حکمت 5
شرح و تفسیر حکمت 5
علم و ادب و تفکر
امام (عليه السلام) در اين حکمت به سه نکته مهم اشاره مى کند: نخست مى فرمايد: «علم و دانش ميراث گران بهايى است»؛ (الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ کَرِيمَةٌ).
اشاره به اين که گران بهاترين ميراثى که انسان از خود به يادگار مى گذارد علم و دانش است و به ارث گذاشتن مواهب مادى افتخارى ندارد. اين سخن شبيه روايتى است که از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نقل شده که مى فرمايد: «إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الأَنْبِيَاءِ إِنَّ الأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَ لا دِرْهَماً وَ لَکِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ؛ دانشمندان، وارثان انبيا هستند چرا که انبيا دينار و درهمى از خود به يادگار نگذاشتند، بلکه علم و دانش به ارث گذاشتند پس هر کس از آن بهره اى بگيرد بهره فراوانى برده است».
نيز شبيه آن چيزى است که در حکمت 147 خواهد آمد.
بعضى از شارحان ارث را در اين جا طور ديگرى تفسير کرده اند، گفته اند: ارث درآمدى است که بى زحمت به دست مى آيد و دانشى که انسان از استاد فرامى گيرد شبيه ارث است؛ ولى تفسير اول مناسب تر به نظر مى رسد.
در دومين جمله مى فرمايد: «آداب (انسانى)، لباس زيبا و کهنگى ناپذير است»؛ (وَ الاْدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ). منظور از «آداب» فضايل اخلاقى به خصوص چيزهايى است که مربوط به روابط اجتماعى است مانند: تواضع، امانت، صداقت، محبت، خوش رفتارى، و فصاحت و بلاغت در بيان.
«حُلَل» جمع «حُلَّه» به معناى لباس زينتى است.
«مُجَدَّدَة» به معناى چيزى است که پيوسته تجديد و نو مى شود و هرگز کهنه نخواهد شد.
بر اين اساس، مفهوم کلام امام (عليه السلام) چنين است که اين صفات برجسته انسانى همچون لباس هاى زيبايى است که آدمى به تن مى کند و هرگز فرسوده نمى شود برخلاف لباس هاى ظاهرى که هم کهنه مى شود، هم ممکن است دست سارقان به آن درازشود و هم فقط جنبه ظاهرى دارد و در اعماق وجود انسان تأثيرگذار نيست.
در روايات اسلامى براى «أدب» تفسيرهاى گوناگونى ذکر شده که در واقع هرکدام اشاره به مصداقى از آن است:
در حديثى از امام اميرمؤمنان (عليه السلام) مى خوانيم: «کَفاکَ أدَباً لِنَفْسِکَ اجْتِنابُ ما تَکْرَهُهُ مِنْ غَيْرِک؛ براى اين که ادب داشته باشى همين بس که از آنچه براى ديگران نمى پسندى دورى کنى».
در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم که فرمود: «أدّبْني أبي (عليه السلام) بِثَلاثٍ...؛ پدرم مرا به سه چيز ادب کرد، فرمود: «مَنْ يَصْحَبْ صاحِبَ السُوءِ لا يَسْلَمْ و مَن لا يُقَيِّدْ اَلفاظَه يَنْدَمْ، و مَن يَدْخُلْ مَداخِلَ السُّوءِ يُتَّهَم؛ فرزندم! کسى که با رفيق بد همنشين شود از آفات در امان نخواهد بود و کسى که سخنان خود را مهار نکند پشيمان مى شود و کسى که در محل هاى آلوده وارد گردد متهم و بدنام خواهد شد». امام صادق (عليه السلام) به يکى از دوستان خود سفارش کرد که پيام او را به همه شيعيان و علاقه مندانش برساند که: شما را به تقواى الهى و ورع و تلاش براى خدا و راستگويى و اداى امانت... و خوش رفتارى با ساير مسلمانان دعوت مى کنم و هرگاه کسى از شما در دينش ورع داشته باشد، راست بگويد، اداى امانت کند و با مردم خوش اخلاق باشد مى گويند: «هذا جَعْفَريٌّ فَيَسُرُّني... هذاأَدَبُ جَعْفَرٍ؛ اين (شخص، پيرو مکتب) جعفرى است و اين سبب سرور و خوشحالى من مى شود (و نيز مى گويند:) کار اين ها ادب جعفر بن محمد است».
در حديث کوتاه ديگرى از اميرمؤمنان على (عليه السلام) مى خوانيم: «الاْدَبُ يُغْني عَنِ الْحَسَبِ؛ ادب، انسان را از شرافت خانوادگى و فاميلى بى نياز مى کند».
