تفسیر بخش اول

أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ‏، وَ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ‏، وَ اعْتِزَامٍ مِنَ الْفِتَنِ، وَ انْتِشَارٍ مِنَ الْأُمُورِ، وَ تَلَظٍّ [تلظي] مِنَ الْحُرُوبِ، وَ الدُّنْيَا کَاسِفَةُ النُّورِ، ظَاهِرَةُ الْغُرُورِ، عَلَى حِينِ اصْفِرَارٍ مِنْ وَرَقِهَا، وَ إِيَاسٍ مِنْ ثَمَرِهَا، وَ اغْوِرَارٍ مِنْ مَائِهَا، قَدْ دَرَسَتْ مَنَارُ الْهُدَى، وَ ظَهَرَتْ أَعْلَامُ الرَّدَى، فَهِيَ مُتَجَهِّمَةٌ لِأَهْلِهَا، عَابِسَةٌ فِي وَجْهِ طَالِبِهَا، ثَمَرُهَا الْفِتْنَةُ، وَ طَعَامُهَا الْجِيفَةُ، وَ شِعَارُهَا الْخَوْفُ، وَ دِثَارُهَا السَّيْفُ.

ترجمه
خداوند پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) را هنگامى فرستاد که مدّت ها از بعثت پيامبر پيشين گذشته بود و (لذا) امّت ها در خواب عميقى فرو رفته بودند و فتنه ها مردم را هدف گرفته بود؛ در زمانى که اعمال خلاف در ميان مردم منتشر بود و آتش جنگ ها زبانه مى کشيد؛ دنيا بى نور و پر از مکر و غرور بود؛ در آن زمان که برگ هاى زندگى به زردى گراييده و اميد از بارورى درختانش، قطع شده و آب هايش در زمين فرو رفته بود؛ مناره هاى هدايت، کهنه و فرسوده، و پرچم هاى ضلالت و هلاکت، آشکار گشته بود؛ دنيا در برابر اهلش قيافه اى خشن و در مقابل طالبانش چهره اى عبوس داشت؛ ميوه اش فتنه بود و طعامش مردار؛ در درون، وحشت و اضطراب، و در برون، شمشير حکومت مى کرد.
شرح و تفسیر
ترسيمى از جهان در آستانه ظهور پيامبر (صلي الله عليه و آله)
هدف نهايى امام (عليه السلام) از بيان اين خطبه، بيدار کردن مردم از خواب غفلت و غرور است. دست آن ها را گرفته، به زمان «جاهليّت» مى برد و تاريخ گذشته را در نظر آن ها مجسّم مى کند که چگونه بودند و چگونه با قيام پيامبر(صلي الله عليه و آله) همه چيز دگرگون شد. سپس به آن ها هشدار مى دهد که همان شرايط عصر «جاهليّت» در حال بازگشت است و تأکيد مى کند که من نيز همچون پيامبر(صلي الله عليه و آله) براى از ميان بردن افکار و رفتار جاهلى، قيام کرده ام؛ تا پيش از آن که فرصت ها از دست برود، بيدارشويد و به صراط مستقيم پروردگار و طريقه نورانى پيغمبراکرم(صلي الله عليه و آله) بازگرديد.
در ترسيم اوضاع عصر جاهليّت تعبيراتى کوتاه و بسيار پرمعنا و روشنگر در پانزده جمله (و از يک نظر هجده جمله) بيان فرموده است؛ به گونه اى که هيچ کس نمى تواند ويژگى هاى آن دوران را چنين ترسيم کند. در نخستين وصف مى فرمايد:
«خداوند پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله) را هنگامى فرستاد که مدّت ها از بعثت پيامبر پيشين گذشته بود»؛ (أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ).
اين مدّت طبق بعضى از نقل ها «پانصد سال» و طبق بعضى «ششصد سال»، به طول انجاميد و پيامبرى ازسوى خدا براى مردم جهان مبعوث نشد، (هر چند اوصياى آن ها در ميان مردم بودند).
