حکمت 480

وَ قَالَ عَلَيهِ السَّلَام
إِذَا احْتَشَمَ الْمُوْمِنُ أَخَاهُ فَقَدْ فَارَقَهُ.

امام (عليه السلام) فرمود:
هنگامى که مومن، برادر باايمانش را به خشم آورد و شرمگين سازد اسباب جدايى از او را فراهم کرده است.


مرحوم سيد رضى مى گويد: «حشمه و أحشمه» يعنى او را به غضب آورد و بعضى گفته اند: او را شرمنده ساخت و «احتشم» به معنى طلب شرمندگى است براى ديگرى و چنين کارى مقدمه جدايى از اوست؛ (قال الرضيُّ: يقال: حَشَمَهُ و أحْشَمَهُ إذا أغْضَبَه، و قيل: أخْجَلَهُ «أو احْتَشَمَهُ» طَلَبَ ذلِکَ له و هوَ مَظَنَّةُ مُفارَقَتِه).

شرح و تفسیر حکمت 480
شرح وتفسير
اسباب جدايى دوستان
امام (عليه السلام) در اين گفتار حکيمانه به يکى از عوامل مهم جدايى از دوست اشاره کرده، مى فرمايد: «هنگامى که مومن، برادر باايمانش را به خشم آورد و شرمگين سازد مقدّمه جدايى از او را فراهم کرده است»؛ (إِذَا احْتَشَمَ الْمُوْمِنُ أَخَاهُ فَقَدْ فَارَقَهُ).
مرحوم سيد رضى ذيل اين حکمت، احشام و حشمت را چنين تفسير مى کند، مى گويد: «حشمه و أحشمه» يعنى او را به غضب آورد و بعضى گفته اند: او را شرمنده ساخت يا «احتشم» به معنى طلب شرمندگى است براى ديگرى و چنين کارى مقدمه جدايى از اوست»؛ (قال الرضيُّ: يقال: حَشَمَهُ و أحْشَمَهُ إذا أغْضَبَه، و قيل: أخْجَلَهُ «أو احْتَشَمَهُ» طَلَبَ ذلِکَ له و هوَ مَظَنَّةُ مُفارَقَتِه).
آنچه سيد رضى گفته، يکى از تفسيرهاى کلام حکيمانه امام (عليه السلام) است، بعضى از شارحان نهج البلاغه تفسير ديگرى ذکر کرده اند که بر اساس مفهوم ديگرى است که براى حشمت گفته اند و آن اين که «حشمت» به معنى حفظ خودخواهى و تشخص در برابر ديگران وب رترى جويى در مقابل دوستان است و اين تعبير در مورد حشمت پادشاهان و امرا گفته شده که در پشت پرده هاى کاخ ها خود را مستور مى دارند و دربان ها بر درهاى آن مى گمارند به گونه اى که مراجعه کنندگان نه قدرت مراجعه به آن ها را دارند و نه گفت و گوى با آن ها، مگر در موارد نادر آن هم با شرايط سنگين خاص. همين معنى ممکن است در مورد دوستان به صورت ساده ترى انجام گيرد. به هر حال حجابى ميان انسان و سايرين مى شود و يکى از اسباب جدايى از دوستان است.
بنابراين براى گفتار حکيمانه مورد بحث سه تفسير به نظر مى رسد و ممکن است همه آن ها در مفهوم کلام امام (عليه السلام) جمع باشد. نخست، خشمگين ساختن دوستان، دوم، شرمنده نمودن آن ها وسوم، برترى جويى و تکبر در برابر آن ها.
هر کدام از اين امور سه گانه براى جدا شدن دوستان از انسان کافى است البته ممکن است انجام يک مرتبه و دو مرتبه اين کارها تأثيرگذار نباشد ولى به يقين اگر تکرار شود سبب جدايى از دوستان خواهد شد.
در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم: «مَنِ احْتَشَمَ أَخَاهُ حَرُمَتْ وُصْلَتُهُ وَ مَنِ اغْتَمَّهُ سَقَطَتْ حُرْمَتُه؛ کسى که برادر مسلمانش را عصبانى يا شرمنده سازد دوستى با او حرام است و کسى که برادر مسلمانش را اندوهگين نمايد احترامش از بين مى رود».
