حکمت 465
وَ قَالَ عَلَيهِ السَّلَام
فِى مَدْحِ الأَنْصَارِ
هُمْ وَ آللّهِ رَبَّوُا الإِسْلاَمَ کَمَا يُرَبَّى آلْفِلْوُ، مَعَ غَنَائِهِمْ، بِأَيْدِيهِمُ آلسِّبَاطِ، وَ أَلْسِنَتِهِمُ السِّلاَطِ.
امام (عليه السلام) در مدح وستايش انصار چنين فرمود:
به خدا سوگندآن ها اسلام را همچون فرزندى در دامانشان پرورش دادند با دست هاى گشاده و پرسخاوت و زبان هاى گويا و فصيح، با اين که نياز مادى به آن نداشتند.
شرح و تفسیر حکمت 465
شرح وتفسير
طايفه پرافتخار انصار
امام (عليه السلام) در اين گفتار فصيحانه مدح بليغى درباره انصار (يارانى که اهل مدينه بودند و به پيغمبر (صلي الله عليه و آله) پيوستند) بيان کرده، مى فرمايد: «به خدا سوگند آن ها اسلام را همچون فرزندى در دامانشان پرورش دادند با دست هاى گشاده و پرسخاوت و زبان هاى گويا و فصيح، با اين که نياز مادى به آن نداشتند»؛ (هُمْ وَ آللّهِ رَبَّوُا الإِسْلاَمَ کَمَا يُرَبَّى آلْفِلْوُ، مَعَ غَنَائِهِمْ، بِأَيْدِيهِمُ آلسِّبَاطِ، وَ أَلْسِنَتِهِمُ السِّلاَطِ).
«فِلْوْ» (بر وزن حلم) به معناى بچه اسب است. در بعضى از شروح نهج البلاغه اين واژه را تفسير به مُهر کرده اند که آن هم به معناى بچه اسب است.
«سِبَاطِ» (بر وزن صفات) جمع «سَبَط» (بر وزن سبد) به معناى شخص سخاوتمند است.
«سِلاطِ» (بر وزن صفات) جمع «سليط» به معناى شخص فصيحى است که منطق کوبنده اى دارد.
در اين گفتار حکيمانه، امام (عليه السلام) ، هم اشاره به نقش انصار در پيشرفت اسلام کرده و هم دو صفت برجسته آن ها را بيان نموده است.
در قسمت اول، کار آن ها را تشبيه به پرورش فرزند مى کند و مى دانيم که اسلام هنگامى که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) از مکه به مدينه هجرت کرد در واقع همچون نهال يا کودکى بود که هنوز پرورش نيافته بود. انصار و ياران مدينه به سرعت به آن پيوستند و از آن حمايت کردند و در جنگ هاى مختلف دفاع جانانه نمودند تا اسلام پرورش و گسترش يافت و اين نهال الهى به ثمر رسيد.
به راستى اگر اسلام در مکه مى ماند بر حسب ظاهر نور آن خاموش مى گشت چرا که بت پرستان مکه تعصب عجيبى به بت هاى خود داشتند، اضافه بر اين، سلطه آن ها بر کعبه و حرم مکه منافع مادى زيادى برايشان داشت و اسلام اين منافع را تهديد مى کرد. به همين دليل با تمام قوا مقابل پيغمبر (صلي الله عليه و آله) ايستادند و حتى تصميم بر قتل آن حضرت گرفتند و اگر هجرت پيامبر (صلي الله عليه و آله) به آن صورت پيچيده رخ نمى داد اى بسا به دست آن ها به شهادت مى رسيد.
ولى انصار از همان آغاز کار جان خود را در طبق اخلاص گذاشتند و به پيغمبر (صلي الله عليه و آله) تقديم نمودند، و پشتيبانى آن ها حملات پى درپى بت پرستان مکه را خنثى کرد و سرانجام، اسلام، تمام جزيرة العرب را در زير بال و پر خود قرار داد و اين افتخار براى انصار در تاريخ اسلام ثبت شد. نکته
فضايل انصار در قرآن و روايات اسلامى
قرآن مجيد کرارآ انصار را ستوده است. در آيه 100 سوره توبه مى خوانيم : (وَ السَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الأَنصَارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَّضِىَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِى تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدآ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ)؛ «پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار، و کسانى که به نيکى از آن ها پيروى کردند، خداوند از آن ها خشنود گشت، و آن ها (نيز) از او خشنود شدند؛ و باغ هايى از بهشت براى آنان فراهم ساخته، که نهرها از زير درختانش جارى است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و اين است پيروزى بزرگ!».
