِ تعريف و تمجيدشده به خود مى گويد: حال که همه پذيرفته اند من داراى صفات برجسته و فوق العاده اى هستم چه دليلى دارد که بيش از اين به خود زحمت دهم؟
مشکل ديگرى که گاه از اين تعريف و تمجيدها ناشى مى شود اين است که حسادت مخالفان را برمى انگيزد و به عداوت و دشمنى آن ها دامن مى زند و سبب مى شود که آن شخص را به هر وسيله اى که ممکن است ضعيف و ناتوان سازند و از اعتبار و حيثيتش بکاهند.
به همين دليل بايد در هر چيز از جمله مدح و ثناى ديگران اعتدال را رعايت کرد و افراد کم ظرفيت و پرظرفيت را به تناسب حالشان مورد مدح و تشويق قرار داد.
واژه «مفتون» از ماده «فَتْن» (بر وزن متن) به گفته بسيارى از ارباب لغت در اصل به معناى قراردادن طلا در کوره است تا خالص و ناخالص شناخته شود سپس اين واژه به معناى آزمايش و امتحان به طور عام بکار رفته است. ولى در قرآن مجيد در معانى متعددى استفاده شده است: آزمايش (عنکبوت، آيه 2)، فريب دادن (اعراف، آيه 27)، بلا و عذاب (انفال، آيه 25)، شرک و بت پرستى و مانع ايمان آوردن افراد شدن (انفال، آيه 39)، اضلال و گمراه ساختن (مائده، آيه 41) و شکنجه کردن (ذاريات، آيه 13).
ولى ظاهراً تمام اين معانى به همان ريشه اى باز مى گردد که به آن اشاره شد.
واژه «فتنه» نيز در معانى مذکور به کار رفته و اما در مورد کلام امام (عليه السلام) منظور از «مفتون» شخص فريب خورده است يعنى بسيارند کسانى که فريب تعريف و تمجيدها را مى خورند و از راه راست منحرف مى شوند.
در اين جا به دو نکته بايد توجه کرد:
نخست اين که همان گونه که در شرح سند اين گفتار حکيمانه اشاره شد مرحوم سيد رضى آن را در سه مورد از کلمات قصار آورده است: يکى در اين جا و دو مورد ديگر در حکمت هاى 116 و 260. ممکن است اين تکرار به دليل مشغله هاى زياد آن بزرگوار و طول زمان تأليف اين کتاب نورانى بوده که گاه فراموش مى کرده جمله اى را قبلا آورده است، و باز تکرار مى نموده و ممکن است به سبب اهميتى که به اين سخن داده تکرار آن را مناسب دانسته است. نکته ديگر اين که در بعضى از نسخ نهج البلاغه اين گفتار حکيمانه آخرين کلمه قصار است و هجده کلمه قصار بعدى ذکر نشده است در حالى که در نسخه هاى ديگر چنين نيست شايد به اين دليل که مرحوم سيد رضى بعداً آن ها را ملحق ساخته و در همه نسخه ها نبوده است. نکته
مدح و تمجيد در حد اعتدال
شک نيست که بايد نيکوکاران را به سبب نيکى هايشان مورد تشويق و تقدير قرار داد همان گونه که بدکاران مورد نکوهش قرار مى گيرند.
خداوند متعال در قرآن مجيد ياران پيشگام پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) و کسانى را که بعدآ به آن ها ملحق مى شوند و مسير صحيح آن ها را در پيش مى گيرند مورد تقدير قرار داده، مى فرمايد: (وَ السَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الأَنصَارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَّضِىَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِى تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدآ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ)؛ «پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار، و کسانى که به نيکى از آن ها پيروى کردند، خداوند از آن ها خشنود شد و آن ها (نيز) از او خشنود شدند؛ و باغ هايى از بهشت براى آنان فراهم ساخته که نهرها از زير درختانش جارى است؛ جاودانه در آن خواهند ماند و اين است پيروزى بزرگ!».
