تفسیر بخش دوم

دَعَوْتُکُمْ إِلَى نَصْرِ إِخْوَانِکُمْ فَجَرْجَرْتُمْ جَرْجَرَةَ الْجَمَلِ الْأَسَرِّ، وَتَثَاقَلْتُمْ تَثَاقُلَ النِّضْوِ الْأَدْبَرِ، ثُمَّ خَرَجَ إِلَيَّ مِنْکُمْ جُنَيْدٌ مُتَذَائِبٌ ضَعِيفٌ (کَأَنَّمَا يُسَاقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَهُمْ يَنْظُرُونَ).

ترجمه
من شما را به يارى برادرانتان ـ که در چنگال دشمن گرفتار شده اند ـ فراخواندم ولى شما همانند شترى که از درد سينه بنالد، آه و ناله سرداديد و يا همانند حيوان لاغرى که پشتش زخم باشد، کُندى کرديد!
سپس گروه اندکى به سوى من آمدند، گروهى مضطرب و وحشت زده وناتوان، که گويى آن ها را به سوى مرگ مى برند در حالى که آن را با چشم خود نظاره مى کنند.
شرح و تفسیر
با ضعيفانى مثل شما نمى توان در مقابل دشمن ايستاد!
امام (عليه السلام) در اين فراز که دنباله سرزنش ها و ملامت هايى است که از مردم کوفه فرمود و به دليل سستى و ضعف و زبونى و پراکندگى آنان در مقابل حرکت حساب شده ايذايى دشمن سخت آن ها را نکوهش کرد، چنين مى افزايد: «من شما را به يارى برادرانتان ـ که در چنگال دشمن گرفتار شده اند ـ فراخواندم، ولى شما همانند شترى که از درد سينه بنالد، آه و ناله سرداديد و يا همانند حيوان لاغرى که پشتش زخم باشد، کُندى کرديد!»؛ (دَعَوْتُکُمْ إِلَى نَصْرِ إِخْوَانِکُمْ فَجَرْجَرْتُمْ جَرْجَرَةَ الْجَمَلِ الْأَسَرِّ، وَتَثَاقَلْتُمْ تَثَاقُلَ النِّضْوِ الْأَدْبَرِ).
اشاره به اين که هم در سخن اظهار ناتوانى کرديد و هم در عمل کارى کرديد که مايه سرشکستگى شما در دنيا و آخرت بود و دشمن زخم خورده را دربرابر شما جسور ساخت و ضايعات انسانى و مالى شما را افزون کرد.
تشبيه آن ها به حيوانات بيمار، ممکن است اشاره به ضعف فکرى و ناتوانى آن ها در تصميم گيرى باشد.
زيرا انسان عاقل هرگز به دشمن خود اجازه نمى دهد که اين گونه جسورانه به کشورش حمله کند و به هرجا مايل باشد، بدون هيچ گونه مانع و رادع قابل ملاحظه اى ضربه وارد کند.
حضرت در آخرين جمله اين خطبه، اشاره به گروه اندکى مى فرمايد که دعوتش را لبيک گفتند، ولى در عين حال چنان ترس و وحشتى آن ها را فراگرفته بود که در چهره هايشان نمايان بود، مى فرمايد: «سپس گروه اندکى به سوى من آمدند، گروهى مضطرب و وحشت زده و ناتوان که گويى آن ها را به سوى مرگ مى برند در حالى که آن را با چشم خود نظاره مى کنند»؛ (ثُمَّ خَرَجَ إِلَيَّ مِنْکُمْ جُنَيْدٌ مُتَذَائِبٌ{6} ضَعِيفٌ (کَأَنَّمَا يُسَاقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَهُمْ يَنْظُرُونَ)). «متذائب» ـ همان گونه که سيّد رضى در پايان اين خطبه گفته است ـ «مضطرب» است و از «تذائبت الريح» (بادها، به صورت مختلف وزيدند) گرفته شده است و گرگ را در زبان عرب، ذئب مى نامند براى اين که هنگام راه رفتن، پيوسته اين طرف و آن طرف مى رود.
