بخش اول
الإِِيمَانُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ: عَلَى الصَّبْرِ، وَ الْيَقِينِ، وَ الْعَدْلِ، وَ الْجِهَادِ. وَ الصَّبْرُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الشَّوْقِ، وَ الشَّفَقِ، وَ الزُّهْدِ، وَ التَّرَقُّبِ: فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْجَنَّةِ سَلا عَنِ الشَّهَوَاتِ؛ وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ؛ وَ مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا اسْتَهَانَ بِالْمُصِيبَاتِ؛ وَ مَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ إِلَى الْخَيْرَاتِ. وَ الْيَقِينُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى تَبْصِرَةِ الْفِطْنَةِ، وَ تَأَوُّلِ الْحِکْمَةِ، وَ مَوْعِظَةِ الْعِبْرَةِ، وَ سُنَّةِ الأَوَّلِينَ. فَمَنْ تَبَصَّرَ فِي الْفِطْنَةِ تَبَيَّنَتْ لَهُ الْحِکْمَةُ؛ وَمَنْ تَبَيَّنَتْ لَهُ الْحِکْمَةُ عَرَفَ الْعِبْرَةَ؛ وَمَنْ عَرَفَ الْعِبْرَةَ فَکَأَنَّمَا کَانَ فِي الأَوَّلِينَ. وَ الْعَدْلُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى غَائِصِ الْفَهْمِ، وَ غَوْرِ الْعِلْمِ، وَ زُهْرَةِ الْحُکْمِ، وَ رَسَاخَةِ الْحِلْمِ، فَمَنْ فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ؛ وَ مَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرَائِعِ الْحُکْمِ؛ وَ مَنْ حَلُمَ لَمْ يُفَرِّطْ فِي أَمْرِهِ وَ عَاشَ فِي النَّاسِ حَمِيداً. وَ الْجِهَادُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ، وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَ الصِّدْقِ فِي الْمَوَاطِنِ، وَ شَنَآنِ الْفَاسِقِينَ: فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظُهُورَ الْمُوْمِنِينَ، وَ مَنْ نَهَى عَنِ الْمُنْکَرِ أَرْغَمَ أُنُوفَ الْکَافِرِينَ؛ وَ مَنْ صَدَقَ فِي الْمَوَاطِنِ قَضَى مَا عَلَيْهِ، وَ مَنْ شَنِئَ الْفَاسِقِينَ وَ غَضِبَ لِلَّهِ، غَضِبَ اللَّهُ لَهُ وَ أَرْضَاهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.
از امام (عليه السلام) درباره ايمان سؤال شد. فرمود: ايمان بر چهار پايه استوار است: «صبر»، «يقين»، «عدالت» و «جهاد».
صبر، بر چهار شعبه استوار است: اشتياق، ترس، زهد و انتظار. آن کس که مشتاق بهشت باشد، شهوات و تمايلات سرکش را به فراموشى مى سپارد و آن کس که از آتش جهنم بيمناک باشد از گناهان دورى مى گزيند و کسى که زاهد و بى اعتنا به دنيا باشد مصيبت ها را ناچيز مى شمرد و آن کس که انتظار مرگ را مى کشد براى انجام اعمال نيک سرعت مى گيرد.
يقين نيز بر چهار شاخه استوار است: بينش هوشمندانه و عميق، پى بردن به دقايق حکمت، پند گرفتن از عبرت ها، و اقتدا به روش پيشينيان (صالح). کسى که بينايى هوشمندانه داشته باشد حکمت و دقايق امور براى او روشن مى شود و کسى که دقايق امور براى او روشن شود عبرت فرامى گيرد و کسى که درس عبرت گيرد چنان است که گويا هميشه با گذشتگان بوده است.
عدالت نيز چهار شعبه دارد: فهم دقيق، علم و دانش عميق، قضاوت صحيح و روشن، و حلم و بردبارى راسخ. کسى که درست بينديشد به اعماق دانش آگاهى پيدا مى کند و کسى که به عمق علم و دانش برسد از سرچشمه احکام سيراب بازمى گردد و آن کس که حلم و بردبارى پيشه کند گرفتار تفريط و کوتاهى در امور خود نمى شود و در ميان مردم با آبرومندى زندگى خواهد کرد.
