حکمت 17
وَسُئِلَ (عليه السلام) عَنْ قَوْلِ الرَّسُولِ (صلي الله عليه و آله): «غَيِّرُوا الشَّيْبَ وَ لا تَشَبَّهُوا بِالْيَهُودِ»
وَ قَالَ عَلَيهِ السِّلَامُ
إِنَّمَا قَالَ (صلي الله عليه و آله) ذَلِکَ وَ الدِّينُ قُلٌّ، فَأَمَّا الاْنَ وَ قَدِ اتَّسَعَ نِطَاقُهُ، وَ ضَرَبَ بِجِرَانِهِ، فَامْرُوٌ وَ مَا اخْتَارَ.
ازامام (عليه السلام) درباره اين گفتارپيامبر (صلي الله عليه و آله) سؤال شد که فرموده است: «موهاى سفيد خود را تغيير دهيد (و آن را رنگ و خضاب کنيد) و خود را شبيه يهود نسازيد».
امام (عليه السلام) در پاسخ فرمود:
اين سخن را پيامبر (صلي الله عليه و آله) زمانى فرمود که پيروان اسلام کم بودند اما امروز که اسلام گسترش يافته و آرامش و امنيت برقرار گشته (و دين استقرار يافته است) هر کسى مختار است (که رنگ و خضاب بکند يا نه).
شرح و تفسیر حکمت 17
تغيير حکم با تغيير شرايط
اين سخن حکمت آميز در واقع پاسخى است به سؤالى که بعضى از ياران امام (عليه السلام) درباره تفسير يکى از سخنان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) کرده اند به اين صورت که: «از امام (عليه السلام) درباره اين گفتار پيامبر (صلي الله عليه و آله) سؤال شد که فرموده است: موهاى سفيد خود را تغيير دهيد (رنگ و خضاب کنيد) و خود را شبيه يهود نسازيد»؛ (وَ سُئِلَ(عليه السلام) عَنْ قَوْلِ الرَّسُولِ (صلي الله عليه و آله): غَيِّرُوا الشَّيْبَ، وَ لا تَشَبَّهُوا بِالْيَهُودِ).
امام (عليه السلام) فرمود: «اين سخن را پيامبر (صلي الله عليه و آله) زمانى فرمود که پيروان اسلام کم بودند اما امروز که اسلام گسترش يافته و آرامش و امنيت برقرار گشته (و اسلام استقرار يافته است) هر کسى مختار است (که رنگ و خضاب بکند يا نه)»؛ (فَقَالَ (عليه السلام): إِنَّمَا قَالَ (صلي الله عليه و آله) ذلِکَ وَ الدِّينُ قُلٌّ، فَأَمَّا الاْنَ وَ قَدِ اتَّسَعَ نِطَاقُهُ، وَ ضَرَبَ بِجِرَانِهِ، فَامْرُوٌ وَ مَا اخْتَارَ).
«نطاق» در اصل به معناى کمربند و يا کمربندهاى خاصى است که زنان به کمر مى بستند؛ ولى در اين جا به معناى محدوده و قلمرو است، بنابراين جمله «اتَّسَعَ نِطاقُهُ» يعنى قلمرو اسلام گسترش يافته است.
«جِران» به معناى قسمت پايين گردن شتر است که به هنگام استراحت آن را برزمين مى نهد و تعبير «ضَرَبَ بِجِرانِهِ» کنايه از حاکميت امنيت بر محيط اسلام است. در آغاز اسلام که عدد مسلمانان کم بود و در ميان آن ها گروهى از پيران نيز حضور داشتند پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) اصرار داشت که پيران چهره جوان به خود بگيرند تا مايه ترس و وحشت دشمن شوند و نشانى از ضعف در آن ها ديده نشود به همين دليل دستور خضاب و رنگ کردن صادر شد. منتها براى اين که دشمنان اعم از يهود و مشرکان، از نکته اين کار باخبر نشوند و دوستان نيز احساس ضعف نکنند پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) اين دستور را مستند به عدم شباهت با يهود کرد که اين کار را به خود اجازه نمى دادند.
امام (عليه السلام) به اين نکته دقيق اشاره مى کند که هر حکمى تابع موضوع خود است؛ اگر موضوع تغيير يابد آن حکم نيز عوض مى شود، همان گونه که اگر شراب سرکه شود و يا کافر مسلمان گردد حکم آن تغيير پيدا مى کند.
