حکمت 470
وَ سُئِلَ عَنِ التَّوْحِيدِ وَ الْعَدْلِ،
وَ قَالَ عَلَيهِ السَّلَام
التَّوْحِيدُ أَلاَّ تَتَوَهَّمَهُ، وَ آلْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ.
از آن حضرت درباره توحيد و عدل سؤال شد،
امام (عليه السلام) فرمود:
توحيد آن است که خدا را در وهم و انديشه نياورى و عدل آن است که او را متهم نسازى (اشاره به اين که ذات خداوند در انديشه هيچ کس نمى گنجد و بدانيم در تقسيم نعمت هايش عدالت و حکمت را رعايت مى فرمايد).
شرح و تفسیر حکمت 470
شرح وتفسير
حقيقت توحيد وعدل
امام (عليه السلام) در اين کلام کوتاه وبسيار پرمعنا دو اصل مهم دين را به عالى ترين وجهى بيان مى کند: «از آن حضرت درباره توحيد و عدل سؤال شد، فرمود: توحيد آن است که خدا را در وهم و انديشه نياورى و عدل آن است که او را متهم نسازى (اشاره به اين که ذات خداوند در انديشه هيچ کس نمى آيد و در تقسيم نعمت هايش عدالت وحکمت را رعايت مى فرمايد)»؛ (وَ سُئِلَ عَنِ التَّوْحِيدِ وَ الْعَدْلِ فَقَالَ التَّوْحِيدُ أَلاَّ تَتَوَهَّمَهُ، وَ آلْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ).
توحيد در اين جا به معنى خداشناسى است و خداشناسى در صورتى کامل مى شود که او را برتر از خيال و قياس و گمان و وهم بدانيم و از هرچه ديده ايم و شنيده ايم و گفته ايم فراتر بشماريم.
زيرا آنچه در وهم انسان و خيال و قياس و عقل او مى گنجد محدود است و خداوند وجودى است نامحدود از هر جهت و به همين دليل همواره بزرگان علم عقايد گفته اند که کنه ذات خدا بر هيچ کس حتى بر انبيا و اوليا روشن نيست. آنچه از خداوند مى دانيم صفات جلال و جمال اوست و افعال و آثارى که صحنه جهان را پر کرده است.
به همين دليل در روايات دستور داده شده که در ذات خدا انديشه نکنيد که به جايى نمى رسيد. در حديثى از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم که فرمود: «تَکَلَّمُوا فِى خَلْقِ اللَّهِ وَ لا تَتَکَلَّمُوا فِى اللَّهِ فَإِنَّ الْکَلاَمَ فِى اللَّهِ لاَ يَزْدَادُ صَاحِبَهُ إِلاَّ تَحَيُّراً؛ درباره آفرينش خداوند سخن بگوييد ولى درباره کنه ذات او نه، زيرا سخن درباره ذات خدا جز بر حيرت صاحبش نمى افزايد».
و در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم: «مَنْ نَظَرَ فِى اللَّهِ کَيْفَ هُوَ هَلَکَ؛ کسى که درباره ذات خدا انديشه کند که چگونه است؟ گمراه مى شود».
و در حديث ديگرى امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد: «قل إِيَّاکُمْ وَالتَّفَکُّرَ فِى اللَّهِ وَ لَکِنْ إِذَا أَرَدْتُمْ أَنْ تَنْظُرُوا إِلَى عَظَمَتِهِ فَانْظُرُوا إِلَى عَظِيمِ خَلْقِهِ؛ از تفکر درباره ذات خداوند بپرهيزيد و اگر خواستيد به عظمت او نگاه کنيد به آفرينش عظيم او بنگريد».
حتى در موضوع يگانگى خداوند، در روايات وهمچنين در کلمات بزرگان آمده است که توحيد به معنى يگانگى او، به معنى توحيد عددى نيست که بگوييم خداوند يکى است و دو تا نيست بلکه به اين معنى است که هيچ چيز مثل او نمى باشد (ليس کمثله شىء) و در سوره توحيد نيز مى خوانيم: (وَ لَمْ يَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَد).
