تفسیر بخش اوّل

فَاتَّقُوا اللّهَ عِبَادَ اللّهِ، وَ بَادِرُوا آجَالَکُمْ بِأَعْمَالِکُمْ، وَابْتَاعُوا مَا يَبْقَى لَکُمْ بِمَا يَزُولُ عَنْکُم، وَ تَرَحَّلُوا فَقَدْ جُدَّ بِکُمْ، وَاسْتَعِدُّوا لِلْمَوْتِ فَقَدْ أَظَلَّکُمْ، وَکُونُوا قَوْمآ صِيحَ بِهِمْ فَانْتَبَهُوا، وَ عَلِمُوا أنَّ الدُّنْيَا لَيْسَتْ لَهُمْ بِدَارٍ فَاسْتَبْدَلُوا؛ فَإِنَّ اللّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَخْلُقْکُمْ عَبَثآ، وَ لَمْ يَتْرُکْکُمْ سُدًى.

ترجمه
از نافرمانى خدا بپرهيزيد اى بندگان خدا! و با اَعمال نيکِ خود، بر مرگتان پيشى گيريد و به وسيله چيزى که از دست شما مى رود، چيزى را که براى شما جاودان مى ماند خريدارى کنيد، از اين منزلگاهِ دنيا کوچ کنيد که به شدّت براى کوچ دادن شما اقدام شده است و آماده مرگ باشيد که بر شما سايه افکنده است واز کسانى باشيد که بر آن ها بانگ زدند و آنان بيدار شدند و دانستند که دنيا سراى ابدى آن ها نيست، لذا آن را با سراى آخرت مبادله کردند؛ اين ها همه به دليل آن است که خداى سبحان شما را بيهوده نيافريده و بى هدف رها نکرده است.
شرح و تفسیر
مرگ بر همه سايه افکنده است!
دربخشِ اوّل اين خطبه،امام 7به همه مردم هشدار مى دهد که مراقِب گذشتِ سريع عمر و زوال دنيا و هدفى که براى آن آفريده شده اند باشند و با شش دستور که در عباراتى کوتاه و پرمعنا آمده است اين هدف مهم را دنبال مى کند. نخست مى فرمايد: «از نافرمانى خدا بپرهيزيد اى بندگان خدا!»؛ (فَاتَّقُوا اللّهَ عِبَادَ اللّهِ).
اشاره به اين که: تمام وجود شما از آنِ خداست، و سر تا پايتان غرق نعمت هاى اوست و شما بنده او هستيد، چگونه ممکن است بندگان خدا فرمان خدا را ناديده بگيرند و از آن تخلّف کنند؟
تکيه بر تقواى الهى در اين خطبه و بسيارى از خطبه هاى نهج البلاغه به اين دليل است که سرمايه اصلى انسان، همان تقواست و قرآن با جمله (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقيکُمْ)؛ «گرامى ترين شما نزد خداوند، باتقواترين شماست» و جمله (وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى)؛ «و زاد و توشه تهيه کنيد، و بهترين زاد و توشه، پرهيزکارى است». سخن را درباره تقوا تمام کرده و اهميّت آن را آشکارا نشان داده است.
در دومين دستور مى فرمايد: «با اَعمالِ نيکِ خود، بر مرگتان پيشى گيريد!»؛ (وَبَادِرُوا آجَالَکُمْ بِأَعْمَالِکُمْ).
گويى مسابقه اى ميان انسان ها و مرگ درگرفته و اگر انسان ها بر مرکب اعمال صالح سوار شوند، پيش از آن که مرگ آن ها را از رسيدن به مقصد بازدارد، بر مرگ خود پيشى مى گيرند و زود به مقصد مى رسند. درواقع مقصد نهايى انسان، سعادت و تکامل و «قُرب الى اللّه» است؛ اگر بر مرکبِ تقوا و عمل صالح، سوار شود پيش از پايان عمر به اين مقصد نائل مى گردد، و اگر چنين نباشد مرگ بر او پيشى مى گيرد و به مقصد مى رسد، يعنى پايان عمر انسان را اعلام مى کند.
قرآن مجيد در اين زمينه، تعبير بسيار گويايى دارد؛ مى فرمايد: (وَ أَنْفِقُوا مِن مَّا رَزَقْنَاکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِىَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْلا أَخَّرْتَنِى إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَکُنْ مِّنَ الصَّالِحينَ)؛ «و از آنچه به شما روزى داده ايم انفاق کنيد، پيش از آن که مرگ يکى از شما فرارسد و بگويد: پروردگارا! چرا مرگ مرا مدّت کمى به تأخير نينداختى تا (در راه تو) صدقه دهم و از صالحان باشم».
