تفسیر بخش هجدهم

الْآنََ عِبَادَ اللَّهِ وَ الْخِنَاقُ مُهْمَلٌ، وَ الرُّوحُ مُرْسَلٌ، فِي فَيْنَةِ الْإِرْشَادِ، وَ رَاحَةِ الْأَجْسَادِ، وَ بَاحَةِ الِاحْتِشَادِ، وَ مَهَلِ الْبَقِيَّةِ، وَ أُنُفِ الْمَشِيَّةِ وَ إِنْظَارِ التَّوْبَةِ، وَ انْفِسَاحِ الْحَوْبَةِ، قَبْلَ الضَّنْکِ وَ الْمَضِيقِ، وَ الرَّوْعِ وَ الزُّهُوقِ، وَ قَبْلَ قُدُومِ الْغَائِبِ الْمُنْتَظَرِ، وَ إِخْذَةِ الْعَزِيزِ الْمُقْتَدِر.

ترجمه
اى بندگان خدا! هم اکنون که ريسمان مرگ بر گلوى شما نيفتاده و روح (براى به دست آوردن کمالات) آزاد است و بدن ها راحت، مى توانيد با کمک يکديگر مشکلات را حل کنيد و هنوز مهلتى داريد و فرصت براى تصميم گرفتن باقى است و راه توبه و بازگشت از گناه باز است (از اين فرصت هاى گران بها استفاده کنيد!) پيش از آن که در سختى و تنگنا و ترس و نابودى قرار گيريد و پيش از فرارسيدن مرگى که در انتظار است و قبل از آن که دست قدرتِ خداوندِ قوىّ مقتدر، شما را بگيرد (آرى پيش از همه اين ها، فرصت را مغتنم بشمريد و زاد و توشه برگيريد).
شرح و تفسیر
آخرين سخن!
امام (عليه السلام) در آخرين بخش از خطبه، بار ديگر همه بندگان خدا را مخاطب ساخته و با جمله هاى کوتاه و زيبا و پرمعنا، درباره از دست ندادن فرصت ها پيش از پايان گرفتن زندگى، هشدار مى دهد و مى فرمايد: «اى بندگان خدا! هم اکنون که ريسمان مرگ بر گلوى شما نيفتاده و روح (براى به دست آوردن کمالات) آزاد است، و بدن ها راحت، مى توانيد با کمک يکديگر مشکلات را حل کنيد، و هنوز مهلتى داريد، و فرصت براى تصميم گرفتن باقى است و راه توبه و بازگشت از گناه باز است (از اين فرصت هاى گران بها استفاده کنيد) پيش از آن که در سختى و تنگنا و ترس و نابودى قرار گيريد و پيش از فرارسيدن مرگى که در انتظار است و قبل از آن که دست قدرتِ خداوندِ قوىّ مقتدر، شما را بگيرد (آرى، پيش از همه اين ها فرصت را مغتنم بدانيد و زاد و توشه برگيريد)»؛ (اَلاْنَ عِبَادَاللهِ وَ آلْخِنَاقُ مُهْمَلٌ، وَ الرُّوحُ مُرْسَلٌ، فِي فَيْنَةِ لْإِرْشَادِ،، وَ رَاحَةِ الْأَجْسَادِ، وَ بَاحَةِ الِاحْتِشَادِ، وَ مَهَلِ الْبَقِيَّةِ، وَ أُنُفِ آلْمَشِيَّةِ، وَ إِنْظَارِ التَّوْبَةِ، وَ انْفِسَاحِ الْحَوْبَةِ، قَبْلَ الضَّنْکِ{6} وَ الْمَضِيقِ، وَ الرَّوْعِ وَ الزُّهُوقِ{7}، وَ قَبْلَ قُدُومِ آلْغَائِبِ آلْمُنْتَظَرِ، وَ إِخْذَةِ الْعَزِيزِ الْمُقْتَدِرِ).
آنچه امام (عليه السلام) در اين جمله ها فرمود، ابعاد مختلف فرصت هايى است که انسان در دست دارد: باقى بودن عمر، آرامش روح، راحتى جسم، امکان کسب کمالات، امکان اجتماع و مشورت، بقاى فرصت براى تصميم گيرى، توانايى بر توبه و بازگشت از گناه. هر يک از اين ها بخشى از فرصت هاى عظيم و گران بهاى آدمى را تشکيل مى دهد که با وجود آن، همه کار مى توان کرد و هر خير و سعادتى قابل اکتساب است؛ در حالى که يک روز که شايد فردا باشد همه اين ها از دست مى رود و تمام سرمايه هاى سعادت انسان، نابود مى گردد و چه غافل اند کسانى که به اين واقعيت ها توجّه ندارند و همچون گوسفندان، در اين چراگاهِ زندگى به لذّات زودگذر سرگرم اند و از گرگ اجل، که يکايک از اين گله مى برد، بى خبرند و آسوده مى چرند.
مرحوم سيّد رضى، در پايان اين خطبه در چند جمله کوتاه و بسيار پرمعنا چنين مى گويد: «وَ فِي الْخَبَرِ: أَنّهُ لَمَّا خَطَبَ بِهذِهِ الْخُطْبَةِ إِقْشَعَرَّتْ لَهَا الْجُلُودُ، وَ بَکَتِ الْعُيُونَ، وَ رَجَفَتِ الْقُلُوبُ وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُسَمِّي هذِهِ الْخُطْبَةَ: «الْغرَّاءَ»؛ در خبر آمده است هنگامى که امام (عليه السلام) اين خطبه را ايراد فرمود، بدن ها به لرزه درآمد و اشک ها سرازير و دل ها ترسان شد و بعضى از مردم اين خطبه را (به دليل فصاحت و بلاغت عجيبش) خطبه «غرّاء» (درخشان) ناميده اند».
