تفسیر بخش دوم

وَ مَا بَيْنَ أَحَدِکُمْ وَ بَيْنَ الْجَنَّةِ أَوِ النَّارِ إِلاَّ الْمَوْتُ أَنْ يَنْزِلَ بِهِ. وَ إِنَّ غـَايَةً تَنْقُصُهَا اللَّحْظَةُ، وَ تَهْدِمُهَا السَّاعَةُ، لَجَدِيرَةٌ بِقِصَرِ الْمُدَّةِ. وَ إِنَّ غَائِبآ يَحْدُوهُ الْجَدِيدانِ: اللَّيْلُ و النَّهَارُ، لَحَرِىٌّ بِسُرْعَةِ الْأَوْبَةِ. وَ إِنَّ قَادِمآ يَقْدُمُ بِالْفَوْزِ أَوِ الشِّقْوَةِ لمُسْتَحِقٌّ لِأَفْضَلِ الْعُدَّةِ. فَتَزَوَّدُوا فِي الدُّنْيَا، مِنَ الدُّنيَا، مَا تَحْرُزُونَ [تجوزون] بِهِ أَنْفُسَکُمْ غَدآ.

ترجمه
ميان شما، و بهشت و دوزخ، فاصله اى جز فرارسيدن مرگ نيست. و مسلّمآ مقصدى که گذشتنِ لحظات، فاصله آن را مى کاهد، و عبور ساعت ها آن فاصله را نابود مى کند، سزاوار است که بسيار کوتاه باشد. و امر غايبى که گذشتِ شب وروز، آن را به پيش مى راند، (اشاره به سرآمدِ زندگى است،) سزاوار است به سرعت فرارسد. و مسافرى که به زودى با سعادت و خوشبختى يا با شقاوت وبدبختى از راه مى رسد بايد بهترين آمادگى را براى استقبال از او داشت؛ حال که چنين است در اين جهان، از اين جهان، براى خود زاد و توشه اى برگيريد که فرداى قيامت، خود را با آن حفظ کنيد.
شرح و تفسیر
تا مى توانيد توشه برگيريد
در ادامه بحث گذشته، امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه، اشاره به سه نکته ديگر مى کند که مکمّل دستورات شش گانه پيشين است. نخست هشدار مى دهد: «ميان شما، و بهشت و دوزخ، فاصله اى جز فرارسيدن مرگ نيست»؛ (وَمَا بَيْنَ أَحَدِکُمْ وَبَيْنَ الْجَنَّةِ أَوِ النَّارِ إِلاَّ الْمَوْتُ أَنْ يَنْزِلَ بِهِ).
اشاره به اين که اگر به شما هشدار دادم که آماده مرگ شويد و با اَعمال صالح، بر اجل خود پيشى بگيريد به اين دليل است که فاصله ميان شما، و بهشت ودوزخ، بسيار کوتاه است؛ در يک لحظه مرگ فرامى رسد و خود را در ميان بهشت يا دوزخ (به تناسب اعمالتان) مى بينيد.
آن ها که آگاه و بيدارند کوتاهى اين فاصله را به خوبى درک مى کنند و به مقتضاى (إِقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ) آن را ازنظر زمانى، نزديک مى بينند و به مقتضاى (إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدآ * وَ نَرَاهُ قَرِيبآ) آن را ازنظر مکان نيز نزديک مشاهده مى کنند.
بديهى است که اين سخن اشاره به قيامت صغرى است نه قيامتِ کبرى؛ توضيح اين که: انسان ها دو قيامت دارند: 1. قيامت کبرى که تمامى انسان ها از اوّلين تا آخرين، در يک زمان معيّن در صحنه محشر حضور مى يابند و به حساب همه آن ها رسيدگى مى شود، نيکوکاران، مشمولِ عنايات حقّ و برخوردار از بهشت برين مى شوند وبدکاران به کيفر اعمالشان راهى دوزخ مى شوند.
2. قيامت صغرى که با مرگ هرکس فرامى رسد؛ رابطه او با دنيا قطع شده، پرونده اَعمال بسته مى شود و نشانه هاى رحمت، يا عذاب الهى آشکار مى گردد وقبر، باغى از باغ هاى بهشت يا حفره اى از حفره هاى دوزخ مى شود.
