ترجمه
خداوند روزى آن ها (مخلوقات) را در ميانشان تقسيم کرد و آثار و اعمال آن ها، تعداد نفوس (نَفَس ها)، خيانت چشم ها و آنچه در سينه ها پنهان مى دارند، همه را شمارش کرده و حساب آن ها را دارد؛ و (نيز) محلّ استقرار انسان ها را در رحم مادران و جايگاه آن ها را در صُلب پدران و ادامه زندگى شان را تا هنگام مرگ، همه را مى داند.
شرح و تفسیر
از همه اسرار وجودتان آگاه است!
در اين بخش از خطبه، باز هم سخن امام (عليه السلام) ناظر به بيان پاره اى از صفات خداوند است؛ صفاتى که مربوط به وضع انسان ها و سرنوشت آن هاست، تا مقدّمه اى باشد براى اندرزهاى حساب شده اى که در بخش هاى آينده خطبه مى آيد. مى فرمايد: «خداوند روزى آن ها (مخلوقات) را در ميانشان تقسيم کرد»؛ (قَسَمَ أَرْزَاقَهُمْ).
ناگفته پيداست که منظور از تقسيم ارزاق، تقسيم بر حسب تلاش ها و کوشش ها و لياقت هاست، نه اين که خداوند تضمين کرده باشد رزق و روزى هرکس را به درِ خانه او آورده و تحويل دهد؛ گرچه گاهى انسان، (مِنْ حَيْثُ لاَيَحْتَسِبُ) و از جايى که انتظار ندارد، بهره ها مى برد؛ ولى اين يک اصل و قانون نيست، بلکه اصل و قانون، تلاش و کوشش و مديريّت و ابتکار است.
به تعبير ديگر: «رزق و روزى» بر دو گونه است: گونه اى از آن مشروط به تلاش و کوشش است که اگر انسان به دنبال آن نرود و تلاش معاش نکند، از آن محروم خواهد شد، و قسم دوم حتمى است و غيرقابل تغيير، که اگر انسان به دنبال آن برود يا نرود، به او مى رسد. ولى اين قسم، غيرقابل پيش بينى است و زمان آن مشخص نيست، بنابراين، اساس، قسم اوّل است، هر چند در روايات به هر دو قسم، اشاره شده است؛ آن گونه که در کلام ديگرى از همان امام هُمام مى خوانيم: «إِنَّ الرِّزْقَ رِزْقَانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ، وَ رِزْقٌ يَطْلُبُکَ؛ روزى دو گونه است: قسمى از آن را تو بايد به دنبال آن بروى و قسمى از آن، به دنبال تو مى آيد».
اين نکته نيز شايان دقّت است که «اَرزاق» را نبايد تنها به آب و غذا تفسير کرد؛ بلکه تمام مواهب زندگى مادّى و معنوى را شامل مى شود. آرى، خداوند موهبت علم و دانش و ايمان و مقام و موقعيت اجتماعى و امثال آن را در پرتو تلاش ها و کوشش ها تقسيم فرموده، ولى گاه براى اين که نشان دهد در پشت عالَمِ اسباب، دستِ قدرتِ «مسبّب الْأَسْبَاب» کار مى کند، تلاش ها را بى نتيجه مى گذارد و آن هايى را که تلاش نکرده اند، به نتيجه مى رساند و همان گونه که گفتيم، اين ها استثنائاتى است براى توجّه به ذات پاکِ «مسبّب الاسباب».
سپس در ادامه اين سخن مى فرمايد: «و آثار و اعمال آن ها، تعداد نفوس (نَفَس ها)، خيانت چشم ها و آنچه در سينه ها پنهان مى دارند همه را شمارش کرده، و حساب آن ها را دارد»؛ (وَ أَحْصَى آثَارَهُمْ، وَ أَعْمَالَهُمْ، وَ عَدَدَ أَنْفُسِهِمْ، وَ خَائِنَةَ أَعْيُنِهِمْ، وَ مَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ مِنَ الضَّمِيرِ). اضافه بر اين: «محلّ استقرار انسان ها را در رحم مادران و جايگاه آن ها را در صُلب پدران و ادامه زندگى شان را تا هنگام مرگ، همه را مى داند»؛ (وَ مُسْتَقرَّهُمْ وَ مُسْتَوْدَعَهُمْ مِنَ الْأَرْحَامِ وَ الظُّهُورِ، إِلَى أَنْ تَتَنَاهَى بِهِمُ الْغَايَاتُ).
مفسّران نهج البلاغه، گاه آثار را به معناى جاى پا و گاه به معناى آثارى که از انسان در جهان باقى مى ماند، تفسير کرده اند و عدد اَنفُس به معناى تعداد انسان ها در هر عصر و زمان و مکان است و گاه به معناى عدد نَفَس ها تفسير شده است. (اين تفسير در صورتى است که نسخه، اَنفاس باشد؛ چنان که بعضى از مفسّران نهج البلاغه نقل کرده اند، که البتّه مناسب جمله هاى قبل و بعد، همين است).
منظور از خيانت چشم ها، نگاه هاى هوس آلود به آنچه نگاه به آن حرام است، يا اشارات توهين آميز به وسيله چشم، به افراد پاک و بى گناه است.
جمله «وَ مَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ» اشاره به نيّت هاى خوب و بد، و پاک و آلوده است و همچنين عقايد مختلف.
«مُسْتَقَرّ» اشاره به رحم مادران است که نطفه براى مدّت نسبتاً طولانى در آن استقرار مى يابد و «مُسْتَودَع» اشاره به صُلب پدران است که نطفه، قبل از انتقال به رحم، براى مدّت کوتاهى در آن جاست و تفاوت مفهوم «مُستقرّ» و «مُستودع» اشاره به همين نکته دقيق و ظريف است.