جهاد نيز چهار شاخه دارد: امر به معروف، نهى از منکر، صدق و راستى در معرکه هاى نبرد، و دشمنى با فاسقان. آن کس که امر به معروف کند پشت مؤمنان را محکم ساخته و آن کس که نهى از منکر کند بينى کافران (و منافقان) را به خاک ماليده و کسى که صادقانه در ميدان هاى نبرد با دشمن (و هر گونه مقابله با آن ها) بايستد وظيفه خود را (در امر جهاد) انجام داده و کسى که فاسقان را دشمن دارد و براى خدا خشم گيرد خداوند به خاطر او خشم و غضب مى کند (و او را در برابر دشمنان حفظ مى نمايد) و روز قيامت وى را خشنود مى سازد.
شرح و تفسیر بخش اول
امام (عليه السلام) در اين کلام جامع، تفسيرى براى ايمان ذکر کرده که در هيچ منبع ديگرى به اين گستردگى و وضوح ديده نمى شود؛ ايمان را فراتر از جنبه هاى عقيدتى، از جنبه هاى عملى و رفتارى نيز مورد توجه قرار داده است و تمام ريزه کارى ها و نکات دقيقى را که در تشکيل ايمان مؤثر است برشمرده است. نخست ايمان را بر چهار پايه و سپس هر يک از پايه ها را بر چهار پايه ديگر استوار دانسته که مجموعآ شانزده اصل از اصول ايمان (عقيدتى و عملى) را تشکيل مى دهد و به يقين اگر کسى بتواند اين اصول شانزده گانه را در خود زنده کند در اوج قله ايمان قرار خواهد گرفت و چنين ايمانى است که مى تواند دنيا را به سوى امنيت و آرامش و عدل و داد رهبرى کند و انسان را به مقام قرب پروردگار و اوج افتخار انسانى برساند.
همان گونه که در ادامه اين حديث شريف خواهد آمد، امام (عليه السلام) براى کفر هم چهار ستون قائل شده است و همچنين براى شک و از کلام مرحوم سيّد رضى استفاده مى شود که اين حديث شريف داراى ادامه قابل ملاحظه اى بوده که وى آن را از بيم طولانى شدن سخن حذف کرده و مطابق آنچه بعضى نقل کرده اند امام (عليه السلام) در ادامه، پايه هاى نفاق را نيز به طور مشروح بيان فرموده است.
همان گونه که در شرح سند اين کلام حکمت آميز آمد در اين که سؤال کننده از امام (عليه السلام) درباره حقيقت ايمان چه کسى بوده اختلاف است؛ بعضى او را يکى از بهترين ياران آن حضرت يعنى «عمار ياسر» و بعضى يکى از دشمنان سرسخت آن حضرت يعنى «ابن کواء» مى دانند که احتمال اول به ذهن بسيار نزديک تر است. ولى در هر حال در بعضى از روايات آمده که امام (عليه السلام) چون سؤال و جواب را بسيار مهم مى دانست از دادن پاسخِ شخصى به او امتناع ورزيد و فرمود: برو فردا بيا تا در جمع اصحاب و ياران به تو پاسخ گويم، تا اگر تو فراموش کنى ديگرى آن را حفظ کند، زيرا اين گونه سخنان همچون مرکبى فرارى است که يکى آن را نمى تواند بگيرد و ديگرى مى گيرد.
امام (عليه السلام) در آغاز مى فرمايد: «ايمان بر چهار پايه استوار است: صبر، يقين، عدالت وجهاد»؛ (وَ سُئِلَ عَنِ الإِيمَانِ فَقَالَ (عليه السلام): الإِيمَانُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ: عَلَى الصَّبْرِ، وَ الْيَقِينِ، وَ الْعَدْلِ، وَ الْجِهَادِ).
بعضى از شارحان نهج البلاغه معتقدند که اين پايه هاى چهارگانه همان اصول چهارگانه اخلاق است که در مبانى اخلاق ارسطو آمده است، وى مى گويد: اصول علم اخلاق چهار چيز است: حکمت، عفت، شجاعت و عدالت. بسيارى از علماى اخلاق اسلامى نيز اخلاق اسلام را بر پايه آن تفسير کرده اند.
آن ها معتقدند که روح انسان داراى سه قوه است: قوه ادراک، جاذبه و دافعه؛ قوه ادراک حقايق را تشخيص مى دهد و انسان را به تعالى علمى مى رساند. قوه جاذبه، همان قوه جلب منافع است که از آن به قوه شهوت تعبير مى شود، البته نه فقط شهوت جنسى، بلکه هرگونه خواسته اى به معناى وسيع کلمه مراد است. قوه دافعه همان است که از آن به غضب تعبير مى کنند و دافع زيان ها از انسان است.