همان گونه که در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم: «إِنَّ لِلْقَبْرِ کَلامآ فِي کُلِّ يَوْمٍ يَقُولُ: أَنَا بَيْتُ الْغُرْبَةِ... أَنَا رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النَّارِ؛ قبر، همه روز سخنى دارد و سخنش اين است: من خانه غربتم... من باغى از باغ هاى بهشت، يا حفره اى از حفره هاى آتشم!».
البتّه اين بهشت و دوزخ، بهشت و دوزخ برزخى است نه بهشت و دوزخ قيامتى.
به هر حال، امام (عليه السلام) در اين قسمت از خطبه، از نزديک بودن قيامت و پاداش وکيفر خبر مى دهد هر چند دنياپرستانِ محجوب، آن را دور مى دانند.
سپس در دومين جمله از اين فراز، به نکته مهمى اشاره مى فرمايد که نشان مى دهد مرگ که دريچه بهشت و دوزخ است از آدمى چندان دور نيست هرچند غالب مردم از آن غافل اند؛ مى فرمايد: «مسلّماً مقصدى که گذشتن لحظات، فاصله آن را مى کاهد و عبور ساعت ها، آن فاصله را نابود مى کند، سزاوار است که بسيار کوتاه باشد»؛ (وَ إِنَّ غَايَةً تَنْقُصُهَا اللَّحْظَةُ، وَتَهْدِمُهَا السَّاعَةُ، لَجَدِيرَةٌ بِقِصَرِ الْمُدَّةِ).
منظور از «غايت» در اين جا همان عمر آدمى يا پايان عمر است که لحظه به لحظه از آن کاسته مى شود و گذشت هر ساعتى، بخشى از آن را ويران مى کند؛ چراکه مجموع عمر، ترکيبى از ساعات و لحظه هاست.
اين همان حقيقتى است که در سوره والعصر به آن اشاره شده و مى فرمايد : (إِنَّ آلْإِنْسَانَ لَفِى خُسْرٍ)؛ «هر انسانى گرفتار خسران است (و چه بخواهد يا نخواهد سرمايه عمر را به تدريج از کف مى دهد)».
و نيز همان حقيقتى است که در يکى از کلماتِ قصار مولا (عليه السلام)، به آن اشاره شده است: «نَفَسُ الْمَرْءِ خُطَاهُ إِلَى أَجَلِهِ؛ هر نَفَسى که انسان مى کشد يک گام به مرگ نزديک تر مى شود». چراکه قلب و مغز و اعضاى هر انسانى استعداد معيَّنى براى زيستن دارد که اگر هيچ مانعى بر سر راه او پيدا نشود و هيچ بيمارى اى، عمر او را کوتاه نسازد، لحظه اى فرامى رسد که مانند شمعى که موادّ قابل اشتعالش پايان گرفته، خاموش مى شود.
راستى عجيب است! اگر به انسانى بگويند که تمام عمرت را با چه چيز حاضرى مبادله کنى؟ مى گويد: با هيچ چيز؛ ولى لحظه ها و ساعات را مفت ورايگان از دست مى دهد، در حالى که مجموعه عمر، چيزى جز ترکيب همان لحظه ها وساعات نيست. در اين جا سزاوار است اشاره به داستان زيبا و گويايى کنيم که يکى از بزرگان فقها، مرحوم محقّق نراقى در کتاب طنزآميز و پندآموز خود به نام طاقديس ـ که تمام آن در لباس شعر است ـ آورده است:
«يک نفر طرّار به دکّان بقّالى رفت و از صاحب دکّان قيمت گردو را سؤال کرد. او در پاسخ گفت: هر هزار گردو ده درهم است. سؤال کرد: قيمت صد عدد چه مقدار است؟ گفت: پيداست، يک درهم؛ سراغ قيمت ده عدد را گرفت، صاحب دکّان گفت: معلوم است، يک دهم درهم؛ سرانجام قيمت يک گردو را سؤال کرد، گفت: قيمتى ندارد. مردِ طرّار گفت: اگر قيمتى ندارد يک عدد به من عطا کن! صاحب دکّان، بى گفت وگو يک عدد گردو به او داد. او برگشت و يکى ديگر تقاضا کرد، باز صاحب دکّان يک گردو به او داد. بار سوم که تقاضاى خود را تکرار کرد، بقّال متوجّه شد؛ گفت: تو کجايى هستى؟ گفت: اهل فلان جا، گفت : اى طرّار حقّه باز! برو ديگرى را فريب ده (مى خواهى سرمايه مرا با اين حيله ونيرنگ از چنگ من درآورى؟ من هرگز فريب تو را نخواهم خورد)».