ابن ابى الحديد در اين زمينه اشعار جالبى دارد مى گويد:
فِيکَ يا أُعجوبةَ الکَوْنِ *** غَدا الفِکْرُ کَلِيلا
أنتَ حَيَّرتَ ذَوِى اللُّبِّ *** وَ بَلْبَلْتَ العُقولا
کُلّما أقْدَمَ فِکْرى *** فِيکَ شِبْرآ فِرَّ مِيلا
ناکِصآ يَخبِطُ فى عَمياءَ *** لا يهدى السَّبيلا در تو اى اعجوبه جهان هستى! (اى خداى بزرگ!) فکر، خسته و وامانده شد.
تو صاحبان عقل و انديشه را حيران ساخته اى و خردها را به هم ريخته اى.
هر زمان فکر من يک وجب به تو نزديک مى شود يک ميل فرار مى کند (و از عظمت ذاتت در وحشتى شديد فرو مى رود).
آرى، به عقب برمى گردد و در تاريکى غرق مى شود و راهى به سوى جلو پيدا نمى کند.
و به گفته شاعر تواناى فارسى زبان (سنايى غزنوى):
نتوان وصف تو گفتن که تو در وصف نگنجى *** نتوان شبه تو جستن که تو در وهم نيايى
همه درگاه تو جويم همه از فضل تو پويم *** همه توحيد تو گويم که به توحيد سزايى
همه عزّى وجلالى همه علمى و يقينى *** همه نورىّ و سرورى همه جودى و جزايى
اين کلام حکيمانه انسان را به ياد حديث معروفى مى اندازد که مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار از امام باقر (عليه السلام) نقل کرده است که فرمود: «کُلَّ ما مَيِّزتُمُوه بأوهامِکُم فى أدقِّ مَعانِيه مَخلوقٌ مَصنوعٌ مِثلُکُم مَردودٌ إليکُم؛ آنچه با وهم و گمان خود در دقيق ترين معانى (درباره خدا) فکر مى کنيد همانند خودتان مخلوق و ساخته شده است و به سوى شما بازمى گردد (و ذات واجب الوجود، برتر از آن است که مخلوق کسى باشد)».
اين نکته نيز قابل توجه است که در تفسير آيه (وَ أَنَّ إِلى رَبِّکَ الْمُنْتَهى)؛ «همه چيز به سوى پروردگارت پايان مى گيرد». از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ يَقُولُ وَ أَنَّ إِلى رَبِّکَ الْمُنْتَهى فَإِذَا انْتَهَى الْکَلامُ إِلَى اللَّهِ فَأَمْسِکُوا؛ خداوند متعال مى فرمايد: ان الى ربک المنتهى يعنى هنگامى که سخن به خداوند (وکنه ذات او) رسيد توقف کنيد و چيزى نگوييد».
و اما جمله دوم که امام (عليه السلام) مى فرمايد: «حقيقت عدل (عدالت خداوند) آن است که او را متهم نسازى» اشاره به اين است که کسى عقيده کامل به عدالت خداوند دارد که همه کارهاى او را بر وفق حکمت و عدالت بداند. تقسيم نعمت ها در ميان بندگان، وجود حوادث دردناک در زندگى، هجوم آفات و بلاها در مواقع خاص به فرد يا گروهى؛ آرى، او همه اين ها را از سوى خداوند مى داند و او را متهم به ظلم و بى عدالتى نمى کند و مشکل را در نقصان علم و آگاهى خود از مصالح و مفاسد امروز و آينده مى شمرد. مى گويد: دليلى ندارد که اين ها ظالمانه باشد چرا که خداوند نه نياز به کسى دارد و نه کارى برخلاف حکمت انجام مى دهد.
* * *
اين مطلب در علم کلام و عقايد در بحث عدل الهى تحت عنوان «فلسفه آفات و بلاها» به طور مشروح آمده است و ما آن را در کتاب پيام قرآن در بحث عدل الهى به صورت مشروح آورده ايم.
