تفسیر بخش دوم

وَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ بِعَيْنِ اللّهِ، وَ مَعَ ابْنِ عَمِّ رَسُولِ اللّهِ [صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ] فَعَاوِدُوا الْکَرَّ، واسْتَحْيُوا مِنَ الْفَرِّ، فَإِنَّهُ عَارٌ فِي الْأَعْقَابِ، وَ نَارٌ يَوْمَ الْحِسَابِ. وَطِيبُوا عَنْ أَنْفُسِکُمْ نَفْسآ، وَامْشُوا إِلَى الْمَوْتِ مَشْيآ سُجُحاً، وَ عَلَيْکُمْ بِهذَا السَّوَادِ الْأَعْظَمِ، وَ الرِّوَاقِ الْمُطَنَّبِ، فَاضْرِبُوا ثَبَجَهُ، فَإِنَّ الشَّيْطَانَ کَامِنٌ فِي کِسْرِهِ، وَ قَدْ قَدَّمَ لِلْوَثْبَةِ يَدآ، وَ أَخَّرَ لِلنُّکُوصِ رِجْلاً. فَصَمْدآ صَمْدآ! حَتَّى يَنْجَلِىَ لَکُمْ عَمُودُ الْحَقِّ (وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ، وَ اللّهُ مَعَکُمْ وَلَنْ يَتِرَکُمْ أَعْمَالَکُمْ).

ترجمه
و بدانيد که شما در پيشگاه خداوند قرار داريد (اعمال شما را مى بيند و در مسير حق از شما حمايت مى کند) و همراه و همگام با پسرعموى پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) هستيد. پى درپى (بر دشمن) حمله کنيد! و از فرار، شرم نماييد! چراکه فرار از جهاد، ننگى است که در نسل هاى آينده شما نيز مى ماند و آتشى است که در روز حساب، دامان شما را مى گيرد! با آغوش باز از شهادت استقبال کنيد و با آرامش به سوى آن گام برداريد. به اين گروهِ انبوه و مرکز تجمّع دشمن وخيمه گاه عظيم (و پرزرق وبرق معاويه) به شدّت حمله بريد و بر قلب آن بتازيد! چراکه شيطان در گوشه و کنار آن پنهان شده است؛ دستى براى حمله به پيش دارد و پايى براى فرار به عقب نهاده است. محکم بايستيد و مقاومت کنيد! تا حق بر شما آشکار گردد «و شما برتريد، خدا با شماست و از اَعمال نيکتان چيزى نمى کاهد (بلکه به عالى ترين وجه آن را پاداش مى دهد)».
شرح و تفسیر
محکم بايستيد و مقاومت کنيد!
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه، به تقويت روحيه سربازان خود پرداخته ودستورات جديدى را در خصوص جنگ صفّين براى نابودى ريشه فساد به آنان مى دهد؛ نخست مى فرمايد: «بدانيد که شما در پيشگاه خداوند قرار داريد (اعمال شما را مى بيند و در مسير حق از شما حمايت مى کند)»؛ (وَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ بِعَيْنِ اللّهِ).
اين احساس که انسان در حضور مولا و آقايش قرار دارد، مولايى که بر هرچيز قادر وتواناست و از همه چيز باخبر است، از يک سو به او توان و قدرت مى بخشد که تنها نيست و از سوى ديگر، توجّه به مسئوليّت ها را بيشتر و قوى تر مى کند.
شبيه اين معنا در داستان حضرت نوح (عليه السلام) آمده است آن جا که خداوند به او دستورِ ساختنِ کشتى نجات مى دهد و مى فرمايد: (وَاصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا)؛ «و(اکنون) در محضر ما و طبق وحى ما کشتى بساز!».
اشاره به اين که: ممکن است دشمنان تو، يا از طريق سُخريّه و يا فشارهاى جسمى و روحى بخواهند در کار تو مانع ايجاد کنند؛ امّا چون در پيشگاه ما ومطابق فرمان ماست، ترس و وحشت و غمى به خود راه نده.