و در کتاب دعائم الاسلام از پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) نقل شده است که فرمود: «أکْرَمُ أخلاقِ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهداءِ وَ الصّالِحينَ التَّزاوُرُ فِى اللهِ وَ حَقٌّ على المَزورِ أن يُقَرِّبَ إلى أخيهِ ما تيسَّرَ عِندَه و لو لم يَکُن إلّا جُرعَةٌ من ماءٍ، فَمَنِ احْتَشَم أن يُقَرِّب إلى أخيهِ ما تيسَّر عِندَه لَمْ يَزَلْ في مَقْتِ اللهِ يَوْمَهُ وَ لَيْلَتَهُ؛ برجسته ترين اخلاق پيغمبران و صديقين و شهدا و صالحين، زيارت دوستان براى خداست و بر کسى که به زيارت او مى روند لازم است آنچه را نزد او ميسر است براى پذيرايى از دوستش بياورد هر چند يک جرعه آب باشد، و کسى که از اين کار خوددارى کند و آنچه را ميسر است براى پذيرايى دوستش نبرد پيوسته در خشم و غضب الهى در آن روز و شب خواهد بود».
از اين حديث شريف معنى چهارمى براى احتشام استفاده مى شود و آن خوددارى کردن و بى اعتنايى نمودن است. نکته
شرايط دوستى
مى دانيم که اسلام همه مسلمانان را برادر يکديگر شمرده که اين بالاترين رابطه و پيوند عاطفى در ميان دو انسان است و به همه مسلمين سفارش کرده که با يکديگر همچون دو برادر صميمى رفتار کنند، و براى آن ها حقوق متقابل فراوانى ذکر شده که اگر جمع آورى شود خود يک کتاب خواهد شد.
به يقين به دست آوردن اين چنين دوستان گر چه زياد مشکل نيست ولى نگهدارى آن ها آسان نمى باشد.
دوستان را به هنگام گرفتارى ها و مشکلات و پشت کردن دنيا به انسان مى توان شناخت.
در حديثى که مرحوم کلينى در جلد دوم کافى نقل کرده است مى خوانيم: هنگامى که امير مومنان (عليه السلام) در بصره بود کسى از ميان مجلس برخاست و عرض کرد: «اى اميرمومنان! أَخْبِرْنَا عَنِ الإِخْوَانِ؛ برادران حقيقى را به ما معرفى کن».
امام (عليه السلام) فرمود: «الإِخْوَانُ صِنْفَانِ إِخْوَانُ الثِّقَةِ وَ إِخْوَانُ الْمُکَاشَرَةِ فَأَمَّا إِخْوَانُ الثِّقَةِ فَهُمُ الْکَفُّ وَ الْجَنَاحُ وَ الأَهْلُ وَ الْمَالُ فَإِذَا کُنْتَ مِنْ أَخِيکَ عَلَى حَدِّ الثِّقَةِ فَابْذُلْ لَهُ مَالَکَ وَ بَدَنَکَ وَ صَافِ مَنْ صَافَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَاکْتُمْ سِرَّهُ وَ عَيْبَهُ وَ أَظْهِرْ مِنْهُ الْحَسَنَ وَ اعْلَمْ أَيُّهَا السَّائِلُ أَنَّهُمْ أَقَلُّ مِنَ الْکِبْرِيتِ الأَحْمَرِ وَ أَمَّا إِخْوَانُ الْمُکَاشَرَةِ فَإِنَّکَ تُصِيبُ لَذَّتَکَ مِنْهُمْ فَلا تَقْطَعَنَّ ذَلِکَ مِنْهُمْ وَ لاَ تَطْلُبَنَّ مَا وَرَاءَ ذَلِکَ مِنْ ضَمِيرِهِمْ وَ ابْذُلْ لَهُمْ مَا بَذَلُوا لَکَ مِنْ طَلاقَةِ الْوَجْهِ وَ حَلاوَةِ اللِّسَانِ؛ برادران دينى دو دسته اند: برادران مورد اعتماد و برادران ظاهرى. اما برادران واقعى مورد اعتماد: آن ها به منزله دست و بال و اهل و مال انسان اند. بنابراين هرگاه به برادرت اطمينان پيدا کردى از بذل مال و تن خود درباره او دريغ مدار، با دوستانش دوست باش و با دشمنانش دشمن، اسرار و عيب او را پوشيده دار و صفات نيکش را آشکار کن و بدان اى سوال کننده که آن ها از گوگرد سرخ کمترند. و اما برادران ظاهرى: مى توانى لذت همنشينى با آن ها را داشته باشى. اين مقدار را از آن ها قطع مکن و بيش از اين از درون آن ها چيزى مخواه. تا زمانى که با تو خوشرو و خوش زبان اند با آن ها خوشرو و خوش زبان باش».