به همين دليل، خواب مرگبارى مردم جهان را فرا گرفته بود، همان گونه که در دومين ويژگى مى فرمايد: «و (لذا) امّت ها در خواب عميقى فرو رفته بودند!»؛ (وَ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ‏). اين فاصله ها ممکن است به اين دليل باشد که خداوند بندگان را بيازمايد و يا بدين سبب که قدر نعمت وجود پيامبران را بدانند. ولى در هر حال، اثر مستقيم «فَترت رسالت» فعّال شدن احزاب شياطين جنّ و انس است؛ زيرا هنگامى که ميدان را خالى ديدند و مانعى در برابر خود نيافتند، به هجوم هاى سنگين خود بر امّت ها و ملّت ها مى افزايند.
در سومين ويژگى مى فرمايد: «و فتنه ها مردم را هدف گرفته بود»؛ (وَ اعْتِزَامٍ مِنَ الْفِتَنِ).
امام (عليه السلام) در اين جا فتنه ها را به انسان شرور يا حيوان خطرناکى تشبيه کرده که از روى قصد و عمد به انسان هاى بى دفاع حمله مى کند، که در زمان «فترت رسل» واقعآ چنين است.
در چهارمين ويژگى مى فرمايد: «در زمانى که اعمال خلاف در ميان مردم منتشر بود»؛ (وَ انْتِشَارٍ مِنَ الْأُمُورِ).
اين احتمال نيز در تفسير جمله بالا وجود دارد که منظور از انتشار امور، از هم گسستن کارها و برنامه هاى جامعه بشرى باشد و به تعبير ديگر: ظهور هرج و مرج و بى نظمى و تشتّت و پراکندگى در جوامع انسانى، که از آثار مستقيم فتنه ها و آشوب ها محسوب مى شود.
در ويژگى پنجم مى افزايد: «و آتش جنگ ها زبانه مى کشيد!»؛ (وَ تَلَظٍّ مِنَ الْحُرُوبِ).
چه تشبيه جالبى! جنگ را به آتش سوزان تشبيه کرده، آتشى که همه چيز را در کام خود فرو مى برد و خاکستر مى کند. و گسترش دامنه جنگ ها را به زبانه کشيدن آتش تشبيه فرموده است. اگر به تاريخ مراجعه کنيم مى بينيم که در آن زمان، صحنه جهان ـ به خصوص جزيرة العرب ـ مبدّل به صحنه جنگ گسترده اى شده بود. جنگ هاى ايران و روم و جنگ هاى ديگر و به خصوص جنگ هاى کور و بى هدفى که در ميان قبايل عرب، هر روز ظاهر مى گشت. به بهانه هاى واهى، قبايل متعصّب و جاهل و نيمه وحشى به جان هم مى افتادند و آن قدر مى کشتند تا خسته شوند.
در ششمين و هفتمين ويژگى مى فرمايد: «دنيا بى نور و پر از مکر و فريب وغرور بود»؛ (وَ الدُّنْيَا کَاسِفَةُ النُّورِ، ظَاهِرَةُ الْغُرُورِ).
در واقع نور جهان بشرى، همان نور وحى و وجود انبياست. هنگامى که «فترتى» واقع شود، همه چيز در تاريکى وحشتناکى فرو مى رود و بازار مکر و فريب، پررونق مى گردد. مذاهب ساختگى رواج مى يابند و دنياپرستانِ مکّار، در لباس اصلاح طلبان ظاهر مى شوند و به فريب خلق خدا و بهره گيرى مادّى از آنان مى پردازند.
در هشتمين ويژگى، امام (عليه السلام) جهان انسانيّت را به باغى تشبيه مى کند که در عصر جاهليّت وجود داشت: «در آن زمان که برگ هاى زندگى به زردى گراييده و اميد از بارورى درختانش، قطع شده و آب هايش در زمين فرو رفته بود»؛ (عَلَى حِينِ اصْفِرَارٍ مِنْ وَرَقِهَا، وَ إِيَاسٍ مِنْ ثَمَرِهَا، وَ اغْوِرَارٍ مَنْ مَائِهَا).