شبيه همين معنا را درباره پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در مقابل انبوه دشمنان سرسخت و سنگدل مى فرمايد: (وَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْيُنِنَا)؛ «در راهِ ابلاغِ حُکم پروردگارت صبر و استقامت کن؛ چراکه تحت مراقبت و محافظت ما هستى».
سپس مى افزايد: «و همراه و همگام با پسرعموى پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) هستيد»؛ (وَمَعَ ابْنِ عَمِّ رَسُولِ اللّهِ). پسرعمويى که برادر و جانشين و وصىّ و همگام و همراه او بود؛ بنابراين، در حقّانيت خود و مسيرى که در پيش داريد کمترين ترديدى به خود راه ندهيد و با دشمنِ ستمگر، با قوّت و قدرت پيکار کنيد! اين در حالى است که دشمنِ شما، فرزندِ دشمنِ شماره يک پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) يعنى «ابوسفيان» است که در باطل بودن ادّعاى او درباره خلافت، جاى هيچ گونه ترديدى نيست!!
تکيه کردن امام (عليه السلام) روى نسبت نزديکش با پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) علاوه بر اين که يک اصل شناخته شده در ميان عقلاست ـ که نزديکان هرکس را آشناترين افراد به مکتب او مى دانند، مگر اين که خلافش ثابت شود ـ مى تواند اشاره به «حديث ثَقَلين» باشد که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مردم را بعد از خود، به پيروى از اهل بيت : در کنار پيروى از قرآن، دعوت کرده است.
سپس در ادامه اين سخن، امام (عليه السلام) دو دستور مهم را ـ که درواقع لازم و ملزوم يکديگرند ـ گوشزد مى کند و مى فرمايد: «پى درپى (بر دشمن) حمله کنيد و از فرار شرم نماييد! چراکه فرار از جهاد، ننگى است که در نسل هاى آينده شما نيز مى ماند و آتشى است که در روز حساب دامان شما را مى گيرد!»؛ (فَعَاوِدُوا الْکَرَّ، وَاسْتَحْيُوا مِنَ الْفَرِّ، فَإِنَّهُ عَارٌ فِي الْأَعْقَابِ، وَ نَارٌ يَوْمَ الْحِسَابِ).
اشاره به اين که اوّلاً: نبايد انتظار داشته باشيد که در يک حمله، شيرازه لشکرِ دشمن از هم بپاشد، بلکه بايد با ضرباتِ پى درپى، دشمن نيرومند خود را ضعيف و ضعيف تر و سپس متلاشى سازيد! و ديگر اين که: هرگز فکر فرار از جهاد را در سر نپرورانيد، که لکّه ننگ آن، نه تنها بر دامان شما مى نشيند که نسل هاى آينده شما نيز از اين عار و ننگ بى نصيب نخواهند بود، و شما را در روز رستاخيز به آتش خشم خداوند، گرفتار مى سازد؛ زيرا مى دانيد که يکى از مهم ترين گناهان کبيره «فرار از زحف» [= فرار از جهاد] است که در قرآن مجيد بارها به آن اشاره شده است. در يک جا، خطاب به همه مؤمنان مى فرمايد: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ کَفَرُواْ زَحْفآ فَلاَ تُوَلُّوهُمُ الاَْدْبَارَ * وَمَن يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفآ لِقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيِّزآ إِلَى فِئَةٍ فَقَدْ بَآءَ بِغَضَبٍ مِّنَ اللّهِ وَ مَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ)؛ «اى کسانى که ايمان آورده ايد! هنگامى که با کافران در ميدان نبرد روبرو مى شويد، به آن ها پشت نکنيد (و فرار ننماييد) و هرکس در آن هنگام به آن ها پشت کند مگر آن که هدفش از کناره گيرى، تجديد نيرو براى حمله (مجدّد) و يا به قصد پيوستن به گروهى (از مجاهدان) باشد. (چنين کسى) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جايگاه او جهنّم است و چه بد جايگاهى است!».
