تفسیر بخش اول

عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَيْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ، فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ، وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ؛ فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَى فِي قَلْبِهِ، وَ أَعَدَّ الْقِرَى لِيَوْمِهِ النَّازِلِ بِهِ، فَقَرَّبَ عَلَى نَفْسِهِ الْبَعِيدَ، وَ هَوَّنَ الشَّدِيدَ. نَظَرَ فَأَبْصَرَ [فأَقصر]، وَ ذَکَرَ فَاسْتَکْثَرَ، وَ ارْتَوَى مِنْ عَذْبٍ فُرَاتٍ سُهِّلَتْ لَهُ مَوَارِدُهُ، فَشَرِبَ نَهَلًا، وَ سَلَکَ سَبِيلًا جَدَداً. قَدْ خَلَعَ سَرَابِيلَ الشَّهَوَاتِ، وَ تَخَلَّى مِنَ الْهُمُومِ، إِلَّا هَمّاً وَاحِداً انْفَرَدَ بِهِ، فَخَرَجَ مِنْ صِفَةِ الْعَمَى، وَ مُشَارَکَةِ أَهْلِ الْهَوَى، وَ صَارَ مِنْ مَفَاتِيحِ أَبْوَابِ الْهُدَى، وَ مَغَالِيقِ أَبْوَابِ الرَّدَى. قَدْ أَبْصَرَ طَرِيقَهُ، وَ سَلَکَ سَبِيلَهُ، وَ عَرَفَ مَنَارَهُ، وَ قَطَعَ غِمَارَهُ، وَ اسْتَمْسَکَ مِنَ الْعُرَى بِأَوْثَقِهَا، وَ مِنَ الْحِبَالِ بِأَمْتَنِهَا، فَهُوَ مِنَ الْيَقِينِ عَلَى مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْسِ.

ترجمه
اى بندگان خدا! از محبوب ترين بندگان نزد خداوند، کسى است که خدا او را در راه پيروزى بر (هوس هاى سرکش) نفسش يارى کرده است؛ از اين رو حزن و اندوه را شعار [=لباس زيرين] و ترس از خدا را جلباب [= لباس رويين] خود قرار داده است. در نتيجه، چراغ هدايت، در قلبش روشن شده و وسيله پذيرايى روزى را که در پيش دارد (روز مرگ و رستاخيز)، براى خود فراهم ساخته است.
او، دور را براى خود نزديک و سختى را آسان کرده است (با ديده حق بين) نگاه کرده و (حقايق هستى و عظمت پروردگار را) ديده است؛ به ياد خدا بوده وبه همين دليل، اعمال نيک فراوان به جا آورده است. از آب گوارايى که به آسانى (با امدادهاى الهى) در اختيارش قرار گرفته، سيراب گشته و يک باره آن را سرکشيده است و راه هموار و مستقيمى را (که خدا به او نشان داده) پيموده است. جامه شهوات را از تن برون کرده و از تمام همّوغم ها ـ جز يک اندوه ـ خود را تهى ساخته و تنها به آن مى انديشد (همّ و غم او، تنها وصال محبوب و قرب پروردگار است).
اين زهد و اخلاص، او را از نابينايى ها رهايى بخشيده و از زمره هوى پرستان خارج ساخته است؛ (بدين سبب) کليد درهاى هدايت و قفل درهاى ضلالت گرديده است. راه هدايت را با بصيرت دريافته و در آن گام نهاده و نشانه هاى اين راه را به خوبى شناخته و از امواج متلاطم شهوات، گذشته است. از ميان دستگيره هاى هدايت، به مطمئن ترين آن ها چنگ زده و از رشته ها(ى نجات) به محکم ترين آن ها متمسّک شده است؛ به همين دليل، در مقام يقين به آن جا رسيده که (حقايق را) همانند نور آفتاب مى بيند.
شرح و تفسیر
محبوب ترين بندگان خدا
امام (عليه السلام) در آغاز اين خطبه ـ همان گونه که در گذشته نيز اشاره شد ـ صفات اولياءاللّه و پرهيزکاران و سالکان الى اللّه را به عالى ترين وجه توصيف کرده است؛ به گونه اى که ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه خود مى گويد: «اصحاب طريقت و حقيقت، علم و دانش را از اين خطبه امام (عليه السلام) گرفته اند که حال عارف کامل را در آن بيان فرموده است».
