تفسیر بخش چهارم

حَتََّى إِذَا تَصَرَّمَتِ آلاُْمُورُ، وَ تَقَضَّتِ الدُّهُورُ، وَأَزِفَ النُّشُورُ، أَخْرَجَهُمْ مِنْ ضَرَائِحِ آلْقُبُورِ، وَ أَوْکَارِ الطُّيُورِ، وَ أَوْجِرَةِ السِّبَاعِ، وَ مَطَارِحِ آلْمَهَالِکِ، سِرَاعآ إِلَى أَمْرِهِ، مُهْطِعِينَ إِلَى مَعَادِهِ، رَعِيلا صُمُوتآ، قِيَامآ صُفُوفآ، يَنْفُذُهُمُ آلْبَصَرُ، وَ يُسْمِعُهُمُ الدَّاعِي، عَلَيْهِمْ لَبُوسُ الِاسْتِکَانَة، وَ ضَرَعُ الِاسْتِسْلَام‏ وَ الذِّلَّةِ. قَدْ ضَلَّتِ الْحِيَلُ، وَ آنْقَطَعَ الْأَمَل‏، وَ هَوَتِ ِ الْأَفْئِدَة کَاظِمَةً، وَ خَشَعَتِ الْأَصْوَاتُ مُهَيْنِمَةً، وَألْجَمَ آلْعَرَقُ، وَعَظُمَ الشَّفَقُ، وَ أُرْعِدَتِ الْأَسْمَاعُ لِزَبْرَةِ الدَّاعِي إِلَى فَصْلِ آلْخِطَابِ، وَ مُقَايَضَةِ آلْجَزَاءِ، وَ نَکَالِ آلْعِقَابِ، وَ نَوَالِ الثَّوَابِ.

ترجمه
اوضاع اين جهان ناپايدار، همچنان ادامه مى يابد و زمان ها پشت سر هم، سپرى مى شود و رستاخيز نزديک مى گردد، در اين هنگام آن ها (انسان ها) را از شکاف قبرها و آشيانه هاى پرندگان و لانه هاى درندگان و ميدان هاى هلاکت خارج مى سازند و با شتاب به سوى فرمان (و دادگاه) پروردگار حرکت مى کنند، در حالى که گردن کشيده اند (و نگران سرنوشت خويش اند و هنگامى که در دادگاه الهى حضور مى يابند) به صورت گروه هاى خاموش، صف به صف مى ايستند، به گونه اى که چشم به خوبى آن ها را مى بيند و صداى دعوت کننده (الهى) به آن ها مى رسد؛ لباس نياز و مسکنت و تسليم و خضوع، بر تن پوشيده اند. راه هاى چاره بسته شده و اميد و آرزو قطع گرديده است. قلب ها از کار افتاده و نفس ها در سينه حبس شده و صداها بسيار ضعيف و کوتاه است. عرق، لجام بر دهان ها زده و وحشتى عظيم، همه را فراگرفته است. گوش ها از صداى رعدآساى دعوت کننده به سوى حسابرسىِ پروردگار، به لرزه درآمده، و همه بايد نتيجه اعمال خود را دريابند: مجازات و کيفر الهى، يا نعمت و ثواب را.
شرح و تفسیر
صحنه هولناک محشر!
در اين بخش از خطبه که به راستى خطبه اى است غرّاء و درخشان و بيدارگر، امام (عليه السلام) بعد از حمد و ثناى الهى و توصيه به تقوا و شرح بى وفايى و بى اعتبارى دنيا، به سراغ معاد مى رود و ترسيمى تکان دهنده از صحنه محشر و حال خلايق در آن روز مى کند، که غافل ترين افراد را بيدار مى سازد و به سوى آن هدف تربيتى که امام (عليه السلام) از اين خطبه دارد، گام به گام نزديک مى کند، به گونه اى که نشان مى دهد اين طبيب روحانى، براى درمان دردمندان، کاملاً حساب شده قدم برداشته و برنامه ريزى مى کند.