امام (عليه السلام) مى فرمايد: موضوع اين حکم، رعب افکندن در دل دشمنان از طريق جوان نمايى پيران بوده و اين مربوط به زمانى است که عدد مسلمانان کم بود اما در عصر امام (عليه السلام) که اسلام سراسر منطقه را فراگرفته بود و حکومت اسلامى تثبيت يافته بود نه ترسى از مشرکان وجود داشت و نه خوفى از يهود، ديگر موضوعى براى رعب افکندن در دل دشمن از طريق رنگ کردن موهاى سفيد باقى نمانده بود.
در اين جا دو سؤال پيش مى آيد:
سؤال اول اين که ما معتقديم: «حَلالُ مُحَمَّدٍ حَلالٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة؛ حلال و حرام اسلام تا دامنه قيامت تغييرناپذير است».
اين اصل با آنچه در اين حديث آمده چگونه سازگار است؟
مرحوم مغنيه در شرح نهج البلاغه خود پاسخ خوبى به اين سؤال داده است که با توضيحى آن را مى آوريم: احکام شرع دو گونه است: احکامى که بر اساس موضوعات ثابت و فطرى تشريع شده مانند نماز و روزه و حج و... که تغييرپذير نيست، همچون قوانين ثابتى که در جهان آفرينش حکم فرماست، و احکامى که بر اساس موضوعات متغير وارد شده است که با تغيير موضوع، حکم عوض مى شود؛ مثلاً مى دانيم که خريد و فروش خون و اعضاى بدن انسان در سابق جزء محرمات بود، زيرا هيچ فايده مباحى نداشت ولى امروز که براى نجات جان مصدومان يا پيوند اعضا آثار حيات بخش دارد کاملاً قابل خريد و فروش به قيمت هاى بالاست. امثال اين احکام در ميان احکام اسلامى کم نيست.
مسئله رنگ آميزى موهاى سفيد نيز که در اين کلام نورانى به آن اشاره شده است از همين قبيل بوده، زيرا پغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در زمانى که يارانش کم و در ميان اين عده کم جمعى از ريش سفيدان بودند اين دستور را صادر کرد تا چهره پيرمردان جوان شود و سبب ترس دشمن گردد (علاوه بر اين که در روحيه خود آن ها نيز اثر مى گذارد و روح جوانى در آن ها جوانه مى زند) ولى هنگامى که شرايط عوض شد و جمعيت مسلمانان آن اندازه فزونى يافت که وجود پيرمردان محاسن سفيد در ميان آن ها تأثيرى در قوت و قدرت مسلمانان نداشت، طبعآ حکم هم عوض مى شود.
واضح است که حديث «حَلالُ مُحَمَّد...» اشاره به بخش اول است. شبيه اين موضوع چيزى است که در بعضى از روايات آمده است که از امام باقر (عليه السلام) سؤال شد: ما شنيده ايم پيغمبر (و يارانش) در طواف، با سرعت و شبيه دويدن حرکت مى کردند آيا ما هم اين گونه عمل کنيم و يا به طور معمولى راه برويم؟ آن بزرگوار پاسخ دقيقى به اين سؤال دادند، فرمودند: پيغمبر اکرم اين دستور را در ماجراى حديبيه داد تا قريش چابکى آن حضرت و يارانش را ببينند (و بترسند) ولى جمعى از عامه به سبب غفلت از اين موضوع که اين يک حکم موقت و در شرايط خاصى بوده است هنوز اين کار را ادامه مى دهند ولى من و پدرم در طواف راه مى رويم».
سؤال دوم اين که مى دانيم خضاب يکى از مستحبات است چگونه امام (عليه السلام) مى فرمايد: امروز هر کس مخير است بين خضاب و ترک آن؟
پاسخ اين سؤال اين است که در آن زمان پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) براى ياران مسن خود الزام کرده بود که خضاب کنند و امام (عليه السلام) مى فرمايد: آن الزام اکنون برطرف شده و هر کس آزاد است و اين امر منافاتى با استحباب خضاب ندارد، زيرا ممکن است آثار ديگرى در روحيه خود انسان و همسر و فرزندان و اطرافيان او داشته باشد. .
