تفسیر بخش چهارم
فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ؟ «وَ أَنَّى تُؤْفَکُونَ»! وَ الْأَعْلَامُ قَائِمَةٌ، وَ الْآيَاتُ وَاضِحَةٌ، وَ الْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ. فَأَيْنَ يُتَاهُ بِکُمْ! وَ کَيْفَ تَعْمَهُونَ، وَ بَيْنَکُمْ عِتْرَةُ نَبِيِّکُمْ! وَ هُمْ أَزِمَّةُ الْحَقِّ، وَ أَعْلَامُ الدِّينِ، وَ أَلْسِنَةُ الصِّدْقِ! فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ، وَ رِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِيمِ الْعِطَاشِ.
ترجمه
کجا مى رويد و رو به کدام طرف مى کنيد! در حالى که پرچم هاى حق برپاست، نشانه هاى آن آشکار و چراغ هاى هدايت نصب شده است؟! شما را به کدام وادى گمراهى مى برند و چگونه سرگردان مى شويد، در حالى که عترت پيامبرتان در ميان شماست؟! آنان زمامدار حق اند و پرچم هاى دين، و زبان هاى گوياى صدق و راستى. حال که چنين است، آن ها را در بهترين جايى که قرآن را در آن حفظ مى کنيد (در درون جان و روحتان) قرار دهيد و همچون تشنگان، براى سيراب شدن، به سرچشمه هاى (زلالِ علومِ) آنان روى آوريد.
شرح و تفسیر
با وجود عترت، گمراهى چرا؟
امام (عليه السلام) در بخش هاى پيشينِ اين خطبه، عالم مخلصِ آگاه و عالم نماى منحرف گمراه را با اوصافى معرّفى فرمود. در اين بخش براى شناخت گروه اوّل، از گروه دوم و نيز براى الگو گرفتن از گروه اوّل، به سراغ اهل بيت پيامبر (عليهم السلام) و موقعيت آن ها در جامعه اسلامى مى رود؛ ولى ابتدا مسئله را به صورت کلّى بيان فرموده، مى گويد: «کجا مى رويد و رو به کدام طرف مى کنيد! در حالى که پرچم هاى حق برپاست، نشانه هاى آن آشکار، و چراغ هاى هدايت نصب شده است؟»؛ (فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ؟ وَأَنَّى تُؤْفَکُونَ! وَ الْأَعْلَامُ قَائِمَةٌ، وَ الاْيَاتُ وَاضِحَةٌ، وَ الْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ).
نگوييد: در زمانى زندگى مى کنيم که هر گروهى ما را به سويى دعوت مى کند و در ميان جامعه اى هستيم که داعيان حق و باطل، در آن به هم آميخته اند و شناخت اين دو از يکديگر بسيار مشکل است.
نه! چنين نيست، همه چيز روشن است و همه معيارها واضح است و هيچ عذرى از کسى پذيرفته نيست!
براى راهنمايى رهروانِ جادّه هاى پرپيچ و خم، گاه از پرچمهايى که در نقاط مختلف جادّه نصب مى شود، استفاده مى کنند و گاه نشانه هايى در پيچ و خم ها مى نهند و گاه در بلندى ها در مسير صحيح، چراغ روشن مى کنند (به خصوص در شب ها). يکى از اين دلايل سه گانه براى پيدا کردن راه کافى است؛ حال اگر هر سه با هم باشد، نهايت کمال مطلوب و اوج هدايت است. امام (عليه السلام) مى فرمايد: خدا با شما چنين معامله کرده است.
سپس اين بيان کلّى را بر مصداق روشنش تطبيق کرده و از عام به خاص پرداخته، تا نگويند: ذکر اين کلّيات مشکلى را براى ما حلّ نمى کند. ديگر بار مى فرمايد: «شما را به کدام وادى گمراهى مى برند، و چگونه سرگردان مى شويد در حالى که عترت پيامبرتان در ميان شماست؟!»؛ (فَأَيْنَ يُتَاهُ بِکُمْ! وَ کَيْفَ تَعْمَهُونَ). کسانى در بيابان هاى زندگى گمراه مى شوند که نشانه هاى حق را در دست نداشته باشند، و افرادى حيران و سرگردان هستند که دلايل روشن و معيارهاى شناخت در اختيارشان نيست؛ امّا شما با داشتن عترت پيامبر (عليهم السلام) در ميان خود، هرگز نبايد به چنين سرنوشتى گرفتار شويد.
