حکمت 2

وَ قَالَ عَلَيهِ السِّلَامُ
أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ، وَ رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ کَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ، وَ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَهُ.

امام (عليه السلام) فرمود:
هر کس طمع پيشه کند خود را حقير کرده و کسى که ناراحتى هايش را (نزد اين و آن بدون هيچ فايده اى) فاش کند به ذلت خويش راضى شده و آن کس که زبانش را بر خود امير کند شخصيتش حقير خواهد شد.

شرح و تفسیر حکمت 2
از اين کارها بپرهيز
امام (عليه السلام) در اين کلام نورانى اش به پيامدها و آثار سوء سه رذيله اخلاقى، در عباراتى کوتاه و فشرده، اشاره فرموده است.
نخست مى فرمايد: «هرکس طمع پيشه کند خود را حقير ساخته است». (أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ).
واژه «طمع» به معناى طالب بودن بيش از حق خود و گرفتن مواهب زندگى از دست ديگران است و تعبير «استشعر» که به معناى پوشيدن لباس زيرين است اشاره به اين است که طمع را به خود چسبانده و از آن جدا نمى شود؛ بديهى است که افراد طمّاع براى رسيدن به مقصود خود بايد تن به هر ذلتى بدهند و دست سؤال به سوى هر کس دراز کنند و شخصيت خود را براى نيل به اهداف طمع کارانه خود بشکنند.
در سخنان رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم: «بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ لَهُ طَمَعٌ يَقُودُهُ إِلَى طَبَعٍ؛ بدترين بنده، آن بنده اى است که طمعى دارد که او را به سمت ذلت و خوارى سوق مى دهد».
همچنين رسول خدا (صلي الله عليه و آله) درباره خطر اين صفت مذموم مخصوصآ براى علما فرمود: «إنَّ الصَّفَاةَ الزُّلالُ الّذِي لا تَثْبُتُ عَلَيْهِ أقْدامُ؛ طمع، صخره لغزنده اى است که قدم هاى عالمان، بر آن استوار نمى ماند».
و عجيب اين که وقتى طمع فزونى يابد کارهايى از انسان سرمى زند که کاملاً احمقانه است؛ شبيه آنچه درباره طمّاع معروف عرب به نام «اشعب» نقل شده که بسيارى از اوقات هنگامى که راه مى رفت دامن خود را به دست مى گرفت و آن را درب رابر آسمان باز نگه مى داشت و مى گفت: شنيده ام بعضى از پرندگان در حال پرواز تخم مى گذارند شايد تخم آن پرنده در دامن من بيفتد. و يا نقل مى کنند: هنگامى که گروهى از کودکان او را در کوچه و بازار آزار مى دادند براى پراکنده ساختن آن ها گفت: شنيده ام در فلان خانه حلوا پخش مى کنند! بچه ها به سوى آن خانه دويدند ناگهان ديدند خود اشعب نيز به سوى آن خانه مى دود گفتند: تو چرا؟ گفت: شايد حرف من درست باشد!
اين داستان ها خواه واقعيت داشته باشد يا نه اشاره به کارهاى ننگ آورى است که انسان به علت طمع انجام مى دهد.
نقطه مقابل طمع، قناعت است که سبب عزت آدمى مى شود همان گونه که اميرمؤمنان (عليه السلام) فرمود: «عَزَّ مَنْ قَنَعَ؛ آن کس که قناعت پيشه کند عزيز خواهد بود».
و به گفته شاعر:
آز بگذار و پادشاهى کن *** گردن بى طمع بلند بود!
در دومين نکته مى فرمايد: «کسى که سفره دل خويش را (نزد اين و آن، بدون هيچ فايده اى) باز کند (و مشکلات خود را فاش سازد) رضايت به ذلت خود داده است»؛ (وَ رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ کَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ). روشن است که هرگاه انسان نزد طبيب درد خود را بگويد و از وى راه درمان بطلبد يا نزد قاضى ظلمى را که بر او رفته بيان کند و از او احقاق حق بخواهد يا نزد دوستش از گرفتارى خود براى گرفتن وام سخن بگويد کار خلافى نکرده و به دنبال مشکل گشايى بوده است؛ اما طرح مشکلات نزد کسانى که هيچ گونه توانايى براى حل آن ندارند اثرى جز ذلت و سرافکندگى انسان نخواهد داشت. در اين گونه موارد بايد خويشتن دار بود و لب به شکايت نگشود.
آن گاه امام (عليه السلام) در جمله سوم مى فرمايد: «کسى که زبانش را بر خود امير سازد شخصيت او تحقير مى شود»؛ (وَ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَهُ).
منظور از امير شدن زبان اين است که از تحت کنترل عقل و فکر خارج شود و انسان هرچه بر زبانش آمد بگويد. بديهى است که سخنانى که از فکر و عقل و تقوا سرچشمه نمى گيرد در بسيارى از موارد خطرهايى ايجاد مى کند که انسان قادر به جبران آن نيست و گاه سبب رنجش افراد آبرومند و ايجاد اختلاف در ميان مردم و کينه و دشمنى نسبت به گوينده و ديگران مى شود و چه زيبا مى گويد شاعر عرب:
اِحْفَظْ لِسانَکَ اَيُّهَا الاْنْسانُ *** لا يَلْدَغَنَّکَ إنَّهُ ثُعْبانٌ
کَمْ فِي الْمَقابِرِ مِنْ قَتيüلِ لِسانِهِ *** کانَتْ تَهابُ لِقاءَهُ الاْقْرانُ
اى انسان! زبان خود را حفظ کن ـ مراقب باش تو را نگزد که اژدهايى است.
چه بسيارند کسانى که در گورستان ها خفته اند و کشته زبان خويش اند ـ همان کسانى که همطرازان آن ها از ملاقات با آن ها وحشت داشتند.
در حديث ديگرى در سلسله همين کلمات قصار مى خوانيم: «مَنْ کَثُرَ کَلامُهُ کَثُرَ خَطَوُهُ؛ کسى که زياد سخن گويد اشتباهات زيادى خواهد کرد». و اين خطاى بسيار باعت تحقير و بى ارزش شدن او در نظر ديگران مى شود. کوتاه سخن اين که انسان عاقل بايد زبانش را در اختيار عقلش قرار دهد نه اين که عقلش را در اختيار زبان، که اولى مايه سعادت است و دومى اسباب حقارت.
شايان توجه است که صفات سه گانه نکوهيده اى که امام (عليه السلام) در اين بيان کوتاه ذکر کرده (طمع، فاش کردن ناراحتى ها نزد هر کس و امير ساختن زبان بر خود) هر سه در اين جهت مشترک اند که سبب ذلت و خوارى مى شوند و اين اشتراک سبب شده است که امام (عليه السلام) آن ها را کنار هم قرار دهد. .