بعضى معتقدند که امام (عليه السلام) در واقع خود را در اين بخش از خطبه معرّفى فرموده؛ چرا که اين صفات والا، جز در امثال او پيدا نمى شود. ولى بهتر است گفته شود که بيان امام (عليه السلام) شرح حال و تبيين صفات کلّى از عارفان کامل و رهروان راستين راه حقّ است، که او و همسرش و فرزندان معصومش (عليهم السلام)، بعد از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بارزترين مصداق آن هستند.
به راستى دقّت در اين بخش از خطبه، نشان مى دهد که امام (عليه السلام) هيچ نکته مهمّى را در تبيين حال اين انسان هاى کامل، فروگذار نفرموده است و جالب اين که حدود «چهل صفت» از صفات آن ها را در اين بيان فشرده، ذکر فرموده است.
نخست، روى سخن را به همه رهروان اين راه کرده، مى فرمايد: «اى بندگان خدا! از محبوب ترين بندگان نزد خداوند کسى است که خدا او را در راه پيروزى بر (هوس هاى سرکش) نفسش يارى کرده است»؛ (عِبَادَاللَّهِ! إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللّهِ إِلَيْهِ عَبْدآ أَعَانَهُ اللّهُ عَلَى نَفْسِهِ).
اين جمله که در آغاز اين کلام مهمّ آمده، اشاره به اين نکته دقيق است که پيمودن اين راه جز به يارى خدا براى هيچ کس ممکن نيست؛ چرا که خطرات و پرتگاه ها، آن قدر زياد است که آدمى با نيروى محدود خويش، نمى تواند از اين راه به سلامت بگذرد؛ جز اين که توکّل بر خدا کند و خود را به او بسپارد و از درياى بى کران لطف و قدرتش کمک بگيرد. همان گونه که قرآن با صراحت مى گويد: (وَ لَوْلا فَضْلُ اللّهِ عَلَيْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ مَا زَکَى مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدآ)؛ «و اگر فضل و رحمت الهى شامل حال شما نبود، هرگز احدى از شما پاک نمى شد».
ناگفته پيداست که هدايت ها و حمايت ها و اعانت هاى الهى بى حساب نيست؛ بايد سر تا پا تسليم شد و با قلبى مملوّ از عشقِ به پروردگار، به در خانه او رفت.
سپس امام (عليه السلام) به بيان نتيجه اين اعانت الهى پرداخته، مى افزايد: «ازاين رو، حزن و اندوه را شعار [= لباس زيرين] و ترس از خدا را جلباب [= لباس رويين] خود قرار داده است»؛ (فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ، وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ).
«اِسْتَشْعَرَ» از ريشه «شِعار» به معناى «لباس زيرين» است و قرار دادن حزن و اندوه، به منزله لباس زيرين، به اين معناست که اين گونه افراد باايمان، در درون خويش، از ايّام گذشته عمر که تلاش و کوشش کافى در راه اطاعت معبود نکرده اند، اندوهگين اند؛ اندوهى سازنده که آن ها را به حرکتى جبران کننده در آينده وامى دارد.
«تَجَلْبَبَ» از ريشه «جِلباب» به معناى «چادر» يا «لباس رويين» است و اين که خوف و ترس را به منزله لباس رويين قرار داده، اشاره به اين است که اين افراد مخلص و مؤمن، پيوسته مراقب خويش اند و از اين بيم دارند که لغزش هايى از آن ها سرزند، يا اعمالى انجام دهند که نام آن ها را از طومار مخلصان و سُعدا حذف کند.
اين احتمال نيز وجود دارد که غم و اندوهشان براى فراق محبوب، و ترسشان از عدم وصال باشد.
سپس امام (عليه السلام) به نتيجه آن حزن و خوف سازنده پرداخته، مى فرمايد: «در نتيجه، چراغ هدايت در قلبش روشن شده و وسيله پذيرايى روزى را که در پيش دارد (روز مرگ و رستاخيز) براى خود فراهم ساخته است»؛ (فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَى فِي قَلْبِهِ، وَ أَعَدَّ الْقِرَى لِيَوْمِهِ النَّازِلِ بِهِ).
روشن شدن چراغ هدايت، اشاره به تابش انوار معارف الهيّه بر آينه قلب آن هاست، که به مصداق: (وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ يُعَلِّمُکُمُ اللّهُ)؛ «از (مخالفتِ فرمان) خدا بپرهيزيد و خداوند به شما تعليم مى دهد»، نتيجه تقوا و اخلاص است.