و در آيه بعد مى فرمايد: (وَ لَنْ يُؤَخِّرَ اللّهُ نَفْسآ إِذَا جَآءَ أَجَلُهَا)؛ «خداوند هرگز مرگ کسى را، هنگامى که اجل او فرارسد به تأخير نمى اندازد».
يعنى اين دعا دور از اجابت و اين درخواست ناپذيرفتنى است.
در سومين دستور به نکته مهم ديگرى اشاره مى کند و مى فرمايد: «به وسيله چيزى که از دست شما مى رود چيزى را که براى شما جاودان مى ماند، خريدارى کنيد»؛ (وَ ابْتَاعُوا مَا يَبْقَى لَکُمْ بِمَا يَزُولُ عَنْکُمْ).
دنيا و مواهب دنيا متاعى ناپايدار است و به سرعت زوال مى پذيرد، ولى آخرت و نعمت هاى اخروى سرمايه هاى ابدى و جاويدان اند؛ کدام عاقل در خريدنِ متاعِ جاودانى، به وسيله متاع زوال پذير، هنگامى که به او چنين معامله اى پيشنهاد شود ترديد مى کند؟!
«اِبْتَاعُوا» از ريشه «ابتياع» به معناى خريدارى کردن است اين همان چيزى است که در قرآن مجيد در آيات متعدّدى به آن اشاره شده است.
در يک جا مى فرمايد: (إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ المُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْدآ عَلَيْهِ حَقًّا فِى التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِکُمُ الَّذِى بايَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمِ)؛ «خداوند از مؤمنان، جان و مالشان را خريدارى کرده، که (دربرابرش) بهشت براى آنان باشد؛ (به اين صورت که) در راه خدا پيکار مى کنند، مى کشند وکشته مى شوند؛ اين وعده حقى است بر او، که در تورات و انجيل و قرآن ذکر فرموده؛ و چه کسى از خدا به عهدش وفادارتر است؟! اکنون، به دادوستدى که با خدا کرده ايد شادمان باشيد؛ و اين است همان رستگارى و پيروزى بزرگ».
اين آيه ـ که دادوستد معنوى و الهىِ انسان ها را با خدا، به زيباترين بيانى شرح داده و مشتمل بر دَه تأکيد است ـ گرچه درمورد جهاد وارد شده، ولى به يک معنا همه زندگى انسان ها را شامل مى شود؛ چراکه جهاد، بخش مهمّى از اين زندگى است و اصول حاکم بر آن شامل ساير کارهاى معنوى و الهى نيز مى شود.
شبيه همين معنا، در سوره صفّ آيات ده تا دوازده نيز آمده است؛ مى فرمايد: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِيکُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ...)؛ «اى کسانى که ايمان آورده ايد! آيا شما را به تجارتى راهنمايى کنم که شما را از عذاب دردناک رهايى مى بخشد؟!...».
راستى چه تجارتى پرسودتر و عاقلانه تر است از اين تجارت که از يک سو، طرفِ معامله انسان خداى کريم و غفور و رحيم باشد و ازسوى ديگر، خداوند متاعِ فانى و زوال پذيرى را که به هر حال از دست انسان مى رود از او بپذيرد و گران بهاترين و پايدارترين متاع را دربرابر آن مرحمت کند؟!
در چهارمين توصيه، دنيا را به منزلگاهى تشبيه مى کند که قافله اى در آن فرود آمده تا ساعتى بياسايد سپس از آن کوچ کند، در حالى که راهِ بسيار دور و درازى در پيش داشته باشد و قافله سالار نيز، او را براى يک سفر سريع آماده سازد. مى فرمايد: «از اين منزلگاهِ دنيا کوچ کنيد! که به شدّت براى کوچ دادن شما، اقدام شده است»؛ (وَ تَرَحَّلُوا فَقَدْ جُدَّ بِکُمْ). اشاره به اين که مسافرت از اين دنيا، موضوعى ساده و آسان نيست، بلکه سخت و جدّى است؛ چراکه تمام عوامل درونى و برونىِ ما فرياد «کوچ کنيد!» را بر آورده اند؛ قواى درونى به سرعت تحليل مى رود، و عوامل بيرونى به فرسودگى نيروهاى جسمانى کمک مى کند؛ آفات، بلاها و حوادثِ غير منتظره وانواع بيمارى ها نيز آن را تشديد مى کند، و همه با زبان حال مى گويند: «کوچ کردن شما جدّى و سخت است».
در پنجمين دستور، فرمان آماده باش مى دهد و مى فرمايد: «آماده مرگ باشيد که بر شما سايه افکنده است»؛ (وَاسْتَعِدُّوا لِلْمَوْتِ فَقَدْ أَظَلَّکُمْ).