و به طور خلاصه امور بسيارى وجود دارد که ما آن را شرّ و آفت مى ناميم در حالى که در پشت آن مصلحتى نهفته است و در واقع خير و برکت است و بسيار مى شود که شرور و آفات نتيجه اعمال خود ماست و گاه کيفر الهى براى پاک کردن ما، و گاه هشدارى است براى زدودن آثار غفلت و گاه سوء تفاهم هايى است که با دقت زايل مى شود و... .
مرحوم خطيب در کتاب مصادر در ذيل اين گفتار حکيمانه سخنى دارد که با ذکر آن اين بحث را که بسيار عميق و گسترده است پايان مى دهيم.
او مى گويد: اين سخن از کلمات جامع و مانع آن حضرت (صلوات الله عليه و سلامه) مى باشد که در عين اختصار و فشردگى، اساس تمام بحث هايى است که طرفداران عدل و توحيد از مسلمين، آن را گفته اند و نوشته اند.
سپس مى افزايد: صاحب طراز (اميريحيى علوى زيدى) مى گويد: اين دو جمله تمام آنچه را علوم توحيد با همه وسعتش و علوم حکيمانه با تمام گستردگى اش با لطيف ترين و فشرده ترين عبارات بيان کرد و اگر در کلام اميرمومنان در باب توحيد و عدل جز اين دو جمله نبود در فضل و مقام آن حضرت ودارا بودن دقيق ترين نکات بلاغت کافى بود تا چه رسد به ساير حکمت هاى دينى آن حضرت و آداب درخشان علميه؛ و ما به لطايف کلام آن حضرت اشاراتى داشتيم و آنچه را خداوند از اسرار علوم آن حضرت به ما روزى داده بود در شرح کتاب نهج البلاغه آورديم و آن کتابى است جامع تمام صفات پسنديده و خصال نيکو درباره دين و دنيا.
و چه غافل اند کسانى که در باب خداشناسى، او را داراى جسم و اعضا مى دانند يا مى گويند که در آخرت با همين چشم، به صورت حسى ديده مى شود و همچنين کسانى که منکر عدالت او هستند اجبار بندگان و سپس مجازات آن ها را براى اعمالشان درباره خدا جايز مى شمرند و انحرافات فراوانى به دنبال دورافتادن از چشمه فيض اهل بيت (عليهم السلام) دامنگير آن ها شده است. و ما افتخار مى کنيم که به عنوان پيروان آن مکتب، اصل عدل را يکى از اصول پنج گانه دين خود مى شمريم.
حقيقت توحيد وعدل
امام (عليه السلام) در اين کلام کوتاه وبسيار پرمعنا دو اصل مهم دين را به عالى ترين وجهى بيان مى کند: «از آن حضرت درباره توحيد و عدل سؤال شد، فرمود: توحيد آن است که خدا را در وهم و انديشه نياورى و عدل آن است که او را متهم نسازى (اشاره به اين که ذات خداوند در انديشه هيچ کس نمى آيد و در تقسيم نعمت هايش عدالت وحکمت را رعايت مى فرمايد)»؛ (وَ سُئِلَ عَنِ التَّوْحِيدِ وَ الْعَدْلِ فَقَالَ التَّوْحِيدُ أَلاَّ تَتَوَهَّمَهُ، وَ آلْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ).
توحيد در اين جا به معنى خداشناسى است و خداشناسى در صورتى کامل مى شود که او را برتر از خيال و قياس و گمان و وهم بدانيم و از هرچه ديده ايم و شنيده ايم و گفته ايم فراتر بشماريم.
زيرا آنچه در وهم انسان و خيال و قياس و عقل او مى گنجد محدود است و خداوند وجودى است نامحدود از هر جهت و به همين دليل همواره بزرگان علم عقايد گفته اند که کنه ذات خدا بر هيچ کس حتى بر انبيا و اوليا روشن نيست. آنچه از خداوند مى دانيم صفات جلال و جمال اوست و افعال و آثارى که صحنه جهان را پر کرده است.