چرا که باغ پربار جامعه انسانى، با گل ها و برگ هاى پرطراوت اخلاق و فضيلت زينت مى يابد و ميوه هاى آن عدالت و مروّت و محبّت است و آبى که اين درخت ها را سرسبز و پربار مى سازد، ايمان و تقواست که در عصر جاهليّت خبرى از هيچ يک از اين امور نبود. حتّى از نظر مسائل مادّى، کسب و تجارت ودامدارى و زراعت، براثر ناامنى و جنگ ها، به کلّى ضعيف شده بود و فقر شديدى بر تمام مردم جاهلى چيره گرديده بود؛ به گونه اى که فرزندان دلبندشان را از خوف فقر مى کشتند که قرآن از آن نهى فرمود و گفت: (وَ لاَتَقْتُلُوا أَوْلاَدَکُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ)؛ «و فرزندانتان را از ترس فقر، به قتل نرسانيد». و اين غير از کشتن دختران به علت احساس ننگ بود.
در نهمين و دهمين ويژگى مى فرمايد: «مناره هاى هدايت، کهنه و فرسوده، و پرچم هاى ضلالت و هلاکت، آشکار گشته بود»؛ (قَدْ دَرَسَتْ مَنَارُ الْهُدَى، وَ ظَهَرَتْ أَعْلامُ الرَّدَى).
«مَنار» در اصل به معناى «محلّ نور» است. در زمان هاى گذشته، برج هاى بلندى بود که بر فراز آن چراغ روشن مى کردند تا هنگام شب، نشانه اى باشد براى شهرها و آبادى ها، و افراد از دور و نزديک آن را ببينند و بيراهه نروند. هنگامى که چنين بنايى کهنه و فرسوده شود، ويران مى گردد و ديگر چراغ هدايتى بالاى آن روشن نمى ماند. اين تعبير، کنايه زيبايى است براى کتب آسمانى و دستورالعمل هاى پيامبران، که همچون نورافکن هايى فرا راه جامعه انسانى بود؛ ولى در عصر جاهليّت براثر غلبه هوى وهوس ها، همه اين ها به فراموشى سپرده شده بود و طبيعى است هنگامى که صحنه خالى شد، پرچم هاى ضلالت و هلاکت که همان سرکردگان کفر و نفاق و فسادند، جاى آن ها را مى گيرند.
سپس در يازدهمين ويژگى مى فرمايد: «دنيا، در برابر اهلش قيافه اى خشن و در مقابل طالبانش چهره اى عبوس داشت»؛ (فَهِيَ مُتَجَهِّمَةٌ لِأَهْلِهَا، عَابِسَةٌ فِي وَجْهِ طَالِبِهَا). اين تعبير، کنايه اى از شدّت خشونت و نزاع و درگيرى و تنگى معيشت و سختى زندگى است؛ چرا که آرامش و آسايش و راحتى در گرو عدالت اجتماعى و محبّت و برادرى و دوستى است؛ چيزى که در عصر جاهليّت خبرى از آن نبود.
در دوازدهمين و سيزدهمين ويژگى مى افزايد: «ميوه اش فتنه بود و طعامش مردار»؛ (ثَمَرُهَا الْفِتْنَةُ، وَ طَعَامُهَا الْجِيفَةُ).
طبيعى است، محيطى که اصولى اين چنين بر آن حاکم باشد، ثمره اى جز فتنه و غذايى جز مردار ندارد؛ تعبير به جيفه (مردار) مى تواند اشاره به وضع زندگى مادّى عصر جاهليّت باشد؛ چرا که «مردار»، هم گنديده و بدبو، و هم نفرت انگيز است؛ به يقين در چنان محيط متعفّنى زندگى نيز نفرت انگيز بود؛ درآمدهاى آن ها غالبآ از غارتگرى و دزدى، يا راه هاى ديگرى بود که عقل سليم از آن نفرت دارد. اضافه بر اين که، در جاهليّت واقعآ گوشت مردار را هم مى خوردند که قرآن مجيد از آن نهى مى کند و مى فرمايد: (حُرِّمِتْ عَلَيْکُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ...)؛ «(گوشت) مردار و خون و گوشت خوک و... بر شما حرام شده است».
