حکمت 467

وَ قَالَ عَلَيهِ السَّلَام
فِي کَلاَمٍ لَهُ:
وَ وَلِيَهُمْ وَالٍ فَأَقَامَ وَ آسْتَقَامَ، حَتَّى ضَرَبَ الدِّينُ بِجِرَانِهِ.

امام (عليه السلام) در کلام خويش فرمود:
يک والى (الهى) بر مسلمانان حکومت کرد و حق را برپا داشت و خود در جاده حق گام برداشت تا آن جا که شتر دين گلوگاه خود را بر زمين نهاد و اسلام استقرار يافت (اين سخن اشاره زيبايى است به وضع شتران هنگامى که به مقصد مى رسند و از پيمودن راه راحت مى شوند، استراحت مى کنند آن گونه که گلوگاه خود را بر زمين مى نهند).

شرح و تفسیر حکمت 467
شرح وتفسير
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) آيين الهى را سامان بخشيد
امام (عليه السلام) در اين گفتار پرمعنى خويش اشاره به شخصى کرده که نام او را نبرده و از خدمات او تعريف مى کند مى فرمايد: «يک والى (الهى) بر مسلمانان حکومت کرد و حق را برپا داشت و خود در جاده حق گام برداشت تا آن جا که شتر دين گلوگاه خود را بر زمين نهاد و اسلام استقرار يافت (اين سخن اشاره زيبايى است به وضع شتران هنگامى که به مقصد مى رسند و از پيمودن راه راحت مى شوند، استراحت مى کنند آن گونه که گلوگاه خود را بر زمين مى نهند)»؛ (فِي کَلاَمٍ لَهُ: وَ وَلِيَهُمْ وَالٍ فَأَقَامَ وَ آسْتَقَامَ، حَتَّى ضَرَبَ الدِّينُ بِجِرَانِهِ).
در تفسير اين سخن واين که امام (عليه السلام) اشاره به چه کسى نموده نظرات مختلفى در ميان شارحان نهج البلاغه وجود دارد که مى توان آن را در سه نظر خلاصه کرد:
نخست اين که منظور، پيغمبر گرامى اسلام (صلي الله عليه و آله) است که بر مردم حکومت کرد و امور را سامان داد و خود در مسير صحيح الهى گام برداشت تا زمانى که اسلام سراسر جزيرة العرب را فراگرفت و آرامشى پيدا شد آن گونه که شتر هنگامى که به مقصد مى رسد مى خوابد و گلوگاه خود را بر زمين مى نهد.
محمّد عبده، دانشمند معروف مصرى در شرح نهج البلاغه خود مى گويد: منظور از والى در اين جا پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) است که مردم را سرپرستى کرد وسياست شريعت را در ميان آن ها گسترش داد. آنگاه اضافه مى کند: بعضى گفته اند که منظور از اين شخص، عمر بن خطاب است.
ولى روشن است که خود او نظريه دوم را نپذيرفته است.
مرحوم مغنيه در شرح نهج البلاغه خود موسوم به فى ظلال نهج البلاغه همين نظريه را تأييد مى کند و مى گويد: منظور از والى در اين جا رسول خدا (صلي الله عليه و آله) است همانگونه که در شرح شيخ محمّد عبده آمده و معنى کلام امام (عليه السلام) اين است که اسلام در زمين مستقر شد و خداوند به برکت پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) آن را بر اديان ديگر برترى داد.
نظريه ديگر اين است که منظور از اين شخص، خليفه دوم مى باشد که در زمان او اسلام گسترش فراوانى يافت و فتوحات زيادى براى مسلمين رخ داد به گونه اى که اسلام قسمت عمده جهان متمدن آن روز را زير بال و پر خود قرار داد.
ابن ابى الحديد از طرفداران سرسخت اين نظريه است.
آن ها براى اثبات اين نظريه معتقدند که اين جمله بخشى از خطبه اى بوده که امام (عليه السلام) ايراد فرموده و بخشى از آن خطبه طبق آنچه ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه خود آورده چنين است:
«فاختارَ المُسلمون بعده بآرائهم رجلاً منهم، فقارَبَ وَسدّدَ حَسَبِ استِطاعَتِه على ضَعفٍ و عَجزٍ کانا فيه ثمّ وَلِيهم بعده والٍ فأقام و استَقام حتّى ضرب الدّين بِجِرانه على عَسفٍ و عَجزٍ کانا فيه ثم استخلَفوا ثالثآ لم يکن يملِک أمرَ نَفسِه شيئاً غَلَبَ عليه أهلُهُ فَقادوه إلى أهوائهم کما يقودُ الوَليدةَ البَعيرُ المَخطومُ فلم يَزلُ الأمرُ بينه وبينِ النّاس يَبعُد تارةً ويَقرُب أخرى حتّى نَزَوا عليه فَقَتَلوه، ثمّ جاءوا بى مَدَبَّ الدَّبا يريدونَ بَيعَتى؛ مسلمانان، بعد از او (بعد از رسول خدا 9) به آراى خود مردى را انتخاب کردند که به افکار آن ها نزديک شد و به اندازه توان خود کارها را محکم نمود با اين که ضعف و ناتوانى هايى نيز داشت سپس بعد از آن ها مردى بر آن ها حکومت کرد که حق را برپا داشت و در مسير حق گام برمى داشت تا زمانى که دين گسترش يافت و همچون شترى که به مقصد مى رسد و آرام مى گيرد و گلوى خود را بر زمين مى نهد آرامش در جهان اسلام پيدا شد هر چند او نيز داراى خشونت فراوان و عدم اعتدال در پيمودن راه بود سپس شخص سومى را به خلافت برگزيدند که مالک چيزى از امور خود نبود خاندان او بر او چيره شدند و او را به سوى خواسته هاى نادرست خود سوق دادند همانگونه که بچه شتر مهارزده را به هر طرف مى برند و اين وضع همچنان بين او و بين مردم ادامه يافت. گاه از مردم دور مى شد و گاه به آن ها نزديک مى گرديد تا(مردم به جان آمدند و) او را به قتل رساندند سپس به سراغ من آمدند و همچون سيل خروشانى اطراف مرا گرفتند تا با من بيعت کنند».
البته اگر صحت اين خطبه را بپذيريم ـ هر چند مرحوم علامه امينى آن را شديدا انکار کرده و از مجعولات مى شمردـ مشکل مهمى طبق عقايد شيعه ظاهر نمى شود
چرا که امام (عليه السلام) گر چه کارهايى از خليفه دوم را ستوده اما اعمال ديگرى از او را نکوهش کرده و او را به خشونت و عدم اعتدال در پيمودن راه توصيف کرده است.
نويسنده کتاب تمام نهج البلاغه اين جمله را ضمن نامه اى بيان کرده که امام على (عليه السلام) در پاسخ سوالات مردم درباره خلفاى پيشين نگاشت و دستور داد هر روز جمعه آن را در نقاط مختلف براى مردم بخوانند و آن نامه بسيار طولانى و مفصل است و جمله مذکور در ضمن آن آمده است. نويسنده اين کتاب در پايان اين نامه منابع متعددى براى آن ذکر کرده است ولى چنان نيست که تمام آنچه او آورده در يک منبع باشد بلکه ظاهراً قسمت هاى مختلفى از آن در منابع گوناگونى بوده و او آن ها را به هم پيوند داده است.
نظريه سوم اين که آنچه امام (عليه السلام) در تمجيد از خليفه اول و دوم ذکر کرده از باب تقيه و ملاحظه حال مردم بوده چرا که گروه زيادى تحت تأثير تبليغات پرشور طرفداران خلفاى نخستين بودند و مقاومت در مقابل اعتقادات آن ها موجب تنش فراوانى مى شد. امام (عليه السلام) در اين بخش از سخنان خود مصلحت را در آن ديده که نخست خدمات آن ها را بستايد سپس به نقاط ضعف آن ها اشاره کند ولى در مورد خليفه سوم که حتى مردم آن زمان اعتقاد چندانى به او نداشتند و از محبوبيت عامه برخوردار نبود تقيه را کنار گذاشته و با صراحت به اشتباهات او اشاره فرموده است.
ولى با توجه به اين که اصالت اين خطبه و نامه ثابت نيست تفسير اول مناسب تر به نظر مى رسد.
در بعضى از کتب معروف، مانند کشف المحجه سيد بن طاووس و المسترشد محمّد بن جرير طبرى نامه فوق از مرحوم کلينى در کتاب الرسائل نقل شده است (متأسفانه الرسائل، امروز در دست ما نيست وبه همين دليل از دو کتاب فوق نقل کرديم) ولى جمله اى که مرحوم سيد رضى آورده در آن نامه نيست. بنابراين احتمال ديگرى وجود دارد و آن اين که نامه مزبور خالى از اين جمله بوده و بعداً اين جمله را که اميرمؤمنان على (عليه السلام) در جاى ديگر بيان کرده به آن افزوده اند و محتواى نامه دگرگون شده است. .