بنابراين همين گروه اندک نيز گروهى نبودند که بتوان به مصداق (کَمْ مِنْ فِئَةٍ قِليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کِثيرَةً)، به آن ها اعتماد کرد، بلکه گروهى بودند ضعيف و ترسو ومضطرب و پريشان که گويى آن ها را به قربانگاه مى برند و مرگ خود را با چشم خود نظاره مى کنند، گروهى که عدمشان برتر از وجودشان است و تکيه برمايه سرافکندگى و شرمسارى است و چقدر دردناک است که پيشواى بزرگ وفرماندهِ شجاع و باتدبيرى مانند على (عليه السلام)، گرفتار چنين مردمى شود!
جمله (کَأَنَّمَا يُسَاقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَهُمْ يَنْظُرُونَ)، بخشى از آيه ششم سوره انفال است که درباره گروهى از مؤمنان ضعيف و ترسوىِ دوران پيامبر سخن مى گويد، آن ها کسانى بودند که براى فرار از جهاد، پيوسته به بهانه جويى، و مجادله با پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله)، در حق و فرمان خدا درمورد جنگ بدر، مى پرداختند، ولى حوادث بدر، نشان داد که آن ها چقدر گرفتار اشتباه و ترسِ بى دليل بودند و چه پيروزى هاى عظيمى که در اين جنگ براى مسلمانان حاصل شد! و عجب بعد از جنگ، همين ها درمورد غنائم، زبان به اعتراض گشودند!
اين تعبير ممکن است اشاره به اين باشد که حتّى اگر اين گروه اندک، داراى عزم راسخ و آهنين و پايمردى و مقاومت بودند، باز بر دشمنان فراوان خود پيروز مى شدند، ولى افسوس ... . نکته
پيامد سستى دربرابر دشمن!
با اين که اساس تعليمات اسلام بر صلح و صفا با همه اقوام و ملت ها ـ جز در مواردى که با اسلام و مسلمانان، سر ستيز داشته باشند ـ گذاشته شده، با اين حال در مواردى شدّت عمل را واجب مى شمرد.
نمونه آن همان چيزى است که در اين خطبه و خطبه هاى ديگر نهج البلاغه درمورد سپاه معاويه و غارتگران شام ديده مى شود.
معاويه براى تضعيف روحيه سپاه کوفه و عراق پيوسته برنامه ريزى مى کرد ويکى از عمده ترين برنامه هاى او کارهاى ايذايى بود. او گروهى را بسيج مى کرد تا غافلگيرانه به يکى از بخش هاى تحت حکومت على (عليه السلام) حمله کنند و ضربه اى به هرکس که دم تيغ آن ها مى آيد، خواه مرد باشد يا زن يا کودک، بزنند و گروهى را به خاک و خون بکشند و اموالى را غارت کنند و به سرعت به پايگاه خود برگردند.
اين مسئله چندين بار در حکومت على (عليه السلام) روى داد و هر زمان که مولا (عليه السلام) برآشفته مى شد و لشکريان را به تعقيب سريع دشمن و دادن پاسخ قاطع به دعوت مى کرد، لشکريان با کمال خونسردى و سستى با اين گونه مسائل برخورد مى کردند و هرقدر که مولا (عليه السلام) فرياد مى کشيد و آن ها را به واکنش سريع دعوت مى کرد، آن افراد ضعيف و زبون به حرکت درنمى آمدند. گويا حملات دشمن متوجه آن ها نيست، بلکه متوجه ديگران است!