سپس به عنوان تأکيد بيشتر بر امر جهاد، دو دستور ديگر مى دهد که آن ها نيز لازم و ملزوم يکديگرند، مى فرمايد: «با آغوش باز از شهادت استقبال کنيد و با آرامش به سوى آن گام برداريد!»؛ (وَ طِيبُوا عَنْ أَنْفُسِکُمْ نَفْسآ، وَامْشُوا إِلَى الْمَوْتِ مَشْيآ سُجُحآ).
«سُجُح» (بر وزن صُحُف) در اصل به معناى مستقيم است؛ اين واژه به خصوص درمورد راه هاى مستقيم و صاف به کار مى رود و از آن جايى که راه رفتن در اين گونه جادّه ها سهل و آسان است، اين واژه به معناى سهل و آسان نيز استعمال مى شود، در ضرب المثل هاى عرب آمده است: «مَلَکْتَ فَأسْجَحْ؛ چون پيروز شده اى آسان بگير و عفو و گذشت داشته باش!».
در حقيقت، امام (عليه السلام) شهادت را گمشده مطلوبى براى همه اهل ايمان مى شمرد و به آن ها تأکيد مى کند که نه تنها از شهادت نهراسند، بلکه با آغوش باز از آن استقبال کنند؛ جادّه آن را جادّه اى صاف و مستقيم و هموار بشمرند و با آرامش خاطر، به سوى آن حرکت کنند؛ امام (عليه السلام) خود نمونه کاملِ عاشقانِ شيداى شهادت بود و سوگند ياد مى کرد که «علاقه فرزند ابوطالب به مرگ و شهادت در راه خدا، بيش از علاقه طفل شيرخوار، به پستان مادر است!».
سپس امام (عليه السلام) بعد از ذکر اين مقدّمات به سراغ نتيجه نهايى مى رود و به مرکز تجمّع سپاه شام و همچنين خيمه عظيم معاويه و ياران نزديکش اشاره کرده، به اصحاب خود دستور مى دهد: «به اين گروه کثير و مرکز تجمّع و خيمه گاه عظيم (و پرزرق وبرق معاويه) به شدّت حمله بريد و بر قلب آن بتازيد!»؛ (وَعَلَيْکُمْ بِهذَا السَّوَادِ الْأَعْظَمِ، وَ الرِّوَاقِ الْمُطَنَّبِ، فَاضْرِبُوا ثَبَجَهُ).
بديهى است که اگر حمله از گوشه و کنار و با ترس و احتياط شروع شود، دشمن جسور مى گردد؛ و به عکس، اگر حمله برق آسايى به قلب سپاه دشمن و مرکز فرماندهى آن بشود، روحيه آن ها را درهم مى شکند و نشانه روشنى بر قدرت وعظمت حمله، خواهد بود. امام (عليه السلام) از همين نکته روانى استفاده کرده، دستور حمله را به قلب سپاه دشمن و مرکز فرماندهى آن صادر مى کند.
«سواد اعظم» (سياهى بزرگ) کنايه از گروه عظيمى است که در يک جا جمع مى شود و از فاصله دور، به صورت سياهى عظيمى خودنمايى مى کند و در اين جا اشاره به مرکز تجمّع لشکر معاويه است.
«رِواق» (بر وزن کتاب) به معناى ايوان يا اتاق هايى است که در قسمت جلوى ساختمان قرار دارد و در اين جا اشاره به خيمه بزرگى است که براى معاويه زده بودند و «مُطَنَّبْ» به معناى چيزى است که آن را با طناب ها محکم بسته اند. «ثَبَج» بر وزن «سبد» به معناى وسط و بخش عظيم چيزى است و جمله «فَاضْرِبُوا ثَبَجَهُ» تأکيد ديگرى بر لزوم هدف گيرى قلب سپاه و خيمه معاويه است.
سپس امام (عليه السلام) به بيانى مى پردازد که به عنوان دليل براى دستور سابق است؛ مى فرمايد: «چراکه شيطان در گوشه و کنار آن پنهان شده، دستى براى حمله به پيش دارد و پايى براى فرار به عقب نهاده است!»؛ (فَإِنَّ الشَّيْطَانَ کَامِنٌ فِي کِسْرِهِ، وَ قَدْ قَدَّمَ لِلْوَثْبَةِ يَدآ، وَ أَخَّرَ لِلنُّکُوصِ رِجْلاً).