اين سخن حکمت آميز در واقع پاسخى است به سؤالى که بعضى از ياران امام (عليه السلام) درباره تفسير يکى از سخنان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) کرده اند به اين صورت که: «از امام (عليه السلام) درباره اين گفتار پيامبر (صلي الله عليه و آله) سؤال شد که فرموده است: موهاى سفيد خود را تغيير دهيد (رنگ و خضاب کنيد) و خود را شبيه يهود نسازيد»؛ (وَ سُئِلَ(عليه السلام) عَنْ قَوْلِ الرَّسُولِ (صلي الله عليه و آله): غَيِّرُوا الشَّيْبَ، وَ لا تَشَبَّهُوا بِالْيَهُودِ).
امام (عليه السلام) فرمود: «اين سخن را پيامبر (صلي الله عليه و آله) زمانى فرمود که پيروان اسلام کم بودند اما امروز که اسلام گسترش يافته و آرامش و امنيت برقرار گشته (و اسلام استقرار يافته است) هر کسى مختار است (که رنگ و خضاب بکند يا نه)»؛ (فَقَالَ (عليه السلام): إِنَّمَا قَالَ (صلي الله عليه و آله) ذلِکَ وَ الدِّينُ قُلٌّ، فَأَمَّا الاْنَ وَ قَدِ اتَّسَعَ نِطَاقُهُ، وَ ضَرَبَ بِجِرَانِهِ، فَامْرُوٌ وَ مَا اخْتَارَ).
«نطاق» در اصل به معناى کمربند و يا کمربندهاى خاصى است که زنان به کمر مى بستند؛ ولى در اين جا به معناى محدوده و قلمرو است، بنابراين جمله «اتَّسَعَ نِطاقُهُ» يعنى قلمرو اسلام گسترش يافته است.
«جِران» به معناى قسمت پايين گردن شتر است که به هنگام استراحت آن را برزمين مى نهد و تعبير «ضَرَبَ بِجِرانِهِ» کنايه از حاکميت امنيت بر محيط اسلام است. در آغاز اسلام که عدد مسلمانان کم بود و در ميان آن ها گروهى از پيران نيز حضور داشتند پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) اصرار داشت که پيران چهره جوان به خود بگيرند تا مايه ترس و وحشت دشمن شوند و نشانى از ضعف در آن ها ديده نشود به همين دليل دستور خضاب و رنگ کردن صادر شد. منتها براى اين که دشمنان اعم از يهود و مشرکان، از نکته اين کار باخبر نشوند و دوستان نيز احساس ضعف نکنند پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) اين دستور را مستند به عدم شباهت با يهود کرد که اين کار را به خود اجازه نمى دادند.
امام (عليه السلام) به اين نکته دقيق اشاره مى کند که هر حکمى تابع موضوع خود است؛ اگر موضوع تغيير يابد آن حکم نيز عوض مى شود، همان گونه که اگر شراب سرکه شود و يا کافر مسلمان گردد حکم آن تغيير پيدا مى کند.
امام (عليه السلام) مى فرمايد: موضوع اين حکم، رعب افکندن در دل دشمنان از طريق جوان نمايى پيران بوده و اين مربوط به زمانى است که عدد مسلمانان کم بود اما در عصر امام (عليه السلام) که اسلام سراسر منطقه را فراگرفته بود و حکومت اسلامى تثبيت يافته بود نه ترسى از مشرکان وجود داشت و نه خوفى از يهود، ديگر موضوعى براى رعب افکندن در دل دشمن از طريق رنگ کردن موهاى سفيد باقى نمانده بود.
در اين جا دو سؤال پيش مى آيد:
سؤال اول اين که ما معتقديم: «حَلالُ مُحَمَّدٍ حَلالٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة؛ حلال و حرام اسلام تا دامنه قيامت تغييرناپذير است».
اين اصل با آنچه در اين حديث آمده چگونه سازگار است؟
مرحوم مغنيه در شرح نهج البلاغه خود پاسخ خوبى به اين سؤال داده است که با توضيحى آن را مى آوريم: احکام شرع دو گونه است: احکامى که بر اساس موضوعات ثابت و فطرى تشريع شده مانند نماز و روزه و حج و... که تغييرپذير نيست، همچون قوانين ثابتى که در جهان آفرينش حکم فرماست، و احکامى که بر اساس موضوعات متغير وارد شده است که با تغيير موضوع، حکم عوض مى شود؛ مثلاً مى دانيم که خريد و فروش خون و اعضاى بدن انسان در سابق جزء محرمات بود، زيرا هيچ فايده مباحى نداشت ولى امروز که براى نجات جان مصدومان يا پيوند اعضا آثار حيات بخش دارد کاملاً قابل خريد و فروش به قيمت هاى بالاست. امثال اين احکام در ميان احکام اسلامى کم نيست.