سپس مى افزايد: «اگر از عمر ما چهل سال باقى مانده باشد، کسى بگويد: اين چهل سال را با چه معامله مى کنى؟ مى گوييم: تمام دنيا را به ما بدهى، قيمت آن نخواهد بود:
گر دهى صد ملک بى تشويش را *** مى فروشم کى حيات خويش را! ولى اين انسان نادان اين عمر عزيز را که از ماه و سال و روز تشکيل يافته به تدريج مفت و رايگان از دست مى دهد:
ليکن اين کودن ببين بى قيل و قال *** مى دهد مفت از کف خود ماه و سال
اى دو صد حيف از چنين گنج نهان *** کان ز دست ما برون شد ناگهان»
امام (عليه السلام) در سومين جمله، همان معنا را با تعبير زيباى ديگر تکميل کرده ومى فرمايد: «آن امر غايبى که گذشتِ شب و روز آن را به پيش مى راند، (اشاره به سرآمدِ زندگى است،) سزاوار است به سرعت فرارسد!»؛ (وَ إِنَّ غَائِبآ يَحْدُوهُ الْجَدِيدَانِ: اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ، لَحَرِىٌّ بِسُرْعَةِ الْأَوْبَةِ).
منظور از «غايب» در اين جا اَجل و سرآمد زندگى است که گويى همچون شتر سريع السّيرى، از آينده به سوى انسان ها در حرکت است، و شب و روز، همچون دو ساربان، براى سرعتِ حرکتِ اين حيوان به خواندن آواز معروف «حُدا» مشغول اند. بديهى است که چنين شترى به سرعت به سوى انسان مى آيد و بر درِ خانه او زانو مى زند.
تعبير به «جديدان» به عنوان کنايه از شب و روز، به اين دليل است که دائمآ نو مى شوند و يکى جانشين ديگرى مى گردد.
و تعبير «أَوْبَه» که به معناى بازگشت است درمورد اجل و سرآمد زندگى؛ از اين نظر است که بنا به تصريح قرآن و دلايل حسّى و يقينى، انسان در آغاز، مادّه بى جانى بيش نبود، سپس لباس حيات بر تن پوشيد، و باز هم به سوى مرگ مى شتابد، و دگر بار در قيامت به فرمان خدا زنده مى شود: (کَيْفَ تَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَکُنْتُمْ أَمْوَاتآ فَأَحْيَاکُمْ ثُمَّ يُمِيتُکُمْ ثُمَّ يُحْيِيکُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ)؛ «چگونه به خدا کفر مى ورزيد، در حالى که شما مردگان (و اجسام بى روحى) بوديد، و او به شما زندگى بخشيد؛ سپس شما را مى ميراند و بار ديگر شما را زنده مى کند، سپس به سوى او بازگردانده مى شويد».
شبيه همين معنا با تعبير بسيار روشنى در کلمات قصار آمده است؛ مى فرمايد: «إِذَا کُنْتَ فِي إِدْبَارٍ وَ الْمَوْتُ فِي إِقْبَالٍ فَمَا أَسْرَعَ الْمُلْتَقى؛ هنگامى که تو در بازگشت (عمر) هستى و مرگ به جلو مى آيد چه زود ملاقات صورت مى گيرد».
جمعى از شارحان نهج البلاغه احتمال داده اند که منظور از «غايب» در جمله امام (عليه السلام) انسان باشد؛ زيرا از وطن اصلى و منزل حقيقى خود که بايد به آن بازگردد، يعنى سراى آخرت دور مانده و غايب شده است، و شب و روز، اين انسان را با سرعت به سوى منزلگاه اصلى مى راند، و به همين دليل به زودى به آن بازمى گردد.
اين تفسير با جمله (إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ) که نشان مى دهد: «ما ازسوى او آمده ايم و به سوى او بازمى گرديم» و با جمله ديگرى از اميرمؤمنان على (عليه السلام) در وصيّت نامه تاريخى اش به امام مجتبى (عليه السلام) که مى فرمايد: «وَاعْلَمْ يَا بُنَىَّ أَنَّ مَنْ کانَتْ مَطِيَّتُهُ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ، فَإِنَّهُ يُسَارُ بِهِ وَ إِنْ کَانَ وَاقِفآ، وَ يَقْطَعُ الْمَسَافَةَ وَ إِنْ کَانَ مُقِيمآ وَادِعآ؛ فرزندم بدان! آن کس که مرکبش شب و روز است، دائمآ در حرکت است هر چند خود را ساکن مى پندارد، و همواره قطع مسافت مى کند گرچه ظاهرآ ايستاده و متوقّف است»، هماهنگ است.