نخست مى فرمايد: «اوضاع اين جهانِ ناپايدار، همچنان ادامه مى يابد و زمان ها پشت سر هم، سپرى مى شود و رستاخيز نزديک مى گردد»؛ (حَتَّى إِذَا تَصَرَّمَتِ اَلْأُمُورُ، وَ تَقَضَّتِ الدُّهُورُ، وَ أَزِفَ النُّشُورُ).
اين سه جمله اشاره هاى روشنى به پايان جهان دارد. در نخستين جمله: به گذشت و فناى همه چيز: عمرها، قدرت ها، اموال و ثروت ها و... اشاره مى کند. و در جمله دوم: به پايان گرفتن ماه ها و سال ها و قرن ها، و در جمله سوم: به نتيجه آن، که نزديک شدن رستاخيز و آشکار شدن نشانه هاى آن است.
امام (عليه السلام) به اين که پايان جهان با انقلاب هاى هول انگيزى خواهد بود ـ آن چنان که قرآن مجيد در آيات فراوانى بيان کرده است ـ و دوران برزخ چگونه مى گذرد، اشاره اى ندارد، بلکه مستقيماً به سراغ رستاخيز مردگان و قيام آن ها از قبرها، که قسمت حسّاس مطلب است، مى رود و مى فرمايد: «در اين هنگام آن ها (انسان ها) را از شکاف قبرها و آشيانه هاى پرندگان و لانه هاى درندگان و ميدان هاى هلاکت خارج مى کنند»؛ (أَخْرَجَهُمْ مِنْ ضَرَائِحِ آلْقُبُورِ، وَ أَوْکَار الطُّيُورِ، وَ أَوْجِرَةِ السِّبَاعِ، وَ مَطَارِحِ آلْمَهَالِکِ).
گاه انسان به مرگ طبيعى و در ميان جمع از دنيا مى رود و او را به خاک مى سپارند و گاه ممکن است در بيابانى، تنها چشم از جهان فروبندد و بدن بى جان او طعمه پرندگان شود؛ گاه ممکن است حيوان درنده اى او را بخورد و گاه ممکن است در دريا و صحرا يکّه و تنها دار فانى را وداع کند و بدن او بپوسد و خاک شود و يا در زلزله ها، در زير آوارها از بين برود. امام (عليه السلام) مى فرمايد: خداوند از جايگاه همه آن ها، در هرجا باشند، با خبر است و با فرمان رستاخيز، همه را از جايگاهشان به حرکت درمى آورد و براى حساب و کتاب آماده مى سازد.
امام (عليه السلام) در ضمن، اشاره لطيفى به اين نکته دارد که هيچ کس نمى داند در پايان عمر، چگونه چشم از دنيا فرو مى بندند و قبر واقعى او کجاست و اين خود نکته اى است آموزنده و بيدارگر، و به گفته قرآن کريم: (وَ مَا تَدْرِى نَفْسٌ مَّاذَا تَکْسِبُ غَداً وَ مَا تَدْرِى نَفْسٌ بِأَىِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللهَ عَلِيمٌ خَبِيرُ)؛ «و هيچ کس نمى داند فردا چه به دست مى آورد، و هيچ کس نمى داند در چه سرزمينى مى ميرد. به يقين خداوند (به همه اين امور) دانا و آگاه است». اين سخن مانند بسيارى از آيات قرآن، معاد جسمانى را به طور صريح بيان مى کند؛ چرا که آنچه در قبرها يا آشيانه پرندگان و لانه هاى درندگان قرار دارد، خاک ها و استخوان هاى اين بدن است و گرنه روح پس از جدايى از بدن، جايگاهش قبر نيست. شرح بيشتر را در اين زمينه در بحث نکات خواهيم داد.