آن ها بر اين عقيده اند که اين سه قوه داراى حد وسط و حد افراط و تفريط است، حد وسط آن ها فضايل اخلاقى را تشکيل مى دهد و منظور از «عدل» همان بهره گيرى از حد وسط است، بنابراين هرگاه نيروى شهوت و غضب در اختيار قوه ادراک قرار گيرد و عدالت حاصل شود، اخلاق آدمى به کمال رسيده است.
ولى تطبيق کلام امام (عليه السلام) بر تقسيم ارسطويى در اخلاق بعيد به نظر مى رسد، زيرا همان گونه که در شرح اين چهار اصل خواهد آمد امام (عليه السلام) امورى را ذکر مى کند که فراتر از آن هاست مثلاً صبر بر مصيبت را به زحمت مى توان در مسئله شجاعت يا عفت جاى داد و امر به معروف و نهى از منکر را به سختى مى توان در اين دو موضوع وارد دانست و همچنين موارد ديگرى از شاخه هايى که امام (عليه السلام) براى اين چهار اصل شمرده است، بنابراين سزاواراست آن را تفسير مستقلى براى ايمان و فضايل انسانى بدانيم که از سرچشمه قرآن و علم امام (عليه السلام) جوشيده است.
از آن جا که هدف امام (عليه السلام) در پاسخ به سؤال مذکور، شرح و بيان ايمان از نظر اعتقاد قلبى و آثار لسانى و جنبه هاى عملى به طور کامل است براى هر يک از اين پايه هاى چهارگانه، چهار شاخه بيان فرموده که در عمق حقيقت ايمان پيش رفته است.
پايه اوّلِ ايمان: صبر
مى فرمايد: «صبر، بر چهار شعبه استوار است؛ اشتياق، ترس، زهد و انتظار»؛ (وَ الصَّبْرُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الشَّوْقِ، وَ الشَّفَقِ، وَ الزُّهْدِ، وَ التَّرَقُّبِ).
«شوق» به معناى علاقه و اشتياق به چيزى و «شفق» در اصل به معناى آميخته شدن روشنايى روز به تاريکى شب است، سپس به معناى ترس آميخته با علاقه به کسى يا چيزى به کار رفته است و «زهد» عدم وابستگى به دنيا و زخارف دنياست و «ترقب» به هرگونه انتظار گفته مى شود.
سپس به ريشه هاى هر يک از اين چهار شاخه که از آن منشعب مى شود پرداخته، مى فرمايد: «آن کس که مشتاق بهشت باشد، شهوات و تمايلات سرکش را به فراموشى مى سپارد و آن کس که از آتش جهنم بيمناک شد از گناهان دورى مى گزيند و کسى که زاهد و بى اعتنا به دنيا باشد مصيبت ها را ناچيز مى شمرد و آن کس که انتظار مرگ را مى کشد براى انجام اعمال نيک سرعت مى گيرد»؛ (فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْجَنَّةِ سَلا عَنِ الشَّهَوَاتِ؛ وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ؛ وَ مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا اسْتَهَانَ بِالْمُصِيبَاتِ؛ وَ مَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ إِلَى الْخَيْرَاتِ).
«سلا» به معناى فراموش کردن چيزى است.
در واقع صبر و شکيبايى گاه در مقابل شهوت و در مسير اطاعت خداست، گاه در مقام پرهيز از گناهان، گاه در مقابل مصائب و درد و رنج هاى دنيوى و گاه در مقابل پايان عمر و مرگ.
براى اين که انسان بتواند مواضع خود را در مقابل اين امور چهارگانه روشن سازد بايد متکى به عقايد صحيح گردد؛ عشق به بهشت و نعمت هاى بى پايانش او را از غلطيدن در شهوات سرکش دنيا حفظ مى کند و اين همان صبر بر طاعت است و ايمان به عذاب الهى در آخرت و خوف از دوزخ او را از گناهان بازمى دارد، چرا که گويى آتش دوزخ را با چشم خود مى بيند.
از آن جا که بى تابى در برابر مصائب به دليل دلبستگى هاى دنيوى است آن کس که زاهد و بى اعتنا به دنيا باشد و از اين دلبستگى ها وارَهَد مصيبت در برابر او کوچک مى شود و صبر در برابر آن آسان مى گردد.