همان گونه که گفتيم، ادب و آداب مفهوم وسيعى دارد که همه فضايل اخلاقى به خصوص آنچه را که مربوط به اخلاق اجتماعى است در برمى گيرد که بزرگ ترين افتخار آدمى و مايه آبرومندى او در اجتماع است.
سپس امام (عليه السلام) در سومين جمله مى فرمايد: «فکر آيينه صافى است»؛ (وَ الْفِکْرُ مِرْآةٌ صَافِيَةٌ).
منظور از «فکر» همان انديشيدن درباره مسائل مختلفى است که براى انسان پيش مى آيد و به تعبير فلاسفه: حرکتى ذهنى است به سوى مقدمات و از مقدمات به سوى نتيجه ها. هرگاه اين انديشه از هوى و هوس و حجاب هاى معرفت دور بماند، آيينه شفافى خواهد بود که چهره حقايق را به انسان نشان مى دهد و انسان راه صحيح را در پرتو آن مى يابد، دوست را از دشمن و صواب را از خطا و حق را از باطل خواهد شناخت. به همين دليل برترين عبادت در روايات اسلامى تفکر شمرده شده است:
در حديثى که در امالى شيخ طوسى آمده است مى خوانيم: «لا عِبَادَةَ کَالتَّفَکُّرِ فِي صَنْعَةِ اللَّهِ عَزَّوَجَل؛ هيچ عبادتى برتر از انديشيدن در مخلوقات خداوند متعال نيست».
در حديثى از امام صادق (عليه السلام) آمده است: «تَفَکُّرُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَة؛ يک ساعت انديشيدن بهتر است از عبادت يک سال».
در حديث ديگرى امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: «کَانَ أَکْثَرُ عِبَادَةِ أَبِي ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ التَّفَکُّرَ وَ الإِعْتِبَارَ؛ بيشترين عبادت ابوذر انديشيدن و عبرت گرفتن بود».
در واقع همه اين ها برگرفته از قرآن مجيد است که مى فرمايد: (قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلّهِ مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا)؛ «من فقط شما را به يک چيز اندرز مى دهم و دعوت مى کنم و آن اين که دسته جمعى يا به صورت فردى براى خدا برخيزيد و فکر خود را به کار گيريد».
دليل آن هم روشن است، زيرا ريشه تمام نيکى ها و پيشرفت ها و موفقيت ها در تفکر و انديشه صحيح است. .
امام (عليه السلام) در اين حکمت به سه نکته مهم اشاره مى کند: نخست مى فرمايد: «علم و دانش ميراث گران بهايى است»؛ (الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ کَرِيمَةٌ).
اشاره به اين که گران بهاترين ميراثى که انسان از خود به يادگار مى گذارد علم و دانش است و به ارث گذاشتن مواهب مادى افتخارى ندارد. اين سخن شبيه روايتى است که از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نقل شده که مى فرمايد: «إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الأَنْبِيَاءِ إِنَّ الأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَ لا دِرْهَماً وَ لَکِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ؛ دانشمندان، وارثان انبيا هستند چرا که انبيا دينار و درهمى از خود به يادگار نگذاشتند، بلکه علم و دانش به ارث گذاشتند پس هر کس از آن بهره اى بگيرد بهره فراوانى برده است».
نيز شبيه آن چيزى است که در حکمت 147 خواهد آمد.
بعضى از شارحان ارث را در اين جا طور ديگرى تفسير کرده اند، گفته اند: ارث درآمدى است که بى زحمت به دست مى آيد و دانشى که انسان از استاد فرامى گيرد شبيه ارث است؛ ولى تفسير اول مناسب تر به نظر مى رسد.
در دومين جمله مى فرمايد: «آداب (انسانى)، لباس زيبا و کهنگى ناپذير است»؛ (وَ الاْدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ). منظور از «آداب» فضايل اخلاقى به خصوص چيزهايى است که مربوط به روابط اجتماعى است مانند: تواضع، امانت، صداقت، محبت، خوش رفتارى، و فصاحت و بلاغت در بيان.
«حُلَل» جمع «حُلَّه» به معناى لباس زينتى است.
«مُجَدَّدَة» به معناى چيزى است که پيوسته تجديد و نو مى شود و هرگز کهنه نخواهد شد.
بر اين اساس، مفهوم کلام امام (عليه السلام) چنين است که اين صفات برجسته انسانى همچون لباس هاى زيبايى است که آدمى به تن مى کند و هرگز فرسوده نمى شود برخلاف لباس هاى ظاهرى که هم کهنه مى شود، هم ممکن است دست سارقان به آن درازشود و هم فقط جنبه ظاهرى دارد و در اعماق وجود انسان تأثيرگذار نيست.
