تفسیر بخش دوم

فَمَا يَنْجُو مِنَ الْمَوتِ مَنْ خَافَهُ، وَلايُعْطَى الْبَقاءَ مَنْ أَحَبَّهُ.

ترجمه

آن کس که از مرگ بترسد، (هرگز به دليل اين ترس) از مرگ رهايى نمى يابد وآن کس که بقا را دوست دارد بقا به او نمى دهند.

شرح و تفسیر

شرح و تفسیر
ترس از مرگ، بيهوده است
بسيارى از شارحان نهج البلاغه بر اين عقيده اند که اين فراز، پيوند خاصى با فراز قبل ندارد و هر يک، از جايى گرفته شده و مرحوم سيّد رضى آن ها را به عنوان برگزيده هايى از يک خطبه يا از دو خطبه در اين جا آورده است.
البتّه مى توان با تکلّف، پيوندى در ميان اين جمله ها به وجود آورد و آن اين که ممکن است علت گرفتار و تسليم شدن افراد، درچنگال شبهات، ترس از مرگ باشد. امام (عليه السلام) در اين جمله ها مى فرمايد که ترس از مرگ باعث نجات از مرگ نخواهد شد.
به هر حال اين بخش از خطبه مرکّب از دو جمله است که هر دو ناظر به مسئله مرگ و پايان زندگى انسان هاست.
در جمله نخست مى فرمايد: «آن کس که از مرگ بترسد، (هرگز به دليل اين ترس) از مرگ رهايى نمى يابد»؛ (فَما يَنْجُو مِنَ الْمَوتِ مَنْ خافَهُ).
بلکه اين ترس و وحشت، خود يکى از اسباب نزديک شدن مرگ است. مرگ، قانونى است که بر پيشانى تمام موجودات زنده نوشته شده است، چراکه حيات جاودان جز براى خدا نيست. تمام ممکنات محدودند و سرانجام پايان مى گيرند و فانى مى شوند، آنچه باقى مى ماند، ذات پاک ازلى و ابدى خداست که هرگز گرد و غبار فنا بر دامان کبريايش نمى نشيند.
بنابراين نه ترس و وحشت از مرگ چيزى را عوض مى کند و نه دست و پا زدن براى بقا موجب بقا و حيات جاودانه است.
به همين دليل امام (عليه السلام) در جمله دوم مى افزايد: «و آن کس که بقا را دوست دارد، بقا به او نمى دهند»؛ (وَلايُعطَى الْبَقاءَ مَنْ أحَبَّهُ).
ممکن است که پايان زندگى دير و زود داشته باشد، ولى به قول معروف، سوخت و سوز ندارد و دنبال آبِ حيات گشتن و جرعه اى از آن سر کشيدن وهميشه زنده ماندن، خيال باطل و فکرِ محال است.

نکته
نبايد از مرگ ترسيد
شک نيست که در اين جهان هستى، غير از ذات پاک پروردگار همه چيز به تدريج کهنه و فرسوده مى شود و راه فنا و مرگ را پيش مى گيرد.
خورشيد ـ که بزرگ ترين ستاره منظومه شمسى است و حجم آن يک ميليون ودويست هزار مرتبه از کره زمين بيشتر است ـ سرانجام خاموش و تاريک مى شود و مى ميرد؛ چراکه در هر شبانه روز، مقدار عظيمى از مادّه آن تبديل به انرژى مى شود و در فضا پخش مى گردد. کره زمين و تمام سيّارات و همه کهکشان ها، سرانجام از بين خواهند رفت.
اصولا تولّد، خود بهترين دليل بر مرگ است؛ چراکه اگر چيزى جاودانه شد، نه تولّدى دارد و نه مرگى.

بنابراين، تصوّر اين که کسى حيات جاودان داشته باشد، تصوّرى است باطل وبرخلاف قانون قطعى آفرينش. آيه شريفه (کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوتِ)؛ «هر انسانى چشنده مرگ است»، و از آن بالاتر آيه (کُلُّ شَيءٍ هالِکٌ اِلاَّ وَجْهَهُ)؛ «هرچيزى فانى مى شود جز ذات پاک خدا»؛ از عموماتى است که هيچ استثنايى برنمى دارد وتخصيصى بر آن وارد نمى شود.
بنابراين، ترس از مرگ ترسى است بدون دليل، و انتظار حيات جاودان انتظارى است بى معنا.
آنچه مهم است اين است که آماده مرگ باشيم و از حيات خود، به نحو احسن استفاده کنيم، و مرگ را نه به معناى فناى مطلق، بلکه به معناى انتقال از سراى کوچک و محدودى به جهانى بسيار وسيع و مملوّ از نعمت ها بدانيم، که اگر عملمان پاک باشد، نه مرگ به ما لطمه اى مى زند و نه انتقال از اين دنيا ترس ووحشتى دارد. آرى، مهم ايمان و عمل پاک است.
* * * .