سپس براى معرّفى بيشتر مى افزايد: «آنان زمامدار حقّاند، و پرچم هاى دين، و زبان هاى گوياى صدق و راستى»؛ (وَ هُمْ أَزِمَّةُ الْحَقِّ، وَ أَعْلامُ الدِّينِ، وَ أَلْسِنَةُ الصِّدْقِ).
کسانى که خود را تسليم آن ها کنند، آنان اين کسان را به سوى حق مى برند، و آن ها که در کنارشان باشند، از زبان صدق آنان بهره مى گيرند، و آنان که از دور به آن ها بنگرند، همانند کسى که از دور به پرچم هاى هدايت مى نگرد، هدايت مى يابند. هر کدام به مقدار شناخت و تسليم بودنشان بهره مى گيرند.
مفهوم تحت اللفظى جمله «هُمْ أَزِمَّةُ الْحَقِّ» اين است که «آن بزرگواران خودشان زمامدارهاى حقّ اند». و همچنين مى شود آن را کنايه از زمامدارى حق دانست و در هر دو صورت مفهومش اين است: «حق به دنبال آن ها در حرکت است». شبيه حديث معروفى که مى فرمايد: «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ، وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ مَعَهُ حَيْثُمَا دَارَ؛ على با حق است و حق با على، که او به هر طرف بگردد، حق با او مى گردد».
تعبير به «أَلْسِنَةُ الصِّدْقِ» اشاره به اين معناست که وجود آن بزرگواران زبانى است که بيانگر فرمان هاى الهى و ترجمان وحى است؛ همان گونه که زبان، چيزى از خودش نمى گويد، بلکه ترجمان دل و روح انسان است. اين احتمال نيز در تفسير جمله مورد بحث داده شده که «زبان آن بزرگواران، جز به صدق و راستى گردش نمى کند»، چه در امورى که از خدا و پيامبر (صلي الله عليه و آله) نقل مى کنند و چه در سخنانى که از وجودشان مى جوشد؛ همه صدق است و همه راستى!
البته اين دو تفسير با هم تضادّى ندارد و مى تواند در معناى جمله، جمع باشد.
در آخرين جمله از اين فراز مى فرمايد: «حال که چنين است، آن ها را در بهترين جايى که قرآن را در آن حفظ مى کنيد (در درون جان و روحتان)، قرار دهيد و همچون تشنگان، براى سيراب شدن، به سرچشمه هاى (زلالِ علومِ) آنان روى آوريد»؛ (فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرآنِ، وَرِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِيمِ الْعِطَاشِ).
قرآن، گاه برزبان انسان جارى مى شود و گاه در عمل او ظاهر مى گردد و گاه در عمق روح و جان او جاى مى گيرد و تمام وجودش را روشن مى کند؛ بهترين جايگاه قرآن، از اين سه محل، همان جايگاه اخير است؛ امام (عليه السلام) در اين جمله مى فرمايد: «محبّت اهل بيت پيامبر (عليهم السلام) را در عمق روح و جان خود پذيرا شويد! همان گونه که بهترين جايگاهِ قرآن روح و جان شماست».
اين جمله، در حقيقت تأکيدى است بر «حديث ثَقَلين» که عترت را در کنار قرآن قرار مى دهد و عموم مسلمانان را به پيروى از هر دو دعوت مى نمايد و بر عدم جدايى آن دو از يکديگر، تا دامنه قيامت، تأکيد مى کند.
تفسير ديگرى براى اين جمله نيز ذکر شده است و آن اين که: «آن ها را در بهترين جايگاهى که قرآن توصيه مى کند جاى دهيد» و آن، جايگاه امامت وپيشوايى خلق است، که در آياتى همچون آيه (إِنَّمَا وَلِيُّکُمُ اللّهُ...) و آيه (يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْکَ...) و آيه (قُلْ لاَأَسْئَلُکُمْ عَلَيْهِ أَجْرآ إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى) و مانند آن آمده است.
البتّه تفسير اوّل مناسب تر است.