تعبير به «قِرى» که به معناى «وسيله پذيرايى از ميهمان» است، نشان مى دهد که روز مرگ، يا روز رستاخيز، که از هولناک ترين روزهاست، براى آنان به اندازه اى دلپذير است که همچون روزى است که ميهمان شايسته اى در سراى ميزبان کريمى وارد مى شود. گويى مقام آن ها همچون مقام شهداست که ميهمان خدا هستند و از خوان احسان او، روزى مى گيرند؛ (بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ).
سپس به صفات ديگرى از اين بنده محبوب الهى اشاره کرده، مى افزايد: «او دور را براى خود نزديک و سختى را آسان کرده است»؛ (فَقَرَّبَ عَلَى نَفْسِهِ الْبَعِيدَ، وَ هَوَّنَ الشَّدِيدَ).
اشاره به اين که، پايان عمر و قيامت را که بسيارى دور مى پندارند، نزديک مى بيند و به همين دليل، تحمّل شدايد و سختى هاى اطاعت و ترک گناه در اين راه براى او آسان مى شود.
در ادامه اين سخن، به پنج نکته ديگر، که هر کدام حاوى وصفى از اوصاف اين بندگان مخلص و عارف است اشاره کرده، مى فرمايد: «(با ديده حق بين) نگاه کرده و (حقايق هستى و عظمت پروردگار را) ديده است. به ياد خدا بوده و به همين دليل، اعمال نيک فراوان به جا آورده است، از آب گوارايى که به آسانى (با امدادهاى الهى) در اختيارش قرار گرفته، سيراب گشته و يک باره آن را سرکشيده است، و راه هموار و مستقيمى را (که خدا به او نشان داده) پيموده است»؛ (نَظَرَ فَأَبْصَرَ، وَ ذَکَرَ فَاسْتَکْثَرَ، وَ ارْتَوَى مِنْ عَذْبٍ فُرَاتٍ سُهِّلَتْ لَهُ مَوَارِدُهُ، فَشَرِبَ نَهَلاً، وَ سَلَکَ سَبِيلاً جَدَدآ). در اين جمله هاى کوتاه و پر معنا از يک سو، اشاره به اهميّت تفکّر و نظر در جهان هستى و مسائل زندگى مى کند که سبب بصيرت کامل و معرفة اللّه مى شود و از سوى ديگر، اشاره به تداوم ياد خدا مى فرمايد، که سبب احياى قلوب و آرامش دل هاست: (أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ) سپس اشاره به سيراب شدن
از سرچشمه وحى و کلمات پربار معصومين(عليهم السلام) مى کند که به لطف الهى در اختيار بندگان قرار گرفته و اولياءاللّه، بى دغدغه و بدون ترديد از اين شراب طهور، سيراب مى شوند و لاجرعه آن را سر مى کشند و سرانجام در جادّه اى که مستقيم و استوار است، گام مى نهند و به سوى قرب الهى و معرفت محبوب پيش مى روند و «در مکتب حقايق و پيش اديب عشق» همچنان درس مى آموزند «تا کيمياى سعادت را بيابند و زر شوند» و به گفته شاعر:
وجه خدا اگر شودت منظر نظر *** زين پس شکى نماند که صاحب نظر شوى!
گر نور عشق حقّ به دل و جانت اوفتد *** باللّه کز آفتاب فلک خوب تر شوى!
سپس امام (عليه السلام) در شش وصف ديگر، به برنامه هاى خودسازى اين بندگان مخلص پرداخته و نتايج درخشان آن را نيز شرح مى دهد، مى فرمايد: «جامه شهوات را از تن برون کرده و از تمام همّ و غم ها ـ جز يک اندوه ـ خود را تهى ساخته و تنها به آن مى انديشد (همّ و غم او تنها وصال محبوب و قرب پروردگار است) اين زهد و اخلاص، او را از نابينايى ها رهايى بخشيده و از زمره هوى پرستان خارج ساخته است؛ (بدين سبب) کليد درهاى هدايت و قفل درهاى ضلالت گرديده است»؛ (قَدْ خَلَعَ سَرَابِيلَ الشَّهَوَاتِ، وَ تَخَلَّى مِنَ الْهُمُومِ إِلاَّ هَمًّا وَاحِدآ انْفَرَدَ بِهِ، فَخَرَجَ مِنْ صِفَةِ الْعَمَى، وَ مُشَارِکَةِ أَهْلِ الْهَوَى، وَ صَارَ مِنْ مَفَاتِيحِ أَبْوَابِ الْهُدَى، وَ مَغَالِيقِ أَبْوَابِ الرَّدَى).