مسئله رنگ آميزى موهاى سفيد نيز که در اين کلام نورانى به آن اشاره شده است از همين قبيل بوده، زيرا پغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در زمانى که يارانش کم و در ميان اين عده کم جمعى از ريش سفيدان بودند اين دستور را صادر کرد تا چهره پيرمردان جوان شود و سبب ترس دشمن گردد (علاوه بر اين که در روحيه خود آن ها نيز اثر مى گذارد و روح جوانى در آن ها جوانه مى زند) ولى هنگامى که شرايط عوض شد و جمعيت مسلمانان آن اندازه فزونى يافت که وجود پيرمردان محاسن سفيد در ميان آن ها تأثيرى در قوت و قدرت مسلمانان نداشت، طبعآ حکم هم عوض مى شود.
واضح است که حديث «حَلالُ مُحَمَّد...» اشاره به بخش اول است. شبيه اين موضوع چيزى است که در بعضى از روايات آمده است که از امام باقر (عليه السلام) سؤال شد: ما شنيده ايم پيغمبر (و يارانش) در طواف، با سرعت و شبيه دويدن حرکت مى کردند آيا ما هم اين گونه عمل کنيم و يا به طور معمولى راه برويم؟ آن بزرگوار پاسخ دقيقى به اين سؤال دادند، فرمودند: پيغمبر اکرم اين دستور را در ماجراى حديبيه داد تا قريش چابکى آن حضرت و يارانش را ببينند (و بترسند) ولى جمعى از عامه به سبب غفلت از اين موضوع که اين يک حکم موقت و در شرايط خاصى بوده است هنوز اين کار را ادامه مى دهند ولى من و پدرم در طواف راه مى رويم».
سؤال دوم اين که مى دانيم خضاب يکى از مستحبات است چگونه امام (عليه السلام) مى فرمايد: امروز هر کس مخير است بين خضاب و ترک آن؟
پاسخ اين سؤال اين است که در آن زمان پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) براى ياران مسن خود الزام کرده بود که خضاب کنند و امام (عليه السلام) مى فرمايد: آن الزام اکنون برطرف شده و هر کس آزاد است و اين امر منافاتى با استحباب خضاب ندارد، زيرا ممکن است آثار ديگرى در روحيه خود انسان و همسر و فرزندان و اطرافيان او داشته باشد. .
پاورقی ها
کافى، ج 1، ص 58، ح 19.
منظور از تغيير موضوع اين نيست که خون يا اعضا عوض مى شود و يا اين که خضاب تبديل به چيز ديگرى مى شود، بلکه مقصود آن است که شرايط و ملاک و فلسفه حکم تغيير مى يابد؛ فلسفه اى که به منزله قيد موضوع است. مثلاً خون بى فايده و مفيد دو موضوع است و خضاب زمان ضعف مسلمانان و خضاب زمان قوت دو موضوع محسوب مى شود. وسائل الشيعه، ج9 باب 29 از ابواب طواف ح 2. (با کمى تلخيص و اقتباس)؛ فى ظلال نهج البلاغه، ج 4، ص 226. بهج الصباغه، ج 2 ص 483.
منظور از تغيير موضوع اين نيست که خون يا اعضا عوض مى شود و يا اين که خضاب تبديل به چيز ديگرى مى شود، بلکه مقصود آن است که شرايط و ملاک و فلسفه حکم تغيير مى يابد؛ فلسفه اى که به منزله قيد موضوع است. مثلاً خون بى فايده و مفيد دو موضوع است و خضاب زمان ضعف مسلمانان و خضاب زمان قوت دو موضوع محسوب مى شود. وسائل الشيعه، ج9 باب 29 از ابواب طواف ح 2. (با کمى تلخيص و اقتباس)؛ فى ظلال نهج البلاغه، ج 4، ص 226. بهج الصباغه، ج 2 ص 483.