همچنين در آيه 117 همين سوره مى خوانيم: (لَّقَدْ تَّابَ اللهُ عَلَى النَّبِىِّ وَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الأَنصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِى سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ مَا کَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِّنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ)؛ «مسلّماً خداوند رحمت خود را شامل حال پيامبر و مهاجران و انصار، که در زمان عسرت و شدّت (در جنگ تبوک) از او پيروى کردند، نمود؛ بعد از آن که نزديک بود دل هاى گروهى از آن ها، از حقّ منحرف شود (و از ميدان جنگ بازگردند)؛ سپس خدا توبه آن ها را پذيرفت، که او نسبت به آنان مهربان و رحيم است!».
همچنين در آيه 74 سوره انفال آمده است: (وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هَاجَرُوا وَ جَاهَدُوا فِى سَبِيلِ اللهِ وَ الَّذِينَ آوَوا وَّ نَصَرُوا أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّآ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِيمٌ)؛ «و آن ها که ايمان آوردند و هجرت نمودند و در راه خدا جهاد کردند، و آن ها که پناه دادند و يارى نمودند، آنان مومنان حقيقى اند؛ براى آن ها، آمرزش (و رحمت خدا) و روزى شايسته اى است».
در احاديث اسلامى که از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) و امامان معصوم (عليهم السلام) رسيده نيز فضايل فراوانى براى طائفه انصار ذکر شده است. از جمله در حديثى از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم که فرمود: «إِنِّى تَارِکٌ فِيکُمُ الثَّقَلَيْن» تا آن جا که فرمود: «أَلا إِنَّ أَهْلَ بَيْتِى عَيْنِيَ الَّتِي آوِى إِلَيْهَا أَلا وَ إِنَّ الأَنْصَارَ تُرْسِي فَاعْفُوا عَنْ مُسِيئِهِمْ وَ أَعِينُوا مُحْسِنَهُمْ؛ من از ميان شما مى روم و دو چيز گران مايه در ميان شما مى گذارم... آگاه باشيد که اهل بيت من به منزله چشمان من اند که به آن ها اعتماد مى کنم و انصار، سپر من (در برابر دشمنان) هستند. خطاکار آن ها را ببخشيد و نيکوکار ايشان را يارى کنيد».
در حديث ديگرى از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم: «وَ مَا سُلَّتِ السُّيُوفُ وَ لا أُقِيمَتِ الصُّفُوفُ فِى صَلاةٍ وَ لا زُحُوفٍ وَ لا جُهِرَ بِأَذَانٍ وَ لا أَنْزَلَ اللَّهُ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا حَتَّى أَسْلَمَ أَبْنَاءُ الْقَيْلَةِ الأَوْسُ وَ الْخَزْرَجُ؛ شمشيرها کشيده نشد و صفوف (پرجمعيت) در نماز و ميدان جنگ برپا نگشت و اذان آشکارا گفته نشد و خطاب به «يا ايها الذين آمنوا» از سوى خداوند نازل نگرديد تا زمانى که فرزندان قيله يعنى اوس و خزرج (طائفه انصار) اسلام را پذيرفتند (و آن را يارى کردند)».