اميرمومنان على (عليه السلام) نيز در عهدنامه معروف مالک اشتر به مالک چنين توصيه مى کند: «وَ لا يَکُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِىءُ عِنْدَکَ بِمَنْزِلَةٍ سَوَاءٍ فَإِنَّ فِى ذَلِکَ تَزْهِيداً لأَهْلِ الإِحْسَانِ فِى الإِحْسَانِ وَ تَدْرِيباً لأَهْلِ الإِسَاءَةِ عَلَى الإِسَاءَةِ؛ هرگز نبايد افراد نيکوکار و بدکار نزد تو يکسان باشند، زيرا اين کار سبب مى شود که نيکوکاران در نيکى هايشان بى رغبت شوند و بدکاران در اعمال بدشان تشويق گردند».
و اين امر دليل روشنى دارد: زيرا هنگامى که نيکوکاران به سبب نيکى هايشان مدح و ثنا شوند و يا ـ آنگونه که در دنياى امروز معمول است ـ جوايزى به آن ها داده شود، هم آن ها تشويق به ادامه راه مى شوند و هم ديگران به راه نيک دعوت خواهند شد. همين گونه است در مورد نکوهش بدکاران يا مجازات آن ها، که هم سبب خوددارى آن ها از تکرار آن اعمال در آينده مى شود و هم ديگران عبرت مى گيرند.
ولى اين کار ـ همانند هر کار ديگر ـ اگر از حد اعتدال بيرون رود آثار سوئى خواهد داشت. مدح و ثناى زياد، اسباب غرور و غفلت و عُجب و خودبرتربينى و عوارض فاسد اين صفات رذيله مى گردد.
امير مومنان على (عليه السلام) در همان عهدنامه مالک اشتر، قبل از ذکر جمله هايى که پيش تر آمد به مالک خطاب کرده، مى فرمايد: «ثُمَّ رُضْهُمْ عَلَى أَلاَّ يُطْرُوکَ وَ لاَ يَبْجَحُوکَ بِبَاطِلٍ لَمْ تَفْعَلْهُ فَإِنَّ کَثْرَةَ الإِطْرَاءِ تُحْدِثُ الزَّهْوَ وَ تُدْنِى مِنَ الْعِزَّةِ؛ آنان را طورى تربيت کن که ستايش بيهوده از تو نکنند و تو را براى اعمالى که انجام نداده اى، تمجيد ننمايند! زيرا کثرت مدح و ثنا، خودپسندى و عُجب به بار مى آورد و انسان را به تکبّر و غرور نزديک مى سازد».
در حديثى از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم که فرمود: «لَو مَشى رَجُلٌ إلى رَجُلٍ بِسَيفٍ مُرْهَفٍ کانَ خَيْرآ لَهُ مِن أن يُثْنِى عليهِ فى وَجهِه؛ هرگاه کسى به ديگرى با شمشير تيز حمله کند بهتر از آن است که او را در پيش رو مدح و ثنا گويد».
روايات در اين زمينه بسيار است و حتى دستور داده شده که هرگاه انسان با چنين صحنه اى مواجه شد به خدا پناه برد. امير مومنان (عليه السلام) درباره صفات پرهيزکاران در خطبه همام مى فرمايد: «إِذَا زُکِّيَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا يُقَالُ لَهُ فَيَقُولُ أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِى مِنْ غَيْرِى وَ رَبِّى أَعْلَمُ بِى مِنِّى بِنَفْسِى اللَّهُمَّ لاَتُوَاخِذْنِى بِما يَقُولُونَ، وَ اجْعَلْنِى أَفْضَلَ مِمَّا يَظُنُّونَ، وَ اغْفِرْ لى مَا لاَيَعْلَمُونَ!؛ هرگاه يکى از آن ها را مدح و ستايش کنند از آنچه درباره او گفته شده به هراس مى افتد و مى گويد: من از ديگران به خود آگاه ترم و پروردگارم به اعمال من از من آگاه تر است. بارالها! مرا به سبب نيکى هايى که به من نسبت مى دهند مواخذه مفرما! و مرا برتر از آنچه آن ها گمان مى کنند قرار ده و گناهانى را که من دارم و نمى دانند ببخش».