حکمت 28
شرح و تفسیر حکمت 28
برترين زهد
امام (عليه السلام) در اين گفتار حکيمانه و گهربارش مى فرمايد: «برترين نوع پارسايى، مخفى داشتن پارسايى است»؛ (أَفْضَلُ الزُّهْدِ إِخْفَاءُ الزُّهْدِ).
اين سخن اشاره به برنامه اى است که زاهدان رياکار براى جلب قلوب مردم انتخاب مى کنند؛ لباس هاى ساده و مندرس و گاه از کرباس و خانه اى محقر و طعامى بسيار ساده براى خود برمى گزينند تا مردم به آن ها اقبال کنند و گاه آن ها را مستجاب الدعوه پندارند و از اين طريق مقامى در اجتماع پيدا کنند و يا اموالى را پنهانى گرد مى آورند. بسيار مى شود که زندگانى درونى و بيرونى آن ها با هم بسيار متفاوت است و با توجه به اين که رياکارى نوعى شرک و خودپرستى است آن ها ظاهراً زاهد ولى در باطن مشرک اند و گاه سرچشمه خطراتى براى جامعه مى شوند.
زاهد واقعى آن کس نيست که به سراغ دنيا رفته، ولى چون آن را به چنگ نياورده ناچار لباس زهد به خود پوشيده است. زاهد واقعى کسى است که دنيا به سراغش آمده و او آن را نپذيرفته و زندگى زاهدانه را بر نعيم دنيا ترجيح داده است. همان گونه که اميرمؤمنان على (عليه السلام) در خطبه 32 نهج البلاغه مى فرمايد: «وَ مِنْهُمْ مَنْ أَبْعَدَهُ عَنْ طَلَبِ الْمُلْکِ ضُئُولَةُ نَفْسِهِ وَ انْقِطَاعُ سَبَبِهِ فَقَصَرَتْهُ الْحَالُ عَلَى حَالِهِ فَتَحَلَّى بِاسْمِ الْقَنَاعَةِ وَ تَزَيَّنَ بِلِبَاسِ أَهْلِ الزَّهَادَةِ وَ لَيْسَ مِنْ ذلِکَ فِي مَرَاحٍ وَ لا مَغْدًى؛ بعضى از آن ها کسانى هستند که ناتوانى شان آن ها را از رسيدن به جاه و مقام بازداشته و دستشان از همه جا کوتاه شده آنگاه خود را به زيور قناعت آراسته و به لباس زاهدان زينت بخشيده اند در حالى که در هيچ زمان نه در شب و نه در روز در سلک زاهدان راستين نبوده اند».
بسيارى از بنيان گذاران مذاهب باطله نيز در سلک همين زاهدان رياکار بوده و هستند.
به تعبيرى ديگر: زاهد کسى است که وابسته به دنيا و اسير آن نباشد نه آن کس که دستش از همه چيز تهى است. همان گونه که اميرمؤمنان على (عليه السلام) در تفسير زهد از آيه شريفه (لِکَيْلا تَأْسَوْا عَلى مَا فَاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ) استفاده کرده است و مى فرمايد: «تمام زهد در دو جمله از قرآن آمده است: خداوند سبحان مى فرمايد: بر گذشته تأسف نخوريد و به آنچه به شما داده است دلبسته و شاد نباشيد».
امام (عليه السلام) در روايت ديگرى که در غررالحکم آمده تعبير جالب ديگرى دارد، مى فرمايد: «الزُّهْدُ أَقَلُّ ما يُوجَدُ وَ أَجَلُّ ما يَعْهَدُ وَ يُمْدَحُهُ الْکُلُّ وَ يَتْرُکُهُ الْجُلُّ؛ زهد و پارسايى کمياب ترين چيزها و ارزشمندترين آن هاست همگان آن را مى ستايند ولى اکثر مردم به آن عمل نمى کنند».
اين سخن را با ذکر دو نکته پايان مى دهيم: نخست اين که اگر سؤال شود چگونه مى توان زاهد بود و زهد را پنهان کرد؟ در پاسخ مى گوييم: شخص زاهد بايد در مجامع مانند ديگران رفتار کند؛ مثلاً اگر سر سفره اى است که غذاهاى مختلف در آن است مقدارى از هرکدام تناول کند نه اين که همه غذاها را کنار بزند و مثلاً به نان و پنيرى قناعت کند و از نظر لباس، لباس ساده معمولى بپوشد نه لباس غير متعارف زاهدانه و به اين ترتيب مى تواند در باطن زاهد باشد و در ظاهر فردى معمولى.
نکته ديگر اين که هرگاه زاهد به زهدش افتخار کند و آن را اظهار نمايد در واقع زاهد نيست، چرا که دلبستگى به زهد و افتخار به آن و جلب نظر مردم از اين طريق، خود عين رغبت به دنيا و بر ضد زهد است.