امام (عليه السلام) علاوه بر سه شاخه معروف صبر شاخه چهارمى هم در اين جا بيان فرموده و آن صبرى است که از انتظار مرگ ناشى مى شود کسى که در هر لحظه احتمال مى دهد پرونده حياتش بسته شود و پنجه مرگ گلويش را بفشارد، با سرعت به سوى کارهاى خير مى دود تا در فرصت باقى مانده کفه عمل صالح خود را سنگين سازد و اين نياز به صبر و استقامت فراوان دارد.
از آنچه گفته شد روشن گرديد که امام (عليه السلام) تمام شاخه هاى چهارگانه صبر را مرتبط با اعتقادات قلبى مى شمارد؛ اعتقاد به بهشت، دوزخ، بى اعتبارى دنيا و مرگ.
توجه به اين نکته نيز لازم است که چون ايمان داراى درجاتى است و مطابق بعضى از روايات، ده درجه دارد، صبر و و شاخه هاى چهارگانه اش نيز در افراد مختلف است؛ بعضى در اعلا درجه ايمان قرار دارند و اين شاخه ها به طور کامل در باغستان روح آن ها نمايان است و بعضى در ادنا درجه ايمان اند و از هرکدام از اين امور بهره کمى دارند.
پايه دومِ ايمان: يقين
سپس امام (عليه السلام) از شاخه هاى يقين سخن مى گويد، مى فرمايد: «يقين (نيز) بر چهار شاخه استوار است: بينش هوشمندانه و عميق، پى بردن به دقايق حکمت، پند گرفتن از عبرت ها و اقتدا به روش پيشينيان (صالح)»؛ (وَ الْيَقِينُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلى تَبْصِرَةِ الْفِطْنَةِ، وَ تَأَوُّلِ الْحِکْمَةِ، وَ مَوْعِظَةِ الْعِبْرَةِ، وَ سُنَّةِ الأَوَّلِينَ).
ممکن است اين چهار شاخه اشاره به چهار رشته از علوم انسانى باشد: نخست علوم تجربى که از «تبصرة الفطنة» سرچشمه مى گيرد و دوم علوم نظرى که از «تأويل الحکمه» به دست مى آيد سوم علومى که از تاريخ نصيب انسان مى شود و مايه عبرت اوست و چهارم علوم نقلى که از سنن پيشينيان به دست مى آيد. هنگامى که انسان اين چهار رشته علمى را پيگيرى کند و از آن ها بهره کافى ببرد به مقام يقين مى رسد.
مثلاً درباره خداشناسى نخست چشم باز کند و به خوبى آثار پروردگار را در جهان هستى ببيند سپس با انديشه عميق رابطه آن را با مبدأ آفرينش قادر و حکيم درک کند آن گاه از حوادث تاريخى عبرت بگيرد و خدا را از لابه لاى آن بشناسد و پس از آن آنچه را که از پيشينيان صالح و عالم به دست آمده مرور کند و علوم آن ها را به علم خود بيفزايد تا يک خداشناس کامل گردد. همچنين در مورد خودسازى و عوامل تقرب به پروردگار. آن گاه امام (عليه السلام) ميوه هاى هر يک از اين شاخه هاى چهارگانه را بيان مى کند، مى فرمايد: «کسى که بينايى هوشمندانه داشته باشد حکمت و دقايق امور براى او روشن مى شود و کسى که دقايق امور براى او روشن شود عبرت فرامى گيرد و کسى که درس عبرت گيرد چنان است که گويا هميشه با گذشتگان بوده است»؛ (فَمَنْ تَبَصَّرَ فِي الْفِطْنَةِ تَبَيَّنَتْ لَهُ الْحِکْمَةُ؛ وَ مَنْ تَبَيَّنَتْ لَهُ الْحِکْمَةُ عَرَفَ الْعِبْرَةَ؛ وَ مَنْ عَرَفَ الْعِبْرَةَ فَکَأَنَّمَا کَانَ فِي الأَوَّلِينَ).
از آنچه گفته شد روشن مى شود که يک پايه مهم ايمان، بر يقينِ حاصل از علم استوار است؛ علومى که از مبادى متعدد سرچشمه مى گيرد و روح را سيراب مى کند و اعتقادِ انسان را به مبدأ و معاد محکم مى سازد و آثارش در اخلاق و عمل ظاهر مى گردد.