منظور از شيطان در اين جمله، معاويه است که هم افکارش شيطانى بود و هم کارهايش. بعضى از مفسّران نهج البلاغه آن را اشاره به عمرو عاص دانسته اند و گاه گفته مى شود: منظور از شيطان در اين جا ابليس است که براى تحريک معاويه و يارانش در آن لحظات حسّاس، فعّاليت مى کرد.
در حقيقت جمله امام (عليه السلام) ترسيم دقيقى از روحيه معاويه است که از يک سو خود را آماده براى حمله مى کرد و ازسوى ديگر آماده فرار و عقب نشينى بود، تا باد از کدام سو بوزد و حال و هوا چگونه باشد. و اين گونه است روش سياستمداران مادّى؛ آن ها هرگز هدف مقدّسى ندارند که به آن عشق بورزند و تا آخرين نفس وآخرين قطره خون، حاضر براى فداکارى در راه آن باشند و به همين دليل، هرگاه دربرابر گروهى مؤمن و باهدف و از جان گذشته قرار گيرند، گرفتار شکست مى شوند. قرآن مجيد درباره شيطان چنين مى فرمايد: (وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَقَالَ لاَ غَالِبَ لَکُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّى جَارٌ لَّکُمْ فَلَمَّا تَرَآءَتِ الْفِئَتَانِ نَکَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ وَقَالَ إِنِّى بَرِىءٌ مِّنْکُمْ إِنِّى أَرَى مَا لاَتَرَوْنَ إِنِّى أَخَافُ اللّهَ وَ اللّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ)؛ «و (به يادآور) هنگامى را که شيطان اعمال آن ها [= مشرکان] را در نظرشان جلوه داد، وگفت: امروز هيچ کس از مردم بر شما پيروز نمى گردد و من در کنار شما (و پناه دهنده شما) هستم. امّا هنگامى که دو گروه (کافران و مؤمنان) دربرابر يکديگر قرار گرفتند، به عقب برگشت و گفت: من از شما (پيروانم) بيزارم؛ من چيزى مى بينم که شما نمى بينيد، من از خدا مى ترسم، خداوند سخت کيفر است».
نه تنها ابليس چنين برنامه اى دارد، که شياطين انس نيز دنبال همين مکتب اند؛ مردم را به ميدان حوادث مى کشانند و اگر شرايط را نامساعد ديدند آن ها را رها کرده، عقب نشينى مى کنند.
در پايان خطبه مى فرمايد: «محکم بايستيد و مقاومت کنيد! تا حق بر شما آشکار گردد، «و شما برتريد، خدا با شماست و از اعمال نيکتان چيزى نمى کاهد» (بلکه به عالى ترين وجه آن را پاداش مى دهد)»؛ (فَصَمْدآ صَمْدآ! حَتَّى يَنْجَلِىَ لَکُمْ عَمُودُ الْحَقِّ (وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللّهُ مَعَکُم وَ لَنْ يَتِرَکُمْ أَعْمَالَکُمْ)).
درواقع جمله هاى اخير، نتيجه اى است از آنچه امام (عليه السلام) پيش از آن فرموده و اصحاب و يارانش را به سوى آن فراخوانده است. يعنى: اکنون که تعليمات کافى به شما داده شده و فنون جنگ را آموخته ايد و درس استقامت و شهامت و چگونگى حمله بردن به قلب دشمن را فراگرفته ايد، محکم دربرابر دشمن بايستيد، و سخت مقاومت کنيد تا حق پيروز گردد، و باطل چهره در نقاب فراموشى کشد. سپس با تکيه بر آيه 35 سوره محمّد (صلي الله عليه و آله) که وعده پيروزى به همه مسلمانان راستين داده است، با اين سه جمله به آن ها وعده موفقيّت مى دهد. نخست مى فرمايد: «شما برتريد» سپس مى گويد: «خدا با شماست» و سرانجام مى فرمايد: «هر گامى در اين راه برداريد، خداوند چيزى از اعمالتان را هرگز کم نمى کند».