امام (عليه السلام) در اين گفتار حکيمانه و گهربارش مى فرمايد: «برترين نوع پارسايى، مخفى داشتن پارسايى است»؛ (أَفْضَلُ الزُّهْدِ إِخْفَاءُ الزُّهْدِ).
اين سخن اشاره به برنامه اى است که زاهدان رياکار براى جلب قلوب مردم انتخاب مى کنند؛ لباس هاى ساده و مندرس و گاه از کرباس و خانه اى محقر و طعامى بسيار ساده براى خود برمى گزينند تا مردم به آن ها اقبال کنند و گاه آن ها را مستجاب الدعوه پندارند و از اين طريق مقامى در اجتماع پيدا کنند و يا اموالى را پنهانى گرد مى آورند. بسيار مى شود که زندگانى درونى و بيرونى آن ها با هم بسيار متفاوت است و با توجه به اين که رياکارى نوعى شرک و خودپرستى است آن ها ظاهراً زاهد ولى در باطن مشرک اند و گاه سرچشمه خطراتى براى جامعه مى شوند.
زاهد واقعى آن کس نيست که به سراغ دنيا رفته، ولى چون آن را به چنگ نياورده ناچار لباس زهد به خود پوشيده است. زاهد واقعى کسى است که دنيا به سراغش آمده و او آن را نپذيرفته و زندگى زاهدانه را بر نعيم دنيا ترجيح داده است. همان گونه که اميرمؤمنان على (عليه السلام) در خطبه 32 نهج البلاغه مى فرمايد: «وَ مِنْهُمْ مَنْ أَبْعَدَهُ عَنْ طَلَبِ الْمُلْکِ ضُئُولَةُ نَفْسِهِ وَ انْقِطَاعُ سَبَبِهِ فَقَصَرَتْهُ الْحَالُ عَلَى حَالِهِ فَتَحَلَّى بِاسْمِ الْقَنَاعَةِ وَ تَزَيَّنَ بِلِبَاسِ أَهْلِ الزَّهَادَةِ وَ لَيْسَ مِنْ ذلِکَ فِي مَرَاحٍ وَ لا مَغْدًى؛ بعضى از آن ها کسانى هستند که ناتوانى شان آن ها را از رسيدن به جاه و مقام بازداشته و دستشان از همه جا کوتاه شده آنگاه خود را به زيور قناعت آراسته و به لباس زاهدان زينت بخشيده اند در حالى که در هيچ زمان نه در شب و نه در روز در سلک زاهدان راستين نبوده اند».
بسيارى از بنيان گذاران مذاهب باطله نيز در سلک همين زاهدان رياکار بوده و هستند.
به تعبيرى ديگر: زاهد کسى است که وابسته به دنيا و اسير آن نباشد نه آن کس که دستش از همه چيز تهى است. همان گونه که اميرمؤمنان على (عليه السلام) در تفسير زهد از آيه شريفه (لِکَيْلا تَأْسَوْا عَلى مَا فَاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ) استفاده کرده است و مى فرمايد: «تمام زهد در دو جمله از قرآن آمده است: خداوند سبحان مى فرمايد: بر گذشته تأسف نخوريد و به آنچه به شما داده است دلبسته و شاد نباشيد».
امام (عليه السلام) در روايت ديگرى که در غررالحکم آمده تعبير جالب ديگرى دارد، مى فرمايد: «الزُّهْدُ أَقَلُّ ما يُوجَدُ وَ أَجَلُّ ما يَعْهَدُ وَ يُمْدَحُهُ الْکُلُّ وَ يَتْرُکُهُ الْجُلُّ؛ زهد و پارسايى کمياب ترين چيزها و ارزشمندترين آن هاست همگان آن را مى ستايند ولى اکثر مردم به آن عمل نمى کنند».
اين سخن را با ذکر دو نکته پايان مى دهيم: نخست اين که اگر سؤال شود چگونه مى توان زاهد بود و زهد را پنهان کرد؟ در پاسخ مى گوييم: شخص زاهد بايد در مجامع مانند ديگران رفتار کند؛ مثلاً اگر سر سفره اى است که غذاهاى مختلف در آن است مقدارى از هرکدام تناول کند نه اين که همه غذاها را کنار بزند و مثلاً به نان و پنيرى قناعت کند و از نظر لباس، لباس ساده معمولى بپوشد نه لباس غير متعارف زاهدانه و به اين ترتيب مى تواند در باطن زاهد باشد و در ظاهر فردى معمولى.
نکته ديگر اين که هرگاه زاهد به زهدش افتخار کند و آن را اظهار نمايد در واقع زاهد نيست، چرا که دلبستگى به زهد و افتخار به آن و جلب نظر مردم از اين طريق، خود عين رغبت به دنيا و بر ضد زهد است.