تفسیر خطبه 3

وَ مِن خُطبَةٍ لَهُ عَليهِ السَّلامُ
وَ هِيَ المَعْرُوفَةُ بِالشِّقْشِقِيَّةِ
وَ تَشْتَمِلُ عَلى الشَّکْوى مِنْ أمْرِ الْخِلاَفَةِ ثُمَّ تَرْجِيحِ صَبْرِه عَنْها،
ثُمَّ مُبَايَعَةِ النّاسِ لَهُ

ترجمه
از خطبه هاى امام (عليه السلام)
که معروف به خطبه شقشقيّه است
و مشتمل بر شکايت درباره خلافت وسپس ترجيح دادن شکيبايى دربرابر آن و آنگاه بيعت مردم با ايشان مى باشد
شرح و تفسیر
خطبه در يک نگاه
اين خطبه از مهم ترين خطبه هاى نهج البلاغه است و چون مسائل مربوط به خلافت بعد از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) را بى پرده شرح مى دهد براى گروهى جنجال برانگيز شده است. نکته هايى در اين خطبه وجود دارد که در هيچ يک از خطبه هاى نهج البلاغه نيست و در عين کوتاهى، دوره اى از تاريخ اسلام مربوط به عصر خلفاى نخستين در آن خلاصه شده است. تحليل هاى دقيق و جالبى دارد که براى صاحب نظران، بسيار قابل مطالعه است و نکاتى در آن ديده مى شود که در هيچ جاى ديگر ديده نخواهد شد.
قبل از ورود در شرح و تفسير اين خطبه اشاره به چند نکته لازم به نظر مى رسد:
1. نام خطبه: نام اين خطبه ازجمله آخر آن گرفته شده است که امام (عليه السلام) در پاسخ تقاضاى ابن عباس براى ادامه خطبه، به او فرمود: «تِلْکَ شِقْشِقَة هَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّتْ» که معادل آن در فارسى چنين است: «اين شعله آتشى بود که از دل زبانه کشيد و فرو نشست» و به اين ترتيب درخواست ابن عباس را براى ادامه سخن رد کرد، چون حال و هوايى که امام (عليه السلام) را براى بيان آن سخنان آتشين و حسّاس آماده کرده بود تغيير يافت، زيرا کسى از ميان جمعيّت برخاست و نامه اى به دست حضرت داد و فکر امام (عليه السلام) را به مسائل ديگرى متوجّه ساخت.
2. زمان صدور: درمورد زمان صدور اين خطبه در ميان شارحان نهج البلاغه گفتگوست، بعضى مانند محقق خويى معتقدند: از محتواى خطبه و همچنين اسناد آن استفاده مى شود که اين سخنان را در اواخر عمر شريفش بعد از ماجراى جنگ جمل و صفّين و نهروان و پيکار با ناکثين و قاسطين و مارقين ايراد فرموده است. و انصافآ محتواى خطبه نيز اين نظر را تأييد مى کند. 3. مکان ايراد خطبه: جمعى از شارحان نهج البلاغه از ذکر مکان صدور خطبه خاموش اند، ولى بعضى معتقدند که امام (عليه السلام) آن را بر فراز منبر مسجد کوفه ايراد فرموده و ابن عباس مى گويد: «امام (عليه السلام) آن را در رُحبه ايراد فرمود و اين در موقعى بود که سخن از مسئله خلافت به ميان آمد، طوفانى در قلب مبارک امام (عليه السلام) برخاست و اين سخنان را ايراد فرمود».
4. سند خطبه: در مورد سند خطبه نيز گفتگوست. بعضى گفته اند که اين خطبه از خطبه هاى متواتر است و بعضى به عکس، گفته اند که اين خطبه از على (عليه السلام) نيست و او هرگز از مسئله خلافت شکايت نکرده، بلکه ساخته و پرداخته سيّد رضى مى باشد.
شارح معروف، ابن ميثم بحرانى مى گويد: اين دو ادعا هر دو باطل و در طريق افراط و تفريط است. سند خطبه به حدّ تواتر نرسيده و از طرفى اين ادّعا که از سخنان سيّدرضى است نيز بى پايه است (و حق اين است که از على (عليه السلام) صادر شده است).
اشکال تراشى در سند اين خطبه، به دليل اين نيست که ضعف و فتورى در آن راه دارد و يا با ساير خطبه هاى نهج البلاغه از نظر ارزش متفاوت است، بلکه به عکس، چنان که خواهد آمد اين خطبه داراى اسناد متعدّدى است در حالى که در بعضى از خطبه هاى نهج البلاغه اين همه سند وجود ندارد.