در روايات اسلامى براى «أدب» تفسيرهاى گوناگونى ذکر شده که در واقع هرکدام اشاره به مصداقى از آن است:
در حديثى از امام اميرمؤمنان (عليه السلام) مى خوانيم: «کَفاکَ أدَباً لِنَفْسِکَ اجْتِنابُ ما تَکْرَهُهُ مِنْ غَيْرِک؛ براى اين که ادب داشته باشى همين بس که از آنچه براى ديگران نمى پسندى دورى کنى».
در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم که فرمود: «أدّبْني أبي (عليه السلام) بِثَلاثٍ...؛ پدرم مرا به سه چيز ادب کرد، فرمود: «مَنْ يَصْحَبْ صاحِبَ السُوءِ لا يَسْلَمْ و مَن لا يُقَيِّدْ اَلفاظَه يَنْدَمْ، و مَن يَدْخُلْ مَداخِلَ السُّوءِ يُتَّهَم؛ فرزندم! کسى که با رفيق بد همنشين شود از آفات در امان نخواهد بود و کسى که سخنان خود را مهار نکند پشيمان مى شود و کسى که در محل هاى آلوده وارد گردد متهم و بدنام خواهد شد». امام صادق (عليه السلام) به يکى از دوستان خود سفارش کرد که پيام او را به همه شيعيان و علاقه مندانش برساند که: شما را به تقواى الهى و ورع و تلاش براى خدا و راستگويى و اداى امانت... و خوش رفتارى با ساير مسلمانان دعوت مى کنم و هرگاه کسى از شما در دينش ورع داشته باشد، راست بگويد، اداى امانت کند و با مردم خوش اخلاق باشد مى گويند: «هذا جَعْفَريٌّ فَيَسُرُّني... هذاأَدَبُ جَعْفَرٍ؛ اين (شخص، پيرو مکتب) جعفرى است و اين سبب سرور و خوشحالى من مى شود (و نيز مى گويند:) کار اين ها ادب جعفر بن محمد است».
در حديث کوتاه ديگرى از اميرمؤمنان على (عليه السلام) مى خوانيم: «الاْدَبُ يُغْني عَنِ الْحَسَبِ؛ ادب، انسان را از شرافت خانوادگى و فاميلى بى نياز مى کند».
همان گونه که گفتيم، ادب و آداب مفهوم وسيعى دارد که همه فضايل اخلاقى به خصوص آنچه را که مربوط به اخلاق اجتماعى است در برمى گيرد که بزرگ ترين افتخار آدمى و مايه آبرومندى او در اجتماع است.
سپس امام (عليه السلام) در سومين جمله مى فرمايد: «فکر آيينه صافى است»؛ (وَ الْفِکْرُ مِرْآةٌ صَافِيَةٌ).
منظور از «فکر» همان انديشيدن درباره مسائل مختلفى است که براى انسان پيش مى آيد و به تعبير فلاسفه: حرکتى ذهنى است به سوى مقدمات و از مقدمات به سوى نتيجه ها. هرگاه اين انديشه از هوى و هوس و حجاب هاى معرفت دور بماند، آيينه شفافى خواهد بود که چهره حقايق را به انسان نشان مى دهد و انسان راه صحيح را در پرتو آن مى يابد، دوست را از دشمن و صواب را از خطا و حق را از باطل خواهد شناخت. به همين دليل برترين عبادت در روايات اسلامى تفکر شمرده شده است:
در حديثى که در امالى شيخ طوسى آمده است مى خوانيم: «لا عِبَادَةَ کَالتَّفَکُّرِ فِي صَنْعَةِ اللَّهِ عَزَّوَجَل؛ هيچ عبادتى برتر از انديشيدن در مخلوقات خداوند متعال نيست».
در حديثى از امام صادق (عليه السلام) آمده است: «تَفَکُّرُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَة؛ يک ساعت انديشيدن بهتر است از عبادت يک سال».
در حديث ديگرى امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: «کَانَ أَکْثَرُ عِبَادَةِ أَبِي ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ التَّفَکُّرَ وَ الإِعْتِبَارَ؛ بيشترين عبادت ابوذر انديشيدن و عبرت گرفتن بود».
در واقع همه اين ها برگرفته از قرآن مجيد است که مى فرمايد: (قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلّهِ مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا)؛ «من فقط شما را به يک چيز اندرز مى دهم و دعوت مى کنم و آن اين که دسته جمعى يا به صورت فردى براى خدا برخيزيد و فکر خود را به کار گيريد».
دليل آن هم روشن است، زيرا ريشه تمام نيکى ها و پيشرفت ها و موفقيت ها در تفکر و انديشه صحيح است. .