آرى، رها کردن شهوات و دل مشغولى ها و چشم دوختن به آن نقطه واحدى که مبدأ عالم هستى است، سبب بينايى چشم جان انسان مى گردد و نه تنها رهرو راه حقّ مى شود، بلکه رهبر ديگران مى گردد؛ لطف الهى، کليد درهاى هدايت را در دست او مى نهد تا آن ها را باز کند و قفل درهاى جهنّم را به او مى سپارد، تا آن ها را ببندد.
در ادامه اين سخن، باز به شش وصف ديگر، که اوصاف پيشين را تکميل مى کند اشاره مى فرمايد و مى گويد: «راه هدايت را با بصيرت دريافته، و در آن گام نهاده و نشانه هاى اين راه را به خوبى شناخته، و از امواج متلاطم شهوات گذشته است و از ميان دستگيره هاى هدايت، به مطمئن ترين آن ها چنگ زده و از رشته ها(ى نجات) به محکم ترين آن ها متمسّک شده است؛ به همين دليل، در مقام يقين به آن جا رسيده که (حقايق را) همانند نور آفتاب مى بيند»؛ (قَدْ أَبْصَرَ طَرِيقَهُ، وَ سَلَکَ سَبِيلَهُ، وَ عَرَفَ مَنَارَهُ، و قَطَعَ غِمَارَهُ، وَ اسْتَمْسَکَ مِنَ الْعُرَى بِأَوْثَقِهَا، وَ مِنَ الْحِبَالِ بِأَمْتَنِهَا، فَهُوَ مِنَ الْيَقينِ عَلَى مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْسِ). در واقع در صفات پيشين بيشتر روى جنبه هاى عملى تکيه شده بود و در اين جا روى جنبه هاى علمى و عقيدتى تکيه شده است؛ خارج شدن از صفت نابينايى و کنار زدن حجاب هاى هوى پرستى و پيدا کردن راه و شناخت علامت ها و نشانه ها و عبور از درياى متلاطم شهوات و چنگ زدن به محکم ترين دستگيره هاى هدايت که قرآن مجيد و کلمات معصومين (عليهم السلام) و راسخان در علم است، سبب مى شود که اين بنده خالص به مقام «حقّ اليقين» برسد؛ چشم حق بينش گشوده شود و جهان غيب را با چشم دل، همچون آفتاب ببيند و اين بالاترين افتخار و موهبتى است که نصيب انسانى مى گردد و برترين پاداشى است که به راهيان راه حق داده مى شود.
در قسمت قبل، سخن از سلوک راه هاى صاف و محکم (سَلَکَ سَبِيلاً جَدَدآ) و گشودن چشم، به روى حقايق (نَظَرَ فَأَبْصَرَ) بود و در اين بخش نيز هر دو، با تعبير ديگرى تکرار شده است، مى فرمايد: «قَدْ أبْصَرَ طَرِيقَهُ وَ سَلَکَ سَبِيلَهُ»، ولى همان گونه که گفته شد، در بخش سابق، از جنبه هاى عملى سخن مى گويد و در اين بخش، از جنبه هاى علمى؛ يعنى شناخت راه و گام نهادن در طريق روشن و مطمئن، در هر دو قسمت لازم است. نکته
برترين موهبت الهى
امام (عليه السلام) در اين بخش از سخنان خود، به چيزى اشاره فرموده که خميرمايه تمام سعادت ها و نيروى محرّک انسان به سوى همه خوبى هاست؛ تحمّل شدايد را براى انسان، آسان مى سازد و او را به يک وجود شکست ناپذير مبدّل مى کند؛ در يک جا با تعبير «فَظَهَر مِصْبَاحُ الْهُدَى فِي قَلْبِهِ» (چراغ هدايت در قلبش روشن شده) و در تعبير ديگر با جمله «فَهُوَ مِنَ الْيَقِينِ عَلَى مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْسِ» (ايمان او همانند نور آفتاب است) به آن اشاره فرموده و آن، رسيدن به مقام يقين است که البته مراتبى دارد که در «قرآن مجيد» تحت عنوان «علم اليقين» و «عين اليقين» و «حقّ اليقين» به آن اشاره شده است و آخرين مرحله آن (حقّ اليقين) همان مرحله شهود کامل است که انسان، جهان غيب را همچون نور آفتاب ببيند و به مرحله «لَوْ کُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِينآ؛ اگر پرده ها کنار برود، چيزى بر ايمان من افزوده نمى شود»، برسد.