تعبير به «اَلْهِيمِ الْعِطَاشِ» (شتران تشنه) اشاره لطيفى است به اين نکته که وجود آن بزرگواران، همچون چشمه آب حيات است و شما در نهايت به آنچه نزد آن هاست به شدت نيازمنديد؛ بايد بدون ترديد و با سرعت و جديّت و به صورتى مشتاقانه و عاشقانه به سوى آن ها بياييد و از چشمه فيّاض وجودشان بهره گيريد؛ بديهى است هنگامى که بهترين منزلگاه هاى قرآن را براى آن ها قائل شويم، بايد از علوم آنان اين گونه سيراب گرديم. نکته
مقامات والاى اهل بيت (عليهم السلام)
آنچه در اين فراز از خطبه خوانديد، اين حقيقت را به عالى ترين بيان تبيين مى کند که با وجود «اهل بيت» و «عترت پيامبر (عليهم السلام)» در ميان مسلمانان و پيروى مردم از سخنان آنان، هرگز خطر گمراهى آن ها را تهديد نمى کند؛ آن ها زمامداران حق و چراغ هاى هدايت و پرچم هاى دين و ترجمان قرآن و وحى اند؛ و اگر در رواياتى که در منابع شيعه و اهل سنّت وارد شده، اين همه تأکيد بر محبّت آنان مى بينيم، اين دليل آن است که اين محبّت، انگيزه اى براى پيروى از آنان، و پيروى از آنان مايه هدايت مى گردد. از جمله، فخر رازى در تفسير کبير خود، از زمخشرى در کشّاف اين حديث نورانى و پرمعنا را از پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) نقل مى کند که فرمود:
«مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ، مَاتَ شَهِيدآ».
«أَلاَ وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ، مَاتَ مَغْفُورآ لَهُ».
«أَلاَ وَ مَن مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ، ماتَ تَائِبآ».
«أَلاَ وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ، مَاتَ مُؤْمِنآ مُسْتَکْمِلَ الْإِيمَان».
«أَلاَ وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ محمَّدٍ، بَشَّرَهُ مَلَکُ الْمَوْتِ بِالْجَنَّةِ».
«أَلاَ وَ مَنْ مَاتَ عَلَى بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ، جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَکْتُوبآ بَيْنَ عَيْنَيْهِ: آيِسٌ مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ...».
«هرکس با محبّت آل محمّد بميرد، شهيد است».
«آگاه باشيد! هر که با محبّت آل محمّد بميرد، آمرزيده است».
«آگاه باشيد! هر که با محبّت آل محمّد بميرد، توبه اش پذيرفته است».
«آگاه باشيد! هرکس با محبّت آل محمّد بميرد، با ايمان کامل مرده است».
«آگاه باشيد! هر که با محبّت آل محمّد بميرد، فرشته مرگ او را بشارت به بهشت مى دهد».
«آگاه باشيد! هرکس با عداوت آل محمّد بميرد، روز قيامت در حالى به محشرواردمى شودکه بر پيشانى او نوشته شده است: «مأيوس از رحمت خدا!».
در حديث ديگرى از پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) آمده است که فرمود: «أَنَا أَوَّلُ وَافِدٍ عَلَى الْعَزِيزِ الْجَبَّارِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، وَ کِتَابُهُ، وَ أَهْلُ بَيْتِي، ثُمَّ أُمَّتِي، ثُمَّ أَسْأَلُهُمْ: مَا فَعَلْتُمْ بِکِتَابِ اللّهِ وَ بِأَهْلِ بَيْتِي؟؛ من نخستين کسى هستم که در پيشگاه خداوند قادر توانا، در روز قيامت حاضر مى شود و همچنين کتاب خدا و اهل بيتم حضور مى يابند؛ سپس امّتم حاضر مى شوند و سپس از آن ها سؤال مى کنم: شما با قرآن و اهل بيتم چه کرديد؟».
حديث از طريق شيعه و اهل سنّت درباره ولاى اهل بيت (عليهم السلام) و محبّت آنان و تمسّک به هدايت هايشان، فراوان است و آنچه در اين جا آمد، تنها نمونه اى از آن ها بود. .
امام (عليه السلام) در بخش هاى پيشينِ اين خطبه، عالم مخلصِ آگاه و عالم نماى منحرف گمراه را با اوصافى معرّفى فرمود. در اين بخش براى شناخت گروه اوّل، از گروه دوم و نيز براى الگو گرفتن از گروه اوّل، به سراغ اهل بيت پيامبر (عليهم السلام) و موقعيت آن ها در جامعه اسلامى مى رود؛ ولى ابتدا مسئله را به صورت کلّى بيان فرموده، مى گويد: «کجا مى رويد و رو به کدام طرف مى کنيد! در حالى که پرچم هاى حق برپاست، نشانه هاى آن آشکار، و چراغ هاى هدايت نصب شده است؟»؛ (فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ؟ وَأَنَّى تُؤْفَکُونَ! وَ الْأَعْلَامُ قَائِمَةٌ، وَ الاْيَاتُ وَاضِحَةٌ، وَ الْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ).