در کامل ابن اثير حديث مشروحى که حاکى از فضيلت بزرگ انصار است از ابو سعيد خدرى نقل شده که خلاصه اش چنين است: هنگامى که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) غنائم جنگ حنين را به قريش و قبايل عرب داد و به انصار چيزى عطا نفرمود انصار ناراحت شدند و گفتند: گويا پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به قوم و قبيله خود رسيده و ما را فراموش کرده است. سعد بن عباده که بزرگ انصار بود اين مطلب را به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) رسانيد. پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: جمعيت انصار را نزد من حاضر کن. آن ها نزد حضرت حاضر شدند. پيامبر (صلي الله عليه و آله) آن ها را مواخذه کرد و فرمود: اين چه حرفى است که پشت سر من زديد؟ مگر هنگامى که به سوى شما آمدم گمراه نبوديد؟ خداوند شما را به وسيله من هدايت کرد، فقير بوديد بى نياز کرد، با هم دشمن بوديد شما را با هم متحد نمود. آيا چنين نيست؟ همه عرض کردند: آرى، به خدا سوگند همين گونه است. فرمود: چرا به من پاسخ نمى گوييد؟ عرض کردند: چه پاسخى بدهيم؟ فرمود: شما هم مى توانيد بگوييد: ديگران تو را تکذيب کردند ما تصديق کرديم، دست از يارى ات برداشتند ما يارى ات کرديم تو را ترک کردند ما به تو پناه داديم. با اين حال آيا راضى نيستيد مردم (اشاره به قريش و قبايل عرب است) گوسفند و شتر ببرند اما شما همراه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به خانه هايتان بازگرديد؟ سپس اين جمله را فرمود: قسم به کسى که جان من به دست اوست اگر من از مهاجرين نبودم دوست داشتم از انصار باشم، اگر همه مردم مسيرى را انتخاب کنند و انصار مسير ديگرى را، من به مسير انصار خواهم رفت: «اللهمّ ارحَمِ الأنصارَ و أبناءَ الأنصارِ و أبناء أبناء الأنصارِ؛ خداوندا! انصار و فرزندان و فرزندان فرزندان آن ها را مشمول رحمت قرار ده. اين جا بود که انصار به گريه افتادند و آنقدر اشک ريختند که محاسنشان از اشک چشمشان تر شد و عرضه داشتند: همه ما راضى شديم که پيامبر (صلي الله عليه و آله) در سهم ما باشد».
امام سجاد (عليه السلام) در دعاى چهارم صحيفه سجاديه توصيف بسيار بليغ و جالبى درباره انصار و فضايل آن ها فرموده است.
ولى روشن است که منظور از انصار در اين آيات و روايات، افراد ثابت الايمان و خالص و مخلص هستند نه گروهى از منافقين که خود را در صف آن ها جاى داده بودند و يا آن ها که بعد از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) بر عهد خود با خدا و رسولش باقى نماندند.
طايفه پرافتخار انصار
امام (عليه السلام) در اين گفتار فصيحانه مدح بليغى درباره انصار (يارانى که اهل مدينه بودند و به پيغمبر (صلي الله عليه و آله) پيوستند) بيان کرده، مى فرمايد: «به خدا سوگند آن ها اسلام را همچون فرزندى در دامانشان پرورش دادند با دست هاى گشاده و پرسخاوت و زبان هاى گويا و فصيح، با اين که نياز مادى به آن نداشتند»؛ (هُمْ وَ آللّهِ رَبَّوُا الإِسْلاَمَ کَمَا يُرَبَّى آلْفِلْوُ، مَعَ غَنَائِهِمْ، بِأَيْدِيهِمُ آلسِّبَاطِ، وَ أَلْسِنَتِهِمُ السِّلاَطِ).
«فِلْوْ» (بر وزن حلم) به معناى بچه اسب است. در بعضى از شروح نهج البلاغه اين واژه را تفسير به مُهر کرده اند که آن هم به معناى بچه اسب است.
«سِبَاطِ» (بر وزن صفات) جمع «سَبَط» (بر وزن سبد) به معناى شخص سخاوتمند است.
«سِلاطِ» (بر وزن صفات) جمع «سليط» به معناى شخص فصيحى است که منطق کوبنده اى دارد.
در اين گفتار حکيمانه، امام (عليه السلام) ، هم اشاره به نقش انصار در پيشرفت اسلام کرده و هم دو صفت برجسته آن ها را بيان نموده است.