ممکن است در اين جا اين سؤال مطرح شود که از بسيارى از آيات قرآن برمى آيد که در پايان دنيا، زمين به کلّى ويران مى شود؛ با اين حال چگونه قبرها به حال خود باقى مى مانند؟ پاسخ اين سؤال نيز در بحث نکات خواهد آمد.
سپس امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن مى افزايد: «با شتاب به سوى فرمان (و دادگاه) پروردگار حرکت مى کنند، در حالى که گردن کشيده اند و نگران سرنوشت خويش اند (و هنگامى که در دادگاه الهى حضور مى يابند) به صورت گروه هاى خاموش، صف به صف مى ايستند، به گونه اى که چشم به خوبى آن ها را مى بيند و صداى دعوت کننده (الهى) به آن ها مى رسد»؛ (سِرَاعآ إِلَى أَمْرِهِ، مُهْطِعِينَ إِلَى مَعَادِهِ، رَعِيلا صُمُوتآ، قِيَامآ صُفُوفآ، يَنْفُذُهُمُ آلْبَصَرُ، وَ يُسْمِعُهُمُ الدَّاعِي).
اين جمله هاى کوتاه و پرمعنا، با آهنگ خاصى که دارد، ترسيمى گويا از وضع بندگان در صحنه محشر است؛ ترسيمى بسيار تکان دهنده و وحشت آفرين!
همين تعبير و تعبيرات مشابهى در قرآن مجيد، درباره حرکت انسان ها در صحنه محشر، وجود دارد، که گاهى تعبير به (سِرَاعاً) شده و گاه تعبير به (يَنْسِلُونَ) که آن نيز به معناى شتابان رفتن است و گاه تعبير به (کَاَنَّهُمْ إلَى نُصُبٍ يُوفِضُونَ) که آن نيز به معناى حرکت سريع است. حرکت آن ها به صورت گروهى و ايستادن آن ها در صحنه محشر در صفوف مختلف، يا به اين دليل است که مردم به تناسب اعمال و رفتارشان از يکديگر جدا مى شوند و هرکس با همانندش، در يک صف قرار مى گيرد و طبعاً سرنوشت مشترکى دارد و يا به اين علت است که هر گروهى که در گورستانى با هم بودند، با هم به حرکت درمى آيند. قرآن مجيد نيز مى فرمايد: (يَوْمَ يُنْفَخُ فِى الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجآ)؛ «روزى که در صور دميده مى شود و شما فوج فوج، (به محشر) مى آييد».
حرکت سريع آن ها، نشانه دستپاچگى و وحشت از سرنوشت است و گردن کشيدن به اين دليل است که هر لحظه در انتظار حادثه اى هستند.
جمله «يَنْفُذُهُمُ الْبَصَرُ...» اشاره به اين است که جمعيّت آن ها با آن که بسيار عظيم است، امّا به گونه اى در عرصه محشر مى ايستند که همه نمايان اند و صدا به گوش همه مى رسد.
سپس به ترسيم ديگرى از وضع خلايق در عرصه محشر پرداخته، مى فرمايد: «لباس نياز و مسکنت و تسليم و خضوع بر تن پوشيده اند، راه هاى چاره بسته شده، و اميد و آرزو قطع گرديده است؛ قلب ها از کار افتاده، و نفس ها در سينه حبس شده و صداها بسيار ضعيف و کوتاه است. عرق، لجام بر دهان ها زده، و وحشتى عظيم، همه را فراگرفته است»؛ (عَلَيْهِمْ لَبُوسُ الِاسْتِکَانَة، وَ ضَرَعُ الِاسْتِسْلَام‏ وَ الذِّلَّةِ. قَدْ ضَلَّتِالْحِيَلُ، وَ آنْقَطَعَ الْأَمَل‏، وَهَوَتِ الْأَفْئِدَة کَاظِمَةً، وَ خَشَعَتِ الْأَصْوَاتُ مُهَيْنِمَةً، وَ ألْجَمَ آلْعَرَقُ، وَ عَظُمَ الشَّفَقُ).