نگوييد: در زمانى زندگى مى کنيم که هر گروهى ما را به سويى دعوت مى کند و در ميان جامعه اى هستيم که داعيان حق و باطل، در آن به هم آميخته اند و شناخت اين دو از يکديگر بسيار مشکل است.
نه! چنين نيست، همه چيز روشن است و همه معيارها واضح است و هيچ عذرى از کسى پذيرفته نيست!
براى راهنمايى رهروانِ جادّه هاى پرپيچ و خم، گاه از پرچمهايى که در نقاط مختلف جادّه نصب مى شود، استفاده مى کنند و گاه نشانه هايى در پيچ و خم ها مى نهند و گاه در بلندى ها در مسير صحيح، چراغ روشن مى کنند (به خصوص در شب ها). يکى از اين دلايل سه گانه براى پيدا کردن راه کافى است؛ حال اگر هر سه با هم باشد، نهايت کمال مطلوب و اوج هدايت است. امام (عليه السلام) مى فرمايد: خدا با شما چنين معامله کرده است.
سپس اين بيان کلّى را بر مصداق روشنش تطبيق کرده و از عام به خاص پرداخته، تا نگويند: ذکر اين کلّيات مشکلى را براى ما حلّ نمى کند. ديگر بار مى فرمايد: «شما را به کدام وادى گمراهى مى برند، و چگونه سرگردان مى شويد در حالى که عترت پيامبرتان در ميان شماست؟!»؛ (فَأَيْنَ يُتَاهُ بِکُمْ! وَ کَيْفَ تَعْمَهُونَ). کسانى در بيابان هاى زندگى گمراه مى شوند که نشانه هاى حق را در دست نداشته باشند، و افرادى حيران و سرگردان هستند که دلايل روشن و معيارهاى شناخت در اختيارشان نيست؛ امّا شما با داشتن عترت پيامبر (عليهم السلام) در ميان خود، هرگز نبايد به چنين سرنوشتى گرفتار شويد.
سپس براى معرّفى بيشتر مى افزايد: «آنان زمامدار حقّاند، و پرچم هاى دين، و زبان هاى گوياى صدق و راستى»؛ (وَ هُمْ أَزِمَّةُ الْحَقِّ، وَ أَعْلامُ الدِّينِ، وَ أَلْسِنَةُ الصِّدْقِ).
کسانى که خود را تسليم آن ها کنند، آنان اين کسان را به سوى حق مى برند، و آن ها که در کنارشان باشند، از زبان صدق آنان بهره مى گيرند، و آنان که از دور به آن ها بنگرند، همانند کسى که از دور به پرچم هاى هدايت مى نگرد، هدايت مى يابند. هر کدام به مقدار شناخت و تسليم بودنشان بهره مى گيرند.
مفهوم تحت اللفظى جمله «هُمْ أَزِمَّةُ الْحَقِّ» اين است که «آن بزرگواران خودشان زمامدارهاى حقّ اند». و همچنين مى شود آن را کنايه از زمامدارى حق دانست و در هر دو صورت مفهومش اين است: «حق به دنبال آن ها در حرکت است». شبيه حديث معروفى که مى فرمايد: «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ، وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ مَعَهُ حَيْثُمَا دَارَ؛ على با حق است و حق با على، که او به هر طرف بگردد، حق با او مى گردد».
تعبير به «أَلْسِنَةُ الصِّدْقِ» اشاره به اين معناست که وجود آن بزرگواران زبانى است که بيانگر فرمان هاى الهى و ترجمان وحى است؛ همان گونه که زبان، چيزى از خودش نمى گويد، بلکه ترجمان دل و روح انسان است. اين احتمال نيز در تفسير جمله مورد بحث داده شده که «زبان آن بزرگواران، جز به صدق و راستى گردش نمى کند»، چه در امورى که از خدا و پيامبر (صلي الله عليه و آله) نقل مى کنند و چه در سخنانى که از وجودشان مى جوشد؛ همه صدق است و همه راستى!
البته اين دو تفسير با هم تضادّى ندارد و مى تواند در معناى جمله، جمع باشد.