در حديثى از پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم: «أَلا إِنَّ النَّاسَ لَمْ يُعْطَوْا فِي الدُّنْيَا شَيْئآ خَيْرآ مِنَ الْيَقِينِ وَ الْعَافِيَةِ، فَاسْئَلُوهُمَا اللّهَ؛ آگاه باشيد! که چيزى بهتر از يقين و سلامتى به انسان ها داده نشده است؛ پس شما اين دو را از خدا بخواهيد! (که همه سعادت ها در آن نهفته شده است)».
اميرمؤمنان على (عليه السلام) مى فرمايد: «مَا أَعْظَمَ سَعَادَةَ مَنْ بُوشِرَ قَلْبُهُ بِبَرْدِ الْيَقِينِ؛ چه بزرگ است سعادت کسى که قلبش با يقين در تماس است».
بديهى است که براى رسيدن به اين مقام والا، انسان بايد راه طولانى پر فراز و نشيبى را بپيمايد و تقواى الهى در حدّ بالا داشته باشد و پيوسته به خودسازى ادامه دهد و دست به دامان اولياءاللّه بزند و آن ها را در پيشگاه حقّ، به شفاعت بطلبد و پيوسته با زبان حال، يا زبان قال، اين جمله هاى دعاى شعبانيّه را تکرار کند: «إِلهِي هَبْ لِي کَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَيْکَ، وَ أَنِرْ أبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْکَ، حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ، فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ، وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ؛ خداوندا! کمال انقطاع به درگاهت را به من ببخش و ديده دل هاى ما را به تابش نظرش بر تو روشن کن، تا ديده هاى قلوب، پرده هاى نور را بشکافد و به معدن عظمت ذات پاکت برسد و ارواح ما به مقام عزّت و قدست وابسته گردد».
سخن درباره يقين بسيار است، اين بحث را با حديث ديگرى از اميرمؤمنان (عليه السلام) که راه تحصيل يقين را به ما مى آموزد، پايان مى دهيم؛ فرمود: «أَيْنَ الْمُوقِنُونَ؟ اَلَّذِينَ خَلَعُوا سَرَابِيلَ الْهَوَى، وَ قَطَعُوا عَنْهُمْ عَلائِقَ الدُّنْيَا؛ کجا هستند ارباب يقين؟ آنان که جامه هاى هوى پرستى را از تن به در کرده و علاقه هاى دنياپرستى را بريده اند».
پاورقی ها
شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 6، ص 365.
نور، آيه 21. «قِرى» مصدر و اسم مصدر و به معناى چيزى است که براى پذيرايى مهمان آماده مى کنند و لذا «مِقراة» به ظرف بزرگى گفته مى شود که طعام مهمان را در آن مى گذارند. بقره، آيه 282. آل عمران، آيه 169. «اِرْتوى» از ريشه «رِىّ» بر وزن «طىّ» به معناى سيراب شدن است. «فُرات» به معناى آب گوارا، يا بسيار گواراست. «نَهَل» به معناى نخستين نوشيدن است؛ زيرا معمول عرب اين بوده که شتر را يک بار به آبگاه مى آورده و هنگامى که سيراب مى شده است، به محلّ خود بازمى گردانده؛ بار ديگر آن را به آبگاه مى آورده و نوشيدن دوم را «عَلَل» مى ناميده، سپس آن را به چراگاه مى برده است. واژه «نَهَل» به هنگامى که نوشيدنى را يک باره سر بکشند نيز، به کار مى رود؛ چون تمام آن، به اصطلاح «شُرب اوّل» است. «جَدَد» از ريشه «جَدّ» به معناى قطع کردن و نيز پيمودن زمين هاى صاف و محکم است و «جَدَد» و «جادّه» به راه صاف و محکمى گفته مى شود که پاى انسان در آن فرو نمى رود، و «لباس جديد» به لباس نوى گفته مى شود که تازه آن را بريده اند و دوخته اند و از آن جا که موجودات با عظمت، از ديگر موجودات، ممتاز و جدايند، اين واژه به معناى عظمت نيز آمده است و پدر بزرگ را به همين دليل «جَدّ» مى گويند. رعد، آيه 28. ديوان حافظ، غزل 487، ص 398. «غِمار» از ريشه «غَمْر» بر وزن «امر» به معناى پوشاندن است و از آن جايى که آب فراوان، زمين هاى زيادى را مى پوشاند به آن «غمر» مى گويند که جمع آن «غمار» است. «عُرى» جمع «عُرْوه» به معناى دستگيره است. مناقب آل ابى طالب (عليهم السلام) (ابن شهر آشوب)، ج 2، ص 38. کنزالعمّال، ج 3، ص 438، ح 7334. غرر الحکم، ص 61، ح 716. غررالحکم، ص 62، ح 745.