تفسیر بخش دوم

فَاعْْتَبِرُوا عِبَادَ اللَّهِ! وَ اذْکُرُوا تِيکَ الَّتِي آبَاؤُکُمْ وَ إِخْوَانُکُمْ بِهَا مُرْتَهَنُونَ، وَ عَلَيْهَا مُحَاسَبُونَ. وَ لَعَمْرِي مَا تَقَادَمَتْ بِکُمْ وَ لَا بِهِمُ الْعُهُودُ، وَ لَا خَلَتْ فِيمَا بَيْنَکُمْ وَ بَيْنَهُمُ الْأَحْقَابُ وَ الْقُرُونُ [الدّهور]، وَ مَا أَنْتُمُ الْيَوْمَ مِنْ يَوْمَ کُنْتُمْ فِي أَصْلَابِهِمْ بِبَعِيدٍ. وَ اللَّهِ مَا أَسْمَعَکُمُ الرَّسُولُ شَيْئاً إِلَّا وَ هَا أَنَا ذَا مُسْمِعُکُمُوهُ وَ مَا أَسْمَاعُکُمُ الْيَوْمَ بِدُونِ أَسْمَاعِکُمْ بِالْأَمْسِ. وَ لَا شُقَّتْ لَهُمُ الْأَبْصَارُ، وَ لَا جُعِلَتْ لَهُمُ الْأَفْئِدَةُ فِي ذَلِکَ الزَّمَانِ، إِلَّا وَ قَدْ أُعْطِيتُمْ مِثْلَهَا فِي هَذَا الزَّمَانِ [الأوان]. وَ وَ اللَّهِ مَا بُصِّرْتُمْ بَعْدَهُمْ شَيْئاً جَهِلُوهُ، وَ لَا أُصْفِيتُمْ بِهِ وَ حُرِمُوهُ، وَ لَقَدْ نَزَلَتْ بِکُمُ الْبَلِيَّةُ جَائِلًا خِطَامُهَا، رِخْواً بِطَانُهَا، فَلَا يَغُرَّنَّکُمْ مَا أَصْبَحَ فِيهِ أَهْلُ الْغُرُورِ، فَإِنَّمَا هُوَ ظِلٌّ مَمْدُودٌ، إِلَى أَجَلٍ مَعْدُود.

ترجمه
اى بندگان خدا! عبرت گيريد، و شرايطى را که پدران و برادرانتان (که از جهان رخت بربسته اند) در گروى آن هستند و در برابر آن محاسبه مى شوند، به ياد آريد. به جانم سوگند! پيمان ويژه اى با شما و آن ها بسته نشده است (و هيچ کس از مجازات الهى مصونيت ندارد) و هنوز روزگار زيادى ميان من و شما و آن ها فاصله نيفتاده است و امروزِ شما از آن روز که در صلب آن ها بوديد، زياد دور نيست (و چيزى نمى گذرد که راهى ديار عدم مى شويد)، به خدا سوگند! رسول خدا (صلي الله عليه و آله) چيزى به آن ها گوشزد نکرد، مگر اين که من همان را به شما گوشزد مى کنم و شنوايى امروز شما از شنوايى ديروزتان کمتر نيست؛ چشم ها و قلب هايى در آن زمان به آن ها داده نشد، مگر اين که مثل آن، امروز به شما بخشيده شده است (پس چرا نمى بيند و نمى شنويد؟)، به خدا سوگند! بعد از آن ها چيزى به شما نشان داده نشده که بر آنان مجهول باشد و شما به چيزى اختصاص نيافتيد که آنان از آن محروم شده باشند (و خداوند به شما وعده خاصى براى رهايى از عذابش نداده است.) به يقين بلا بر شما نازل شده، بلايى که مهارش رها گرديده و تنگ آن سست است (و قابل کنترل نيست) بنابراين، نعمت ها و پيروزى هاى موقّتى دنيا، که مغرورانِ فريب خورده در آن هستند، شما را نفريبد، که اين سايه اى است گسترده شده تا سرآمدى معيّن (و عمرش بسيار کوتاه است).
شرح و تفسیر
همه مسئول هستيد!
در بخش دوم اين خطبه، امام (عليه السلام) مردم عصر خود را مخاطب قرار داده و به آن ها هشدار مى دهد که اوضاع زمان جاهليّت، ممکن است در زمان شما تکرار گردد و آلودگى ها و بدبختى هاى آن زمان، دامان شما را بگيرد. به هوش باشيد که در لب پرتگاه قرار گرفته ايد؛ مى فرمايد: «اى بندگان خدا! عبرت بگيريد و شرايطى را که پدران و برادرانتان (که از جهان رخت بربسته اند) در گروى آن هستند و در برابر آن محاسبه مى شوند، به ياد آوريد»؛ (فَاعْتَبِـرُوا عِبَادَ اللّهِ! وَاذْکُرُوا تِيکَ الَّتِي آبَاؤُکُمْ وَ إِخْوَانُکُمْ بِهَا مُرْتَهِنُونَ، وَ عَلَيْهَا مُحَاسَبُونَ).