به همين دليل در روايات دستور داده شده که در ذات خدا انديشه نکنيد که به جايى نمى رسيد. در حديثى از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم که فرمود: «تَکَلَّمُوا فِى خَلْقِ اللَّهِ وَ لا تَتَکَلَّمُوا فِى اللَّهِ فَإِنَّ الْکَلاَمَ فِى اللَّهِ لاَ يَزْدَادُ صَاحِبَهُ إِلاَّ تَحَيُّراً؛ درباره آفرينش خداوند سخن بگوييد ولى درباره کنه ذات او نه، زيرا سخن درباره ذات خدا جز بر حيرت صاحبش نمى افزايد».
و در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم: «مَنْ نَظَرَ فِى اللَّهِ کَيْفَ هُوَ هَلَکَ؛ کسى که درباره ذات خدا انديشه کند که چگونه است؟ گمراه مى شود».
و در حديث ديگرى امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد: «قل إِيَّاکُمْ وَالتَّفَکُّرَ فِى اللَّهِ وَ لَکِنْ إِذَا أَرَدْتُمْ أَنْ تَنْظُرُوا إِلَى عَظَمَتِهِ فَانْظُرُوا إِلَى عَظِيمِ خَلْقِهِ؛ از تفکر درباره ذات خداوند بپرهيزيد و اگر خواستيد به عظمت او نگاه کنيد به آفرينش عظيم او بنگريد».
حتى در موضوع يگانگى خداوند، در روايات وهمچنين در کلمات بزرگان آمده است که توحيد به معنى يگانگى او، به معنى توحيد عددى نيست که بگوييم خداوند يکى است و دو تا نيست بلکه به اين معنى است که هيچ چيز مثل او نمى باشد (ليس کمثله شىء) و در سوره توحيد نيز مى خوانيم: (وَ لَمْ يَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَد).
ابن ابى الحديد در اين زمينه اشعار جالبى دارد مى گويد:
فِيکَ يا أُعجوبةَ الکَوْنِ *** غَدا الفِکْرُ کَلِيلا
أنتَ حَيَّرتَ ذَوِى اللُّبِّ *** وَ بَلْبَلْتَ العُقولا
کُلّما أقْدَمَ فِکْرى *** فِيکَ شِبْرآ فِرَّ مِيلا
ناکِصآ يَخبِطُ فى عَمياءَ *** لا يهدى السَّبيلا در تو اى اعجوبه جهان هستى! (اى خداى بزرگ!) فکر، خسته و وامانده شد.
تو صاحبان عقل و انديشه را حيران ساخته اى و خردها را به هم ريخته اى.
هر زمان فکر من يک وجب به تو نزديک مى شود يک ميل فرار مى کند (و از عظمت ذاتت در وحشتى شديد فرو مى رود).
آرى، به عقب برمى گردد و در تاريکى غرق مى شود و راهى به سوى جلو پيدا نمى کند.
و به گفته شاعر تواناى فارسى زبان (سنايى غزنوى):
نتوان وصف تو گفتن که تو در وصف نگنجى *** نتوان شبه تو جستن که تو در وهم نيايى
همه درگاه تو جويم همه از فضل تو پويم *** همه توحيد تو گويم که به توحيد سزايى
همه عزّى وجلالى همه علمى و يقينى *** همه نورىّ و سرورى همه جودى و جزايى
اين کلام حکيمانه انسان را به ياد حديث معروفى مى اندازد که مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار از امام باقر (عليه السلام) نقل کرده است که فرمود: «کُلَّ ما مَيِّزتُمُوه بأوهامِکُم فى أدقِّ مَعانِيه مَخلوقٌ مَصنوعٌ مِثلُکُم مَردودٌ إليکُم؛ آنچه با وهم و گمان خود در دقيق ترين معانى (درباره خدا) فکر مى کنيد همانند خودتان مخلوق و ساخته شده است و به سوى شما بازمى گردد (و ذات واجب الوجود، برتر از آن است که مخلوق کسى باشد)».