هنگامى که راه بازگشت بسته شود و داور خداوند باشد و تمام اعمال کوچک و بزرگ با دقّت و موشکافى تمام، مورد محاسبه قرار گيرد و جزاى هرکس با قاطعيّت به او داده شود و مجازات هاى دردناک در انتظار بدکاران و آلودگان باشد، بروز و ظهور چنين حالاتى عجيب نيست.
در آيات قرآن مجيد نيز همين اوصاف ديده مى شود و در حقيقت خطبه امام (عليه السلام) برگرفته از آيات است. در يک جا مى فرمايد: «(مُهْطِعِينَ مُقْنِعِى رُؤُوسِهِمْ لايَرْتَدُّ إِلَيْهِمْ طَرْفُهُمْ وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ)؛ «در حالى که (در آن روز) گردن ها را کشيده، سرها را بالا نگه داشته اند،حتّى پلک چشم هايشان (به سبب وحشت) از حرکت بازمى ماند و دل هايشان (فرو مى ريزد و از انديشه و اميد) خالى مى گردد». و در جايى ديگر مى خوانيم: (يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِىَ لا عِوَجَ لَهُ وَ خَشَعَتِ الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمنِ فَلا تَسْمَعُ إِلاَّ هَمْساً)؛ «در آن روز همه از دعوت کننده الهى که هيچ انحرافى ندارد، پيروى مى کنند (و همگى از قبرها برمى خيزند) و همه صداها در برابر (عظمت) خداوند رحمان، خاضع مى شود و جز صداى آهسته، نمى شنوى».
تعبير به «أَلْجَمَ الْعَرَقُ» تعبير گويايى است که از نهايت گرفتارى حاضران محشر، خبر مى دهد؛ وحشت و اضطراب از يک سو، گرماى محشر از سوى ديگر، فشردگى جمعيّت و خستگى مفرط از سوى سوم، چنان دست به دست هم مى دهند که آب بدن ها به عرق تبديل مى شود و از تمام پيکرشان جارى مى گردد؛ چنان از سر و صورتشان عرق جارى است که اطراف دهان را احاطه کرده، به گونه اى که اگر لب بگشايند، دهان پر از عرق خواهد شد. امام (عليه السلام) اين حالت را با تعبير جالب «أَلْجَمَ الْعَرَقُ» (عرق به دهان آن ها لجام زده است!) بيان فرموده است.

سپس امام (عليه السلام) در ادامه اين حالتِ هولناک، مى افزايد: «گوش ها از صداى رعدآساى دعوت کننده به سوى حسابرسىِ پروردگار، به لرزه درآمده و همه بايد نتيجه اعمال خود را دريابند: مجازات و کيفر الهى، يا نعمت و ثواب را»؛ (وَ أُرْعِدَتِ الْأَسْمَاعُ لِزَبْرَةِ الدَّاعِي إِلَى فَصْلِ آلْخِطَابِ، وَ مُقَايَضَةِ آلْجَزَاءِ، وَ نَکَالِ آلْعِقَابِ، وَ نَوَالِ الثَّوَابِ).
در واقع تمام ترس و وحشت، از همين جاست که هيچ کس از سرنوشت خود آگاه نيست و خود را در ميان بهشت و دوزخ، و پاداش و عذاب مى بيند.