به يقين ثمره و طعام در عبارت امام (عليه السلام) جنبه کنايى دارد. اشاره به اين که غذاى انسان معمولاً يا از ميوه هاست، يا از گوشت ها؛ و در عصر جاهليّت، چيزى جز فتنه و افکار متعفّن و نفرت انگيز نصيب مردم نمى شد؛ ثمرات و بهره هاى زندگى مادّى و معنوى آنان، آميخته با تعفّن و فساد و ننگ بود. در چهاردهمين و پانزدهمين ويژگى آن عصر، مى فرمايد: «در درون، وحشت و اضطراب و در برون، شمشير حکومت مى کرد!»؛ (وَ شِعَارُهَا الْخَوْفُ، و دِثَارُهَا السَّيْفُ).
با توجّه به اين که «شعار» به معناى لباس زيرين و «دثار» به معناى لباس رويين است، اين تعبير کنايه لطيف و فصيح و بليغى است از شرايط آن زمان، درباره حاکميّت ترس و شمشير از درون و برون. همه از يکديگر مى ترسيدند، هر قبيله اى احتمال مى داد که قبيله ديگر، شبانه بر او بتازد و شبيخون زند و اموال او را به غارت برد؛ بر اثر همين خوف و وحشت، هميشه شمشيرها آماده حرکت بود و در واقع، تمام بدبختى هاى آن عصر را مى توان در همين دو جمله خلاصه کرد. بديهى است محيطى که نور هدايت از آن رخت بربندد و پرچم هاى ضلالت در آن برافراشته شود و انسان ها از تعليمات انبيا دور بمانند نتيجه اى جز اين نخواهد داشت که ترس و ناامنى و اضطراب و وحشت بر همه جا حاکم شود.
ترسيم گويايى که امام (عليه السلام) ضمن اين پانزده ويژگى، از عصر جاهليّت ارائه فرمود، تنها منحصر به جزيره عربستان نبود، بلکه در بسيارى از نقاط ديگر عالم نيز حاکم بود؛ هر چند در ميان قبايل عرب شديدتر بود.
«گوينده» هر چند قدرت داشته باشد و «نويسنده» هر قدر توانا باشد، نمى تواند درباره فجايع و مفاسد آن زمان چيزى بيش از اين بگويد و راستى توصيف عصر «جاهليّت» در اين عبارات بسيار کوتاه و با اين جامعيّت، چيزى شبيه اعجاز است و همان گونه که در بحث نکته ها خواهد آمد، با نهايت تأسّف، در عصر و زمان ما که «جاهليّت» نوين بر آن حکومت مى کند، همين ويژگى ها ديده مى شود.
حال فکر کنيد پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) چه کار مهمى انجام داد که چنان جامعه ظلمانى و فاسد و ننگينى را به جامعه اى نورانى که امنيّت و ايمان و اخوّت و برادرى بر آن حاکم بود، مبدّل ساخت. اضافه بر اين، زندگى اسف بار مادّى آن ها نيز به زندگى آبرومندى تبديل شد و اين گروهِ نيمه وحشى و بسيار عقب افتاده، کارشان به جايى رسيد که شرق و غرب جهان آن روز را در زير پرچم اسلام قرار دادند؛ شاهان دنيا در مقابلشان تسليم شدند و اقوام ظالم و سرکش، در برابر آن ها سلاح بر زمين نهادند و کاروان جامعه انسانى در سايه تعليمات آن پيامبر بزرگ، با شتاب فراوان به پيشرفت هاى عظيمى در زمينه علوم و صنايع و فرهنگ نائل شد و اين به راستى يکى از معجزات جاويدان پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) است؛ زيرا مطابق محاسبات مادّى، رساندن چنان جامعه اى، از آن وضع، به اين موقعيّت و جايگاه، با اسباب و موازين عادّى غير ممکن است!