اين کلام را با حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) ادامه مى دهيم؛ مى فرمايد: «برادران (دوستان دينى) سه دسته اند؛ گروهى همچون غذايى هستند که انسان هميشه به آن ها نياز دارد و آن ها گروهى هستند که داراى عقل و درايت اند. دوم گروهى هستند که همانند درداند و آن ها گروه احمق و نادان اند و سومى گروهى هستند که همچون دوا (به هنگام بروز بيمارى) مى باشند و آن ها اشخاص فهميده هوشيارند».
شک نيست که براى حفظ اخوت با دوستان واقعى بايد تلاش و کوشش فراوان کرد. از جمله دوست را نه شرمنده بسازيم نه خشمگين و نه در برابر او براى خود جاه و جلالى قائل باشيم که امام (عليه السلام) در کلام مورد بحث به آن اشاره فرموده است. در روايات اسلامى آسيب هاى متعددى براى صداقت و دوستى ذکر شده است که بايد براى حفظ دوستى از آن پرهيز کرد از جمله اميرمومنان على (عليه السلام) طبق روايتى که مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار آورده است به فرزند دلبندش امام حسن (عليه السلام) مى فرمايد: «لا يَغْلِبَنَّ عَلَيْکَ سُوءُ الظَّنِّ فَإِنَّهُ لاَ يَدَعُ بَيْنَکَ وَ بَيْنَ صَدِيقٍ صَفْحا؛ مبادا سوءظن بر تو غلبه کند که هيچ دوستى را براى تو باقى نمى گذارد».
و امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد: «إِنْ أَرَدْتَ أَنْ يَصْفُوَ لَکَ وُدُّ أَخِيکَ فَلا تُمَازِحَنَّهُ وَ لا تُمَارِيَنَّهُ وَ لا تُبَاهِيَنَّهُ وَ لا تُشَارَّنَّهُ؛ اگر مى خواهى محبت برادر مسلمانت براى تو صاف شود مزاح (افراطى) با او نداشته باش و ستيزه جويى و جر وبحث با او مکن و به او فخر مفروش و خصومت مورز».
در احاديث ديگرى درباره حسد و گوش دادن به سخنان سخن چينان هشدار داده شده که اين ها نيز دوستان را از انسان جدا مى سازد.