به راستى، همان گونه که مرحوم سيّدرضى در اين روايت آورده است، اين خطبه از خطبه هاى عجيب و تکان دهنده است که مى تواند غافل ترين افراد را تکان دهد و از خواب غفلت بيدار کند. فصاحتش بى نظير و بلاغتش بى مانند است و اگر در نهج البلاغه جز اين خطبه نبود، براى پى بردن به مقام و عظمت على (عليه السلام) و گرفتن بهترين پند و اندرزها و عالى ترين درس اخلاق و خودسازى کافى بود.
امام (عليه السلام) در اين خطبه با مهارت عجيبى به سراغ تمام امورى رفته که بيدارکننده و غفلت زداست و اين هدف بزرگ را از ابعاد مختلف دنبال کرده است؛ خطبه اى که انسان هرگز از خواندن آن سير نمى شود و با گذشت زمان، کهنه نخواهد شد.
ابن ابى الحديد نيز در پايان اين خطبه چنين مى گويد: «بدان! ما هيچ شکى در اين مسئله نداريم که على (عليه السلام) از جمله فصيح ترين کسانى بود که در تمام طول تاريخ به لغت عرب سخن گفته اند (البتّه بعد از کلام خدا و کلام رسول خدا (صلي الله عليه و آله)) و اين به دليل آن است که امتياز سخنران و نويسنده در سخنرانى و نوشته هايش بر دو پايه استوار است: مفردات الفاظ، و ترکيب بندى جمله ها؛ امّا مفردات: بايد سهل، ساده، روان، مأنوس و خالى از هر نوع پيچيدگى باشد و الفاظ اميرمؤمنان على (عليه السلام) عمومآ چنين است و امّا ترکيب بندى جمله ها: بايد محتوايش زيبا باشد و به سرعت فهميده شود و از ويژگى هايى که به سبب آن، بعضى از سخنان بر بعضى ديگر ترجيح دارند، برخوردار باشد و اين ويژگى ها همان هايى است که علماى «بديع» از آن ها تحت عنوان: «مقابله»، «مطابقه»، «حسن تقسيم»، «بازگرداندن پايان سخن، به آغاز آن»، «ترصيع»، «تسهيم»، «توشيح»، «مماثلت»، «استعاره»، «استعمال مجاز لطيف»، «موازنه»، «تکافؤ»، «تسميط» و«مشاکله» نام برده اند (اين ها اصطلاحات مخصوصى است که علماى علم بديع، براى زيبايى و فصاحت و بلاغت جمله ها، ذکر کرده اند).
بى شک، تمام اين ويژگى ها در خطبه ها و نامه هاى على (عليه السلام) موجود است و در سطح کلام آن حضرت، گسترده شده است. و اين زيبايى کاملِ مفردات، و ترکيب بندى جمله ها را تنها در کلام على (عليه السلام) مى توان يافت و در کلام هيچ شخص ديگرى، به اين صورت کامل مشاهده نمى شود... به همين دليل، آن حضرت در سخن خويش شگفتى ها و عجايبى آفريده و بايد امام و پيشواى مردم در اين امر باشد؛ چرا که ابتکاراتى آورده که از هيچ کس قبل از او شنيده نشده است و جالب اين که (در بسيارى از اوقات) اين سخنان را به صورت ارتجالى (بدون هيچ گونه سابقه ذهنى و بالبداهه) بيان مى فرمود، آن جا که طبع آن حضرت به هيجان مى آمد و بدون هيچ گونه مطالعه قبلى، اين سخنان عميق را ايراد مى فرمود؛ راستى عجيب است! راستى عجيب است!!».
پاورقی ها
«خِناق» از ريشه «خَنْق» بر وزن «سنگ» به معناى خفه کردن آمده است و «خِناق» به معناى طنابى است که با آن خفه مى کنند و «ضيق خناق» (تنگى طنابى که بر گلوست) کنايه از تنگنا و گرفتارى شديد است.
«فَيْنه» بر وزن «ضربه» به معناى زمان و وقت است. «بَاحه» از ريشه «بَوْح» بر وزن «قول» به معناى ظهور و اشتهار گرفته شده است و «باحه» به معناى صحن و سراى خانه و آب فراوان و نخل بسيار است و اين تعبير به دليل ظهور و بروز آن هاست و در جمله بالا به همان معناى اوّل، يعنى «صحن و سرا» است. «اِحْتشاد» به معناى اجتماع براى انجام کار مشترک است. «حَوْبه» بر وزن «توبه» در اصل به معناى احتياج و نيازى است که انسان را به گناه مى کشاند و به همين دليل، در قرآن مجيد و استعمالات ديگر به معناى گناه آمده است. «ضَنْک» به معناى سختى و تنگى است و «معيشت ضنک» به معناى زندگى توأم با سختى هاست. «زُهُوق» بر وزن «حقوق» به معناى نابود شدن و از بين رفتن است. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 6، ص 278.