پايه سومِ ايمان: عدل
سپس امام (عليه السلام) به سراغ عدالت مى رود و شاخه هاى اين پايه مهم را چنين شرح مى دهد: «عدالت نيز چهار شعبه دارد: فهم دقيق، علم و دانش عميق، قضاوت صحيح و روشن، و حلم و بردبارى راسخ»؛ (وَ الْعَدْلُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلى غَائِصِ الْفَهْمِ، وَ غَوْرِ الْعِلْمِ، وَ زُهْرَةِ الْحُکْمِ، وَ رَسَاخَةِ الْحِلْمِ).
در واقع کسى که بخواهد حکم عادلانه اى صادر کند نخست بايد از قابليت و استعداد شايسته اى در فهم موضوع برخوردار باشد تا هر گونه خطا در تشخيص موضوع موجب خطا در نتيجه حکم نشود. سپس آگاهى لازم را درباره حکم پيدا کند و آن را دقيقاً بر موضوع منطبق سازد، آن گاه حکم نهايى را به طور واضح و روشن و خالى از هر گونه ابهام بيان کند و در اين مسير، موانع را با حلم و بردبارى برطرف سازد.
گرچه «فهم» به معناى مطلق دانستن و پى بردن به حقيقت است و با «علم» چندان تفاوتى ندارد؛ ولى چون در اين جا در مقابل علم قرار گرفته مناسب است که فهم، ناظر به موضوع و علم، ناظر به حکم باشد.
ممکن است ارباب دعوا با سخنان خشن و حرکات ناموزون و اصرارهاى بى جا، روح قاضى را آزرده سازند. حلم و بردبارى راسخ او نبايد اجازه دهد اين گونه امور در روحش اثر بگذارد و کمترين تغييرى در حکم ايجاد کند.
اين ها امورى است که امام (عليه السلام) در عهدنامه مالک اشتر درباره قضاوت، با اضافاتى به آن اشاره کرده است، مى فرمايد: «ثُمَّ اخْتَرْ لِلْحُکْمِ بَيْنَ النَّاسِ أَفْضَلَ رَعِيَّتِکَ فِي نَفْسِکَ مِمَّنْ لا تَضِيقُ بِهِ الأُمُورُ وَ لا تُمَحِّکُهُ الْخُصُومُ وَ لا يَتَمَادَى فِي الزَّلَّةِ وَ لا يَحْصَرُ مِنَ الْفَيْءِ إِلَى الْحَقِّ إِذَا عَرَفَهُ وَ لا تُشْرِفُ نَفْسُهُ عَلَى طَمَعٍ وَ لا يَکْتَفِي بِأَدْنَى فَهْمٍ دُونَ أَقْصَاهُ وَ أَوْقَفَهُمْ فِي الشُّبُهَاتِ وَ آخَذَهُمْ بِالْحُجَجِ وَ أَقَلَّهُمْ تَبَرُّماً بِمُرَاجَعَةِ الْخَصْمِ وَ أَصْبَرَهُمْ عَلَى تَکَشُّفِ الأُمُورِ وَ أَصْرَمَهُمْ عِنْدَ اتِّضَاحِ الْحُکْمِ مِمَّنْ لا يَزْدَهِيهِ إِطْرَاءٌ وَ لا يَسْتَمِيلُهُ إِغْرَاءٌ وَ أُولَئِکَ قَلِيلٌ؛ سپس از ميان رعاياى خود برترين فرد را در نزد خود براى قضاوت در ميان مردم برگزين. کسى که امور مختلف، او را در تنگنا قرار ندهد و برخورد مخالفان و خصوم با يکديگر او را به خشم و لجاجت واندارد و در لغزش و اشتباهاتش پافشارى نکند و هنگامى که خطايش بر او روشن شود بازگشت به سوى حق بر او مشکل نباشد و نفس او به طمع تمايل نداشته باشد و در فهم مطالب به اندک تحقيق اکتفا نکند و تا پايان پيش رود و در شبهات از همه محتاط تر باشد و در تمسک به حجت و دليل از همه بيشتر پافشارى کند و با مراجعه مکرر اطراف دعوا کمتر خسته شود و در کشف حقايق امور شکيباتر باشد و به هنگام آشکار شدن حق در انشاى حکم از همه قاطع تر باشد. او بايد از کسانى باشد که ستايش فراوان، او را مغرور نسازد (و فريب ندهد) و مدح و ثناى بسيار او را به ثناخوان و مدح کننده متمايل نکند و البته اين گونه افراد کم اند».