همان گونه که گفتيم، هدف امام (عليه السلام) از بيان اين ويژگى ها آن است که به مردم عصر خويش هشدار دهد که مراقب باشيد، آن مفاسد، در لباس هاى نوينى بار ديگر در ميان شما در حال شکل گرفتن است و همان کارى که پيامبر (صلي الله عليه و آله) براى نجات مردم در عصر جاهليّت انجام داد، من که جانشين به حقِّ او هستم، انجام مى دهم. نکته
جاهليّت عصر ما!
توصيف عهد جاهليّت را توسط امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه ملاحظه کرديم که چقدر گويا و رسا وضع آن زمان را بازگو فرموده و ما نسبتآ به طور مبسوط در جلد اوّل ذيل خطبه دوم و در جلد دوم ذيل خطبه بيست و ششم دورنمايى از عصر جاهليّت را ترسيم کرديم و به راستى تا انسان در جزئيّات مربوط به زندگى عرب جاهلى ـ از نظر جنگ و صلح، دوستى و دشمنى، ارزش هاى اخلاقى، امر حکومت و مسائل اقتصادى و به خصوص خرافات عجيبى که بر آن ها حاکم بود ـ دقيق نشود، به عظمت کار پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در هدايت اين قوم، واقف نخواهد شد. نکته مهمّى که در اين جا لازم مى دانيم يادآورى کنيم اين است که متأسّفانه بسيارى از اصول جاهليّت، در شکل هاى مدرن، بر جوامع بشرى زمان ما حاکم شده است.
در عصر جاهليّت، انسان، ارزش واقعى نداشت؛ خون بى گناهان به آسانى ريخته مى شد؛ غارت اموال، کار روزانه بود؛ در عصر و زمان ما نيز مهم ترين اصل، به چنگ آوردن درآمد بيشتر است، هر چند از طريق فروش سلاح هاى کشتار جمعى باشد؛ اموال مردم ضعيفِ دنيا، به وسيله غول هاى سرمايه دارى از طريق ظاهرآ قانونى! و در واقع غارتگرى ربوده مى شود.
اگر در عصر جاهليّت تعدادى از دختران زنده به گور شدند، در عصر و زمان ما سقط جنين ـ در پناه قانون ـ در بسيارى از کشورها انجام مى شود و هزاران هزار دختر و پسر، به گور فرستاده مى شوند؛ انسان هايى که در جنگ هاى جهانى اوّل و دوم به خاک و خون کشيده شدند، از تمام کشته هاى طول تاريخ بشر بيشتر بودند و کارى که دو بمب اتمى در شهرهاى «ژاپن» کرد، به تنهايى از تمام کشته هاى زمان جاهليّت افزون تر بود!
اگر در عصر جاهليّت، زنانِ آلوده، بر در خانه خود پرچم نصب مى کردند و به «ذَوَاتُ الْأَعْلام‏» معروف شدند، امروز نيز زنان فاسد در بسيارى از جرايد دنيا، آگهى هايى مى دهند که مستقيم يا غير مستقيم ديگران را به سوى خود دعوت مى کنند؛ حتّى زنان همسردار! و بسيارى از دولت ها از آن ها ماليات مى گيرند؛ به همين دليل، آنان را تحت حمايت قانون قرار مى دهند.
فروش دختران و پسران خردسال، هنوز به شکل فجيعى در دنيا ادامه دارد و بسيارى از اروپايى ها و آمريکايى ها اين کودکان را از مناطق محروم جهان خريدارى کرده و در کشورهاى غربى به فروش مى رسانند که اخبار آن، در جرائد نيز منتشر مى شود. قسمت مهمّى از ثروت هاى جهان، صرف تهيه جنگ افزارهاى هولناک مى شود که بيانگر عدم امنيّت در دنياست.