در قسمت اول، کار آن ها را تشبيه به پرورش فرزند مى کند و مى دانيم که اسلام هنگامى که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) از مکه به مدينه هجرت کرد در واقع همچون نهال يا کودکى بود که هنوز پرورش نيافته بود. انصار و ياران مدينه به سرعت به آن پيوستند و از آن حمايت کردند و در جنگ هاى مختلف دفاع جانانه نمودند تا اسلام پرورش و گسترش يافت و اين نهال الهى به ثمر رسيد.
به راستى اگر اسلام در مکه مى ماند بر حسب ظاهر نور آن خاموش مى گشت چرا که بت پرستان مکه تعصب عجيبى به بت هاى خود داشتند، اضافه بر اين، سلطه آن ها بر کعبه و حرم مکه منافع مادى زيادى برايشان داشت و اسلام اين منافع را تهديد مى کرد. به همين دليل با تمام قوا مقابل پيغمبر (صلي الله عليه و آله) ايستادند و حتى تصميم بر قتل آن حضرت گرفتند و اگر هجرت پيامبر (صلي الله عليه و آله) به آن صورت پيچيده رخ نمى داد اى بسا به دست آن ها به شهادت مى رسيد.
ولى انصار از همان آغاز کار جان خود را در طبق اخلاص گذاشتند و به پيغمبر (صلي الله عليه و آله) تقديم نمودند، و پشتيبانى آن ها حملات پى درپى بت پرستان مکه را خنثى کرد و سرانجام، اسلام، تمام جزيرة العرب را در زير بال و پر خود قرار داد و اين افتخار براى انصار در تاريخ اسلام ثبت شد. نکته
فضايل انصار در قرآن و روايات اسلامى
قرآن مجيد کرارآ انصار را ستوده است. در آيه 100 سوره توبه مى خوانيم : (وَ السَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الأَنصَارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَّضِىَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِى تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدآ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ)؛ «پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار، و کسانى که به نيکى از آن ها پيروى کردند، خداوند از آن ها خشنود گشت، و آن ها (نيز) از او خشنود شدند؛ و باغ هايى از بهشت براى آنان فراهم ساخته، که نهرها از زير درختانش جارى است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و اين است پيروزى بزرگ!».
همچنين در آيه 117 همين سوره مى خوانيم: (لَّقَدْ تَّابَ اللهُ عَلَى النَّبِىِّ وَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الأَنصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِى سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ مَا کَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِّنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ)؛ «مسلّماً خداوند رحمت خود را شامل حال پيامبر و مهاجران و انصار، که در زمان عسرت و شدّت (در جنگ تبوک) از او پيروى کردند، نمود؛ بعد از آن که نزديک بود دل هاى گروهى از آن ها، از حقّ منحرف شود (و از ميدان جنگ بازگردند)؛ سپس خدا توبه آن ها را پذيرفت، که او نسبت به آنان مهربان و رحيم است!».
همچنين در آيه 74 سوره انفال آمده است: (وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هَاجَرُوا وَ جَاهَدُوا فِى سَبِيلِ اللهِ وَ الَّذِينَ آوَوا وَّ نَصَرُوا أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّآ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِيمٌ)؛ «و آن ها که ايمان آوردند و هجرت نمودند و در راه خدا جهاد کردند، و آن ها که پناه دادند و يارى نمودند، آنان مومنان حقيقى اند؛ براى آن ها، آمرزش (و رحمت خدا) و روزى شايسته اى است».
در احاديث اسلامى که از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) و امامان معصوم (عليهم السلام) رسيده نيز فضايل فراوانى براى طائفه انصار ذکر شده است. از جمله در حديثى از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم که فرمود: «إِنِّى تَارِکٌ فِيکُمُ الثَّقَلَيْن» تا آن جا که فرمود: «أَلا إِنَّ أَهْلَ بَيْتِى عَيْنِيَ الَّتِي آوِى إِلَيْهَا أَلا وَ إِنَّ الأَنْصَارَ تُرْسِي فَاعْفُوا عَنْ مُسِيئِهِمْ وَ أَعِينُوا مُحْسِنَهُمْ؛ من از ميان شما مى روم و دو چيز گران مايه در ميان شما مى گذارم... آگاه باشيد که اهل بيت من به منزله چشمان من اند که به آن ها اعتماد مى کنم و انصار، سپر من (در برابر دشمنان) هستند. خطاکار آن ها را ببخشيد و نيکوکار ايشان را يارى کنيد».