در آخرين جمله از اين فراز مى فرمايد: «حال که چنين است، آن ها را در بهترين جايى که قرآن را در آن حفظ مى کنيد (در درون جان و روحتان)، قرار دهيد و همچون تشنگان، براى سيراب شدن، به سرچشمه هاى (زلالِ علومِ) آنان روى آوريد»؛ (فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرآنِ، وَرِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِيمِ الْعِطَاشِ).
قرآن، گاه برزبان انسان جارى مى شود و گاه در عمل او ظاهر مى گردد و گاه در عمق روح و جان او جاى مى گيرد و تمام وجودش را روشن مى کند؛ بهترين جايگاه قرآن، از اين سه محل، همان جايگاه اخير است؛ امام (عليه السلام) در اين جمله مى فرمايد: «محبّت اهل بيت پيامبر (عليهم السلام) را در عمق روح و جان خود پذيرا شويد! همان گونه که بهترين جايگاهِ قرآن روح و جان شماست».
اين جمله، در حقيقت تأکيدى است بر «حديث ثَقَلين» که عترت را در کنار قرآن قرار مى دهد و عموم مسلمانان را به پيروى از هر دو دعوت مى نمايد و بر عدم جدايى آن دو از يکديگر، تا دامنه قيامت، تأکيد مى کند.
تفسير ديگرى براى اين جمله نيز ذکر شده است و آن اين که: «آن ها را در بهترين جايگاهى که قرآن توصيه مى کند جاى دهيد» و آن، جايگاه امامت وپيشوايى خلق است، که در آياتى همچون آيه (إِنَّمَا وَلِيُّکُمُ اللّهُ...) و آيه (يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْکَ...) و آيه (قُلْ لاَأَسْئَلُکُمْ عَلَيْهِ أَجْرآ إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى) و مانند آن آمده است.
البتّه تفسير اوّل مناسب تر است.
تعبير به «اَلْهِيمِ الْعِطَاشِ» (شتران تشنه) اشاره لطيفى است به اين نکته که وجود آن بزرگواران، همچون چشمه آب حيات است و شما در نهايت به آنچه نزد آن هاست به شدت نيازمنديد؛ بايد بدون ترديد و با سرعت و جديّت و به صورتى مشتاقانه و عاشقانه به سوى آن ها بياييد و از چشمه فيّاض وجودشان بهره گيريد؛ بديهى است هنگامى که بهترين منزلگاه هاى قرآن را براى آن ها قائل شويم، بايد از علوم آنان اين گونه سيراب گرديم. نکته
مقامات والاى اهل بيت (عليهم السلام)
آنچه در اين فراز از خطبه خوانديد، اين حقيقت را به عالى ترين بيان تبيين مى کند که با وجود «اهل بيت» و «عترت پيامبر (عليهم السلام)» در ميان مسلمانان و پيروى مردم از سخنان آنان، هرگز خطر گمراهى آن ها را تهديد نمى کند؛ آن ها زمامداران حق و چراغ هاى هدايت و پرچم هاى دين و ترجمان قرآن و وحى اند؛ و اگر در رواياتى که در منابع شيعه و اهل سنّت وارد شده، اين همه تأکيد بر محبّت آنان مى بينيم، اين دليل آن است که اين محبّت، انگيزه اى براى پيروى از آنان، و پيروى از آنان مايه هدايت مى گردد. از جمله، فخر رازى در تفسير کبير خود، از زمخشرى در کشّاف اين حديث نورانى و پرمعنا را از پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) نقل مى کند که فرمود:
«مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ، مَاتَ شَهِيدآ».
«أَلاَ وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ، مَاتَ مَغْفُورآ لَهُ».
«أَلاَ وَ مَن مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ، ماتَ تَائِبآ».
«أَلاَ وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ، مَاتَ مُؤْمِنآ مُسْتَکْمِلَ الْإِيمَان».
«أَلاَ وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ محمَّدٍ، بَشَّرَهُ مَلَکُ الْمَوْتِ بِالْجَنَّةِ».
«أَلاَ وَ مَنْ مَاتَ عَلَى بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ، جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَکْتُوبآ بَيْنَ عَيْنَيْهِ: آيِسٌ مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ...».
«هرکس با محبّت آل محمّد بميرد، شهيد است».
«آگاه باشيد! هر که با محبّت آل محمّد بميرد، آمرزيده است».
«آگاه باشيد! هر که با محبّت آل محمّد بميرد، توبه اش پذيرفته است».