يک قافله سالارِ بيدار و آگاه، هنگامى که احساس مى کند سفرى طولانى و پرمخاطره در پيش است، به اهل قافله هشدار مى دهد که خود را تا آن جا که مى توانند آماده سازند و وسايل لازم را تهيّه کنند!
بديهى است که منظور از استعداد و آمادگى براى مرگ، اين نيست که انسان دست از تلاش و کوشش بردارد و دنيا را رها سازد و در کنج خانه در انتظار مرگ بنشيند؛ بلکه منظور فراهم ساختن اَعمالِ صالحِ بيشتر و بهتر و تهذيب نفس وتحصيل فضايل اخلاقى و تهيه «باقيات صالحات» است؛ و به تعبير ديگر: «فراهم ساختن تمام امورى که در زندگى جاويدان آخرت به درد انسان مى خورد».
جمله «فَقَدْ أَظَلَّکُمْ» (بر شما سايه افکنده است) اشاره به نزديکى آن است؛ زيرا تنها اشياى نزديک هستند که بر انسان سايه مى افکنند.
درواقع ميان انسان و مرگ هيچ فاصله اى نيست؛ گاه يک انسان قوىّ ونيرومند و سالم در يک حادثه ناگوار، در چند لحظه مبدّل به يک مشت استخوان و گوشت متلاشى شده مى گردد و گاه يک انسان پير و ناتوان، يا نيرومند و جوان، با يک سکته قلبى و مغزى که عوامل زيادى نمى خواهد در چند لحظه چنان با دنيا وداع مى گويد که گويى هرگز اهل اين دنيا نبوده است؛ گاه يک لقمه نان يا يک جرعه آب، گلوگير مى شود و انسان را خفه مى کند و گاه يک غذاى نامناسب انسان را مسموم کرده و از پاى درمى آورد، و اگر حالت غفلتِ عمومى ـ که خداوند طبق مصالحى بر انسان ها مسلّط ساخته است ـ نبود هيچ انسانى نمى توانست لحظه اى آرامش داشته باشد.
امام (عليه السلام) در ششمين و آخرين دستورِ اين بخش از خطبه، به نکته مهمّ ديگرى اشاره کرده و دستورات گذشته را با آن تکميل مى کند، مى فرمايد: «از کسانى باشيد که بر آن ها بانگ زدند و آنان بيدار شدند و دانستند که دنيا سراى ابدى آن ها نيست؛ لذا آن را با سراى آخرت مبادله کردند»؛ (وَ کُونُوا قَوْمآ صِيحَ بِهِمْ فَانْتَبَهُوا، وَ عَلِمُوا أنَّ الدُّنْيَا لَيْسَتْ لَهُمْ بِدَارٍ فَاسْتَبْدَلُوا).
چه کسى فرياد مى زند و مردم دنيا را از خوابِ غفلت بيدار مى کند، تا آماده کوچ کردن شوند؟ آيا همان مَلَکى است که در روايت امام باقر (عليه السلام) و در ديوان منسوب به اميرمؤمنان على (عليه السلام) به آن اشاره شده است؟:
«لَهُ مَلَکٌ يُنَادِي کُلَّ يَوْمٍ! *** لِدُوا لِلْمَوْتِ وَ ابْنُوا لِلْخَرَاَبِ!»
«او فرشته اى دارد که همه روز فرياد مى زند *** بزاييد براى مردن! و بنا کنيد براى خراب شدن!» يا اين که منادى، همان عوامل درونى و برونى بدن انسان است که موجب فساد و ويرانىِ تدريجى، يا ناگهانى آن مى شود و با زبان حال فرياد مى زند: «آماده کوچ کردن باشيد!»؟
در اين زمينه اشعار جالب ديگرى نيز در ديوان منسوب به آن حضرت آمده است که دريغ دانستيم از ذکر آن صرف نظر کنيم؛ مى فرمايد:
إِلَى مَ تَجُرُّ أَذْيَالَ التَّصَابِي *** وَ شَيْبُکَ قَدْ نَضَا بَرْدَ الشَّبَابِ
بِلاَلُ الشَّيْبِ فِي فَوْدَيْکَ نَادَى *** بِأَعْلَى الصَّوْتِ حَىَّ عَلَى الذِّهَابِ
خُلِقْتَ مِنَ التُّرَابِ وَ عَنْ قَرِيبٍ *** تَغِيبُ تَحْتَ أَطْبَاقِ التُّرَابِ
طَمَعْتَ إِقَامَةً فِي دَارِ ظَعْنٍ *** فَلاَ تَطْمَعْ فَرِجْلُکَ فِي الرِّکَابِ
وَ أَرْخَيْتَ الْحِجَابَ فَسَوْفَ يَأْتِي *** رَسُولٌ لَيْسَ يُحْجَبُ بِالْحِجَابِ
أَعَامِرُ قَصْرِکَ الْمَرْفُوعِ؟ أَقْصِرْ! *** فَإِنَّکَ سَاکِنُ الْقَبْرِ الْخَرَابِ!