همين امر سبب شد که غارتگران شام روزبه روز جسورتر شوند و سرانجام بعد از شهادت على (عليه السلام)، عراق به آسانى در مقابل معاويه تسليم گردد و امام حسن (عليه السلام) با آن موقعيت و مقام، نتواند جلوى آن مرد ظالم را بگيرد، چراکه نيروى کارآمد و شجاعى که بتواند دشمن را بر سر جا بنشاند در اختيار نداشت.
در دنياى امروز نيز مطلب همين گونه است؛ يعنى اگر نخستين حرکات ايذايى دشمن در نطفه خفه نشود و به انتظار اين بنشينيم که حرکت همه جانبه اى ازسوى آن ها شروع شود، هنگامى بيدار مى شويم که کار از کار گذشته است. نه تنها بايد با نهايت هوشيارى مراقب کوچک ترين حرکت، چه در بُعد نظامى يا سياسى و چه در بُعد تبليغاتى و اقتصادى بود و هر حرکتى را فورآ دفع کرد، بلکه بايد در اين گونه امور، ابتکار عمل را به دست گرفت تا مجال تهاجم را از دشمن بگيريم و او را در موضع دفاعى قرار دهيم.
معمولا افراد سست اراده هنگامى که نشانه هايى از اين گونه حرکات ازسوى دشمن ظاهر مى شود به دليل راحت طلبى، آن را توجيه ـ و به اصطلاح حمل بر صحّت ـ مى کنند، در حالى که در اين گونه موارد اصل بر سوءظن است؛ چراکه طرف مقابل، دشمن خونخوار است، نه يک انسان آزاده اى که عملش را مى توان حمل بر صحّت کرد.
با يادآورى جمله اى بسيار آموزنده و پرمعنا از خطبه جهاد ـ که شرح آن گذشت ـ اين سخن را پايان مى دهيم.
امام اميرمؤمنان (عليه السلام) در آن جمله مى فرمايد: «أَلا وَاِنّي قَدْ دَعَوْتُکُمْ اِلَى قِتالِ هؤُلاءِ الْقَومِ لَيْلا وَنَهارآ وَسِرّآ وَأِعْلانآ وَقُلْتُ لَکُمْ: اُغْزُوهُمْ قَبْلَ أَنْ يَغْزُوکُمْ: فَوَاللهِ ما غُزِيَ قَومٌ قَطُّ، فِي عُقْرِ دارِهِمْ إِلاَّ ذَلُّوا؛ آگاه باشيد! من شب و روز، پنهان و آشکار، شما را به مبارزه با اين جمعيّت دعوت کردم و گفتم: پيش از آن که با شما بجنگند با آنان نبرد کنيد! به خدا سوگند هر قومى که در درون خانه اش مورد تهاجم دشمن قرار گيرد به يقين ذليل خواهد شد».

سؤال
ممکن است باز اين سؤال براى گروهى مطرح شود که چرا اميرمؤمنان على (عليه السلام)، با گروهى از لشکريانش اين چنين تند و خشن برخورد کرده و آن ها را تا اين حد تحقير مى کند؟ آيا بهتر نبود از دَرِ ملاطفت درآيد و با محبّت بيشترى با آنان سخن بگويد؟ پاسخ اين سخن را بارها ذيل خطبه هاى گذشته بيان کرديم و گفتيم که اين آخرين دوا و درواقع همانند يک نوع جراحى بود، که هيچ گريزى از آن وجود نداشت.
سيد رضى؛ مى گويد: اين که امام (عليه السلام) مى فرمايد: «متذائب» يعنى مضطرب و در اصل از «تذائبت الريح» يعنى «بادهاى مخالف يکديگر وزيد» گرفته شده و گرگ را «ذئب» گويند زيرا راه رفتن او به صورت مضطرب است، (قال السيد الشريف: اقول قوله (عليه السلام) «مُتَذائِبٌ» أي مضطربٌ، من قولهم: تذائبت الريح، أي اضطرب هبوبها. و منه سمّي الذئب ذئباً لإضطراب مَشْيَتِهِ)
* * *