تنها چيزى که سبب اشکال تراشى درباره خطبه شده، اين است که با پيش داورى ها و ذهنيّت گروهى از افراد سازگار نيست. آن ها به جاى اين که پيش داورى و ذهنيّت خود را با آن اصلاح کنند، به فکر مخدوش کردن اسناد خطبه افتاده اند تا مبادا به ذهنيّت آن ها لطمه اى وارد شود. به هر حال ازجمله اسنادى که غير از نهج البلاغه براى اين خطبه ذکر شده، اسناد زير است:
الف) ابن جوزى در کتاب تذکرة الخواص مى گويد: اين خطبه را امام (عليه السلام) هنگامى که به منبر رفته بود در پاسخ کسى ايراد فرمود که از آن حضرت پرسيد : «مَا الَّذي اَبْطَاَ بِکَ اِلَى الاْنَ؛ چه چيز سبب شد که تا اين زمان زمام خلافت را به دست نگيرى؟».
اين سخن نشان مى دهد که ابن جوزى طريق ديگرى براى اين خطبه در اختيار داشته است؛ زيرا سؤال اين جوان در نهج البلاغه نيامده است؛ حتمآ ابن جوزى از طريق ديگرى گرفته است.
ب) شارح معروف، ابن ميثم بحرانى مى گويد: اين خطبه را در دو کتاب يافتم که تاريخ تأليف آن ها، قبل از تولّد سيّد رضى؛ بوده است:
نخست در کتاب الانصاف نوشته ابوجعفر ابن قُبّه شاگرد کعبى، که يکى از بزرگان معتزله است که وفات او قبل از تولّد سيّد رضى است.
ديگر اين که نسخه اى از آن را يافتم که بر آن، خط ابوالحسن على بن محمّد بن فرات، وزير المقتدربالله بود و اين، شصت و چند سال قبل از تولّد سيّد رضى بوده است. سپس مى افزايد: «بيشترين گمان من اين است که آن نسخه مدّتى قبل از تولّد ابن فرات نوشته شده بوده است».
ابن ابى الحديد نيز مى گويد: استادم واسطى در سال 603 از استادش ابن خشاب چنين نقل کرد که او در جواب اين سؤال که آيا اين خطبه مجعول است؟ گفت: نه به خدا سوگند! من مى دانم که کلام امام (عليه السلام) است همان گونه که مى دانم اسم تو مصدق بن شبيب واسطى است. من ادامه دادم و گفتم: بسيارى از مردم مى گويند که اين از سخنان سيّد رضى است. او در پاسخ گفت: «سيّد رضى و غير سيّد رضى کجا، و اين بيان و اين اسلوب ويژه کجا؟! ما رساله هاى سيّد رضى را ديده ايم و روش و طريقه و فن او را در نثر شناخته ايم، هيچ شباهتى با اين خطبه ندارد»؛ سپس افزود:
«به خدا سوگند من اين خطبه را در کتاب هايى يافته ام که دويست سال قبل از تولّد سيّد رضى تصنيف شده است. من اين خطبه را با خطوطى ديده ام که آن ها را مى شناسم و مى دانم خط کدام يک از علما و اهل ادب است پيش از آن که پدر رضى متولّد شود».
سپس ابن ابى الحديد مى گويد: من نيز خودم قسمت مهمّ اين خطبه را در نوشته هاى استاد ابوالقاسم بلخى که از علماى بزرگ معتزله بود يافته ام و او معاصر المقتدر بالله بود که مدّت زيادى قبل از تولّد سيّد رضى مى زيسته است ونيز بسيارى از آن را در کتاب «ابن قُبّه» (که از متکلّمان اماميّه است) به نام الإنصاف يافتم و او از شاگردان ابوالقاسم بلخى است و قبل از سيّد رضى مى زيسته است.
مرحوم علّامه امينى در الغدير، جلد 7، صفحه 82 به بعد، اين خطبه را از 28 کتاب، آدرس داده است. محتواى خطبه
همان گونه که قبلا نيز اشاره شد اين خطبه در تمام فرازهايش از مسئله خلافت بعد از پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) سخن مى گويد و مشکلاتى که در دوران خلفا به وجود آمد را در عباراتى کوتاه و پرمعنا، بسيار داغ و مؤثّر شرح مى دهد و با صراحت، اين حقيقت را بيان مى کند که بعد از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) او، از همه شايسته تر براى اين مقام بود و به شدّت تأسّف مى خورد که چرا خلافت از محور اصلى خارج شد.
در پايان خطبه، داستان بيعت مردم را با خودش شرح مى دهد و اهداف پذيرش بيعت را در جمله هاى بسيار زيبا و الهام بخش بيان مى فرمايد.