ولى آنچه اين تفسير را ازنظر دور مى کند، اين است که تعبير «غايب» از انسان، نيازمند تکلّف است در حالى که اين تعبير درباره مرگ و سرآمدِ زندگى، بسيار به ذهن نزديک است.
در چهارمين جمله که اين بحث را تکميل مى کند مى فرمايد: «مسافرى که به زودى با سعادت و خوشبختى يا با شقاوت و بدبختى از راه مى رسد بايد بهترين آمادگى را براى استقبال از او داشت»؛ (وَ إِنَّ قَادِمآ يَقْدُمُ بِالْفَوْزِ أَوِ الشِّقْوَةِ لَمُسْتَحِقٌّ لاَِفْضَلِ الْعُدَّةِ).
روشن است که منظور از «قادم» در اين جمله، انسان است که همچون مسافرى از منزلگاهِ دنيا، به سوى سراى جاودان در حرکت است و ره آوردى که با خود دارد، يا سعادت است يا شقاوت. چه بهتر که بهترين زاد و توشه را با خود برگيرد، تا بتواند در آن سرا سعادتمند وارد شود.
درواقع انسان ها همچون مسافرانى هستند که سفر درازى در پيش دارند اگر زاد و توشه خوبى همراه داشته باشند، سلامت خود را در طول سفر حفظ کرده و پرنشاط و باطراوت به مقصد مى رسند، و اگر زاد و توشه بدى با خود داشته باشند بيمار و رنجور و ناتوان و بدبخت، وارد آن سرا مى شوند.
جمعى از شارحان «قادم» را نيز به معناى مرگ و سرآمدِ عمر تفسير کرده اند که يا با پيام سعادت وارد مى شود يا خبر ناگوار شقاوت؛ و طبعآ براى ورود او بايد بهترين آمادگى را داشت.
اين تفسير از آن جهت که هماهنگ با مفهوم جمله قبل (وَ إِنَّ غائِبآ...) است، ترجيح دارد.
منظور از «أَفْضَلُ العُّدَةِ» (برترين آمادگى) همان فراهم ساختن زاد و توشه تقواست که در «قرآن مجيد» به عنوان «خير الزّاد» معرفى شده است: (وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى). به همين دليل، امام (عليه السلام) در آخرين جمله اين فراز، به عنوان يک نتيجه گيرى چنين مى فرمايد: «حال که چنين است در اين جهان، از اين جهان، براى خود زاد و توشه اى برگيريد که فرداى قيامت، خود را با آن حفظ کنيد»؛ (فَتَزَوَّدُوا فِي الدُّنْيَا مِنَ الدُّنْيَا مَا تَحْرُزُونَ بِهِ أَنْفُسَکُمْ غَدآ).
امام (عليه السلام) تعبير بسيار جالبى در اين عبارت دارد، مى فرمايد: در دنيا، از خودِ دنيا، براى آخرت زاد و توشه برگيريد. اشاره به اين که مواهب اين جهان مادّى مى تواند در عالم آخرت که مملوّ از معنويّت است کارساز باشد، آن هم در صورتى ممکن است، که انسان از وجود خود، در دنيا بهره گيرد، و پيش از آن که از جهان چشم بربندد، زاد و توشه لازم را فراهم سازد، و همان گونه که زاد وتوشه مسافر در دنيا، او را از خطرِ گرسنگى و مرگ حفظ مى کند، زاد و توشه تقوا نيز انسان را در قيامت از خطرات محشر و عذاب الهى نگاه مى دارد.
در احاديث اسلامى نيز بر اين معنا تأکيد شده است؛ در حديثى از امام على بن ابى طالب (عليه السلام) تقوا به عنوان حرز مؤمن معرفى شده، مى فرمايد: «اَلتَّقْوَى حِرْزٌ لِمَنْ عَمِلَ بِهَا» و در جايى ديگر، تقوا را به عنوان يک «دژ محکم» و «حصنِ حصين» معرفى فرموده است: «التَّقْوَى حِصْنٌ حَصِينٌ لِمَنْ لَجَأَ إِلَيْهِ» و در جاى ديگر، به عنوان «سپر محکم» توصيف کرده، مى فرمايد: «إِلْجَأُوا إِلَى التَّقْوَى فَإِنَّهُ جُنَّةٌ مَنِيعَةٌ».

* * *