مسائل اخلاقى به فراموشى سپرده شده و فساد، بسيارى از مناطق جهان را فراگرفته است و اگر آمارها در تمام زمينه هاى مذکور، جمع آورى شود، خواهيم ديد که جاهليّت مدرن به مراتب عميق تر و گسترده تر و وحشتناک تر از جاهليّت عصر قديم است و شايد آيه 33 سوره احزاب ناظر به جاهليّت عصر ماست و آن را پيشگويى مى کند، که خطاب به همسران پيامبر (صلي الله عليه و آله) مى فرمايد: (وَ لاَتَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولي‏)؛ «همچون دوران جاهليّت نخستين، (در ميان مردم) ظاهر نشويد».
تعبير به جاهليّت اوّلى نشان مى دهد که جاهليّت ديگرى در پيش است.
پاورقی ها
«فَتْرة» در اصل به معناى سکون و آرامش و گاه به معناى ضعف و سُستى آمده است و به فاصله ميان دو حرکت، دو حادثه و يا دو انقلاب نيز گفته مى شود؛ به همين مناسبت به فاصله ميان ظهور انبياى بزرگ ـ که در واقع دو حرکت مهمّ الهى بود ـ «فَتْرت» گفته مى شود.
بعضى فاصله ميان ولادت حضرت مسيح (عليه السلام) و هجرت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) را 621 سال و 195 روز ذکر کرده اند. (پژوهش هاى قرآنى علامه شعرانى، ج 1، ص 424) در بعضى از نقل ها نيز آمده که تولّد پيامبر (صلي الله عليه و آله) در سال 570 ميلادى اتّفاق افتاد و مطابق آن، بعثت پيامبر (صلي الله عليه و آله) در سال 610 ميلادى بود. (فروغ ابديّت،ج 1، ص 82). «هَجْعَه» از ريشه «هُجوع» به معناى خواب شبانه است و از آن جا که خواب شب عميق تر است، وضع اقوام جاهلى در برابر هدايت انبيا به آن تشبيه شده است. «إعتزام» از ريشه «عَزم» به معناى تصميم گرفتن است و در اينجا که در واقع فاعل آن فتنه است، به معناى هدف گيرى فتنه ها و توجّه شديد آنهاست. «تَلظّ» از ريشه «لَظى» به معناى شعله آتش است و «تلظّى» به معناى شعله ور شدن مى باشد. «کاسفه» از ريشه «کسوف» به معناى خورشيد گرفتگى است (و گاه به ماه گرفتگى نيز به جاى خسوف، کسوف گفته مى شود) و در خطبه بالا کنايه اى است از خاموش شدن انوار هدايت در عصر جاهليّت. «إياس» بر وزن «قياس» به معناى قطع اميد از چيزى است. «إغورار» از ريشه «غور» به معناى فرو رفتن در زمين است، که غالبآ در مورد آبى که در زمين فرو مى رود گفته مى شود و در خطبه بالا کنايه از انقطاع اصول هدايت است. اسراء، آيه 31. «دَرَسَتْ» از ريشه «دُروس» به معناى کهنگى و فرسودگى و از بين رفتن آثار است. «مُتجهّمه» از ريشه «جهم» بر وزن «فهم» به معناى خشونت و غلظت است و به اشخاصى که با چهره عبوسى به ديگران نگاه مى کنند «متجهّم» گفته مى شود. «عابسه» از ريشه «عُبوس» بر وزن «جلوس» به معناى درهم کشيدن صورت، به علت ناراحتى درون است و «عَبوس» بر وزن «مجوس» جنبه وصفى دارد و به کسى گفته مى شود که اين حالت در او وجود دارد و در خطبه بالا، کنايه از ناراحتى هاى شديد مردم، در عصر جاهليّت است. «جيفه» در اصل از ريشه «جوف» گرفته شده و از آن جا که مردار معمولاً باد مى کند و درونش فاسد مى شود، به آن «جيفه» مى گويند. مائده، آيه 3.