خوف و وحشت، از اين جا ناشى مى شود که هيچ کس از ميزان خلوص طاعت هاى خود آگاهى ندارد و از خطاها و لغزش هاى فراموش شده خود باخبر نيست؛ حسابرسى، بسيار دقيق است! و حساب رسان از همه چيز آگاه اند! هيچ راه بازگشتى وجود ندارد و هيچ کس قادر به دفاع از ديگرى نيست. نکته ها
1. دورنمايى از معاد جسمانى
گرچه درباره معاد و جسمانى يا روحانى بودن آن، در ميان جمعى از فلاسفه گفت وگوست، ولى آيات قرآن و روايات اسلامى، هيچ گونه ابهامى در اين امر ندارند که روح و جسم انسان ها در جهان ديگر، بازمى گردد و معاد به صورت جسمانى و روحانى انجام مى گيرد. گروه هاى متعدّدى از آيات قرآن و روايات، گواه اين مدّعاست. از جمله آياتى که تصريح مى کند، مردم در قيامت از قبرها

برمى خيزند؛ بديهى است که آنچه در قبرها موجود است، خاک هايى است که از تنِ انسان ها باقى مانده است.
در اين فراز از خطبه مورد بحث نيز امام (عليه السلام) با صراحت بيشترى از اين موضوع پرده برداشته مى فرمايد: «از گورها و لانه پرندگان و جايگاه درندگان و ميدان هاى جنگ برانگيخته مى شوند».
و در واقع اگر معاد بخواهد به گونه کامل و عادلانه صورت گيرد، بايد چنين باشد، چرا که روح و جسم، در يکديگر تأثير متقابل دارند و تکامل آن ها به هم پيوسته است و هرکدام کنار برود، ديگرى ناقص خواهد بود و اين که مى گويند: «شخصيّت انسان به روح اوست» اشتباه بزرگى است که از پندار استقلال کامل روح، سرچشمه مى گيرد.
اين بحث يک بحث گسترده و دامنه دار است که تنها در اين جا به اشاره اى که کرديم بسنده مى کنيم.


2. شبهه معروف آکل و مأکول
از جمله شبهاتى که بر سر راه معاد جسمانى وجود دارد و نيافتن پاسخ صحيحى براى آن، سبب شده که جمعى به نفى معاد جسمانى برخيزند، شبهه معروف و پيچيده آکل و مأکول است.
مى گويند: اگر فرضاً در زمان قحطى، انسان هايى از گوشت انسان هاى ديگر تغذيه کنند، هنگام «معاد» تکليف بدنى که جزو بدن ديگرى شده است، چه خواهد شد؟ اگر به اوّلى بازگردد، دومى ناقص مى شود و اگر با دومى محشور شود، اوّلى ناقص خواهد شد.

اين شبهه را مى توان به صورت گسترده ترى نيز مطرح ساخت: در شرايط عادى، بدن بسيارى از انسان ها خاک مى شود؛ خاک آن ها ممکن است جذب گياهان و درختان شود و از اين طريق، يا از طريق حيواناتى که از گياهان تغذيه مى کنند و انسان از گوشت آن ها تغذيه مى کند، جذب بدن انسان ها شود؛ باز همان سؤال سابق تکرار مى شود که اين اجزاى معيّن با کدامين بدن محشور مى شود؟
تعبيرى که در خطبه مورد بحث آمده و مى فرمايد: «از لانه پرندگان و جايگاه درندگان و ميدان هاى جنگ محشور مى شوند» نيز مى تواند اين سؤالات را برانگيزد.
پاسخ اين سؤال گرچه بحثى طولانى مى طلبد و در جاى خودش مشروحاً بيان شده، ولى به طور خلاصه چنين است:
آيات و روايات مى گويد: آخرين بدنِ انسان، که تبديل به خاک شده است، روز قيامت بازمى گردد؛ بنابراين اگر آن بدن به هر طريقى جزء ديگرى شده باشد، از او جدا شده و به بدن خود ملحق مى گردد. مشکل ناقص شدن بدن دوم نيز کاملاً قابل حلّ است؛ چراکه بقيّه بدن نموّ مى کند و جاى خالى را پر مى سازد. همان گونه که نظير آن را در دنيا در بسيارى از صدماتى که بر بدن وارد مى شود، مشاهده مى کنيم که سلول هاى اطراف نموّ کرده و جاى خالى را پر مى کنند؛ البتّه در آن زمان اين جايگزينى به صورت وسيع ترى انجام مى شود.