البته درباره جمله هاى فوق نمى توان اين تفسير را از نظر دور داشت که اين جمله ها تنها مربوط به مقام قضاوت نيست، بلکه ناظر به تمام قضاوت هاى اجتماعى و زندگى مادى و معنوى است؛ همه جا بايد براى تشخيص موضوع دقت کرد؛ همه جا بايد دقيقاً احکام را بر موضوعات منطبق ساخت؛ همه جا بايد تصميم قاطع و شفاف گرفت و همه جا بايد در برابر ناملايمات و خشونت نابخردان و نسبت هاى نارواى آن ها حلم و بردبارى نشان داد.
آن گاه امام (عليه السلام) در يک نتيجه گيرى حکيمانه، آثار هر يک از اين شاخه هاى چهارگانه عدالت را بيان مى کند، مى فرمايد: «کسى که درست بينديشد به اعماق دانش آگاهى پيدا مى کند و کسى که به عمق علم و دانش برسد از سرچشمه احکام، سيراب بازمى گردد و آن کس که حلم و بردبارى پيشه کند گرفتار تفريط و کوتاهى در امور خود نمى شود و در ميان مردم با آبرومندى زندگى خواهد کرد»؛ (فَمَنْ فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ؛ وَ مَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرَائِعِ الْحُکْمِ؛ وَ مَنْ حَلُمَ لَمْ يُفَرِّطْ فِي أَمْرِهِ وَ عَاشَ فِي النَّاسِ حَمِيداً). آرى، دقت در فهم، انسان را به ژرفاى علم و دانش مى رساند و آن کس که به ژرفاى علم و دانش برسد احکام الهى را به خوبى درک مى کند و هر کس احکام خدا را دقيقآ بداند هرگز گمراه نخواهد شد و کسى که در مقابل نابخردان حلم و بردبارى داشته باشد و به گفته قرآن: (لا يَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلّا تَعْدِلُوا)؛ «عداوت با قومى مانع شما از اجراى عدالت نشود» از حق و عدالت دور نخواهد شد و چنين انسانى قطعاً محبوب القلوب مردم است.
درباره اهميت حلم و بردبارى و نقش آن در پيروزى انسان در زندگى روايات فراوانى وارد شده است از جمله در حديثى از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) آمده است که فرمود: «کَادَ الْحَلِيمُ أَنْ يَکُونَ نَبِيّاً؛ آدم بردبار نزديک است به مقام نبوت برسد».
اميرمؤمنان على (عليه السلام) مى فرمايد: «تَعَلَّمُوا الْحِلْمَ فَإِنَّ الْحِلْمَ خَلِيلُ الْمُوْمِنِ وَ وَزِيرُه؛ حلم و بردبارى رابياموزيد (و آن را تمرين کنيد) زيرا دوست مؤمن و وزير اوست».
امام صادق (عليه السلام) نيز در صفات مؤمن مى فرمايد: «لا يُرَى فِي حِلْمِهِ نَقْصٌ وَ لا فِي رَأْيِهِ وَهْنٌ؛ نه در بردبارى او کاستى است و نه در انديشه اش سستى».
پايه چهارمِ ايمان: جهاد
امام (عليه السلام) براى چهارمين پايه ايمان يعنى جهاد نيز مانند سه پايه گذشته چهار شاخه ذکر مى کند، مى فرمايد: «جهاد (نيز) چهار شاخه دارد: امر به معروف، نهى از منکر، صدق و راستى در معرکه هاى نبرد، و دشمنى با فاسقان»؛ (وَ الْجِهَادُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ، وَ النَّهْىِ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَ الصِّدْقِ فِي الْمَوَاطِنِ، وَ شَنَآنِ الْفَاسِقِينَ). در واقع امام (عليه السلام) جهاد را نه فقط به معناى جهاد نظامى با دشمنان در ميدان جنگ، بلکه به معناى وسيع کلمه تفسير فرموده که نتيجه همه آن ها عظمت اسلام و مسلمانان و دفع شر کافران و فاسقان و منافقان است و به تعبير ديگر، حضرت به هر چهار محور جهاد: جهاد با قلب، با زبان، با عمل و با اسلحه در ميدان نبرد اشاره مى کند که جهادى است فراگير و شامل تمام مصداق ها.
آن گاه آثار هر يک از اين شاخه هاى چهارگانه را به روشنى برمى شمرد، و مى فرمايد: «آن کس که امر به معروف کند پشت مؤمنان را محکم ساخته است»؛ (فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظُهُورَ الْمُوْمِنِينَ).