«تيک» که با «تِلْکَ» يک مفهوم دارد، اشاره سربسته اى است به تمام گناهان و آلودگى هايى که مردم عصر جاهليّت گرفتار آن بودند و خداوند به حساب همه آن ها رسيدگى خواهد کرد و چون مشارٌ اليه در فراز گذشته، به روشنى بيان شد، نياز به تکرار آن نبوده است. بعضى از شارحان نهج البلاغه احتمال داده اند که اين اسمِ اشاره، ناظر به دنيا و زندگى دنيا، يا ناظر به امانت الهى اى است که در آيه (إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ...) به آن اشاره شده است. ولى اين احتمالات با توجّه به صدر و ذيل خطبه، بسيار بعيد به نظر مى رسد.
سپس مى افزايد: «به جانم سوگند! پيمان ويژه اى با شما و آن ها بسته نشده است (و هيچ کس در برابر مجازات الهى مصونيت ندارد) و هنوز روزگار زيادى ميان من و شما و آن ها فاصله نيفتاده است، و امروزِ شما از آن روز که در صلب آن ها بوديد، زياد دور نيست (و چيزى نمى گذرد که راهى ديار عدم مى شويد)»؛ (وَ لَعَمْرِي مَا تَقَادَمَتْ بِکُمْ وَ لا بِهِمُ الْعُهُودُ، وَ لا خَلَتْ فِيمَا بَيْنَکُمْ وَ بَيْنَهُمُ الْأَحْقَابُ و الْقُرُونُ، وَ مَا أَنْتُمُ الْيَوْمَ مِنْ يَوْمَ کُنْتُمْ فِي أَصْلابِهِمْ بِبَعِيدٍ).
بنابر تفسير بالا، «عهود» به معناى پيمان هاست و اشاره به همان چيزى است که در قرآن مجيد آمده است که: «هيچ کس نزد خدا پيمان و عهدى ندارد که در برابر اعمال سوئش از مجازات در امان بماند». ولى جمعى از شارحان نهج البلاغه «عهود» را در اين جا به معناى دوران ها گرفته اند که در اين صورت مفهوم آن با جمله بعد (وَ لاَخَلَتْ فِيمَا بَيْنَکُمْ وَ بَيْنَهُمُ الْأَحْقَابُ وَ الْقُرُونُ) يکى خواهد شد.
سپس امام (عليه السلام) به موقعيّت خودش در آن زمان اشاره مى کند که همچون موقعيّت پيامبر (صلي الله عليه و آله) در برابر فجايع زمان جاهليّت بود، مى فرمايد: «به خدا سوگند! رسول خدا (صلي الله عليه و آله) چيزى به آن ها گوشزد نکرد مگر اين که من همان را به شما گوشزد مى کنم، و شنوايىِ امروزِ شما، از شنوايى ديروزتان کمتر نيست. چشم ها و قلب هايى در آن زمان به آن ها داده نشد، مگر اين که مثل آن امروز به شما بخشيده شده است (پس چرا نمى بينيد و نمى شنويد؟!)»؛ (وَ اللّهِ مَا أَسْمَعَکُمُ الرَّسُولُ شَيْئآ إِلاَّ وَ هَا أَنَا ذَا مُسْمِعُکُمُوهُ، وَ مَا أَسْمَاعُکُمُ الْيَوْمَ بِدُونِ أَسْمَاعِکُمْ بِالْأَمْسِ، وَ لاَشُقَّتْ لَهُمُ الْأَبْصَارُ، وَ لا جُعِلَتْ لَهُمُ الْأَفْئِدَةُ فِي ذلِکَ الزَّمَانِ، إِلاَّ وَ قَدْ أُعْطِيتُمْ مِثْلَهَا فِي هذَا الزَّمَانِ).
سپس اضافه مى فرمايد: «به خدا سوگند! بعد از آن ها چيزى به شما نشان داده نشده، که بر آنان مجهول باشد و شما به چيزى اختصاص نيافتيد که آنان از آن محروم شده باشند (و خداوند به شما وعده خاصى براى رهايى از عذابش نداده است)»؛ (وَ وَاللّهِ مَا بُصِّرْتُمْ بَعْدَهُمْ شَيْئآ جَهِلُوهُ، وَ لا أُصْفِيتُمْ بِهِ وَ حُرِمُوهُ).
بنابراين، شما در همه چيز مثل آن ها هستيد، در حالى که آن ها پيروان حق شدند و شما رويگردان هستيد.
در واقع امام (عليه السلام) به طور ضمنى اين حقيقت تلخ را اعلام مى کند که در عصر او ـ به سبب سوء تدبير خلفاى پيشين و به علت غرق شدن در ثروت هاى بادآورده که از طريق غنائم جنگى در فتوحات اسلامى، جزيره عربستان را پر کرده بود ـ جاهليّت ديگرى آغاز شده و مردم در آن گرفتار شده اند. بت ها به اَشکال ديگرى ظاهر گشته اند؛ هر درهم و دينارى بتى شده و هر پست و مقامى، صنمى!