در دنياى امروز که مسئله شبيه سازى، جنبه عينى به خود گرفته و با پرورش يک سلول از بدن يک موجود زنده، شبيه او به وجود مى آيد، حلّ اين گونه مسائل، بسيار ساده و آسان است و شبهه آکل و مأکول نمى تواند سدّ راه معاد جسمانى شود. 3. چگونه مردگان از قبرها خارج مى شوند؟
در اين جا سؤالى مطرح است و آن اين که اگر زمين و آسمان ها در آستانه قيامت به کلّى دگرگون مى شوند و همه چيز به هم مى ريزد، چگونه قبرها محفوظ مى مانند تا مردگان از قبورشان محشور شوند؟
در پاسخ اين سؤال مى توان گفت: آنچه در زمين رُخ مى دهد، طبق آيات قرآن زلزله عظيمى است (إِنّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَىْءٌ عَظَيِمٌ) و هيچ مانعى ندارد که قبور مردگان زير آوارهاى اين زلزله عظيم باقى بمانند. و همچنين اگر در مواردى بدن بعضى از انسان ها طعمه درندگان بيابان، يا مرغان هوا شده است و آن ها نيز پس از مردن مبدّل به خاک گرديده اند، آن ها و لانه هايشان پس از آن زلزله عظيم، در زير آوارها باقى مى مانند و انسان ها در قيامت از آن برمى خيزند. و به تعبير ديگر: جهان ويران مى شود نه اين که نابود شود! طبعآ خاک هاى انسان ها در اين ويرانى باقى مى مانند.
پاورقی ها
«أَزِفَ» از ريشه «اَزَف» بر وزن «شرف» به معناى نزديک شدن است.
«ضَرائح» جمع «ضريح» به معناى قبر، يا شکافى است که در وسط قبر داده مى شود. «اَوْکار» جمع «وَکْر» بر وزن «مکر» به معناى لانه پرندگان است. «اَوجره» جمع «وجار» به معناى حفره هايى است که بر اثر سيل، در درّه ها پيدا مى شود و به لانه درندگان نيز اطلاق مى گردد. «مَطارح» جمع «مطرح» به معناى محلّى است که چيزى در آن مى افکنند. لقمان، آيه 34. «مُهطِعين» از ريشه «هطع» بر وزن «منع» به معناى روى آوردن سريع توأم با ترس است. «رَعيل» به معناى گروهى از سواران يا پيادگان يا پرندگان است. معارج، آيه 43. يس، آيه 51. معارج، آيه 43. نبأ، آيه 18. «ضَرَع» بر وزن «طمع» به معناى ضعف و خضوع و ذلّت و درماندگى است. «مُهَيْنِمَه» از ريشه «هَيْنَمه» به معناى صداى آهسته است. «شَفَق» در اصل به معناى آميخته شدن نور روز، با تاريکى شب است؛ به همين سبب در مورد توجّه آميخته با ترس نسبت به چيزى، اطلاق مى شود و گاه نيز صرفاً به معناى ترس مى آيد. ابراهيم، آيه 43. طه، آيه 108. «زَبره» به معناى صداى شديد توأم با آمريّت است. «مُقايضه» از ريشه «قيض» بر وزن «فيض» به معناى مبادله کردنِ چيزى، با چيزى است و از آن جا که جزاى اعمال در برابر عمل انسان ها قرار مى گيرد، در عبارت بالا تعبير به «مقايضه» شده است. «نَکال» به معناى مجازات و عقوبت است. «نوال» به معناى عطاست. در بحث گذشته، به آيات مربوط به اين قسمت اشاره شد. شرح بيشتر اين بحث را در پيام قرآن، ج 5، ص 307-353 مطالعه فرماييد. شرح مبسوط اين موضوع را در پيام قرآن، ج 5، ص 271 ـ 279 مطالعه فرماييد. حج، آيه 1.