«و آن کس که نهى از منکر کند بينى کافران (و منافقان) را به خاک ماليده است»؛ (وَ مَنْ نَهَى عَنِ الْمُنْکَرِ أَرْغَمَ أُنُوفَ الْکَافِرِينَ).
«و کسى که صادقانه در ميدان هاى نبرد با دشمن (و هرگونه مقابله با آن ها) بايستد وظيفه خود را (در امر جهاد با دشمن) انجام داده است»؛ (وَ مَنْ صَدَقَ فِي الْمَوَاطِنِ قَضَى مَا عَلَيْهِ).
«و کسى که فاسقان را دشمن دارد و براى خدا خشم گيرد خدا نيز به خاطر او خشم مى کند(و او را در برابر دشمنان حفظ مى نمايد) و روز قيامت وى را خشنود مى سازد»؛ (وَ مَنْ شَنِئَ الْفَاسِقِينَ غَضِبَ لِلَّهِ، غَضِبَ اللَّهُ لَهُ وَ أَرْضَاهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ).
در حديثى از اميرمؤمنان على (عليه السلام) که در غررالحکم آمده مى خوانيم: «قِوامُ الشَّريعَةِ الاْمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْىُ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ إقامَةُ الْحُدُودِ؛ اساس شريعت و دين امر به معروف و نهى از منکر و اجراى حدود الهى است».
در حديث ديگرى از آن حضرت در همان کتاب آمده است: «الأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ أَفْضَلُ أَعْمَالِ الْخَلْقِ؛ امر به معروف برترين اعمال بندگان خداست». در روايت ديگرى آمده است: «کَانَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) إِذَا مَرَّ بِجَمَاعَةٍ يَخْتَصِمُونَ لا يَجُوزُهُمْ حَتَّى يَقُولَ ثَلاثاً: اتَّقُوا اللَّهَ يَرْفَعُ بِهَا صَوْتَهُ؛ امام صادق (عليه السلام) هنگامى که از کنار گروهى عبور مى کرد که با يکديگر در حال پرخاش بودند مى ايستاد و با صداى بلند فرياد مى زد: از خدا بترسيد، از خدا بترسيد، از خدا بترسيد (تا شرمنده شوند و دست از نزاع بردارند)».
قرآن مجيد صادقان را در سوره بقره آيه 177 چنين معرفى مى کند: (لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ... وَ الصّابِرينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ وَ حينَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ)؛ «نيکى (تنها) اين نيست که (به هنگام نماز) روى خود را به سوى مشرق يا مغرب کنيد (و يک سره در فکر تغيير قبله باشيد) بلکه نيکى (و نيکوکار) کسى است که به خدا ايمان داشته باشد... و در برابر مشکلات و بيمارى ها و در ميدان جنگ استقامت به خرج دهد. آن ها کسانى هستند که راست مى گويند و آن ها پرهيزکاران اند».
تعبير «مواطن» ممکن است اشاره به ميدان هاى نبرد باشد، همان طور که در قرآن مجيد آمده است: (لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فِي مَواطِنَ کَثِيرَة) و ممکن است معناى گسترده اى داشته باشد که هرگونه مقابله با دشمنان را چه در ميدان نبرد و چه در غير آن شامل شود.
منظور از غضب براى خدا اين است هنگامى که حدى از حدود الهى شکسته شود يا مظلومى گرفتار ظالمى گردد انسان خشمگين شود و به دفاع برخيزد. در حديثى مى خوانيم: هنگامى که موسى (عليه السلام) از خداوند سؤال کرد: چه کسانى را روز قيامت، که سايه اى جز سايه تو نيست، در سايه عرشت قرار مى دهى؟ خداوند به او وحى فرمود و گروهى را برشمرد از جمله فرمود: «وَ الَّذِينَ يَغْضَبُونَ لِمَحَارِمِي إِذَا اسْتُحِلَّتْ مِثْلَ النَّمِرِ إِذَا حَرِدَ؛ کسانى که به سبب حلال شمردن محارم الهى خشمگين مى شوند همچون پلنگى که مجروح شده است».
در حديثى از امام صادق (عليه السلام) آمده است: هنگامى که دو فرشته مأمور شدند شهرى از معصيت کاران را زير ورو کنند پيرمردى را ديدند که به دعا و تضرع در پيشگاه الهى مشغول است يکى از آن دو فرشته به ديگرى گفت: مگر اين پيرمردِ دعاکننده را نمى بينى؟ بار ديگر از خدا کسب تکليف کنيم. خطاب آمد که برويد و دستور مرا انجام دهيد و در بيان علت آن فرمود: «فَإِنَّ ذَا رَجُلٌ لَمْ يَتَمَعَّرْ وَجْهُهُ غَيْظاً لِي قَطُّ؛ اين مردى است که هرگز چهره اش به دليل خشم بر معصيتِ معصيت کاران دگرگون (و سرخ) نمى شد».