در حديث ديگرى از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم: «وَ مَا سُلَّتِ السُّيُوفُ وَ لا أُقِيمَتِ الصُّفُوفُ فِى صَلاةٍ وَ لا زُحُوفٍ وَ لا جُهِرَ بِأَذَانٍ وَ لا أَنْزَلَ اللَّهُ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا حَتَّى أَسْلَمَ أَبْنَاءُ الْقَيْلَةِ الأَوْسُ وَ الْخَزْرَجُ؛ شمشيرها کشيده نشد و صفوف (پرجمعيت) در نماز و ميدان جنگ برپا نگشت و اذان آشکارا گفته نشد و خطاب به «يا ايها الذين آمنوا» از سوى خداوند نازل نگرديد تا زمانى که فرزندان قيله يعنى اوس و خزرج (طائفه انصار) اسلام را پذيرفتند (و آن را يارى کردند)».
در کامل ابن اثير حديث مشروحى که حاکى از فضيلت بزرگ انصار است از ابو سعيد خدرى نقل شده که خلاصه اش چنين است: هنگامى که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) غنائم جنگ حنين را به قريش و قبايل عرب داد و به انصار چيزى عطا نفرمود انصار ناراحت شدند و گفتند: گويا پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به قوم و قبيله خود رسيده و ما را فراموش کرده است. سعد بن عباده که بزرگ انصار بود اين مطلب را به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) رسانيد. پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: جمعيت انصار را نزد من حاضر کن. آن ها نزد حضرت حاضر شدند. پيامبر (صلي الله عليه و آله) آن ها را مواخذه کرد و فرمود: اين چه حرفى است که پشت سر من زديد؟ مگر هنگامى که به سوى شما آمدم گمراه نبوديد؟ خداوند شما را به وسيله من هدايت کرد، فقير بوديد بى نياز کرد، با هم دشمن بوديد شما را با هم متحد نمود. آيا چنين نيست؟ همه عرض کردند: آرى، به خدا سوگند همين گونه است. فرمود: چرا به من پاسخ نمى گوييد؟ عرض کردند: چه پاسخى بدهيم؟ فرمود: شما هم مى توانيد بگوييد: ديگران تو را تکذيب کردند ما تصديق کرديم، دست از يارى ات برداشتند ما يارى ات کرديم تو را ترک کردند ما به تو پناه داديم. با اين حال آيا راضى نيستيد مردم (اشاره به قريش و قبايل عرب است) گوسفند و شتر ببرند اما شما همراه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به خانه هايتان بازگرديد؟ سپس اين جمله را فرمود: قسم به کسى که جان من به دست اوست اگر من از مهاجرين نبودم دوست داشتم از انصار باشم، اگر همه مردم مسيرى را انتخاب کنند و انصار مسير ديگرى را، من به مسير انصار خواهم رفت: «اللهمّ ارحَمِ الأنصارَ و أبناءَ الأنصارِ و أبناء أبناء الأنصارِ؛ خداوندا! انصار و فرزندان و فرزندان فرزندان آن ها را مشمول رحمت قرار ده. اين جا بود که انصار به گريه افتادند و آنقدر اشک ريختند که محاسنشان از اشک چشمشان تر شد و عرضه داشتند: همه ما راضى شديم که پيامبر (صلي الله عليه و آله) در سهم ما باشد».
امام سجاد (عليه السلام) در دعاى چهارم صحيفه سجاديه توصيف بسيار بليغ و جالبى درباره انصار و فضايل آن ها فرموده است.
ولى روشن است که منظور از انصار در اين آيات و روايات، افراد ثابت الايمان و خالص و مخلص هستند نه گروهى از منافقين که خود را در صف آن ها جاى داده بودند و يا آن ها که بعد از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) بر عهد خود با خدا و رسولش باقى نماندند.