اين نکته نيز قابل توجه است که در تفسير آيه (وَ أَنَّ إِلى رَبِّکَ الْمُنْتَهى)؛ «همه چيز به سوى پروردگارت پايان مى گيرد». از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ يَقُولُ وَ أَنَّ إِلى رَبِّکَ الْمُنْتَهى فَإِذَا انْتَهَى الْکَلامُ إِلَى اللَّهِ فَأَمْسِکُوا؛ خداوند متعال مى فرمايد: ان الى ربک المنتهى يعنى هنگامى که سخن به خداوند (وکنه ذات او) رسيد توقف کنيد و چيزى نگوييد».
و اما جمله دوم که امام (عليه السلام) مى فرمايد: «حقيقت عدل (عدالت خداوند) آن است که او را متهم نسازى» اشاره به اين است که کسى عقيده کامل به عدالت خداوند دارد که همه کارهاى او را بر وفق حکمت و عدالت بداند. تقسيم نعمت ها در ميان بندگان، وجود حوادث دردناک در زندگى، هجوم آفات و بلاها در مواقع خاص به فرد يا گروهى؛ آرى، او همه اين ها را از سوى خداوند مى داند و او را متهم به ظلم و بى عدالتى نمى کند و مشکل را در نقصان علم و آگاهى خود از مصالح و مفاسد امروز و آينده مى شمرد. مى گويد: دليلى ندارد که اين ها ظالمانه باشد چرا که خداوند نه نياز به کسى دارد و نه کارى برخلاف حکمت انجام مى دهد.
* * *
اين مطلب در علم کلام و عقايد در بحث عدل الهى تحت عنوان «فلسفه آفات و بلاها» به طور مشروح آمده است و ما آن را در کتاب پيام قرآن در بحث عدل الهى به صورت مشروح آورده ايم.
و به طور خلاصه امور بسيارى وجود دارد که ما آن را شرّ و آفت مى ناميم در حالى که در پشت آن مصلحتى نهفته است و در واقع خير و برکت است و بسيار مى شود که شرور و آفات نتيجه اعمال خود ماست و گاه کيفر الهى براى پاک کردن ما، و گاه هشدارى است براى زدودن آثار غفلت و گاه سوء تفاهم هايى است که با دقت زايل مى شود و... .
مرحوم خطيب در کتاب مصادر در ذيل اين گفتار حکيمانه سخنى دارد که با ذکر آن اين بحث را که بسيار عميق و گسترده است پايان مى دهيم.
او مى گويد: اين سخن از کلمات جامع و مانع آن حضرت (صلوات الله عليه و سلامه) مى باشد که در عين اختصار و فشردگى، اساس تمام بحث هايى است که طرفداران عدل و توحيد از مسلمين، آن را گفته اند و نوشته اند.
سپس مى افزايد: صاحب طراز (اميريحيى علوى زيدى) مى گويد: اين دو جمله تمام آنچه را علوم توحيد با همه وسعتش و علوم حکيمانه با تمام گستردگى اش با لطيف ترين و فشرده ترين عبارات بيان کرد و اگر در کلام اميرمومنان در باب توحيد و عدل جز اين دو جمله نبود در فضل و مقام آن حضرت ودارا بودن دقيق ترين نکات بلاغت کافى بود تا چه رسد به ساير حکمت هاى دينى آن حضرت و آداب درخشان علميه؛ و ما به لطايف کلام آن حضرت اشاراتى داشتيم و آنچه را خداوند از اسرار علوم آن حضرت به ما روزى داده بود در شرح کتاب نهج البلاغه آورديم و آن کتابى است جامع تمام صفات پسنديده و خصال نيکو درباره دين و دنيا.
و چه غافل اند کسانى که در باب خداشناسى، او را داراى جسم و اعضا مى دانند يا مى گويند که در آخرت با همين چشم، به صورت حسى ديده مى شود و همچنين کسانى که منکر عدالت او هستند اجبار بندگان و سپس مجازات آن ها را براى اعمالشان درباره خدا جايز مى شمرند و انحرافات فراوانى به دنبال دورافتادن از چشمه فيض اهل بيت (عليهم السلام) دامنگير آن ها شده است. و ما افتخار مى کنيم که به عنوان پيروان آن مکتب، اصل عدل را يکى از اصول پنج گانه دين خود مى شمريم.