منظور از جمله «غَضِبَ اللهُ لَهُ وَ أرْضاهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ» اين است که اگر ستمى بر او برود و حقى از او ضايع شود خداوند به سبب آن خشمگين مى شود و اگر در دنيا جبران نکند در قيامت او را خشنود خواهد ساخت. نکته
اصول موفقيّت در کارها
آنچه امام (عليه السلام) در اين بخش از سخنان پرمعنايش درباره ارکان ايمان و شاخه هاى آن بيان فرموده، علاوه بر اين که راه رسيدن به ايمان کامل را براى تمام رهپويان اين راه نشان داده، در واقع اصول موفقيت و پيشرفت براى هرکارى است؛ خواه جنبه معنوى داشته باشد يا جنبه مادى، و آن اصول از اين قرارند:
1. علم و آگاهى کافى براى انجام آن کار.
2. جهاد و تلاش و کوشش در راه رسيدن به مقصود. 3. صبر و شکيبايى در برابر موانع راه و هرگونه کارشکنى از سوى مخالفان.
4. غوطه ور نشدن در هوى و هوس ها و ترک اسارت در چنگال آن ها و عدم وابستگى به دنيا.
حال اگر بر اين ارکان چهارگانه اصول شانزده گانه نيز افزوده شود و نتايج هر يک به دقت مورد بررسى قرار گيرد برنامه کاملى را تشکيل مى دهد که صراط مستقيم براى رسيدن به پيروزى هاست. .
پاورقی ها
شرح بيشتر دراين باره را در کتاب اخلاق در قرآن، ج 1، ص 99 به بعد مطالعه فرماييد. از بسيارى از نسخه هاى اين حديث شريف استفاده مى شود که در کلام مرحوم سيّد رضى سقط و حذفى وارد شده و صحيح آن چنين بوده است: «وَمَنْ عَرَفَ الْعِبْرَةَ عَرَفَ السُّنَّةَ وَ مَنْ عَرَفَ السُّنَّةَ فَکَأَنَّمَا کَانَ مَعَ الأَوَّلِين» که ترجمه آن چنين مى شود: آن کس که درس عبرت بياموزد به سنت ها آگاهى پيدا مى کند و کسى که سنت هاى پيشينيان را فرا گيرد (و از تجربيات آن ها استفاده کند) گويا هميشه در ميان آن ها و با آن ها بوده است. (کافى، ج 2، ص 51، ح 1).
از جمله امورى که گواهى مى دهد عبارت مرحوم سيّد رضى سقط و حذفى دارد اين است که مطابق نقل اويقين سه شاخه پيدا مى کند در حالى که پايه هاى چهارگانه ايمان هر کدام داراى چهار شاخه است. با توجه به اين که امام (عليه السلام) شاخه هاى عدالت را چهار امر شمرده و بعد آثار يک يک آن ها را بيان فرموده روشن مى شود که عبارت مرحوم شريف رضى سقط و حذفى دارد، چرا که فقط اثر سه شاخه در آن بيان شده و از يک شاخه ديگر خبرى نيست. در کتاب تمام نهج البلاغه به نقل از امالى شيخ طوسى و تحف العقولاين جمله محذوف ذکر شده و بعد از «شرائع الحکم» چنين آمده است: «وَ مَنْ عَرَفَ شَرَائِعَ الْحُکْمِ لَمْ يَضِلَّ» يعنى «کسى که از سرچشمه احکام سيراب گردد هرگز گمراه نمى شود». مائده، آيه 8. بحارالانوار، ج 43، ص 70، ح 61. بحارالانوار، ج 75، ص 62، ح 140. بحارالانوار، ج 64، ص 295، ح 18. در بسيارى از نسخ به جاى «کافرين»، «منافقين» آمده است که با مسئله نهى از منکر تناسب بيشترى دارد. غررالحکم، ح 7639. غررالحکم، ح 7632. کافى، ج 5، ص 59، ح 12. توبه، آيه 25. بحارالانوار، ج 13، ص 351، ح 42. کافى، ج 5، ص 58، ح 8.