«آگاه باشيد! هرکس با محبّت آل محمّد بميرد، با ايمان کامل مرده است».
«آگاه باشيد! هر که با محبّت آل محمّد بميرد، فرشته مرگ او را بشارت به بهشت مى دهد».
«آگاه باشيد! هرکس با عداوت آل محمّد بميرد، روز قيامت در حالى به محشرواردمى شودکه بر پيشانى او نوشته شده است: «مأيوس از رحمت خدا!».
در حديث ديگرى از پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) آمده است که فرمود: «أَنَا أَوَّلُ وَافِدٍ عَلَى الْعَزِيزِ الْجَبَّارِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، وَ کِتَابُهُ، وَ أَهْلُ بَيْتِي، ثُمَّ أُمَّتِي، ثُمَّ أَسْأَلُهُمْ: مَا فَعَلْتُمْ بِکِتَابِ اللّهِ وَ بِأَهْلِ بَيْتِي؟؛ من نخستين کسى هستم که در پيشگاه خداوند قادر توانا، در روز قيامت حاضر مى شود و همچنين کتاب خدا و اهل بيتم حضور مى يابند؛ سپس امّتم حاضر مى شوند و سپس از آن ها سؤال مى کنم: شما با قرآن و اهل بيتم چه کرديد؟».
حديث از طريق شيعه و اهل سنّت درباره ولاى اهل بيت (عليهم السلام) و محبّت آنان و تمسّک به هدايت هايشان، فراوان است و آنچه در اين جا آمد، تنها نمونه اى از آن ها بود. .
پاورقی ها
«تُؤفکون» از ريشه «اِفک» بر وزن «فکر» به معناى انحراف و دگرگون شدن است و به همين دليل به دروغ و تهمت «افک» گفته مى شود.
«يُتاه» از ريشه «تَيه» بر وزن «شيء» و «تِيه» بر وزن «پيه» به معناى گم کردن راه و حيرت و سرگردانى است. «تَعْمَهُون» از ريشه «عَمَه» بر وزن «فرح» به معناى تحيّر و سرگردانى است. بعضى گفته اند که «عَمى» در لغت عرب به معناى نابينايى چشم ظاهر است و «عمه» نابينايى چشم باطن. (البتّه عَمى به صورت مجازى در فقدان بصيرت نيز به کار مى رود). اين حديث را علّامه امينى با سندهاى مختلف، از منابع اهل سنّت نقل مى کند. (الغدير، ج 3،ص176-180). «هيم» جمع «اَهْيمَ» در اصل به معناى شتر تشنه است. همچنين به شن هاى خشکى که آب را به درون خود مى بلعد و گويى تشنه است اين واژه اطلاق مى شود. مائده، آيه 55. مائده، آيه 67. شورى، آيه 23. براى آگاهى از اين آيات و سخنان مفسّران شيعه و اهل سنّت درباره آن، به کتاب پيام قرآن، ج9 مراجعه فرماييد. کشاف زمخشرى، ج 4، ص 220. کافى، ج 2، کتاب فضل القرآن، ص 600، ح 4.
«يُتاه» از ريشه «تَيه» بر وزن «شيء» و «تِيه» بر وزن «پيه» به معناى گم کردن راه و حيرت و سرگردانى است. «تَعْمَهُون» از ريشه «عَمَه» بر وزن «فرح» به معناى تحيّر و سرگردانى است. بعضى گفته اند که «عَمى» در لغت عرب به معناى نابينايى چشم ظاهر است و «عمه» نابينايى چشم باطن. (البتّه عَمى به صورت مجازى در فقدان بصيرت نيز به کار مى رود). اين حديث را علّامه امينى با سندهاى مختلف، از منابع اهل سنّت نقل مى کند. (الغدير، ج 3،ص176-180). «هيم» جمع «اَهْيمَ» در اصل به معناى شتر تشنه است. همچنين به شن هاى خشکى که آب را به درون خود مى بلعد و گويى تشنه است اين واژه اطلاق مى شود. مائده، آيه 55. مائده، آيه 67. شورى، آيه 23. براى آگاهى از اين آيات و سخنان مفسّران شيعه و اهل سنّت درباره آن، به کتاب پيام قرآن، ج9 مراجعه فرماييد. کشاف زمخشرى، ج 4، ص 220. کافى، ج 2، کتاب فضل القرآن، ص 600، ح 4.