سخن پايانى مرحوم سيد رضى: هنگامى که سيد رضى؛ به پايان کلمات قصار مى رسد چنين مى گويد: «و هذا حين انتِهاء الغايةِ بنا إلى قَطعِ المُختارِ من کلامِ أمير المومنين (عليه السلام)، حامِدِين لِلّهِ سُبحانَهُ على ما مَنّ به مِن تَوفِيقِنا لضَمّ ما اِنتَشَر مِن أطرافِه، و تَقريب ما بَعُدَ مِن أقطارِه. و تقرّر العزمُ کما شرطنا أوّلاً على تفضيلِ أوراقٍ مِن البَياضِ في آخِر کلِّ بابٍ من الأبواب، ليکون لاقتِناص الشاردِ، و استِلحاقِ الوارِد، و ما عسى أن يظهرَ لنا بعد الغُموضِ، و يقَع إلينا بعدَ الشُّذُوذِ، و ما تَوفيقُنا إلا باللّه عليه توکّلنا، و هو حسبُنا و نِعم الوکيلِ. و ذلِک فى رجب سنة أربع مائة من الهجرة، و صلّى اللّه على سيّدنا محمّدٍ خاتَمِ الرُّسل، و الهادى إلى خَيرِ السُّبُلِ، و آلِه الطاهرين، و أصحابِهِ نُجومِ اليقين؛ اين زمان پايان چيزى است که از کلمات امير مومنان على (عليه السلام) برگزيديم. در حالى که خداوند سبحان را براى توفيق جمع آورى آن بعد از آن که پراکنده بود و از منابع مختلف، آن را به هم پيوستيم سپاس مى گوييم و همان گونه که از آغاز شرط کرديم صفحات سفيدى را در آخر هر باب از ابواب گذاشتيم تا اگر چيزى از دست رفته باشد بر آن بيفزاييم و سخنان جديدى از آن حضرت را به آن ملحق سازيم و اگر تفسيرى براى بعضى از کلمات پيچيده آن حضرت براى ما آشکار شد بر آن بيفزايم و توفيق ما تنها به ذات پاک پروردگار است، بر او توکل کرديم و او براى يارى ما کافى است و بهترين وکيل ماست و پايان اين سخنان در ماه رجب سنه چهارصد هجرى بود. درود خداوند بر سيد و مولاى ما محمّد؛ خاتم پيغمبران و هادى به سوى بهترين راه ها و همچنين بر خاندان پاک و ياران باوفايش باد که ستارگان ايمان و يقين اند».
* * *
خداوندا! پروردگارا! با تمام وجود تو را شکر مى کنيم که بعد از 20 سال تلاش و کوشش، توفيق تکميل اين شرح بر کلمات بسيار مبارک امير مومنان على (عليه السلام) را به ما دادى. کارى که از روز 13 رجب سال 1413 آغاز شد و درست در روز 13 ماه رجب، ميلاد مبارک آن حضرت در سال 1433، پايان گرفت.
در اين لحظه دوستان از شادمانى در پوست خود نمى گنجند که توانستند خدمت ناچيزى را به پيشگاه آن فخر عالم بشريت ارائه دهند و علاقه مندان و عاشقان مکتبش را شاد سازند. مژده اى که اگر جان بر آن بيفشانيم رواست چرا که مايه افتخار وآرامش روح ماست.
حقيقت اين است که نهج البلاغه کتابى است بى نظير، آفتابى است بى غروب، ستاره اى است درخشان بر تارک قرون و اعصار، پيامى است روح پرور و ندايى است آسمانى که از عمق جان بزرگ مَرد جهان بشريت برخاسته و به همين دليل

بر عمق جان ها مى نشيند و تا انسان در گلستان اين کلمات روح پرور سير نکند و از گل هايش نچيند از بوى آن سرمست نمى شود.
پروردگارا! تو را شکر مى گوييم که ما را قرين اين افتخار ساختى و على رغم مشکلات فراوان زندگى که هر کسى را دربر گرفته اين موفقيت را از ما دريغ نداشتى.
بارالها! تو را به عظمت اين معلم بزرگ جهان انسانيت و کلمات دلنشين و انسان پرور آسمانى اش سوگند مى دهيم که توفيق عمل به آن را به همه ما و تمام مسلمين جهان مرحمت کنى و ما را از آن بهره مند سازى. اميدواريم دسته جمعى در حضور آن حضرت در بهشت جاويدان از جمال پرنورش بهره مند شويم و اميدواريم که حتى غير مسلمانان حق طلب از آن بهره مند شوند آن گونه که توفيق را نصيب گروه بيدادگرى کردى که عهدنامه او به مالک اشتر را به عنوان سندى نورانى در آيين کشوردارى در سازمان ملل به زبان هاى مختلف منتشر ساختند و شعاع آن کلمات نورانى در آن فضاى ظلمانى درخشيد.
* * *
در اين جا از همه دوستان دانشمند و پرتلاش و پراستقامت که در اين بيست سال کمک کردند صميمانه تشکر مى کنم و اجر جزيل آن ها را از خداوند بزرگ مى طلبم.
قم ـ ناصر مکارم شيرازى
13 رجب 1433