هوى و هوس هاى جاهلى و تعصّب هاى کورکورانه و رقابت هاى ويرانگر قبايل و آلودگى هاى اخلاقى همچون خوره بر پيکر مسلمين ظاهر گشته و آن ها را رنج مى دهد.
امام (عليه السلام) مى فرمايد: رسالت من در اين عصر و زمان، همان رسالت رسول اللّه(صلي الله عليه و آله) است. آنچه که پيغمبر اکرم(صلي الله عليه و آله) در زمان خود براى مردم عصر جاهليّت بيان فرمود، من همه را براى شما بازگو کردم و چيزى را فروگذار ننمودم. سپس مى فرمايد: چشم و گوش و دل شما ناتوان تر از چشم و گوش و قلب مردم عصر جاهلى که پيغمبر اکرم(صلي الله عليه و آله) در آن قيام کرد، نيست؛ شما نيز همان درک و فهم و شعور و چشم و گوش را داريد (بلکه از جهتى از آن ها فراتريد! چرا که به دليل ظهور اسلام، زمينه هاى مثبت در شما آماده تر است، امّا با اين حال چرا دست از اعمال نادرست خود برنمى داريد و چرا از طريق گمراهى به شاهراه هدايت بازنمى گرديد و چرا از خواب غفلت بيدار نمى شويد؟).
در پايان خطبه به آن ها هشدار مى دهد: «به يقين بلا بر شما نازل شده، بلايى که مهارش رها گرديده و تنگ آن سست است (و قابل کنترل نيست)»؛ (وَ لَقَدْ نَزَلَتْ بِکُمُ الْبَلِيَّةُ جَائِلاً خِطَامُهَا، رِخْوآ بِطَانُها).
بسيارى از شارحان نهج البلاغه معتقدند که اين «بليّه» اشاره به حکومت بنى اميّه است که به صورت بلاى عظيمِ هشدار دهنده بر مسلمانان آن زمان، فرود آمد؛ بلايى که بسيارى از جان ها و اموال و نواميس مردم را در کام خود فرو برد و نابود کرد.
جالب اين که امام (عليه السلام) اين بلاى ويرانگر و سرکش را به شتر چموشى تشبيه مى کند که مهارش سست است (يا به کلّى رها شده و روى زمين افتاده) و يا شخصى که بر آن سوار است براثر وحشت، يا عامل ديگر، زمامش را سست کرده است؛ همچنين بندى که زير شکم اين شتر براى نگهدارى جهاز (چيزى شبيه زين يا پالان) بسته مى شود، چنان سست شده که قادر به نگهدارى آن نيست. بنابراين، آن کس که بر آن سوار است، نمى تواند خود را نگه دارد، تا چه رسد به اين که شتر سرکش را مهار کند. به يقين چنين شترى به هرجا برود مرگ و ويرانى مى آفريند. بلاى «بنى اميّه» نيز به راستى چنين بود؛ چه تشبيهى از اين زيباتر و گوياتر براى آن حکومت شوم مى توان بيان کرد؟
در آخرين جمله، هشدار ديگرى مى دهد و مى فرمايد: «بنابراين، نعمت ها و پيروزى هاى موقّتى دنيا که مغرورانِ فريب خورده در آن هستند، شما را نفريبد که اين سايه اى است گسترده شده تا سرآمدى معيّن (که عمرش بسيار کوتاه است!)»؛ (فَلا يَغُرَّنَّکُمْ مَا أَصْبَحَ فِيهِ أَهْلُ الْغُرُورِ، فَإِنَّمَا هُوَ ظِلٌّ مَمْدُودٌ، إِلَى أَجَلٍ مَعْدُودٍ).
پاورقی ها
احزاب، آيه 72.
«أَحْقاب» جمع «حُقُب» بر وزن «شتر» در اصل به معناى مدّت طولانى است و گاه مقدار آن را هشتاد سال تعيين کرده اند. (قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللّهِ عَهْدآ فَلَنْ يُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ). (بقره،آيه 80) روشن است که ضميرها در اين جا نبايد به صورت ضمير مخاطب (کُمْ) باشد، بلکه بايد به صورت ضمير غائب (هُمْ) باشد؛ زيرا اشاره به مردمى است که در عصر پيامبر (صلي الله عليه و آله) مى زيستند. به نظر مى رسد اشتباه از«ناسخين» باشد و لذا بسيارى از «شارحان نهج البلاغه» همين (= ضمير غايب) را پذيرفته اند. «جائل» از ريشه «جَولان» در اصل به معناى زائل شدن چيزى از مکانش مى باشد؛ لذا هنگامى که مهار حيوان را رها کنند که به هر سو گردش کند، اين تعبير درباره آن به کار مى رود. «خِطام» به معناى مهار و افسار مى باشد که گاه از چرم يا از پشم و ليف خرما بافته مى شده است. «بِطان» از ريشه «بطن» به معناى شکم است. اين واژه را در مورد شتر به کار مى برند و به معناى نوار محکمى است که از زير شکم حيوان عبور کرده و به دو طرف جهاز (پالان) بسته شده، تا واژگون نگردد.