تا کى دامن عشق ها را مى کشى *** در حالى که پيرى تو، طراوت جوانى را از بين برده است
بلال پيرى در دو طرف سر تو، بانگ اذان برداشته *** و با بلندترين صدا «بشتاب براى رفتن» را سرداده است
تو از خاک آفريده شده اى و به زودى *** در زير طبقاتِ خاک پنهان خواهى شد
تو طمع دارى در سراى موقّت اقامت گزينى *** در اين کار طمع نکن، پاى تو در رکاب است
تو گرداگردِ خود حجاب و مانعى ايجاد کرده اى ولى به زودى *** فرستاده اى مى آيد که هيچ حجابى مانع او نيست آيا قصر بلند خود را مرمّت مى کنى؟ کوتاه کن! *** چراکه به زودى ساکن قبر ويران خواهى شد!
در پايان اين دستورات شش گانه که همه ناظر به ناپايدارى دنيا و لزوم آمادگى براى سفر آخرت است امام (عليه السلام) سخنى بيان فرموده که به منزله دليل و برهان براى سخنان قبل است؛ مى فرمايد: «اين ها همه به دليل آن است که خداىِ سبحان شما را بيهوده نيافريده و بى هدف رها نکرده است»؛ (فَإِنَّ اللّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَخْلُقُکُمْ عَبَثآ، وَلَمْ يَتْرُکْکُمْ سُدًى).
اين گفتار در حقيقت اشاره به برهان معروف معاد (برهان حکمت) است که مى گويد: اگر هدف آفرينشِ انسان، همين زندگى چند روزه و خور و خواب در آن باشد، هدف بيهوده اى خواهد بود؛ اين آفرينش عظيم، اين آسمان و زمين با اين همه عجايب و شگفتى ها، اين ساختمان عجيب انسان با آن همه ظرافت ها ودقّت ها، ممکن نيست براى هدفى اين چنين بى ارزش، باشد؛ تمام قرائن موجود در جهان آفرينش انسان و جهان، گواهى مى دهد که هدفِ بزرگى در آفرينش او بوده است؛ و خداوند حکيم براى آن هدف مهم، انسان و جهان را آفريده است و آن هدف، چيزى جز تکامل معنوى انسان ها و قرب الى اللّه وزندگىِ مملوّ از سعادت در سراى جاويدان نيست.

* * *
پاورقی ها
حجرات، آيه 13.
بقره، آيه 197. منافقون، آيه 10. توبه، آيه 111. «تَرَحّلوا» از ريشه «رِحْلت» به معناى مسافرت و کوچ کردن از محلّى به محل ديگر است. «جُدّ» از ريشه «جِدّ» به معناى سرعت در چيزى است و به معناى «اهميّت دادن» نيز به کار مى رود و اين تعبير هنگامى که در مورد مسافرت به کار رود به معناى «سفرهاى سريع» است. قرائن موجود در خطبه فوق نشان مى دهد که «فَاسْتَبْدَلُوا» به صورت فعل ماضى است درست مانند «فَانْتَبَهُوا»؛ زيرا هرکدام از اين دو به صورت نتيجه براى جمله قبل است. «انتباه» و بيدارى، نتيجه فرياد بيدار باش است، و «تبديل کردن دنيا به آخرت» نتيجه علم و آگاهى از موقعيت اين دو. ولى با کمال تعجّب بعضى از شارحان نهج البلاغه اصرار دارند که جمله «فَاسْتَبْدَلُوا» به صورت فعل امر خوانده شود که تفاوت زيادى را در مفهوم اين جمله و جمله هاى بعد ايجاد مى کند. «مَ» مخفّف «مَتى» است. ديوان اميرالمؤمنين (عليه السلام)، ص 83. «سُدى» از ريشه «سدو» بر وزن «سرو» به معناى رها شده و بيهوده و بى هدف است؛ به همين دليل عرب به شترانى که بدون ساربان رها مى شوند و هرجا بخواهند به چرا مى روند «سُدى» مى گويند و در خطبه بالا اشاره به اين است که خداوند انسان را رها نساخته و بيهوده و بى هدف نيافريده است. ديوان اميرالمؤمنين (عليه السلام)، ص 75؛ (همين معنا در نهج البلاغه، حکمت 132 نيز وارد شده است آن جا که مى فرمايد: «إِنَّ لِلّهِ مَلَکآ يُنَادِي في کُلِّ يَوْمٍ: لِدُوا لِلْمَوْتِ، وَاجْمَعُوا لِلْفَنَاءِ، وَابْنُوا لِلْخَرَابِ»).