به اين ترتيب مجموعه خطبه، در عين اختصار و کوتاهى جمله ها، درسى گسترده و جامع از جميع جهات به سربازان اسلام ـ نه تنها در عصر امام (عليه السلام) بلکه ـ در هر عصر و زمان مى دهد.
تاريخ مى گويد: اين سخنان و سخنان ديگرى همانند آن، کار خود را کرد و آن گونه که در کتاب صفّين نصر بن مزاحم آمده است: «هنگامى که على (عليه السلام) در اثناى جنگ صفّين ياران خود را براى يک حرکت قاطع و نهايى دعوت کرد، 10 تا 12 هزار نفر دنبال آن حضرت به راه افتادند، در حالى که شمشيرها را بر شانه ها نهاده بودند و چنان حمله اى بر سپاه شام بردند که تمام صفوف آن ها درهم ريخت و خطوط دفاعى آن ها يکى بعد از ديگرى متلاشى شد، تا به خيمه گاه معاويه نزديک شدند. معاويه وحشت کرد، دستور داد اسبش را آماده کنند تا خود را از معرکه نجات دهد؛ مى خواست سوار شود که پشيمان شد (شايد به اين دليل که ديد رسوايى زيادى به بار مى آيد و لشکر به کلّى متلاشى مى شود) لذا فرياد زد و گروهى از وفاداران خود را به حمايت از خويش و دفاع دعوت کرد، تا اين که سرانجام امر، به حيله عمرو بن عاص در بالا بردن قرآن ها بر سر نيزه ها منتهى شد، ساده لوحان لشکر کوفه فريب خوردند و معاويه خود را از مرگ نجات داد».
پاورقی ها
هود، آيه 37.
طور، آيه 48. توجّه داشته باشيد که تفسير فوق بر اين اساس است که «اَعقاب» جمع «عَقَب» بر وزن «نسب» به معناى نسل هاى آينده باشد و اگر آن را جمع «عُقْب» بر وزن «قفل» که به معناى عاقبت کار است، بدانيم مفهوم جمله چنين مى شود: «فرار از جهاد، عاقبت کار شما را ننگين مى سازد» ولى تفسير اوّل مناسب تر است. انفال، آيات 15 و 16. جمله «طيبُوا نفسآ» تعبيرى است که در مواردى که انسان از چيزى با رضايت و طيب خاطر استقبال مى کند به کار مى رود و «نفسآ» در اين گونه موارد، به عنوان «تميز» منصوب است. براى توضيح بيشتر در اين زمينه، به جلد اوّل، ذيل خطبه پنجم، ص 446 ـ 448 مراجعه شود. «کِسْر» بر وزن «مصر» به معناى گوشه پايين خيمه است و شايد اطلاق اين واژه بر اين معنا به دليل چين و شکنى است که در اين قسمت از خيمه پيدا مى شود. «وَثْبه» از ريشه «وَثْب» بر وزن «نصر» در اصل به معناى پيروزى و ظفر است و به معناى پريدن و جستن براى گرفتن چيزى نيز آمده است که تناسب با ريشه اصلى آن دارد. «نُکُوص» به معناى عقب نشينى و بازگشت از انجام کارى است و معمولاً در موارد عقب نشينى از کار خير، به کار مى رود. انفال، آيه 48. «صَمْد» بر وزن «حمد» به دو معنا آمده است: يکى «قصد کردن» و ديگرى «استحکام و صلابت» و بعيد نيست هر دو به يک ريشه برگردد؛ زيرا قصد هنگامى که محکم باشد داراى صلابت خاصّى است و «صَمَد» بروزن «سبب» به معناى کسى است که نيازمندان به سراغ او مى روند و به معناى مکان رفيع و بالا و همچنين موجودى که درون آن خالى نيست، آمده و همه اين ها با ريشه اصلى اين لغت، تناسب دارد و در جمله بالا به معناى ايستادگى و مقاومت و صبر و شکيبايى دربرابر دشمن است. بهج الصباغة (شوشترى)، ج 13، ص 543؛ صفين، ص 403.