جمله «إِلَى أَنْ تَتَنَاهَى بِهِمُ الْغَايَاتُ» اشاره به دوران عمر، از لحظه تولّد تا دوران کهولت و پيرى است. بنابراين، «غايات» به معناى مرگ و پايان زندگى هاست. و اين که بعضى از مفسّران نهج البلاغه به معناى بهشت و دوزخ تفسير کرده اند، تناسب چندانى با جمله هاى قبل ندارد.
به هر حال، در جمله هاى مذکور، اشاره به علم خداوند به هفت موضوع درباره انسان ها شده است. از اعمال و حرکات چشم و نَفَس هاى آن ها گرفته، تا عقايد و نيّات؛ و از لحظه پيدايش نطفه در صلب پدران، تا زمان انتقال به رحم مادران و تا لحظه تولّد و گذراندن مراحل زندگى و پايان عمر. و همه اين ها هشدارى است به ما انسان ها که بدانيم حتّى لحظه اى از تحت سيطره علم بى پايان پروردگار بيرون نيستيم و او در همه حال، حاضر و ناظر است و مراقب اعمال ماست. با توجّه به چنين حقيقتى، به يقين اعمال ما رنگ و شکل ديگرى به خود خواهد گرفت.
اين بيانات، مانند بسيارى ديگر از سخنان مولا على (عليه السلام) از سرچشمه پرفيض آيات قرآن نشأت مى گيرد. قرآن مجيد مى گويد: (وَ نَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَ آثَارَهُمْ وَ کُلَّ شَىْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِى إِمَامٍ مُبِينٍ)؛ «و آنچه را از پيش فرستاده اند و آنچه را از خود باقى گذاشته اند و همه چيز را در کتاب روشنگرى حساب کرده ايم». در جايى ديگر مى فرمايد: (يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُورُ)؛ «او چشم هايى را که به خيانت مى گردد و آنچه را سينه ها پنهان مى دارند، مى داند».
و در جايى ديگر مى فرمايد: (وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا کُلٌّ فِى کِتَابٍ مُبِينٍ)؛ «او قرارگاه و محل نقل و انتقالشان را مى داند. همه اين ها در کتاب مبين (لوح محفوظ) ثبت است».
در اين بخش از خطبه، باز هم سخن امام (عليه السلام) ناظر به بيان پاره اى از صفات خداوند است؛ صفاتى که مربوط به وضع انسان ها و سرنوشت آن هاست، تا مقدّمه اى باشد براى اندرزهاى حساب شده اى که در بخش هاى آينده خطبه مى آيد. مى فرمايد: «خداوند روزى آن ها (مخلوقات) را در ميانشان تقسيم کرد»؛ (قَسَمَ أَرْزَاقَهُمْ).
ناگفته پيداست که منظور از تقسيم ارزاق، تقسيم بر حسب تلاش ها و کوشش ها و لياقت هاست، نه اين که خداوند تضمين کرده باشد رزق و روزى هرکس را به درِ خانه او آورده و تحويل دهد؛ گرچه گاهى انسان، (مِنْ حَيْثُ لاَيَحْتَسِبُ) و از جايى که انتظار ندارد، بهره ها مى برد؛ ولى اين يک اصل و قانون نيست، بلکه اصل و قانون، تلاش و کوشش و مديريّت و ابتکار است.
به تعبير ديگر: «رزق و روزى» بر دو گونه است: گونه اى از آن مشروط به تلاش و کوشش است که اگر انسان به دنبال آن نرود و تلاش معاش نکند، از آن محروم خواهد شد، و قسم دوم حتمى است و غيرقابل تغيير، که اگر انسان به دنبال آن برود يا نرود، به او مى رسد. ولى اين قسم، غيرقابل پيش بينى است و زمان آن مشخص نيست، بنابراين، اساس، قسم اوّل است، هر چند در روايات به هر دو قسم، اشاره شده است؛ آن گونه که در کلام ديگرى از همان امام هُمام مى خوانيم: «إِنَّ الرِّزْقَ رِزْقَانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ، وَ رِزْقٌ يَطْلُبُکَ؛ روزى دو گونه است: قسمى از آن را تو بايد به دنبال آن بروى و قسمى از آن، به دنبال تو مى آيد».
اين نکته نيز شايان دقّت است که «اَرزاق» را نبايد تنها به آب و غذا تفسير کرد؛ بلکه تمام مواهب زندگى مادّى و معنوى را شامل مى شود. آرى، خداوند موهبت علم و دانش و ايمان و مقام و موقعيت اجتماعى و امثال آن را در پرتو تلاش ها و کوشش ها تقسيم فرموده، ولى گاه براى اين که نشان دهد در پشت عالَمِ اسباب، دستِ قدرتِ «مسبّب الْأَسْبَاب» کار مى کند، تلاش ها را بى نتيجه مى گذارد و آن هايى را که تلاش نکرده اند، به نتيجه مى رساند و همان گونه که گفتيم، اين ها استثنائاتى است براى توجّه به ذات پاکِ «مسبّب الاسباب».
سپس در ادامه اين سخن مى فرمايد: «و آثار و اعمال آن ها، تعداد نفوس (نَفَس ها)، خيانت چشم ها و آنچه در سينه ها پنهان مى دارند همه را شمارش کرده، و حساب آن ها را دارد»؛ (وَ أَحْصَى آثَارَهُمْ، وَ أَعْمَالَهُمْ، وَ عَدَدَ أَنْفُسِهِمْ، وَ خَائِنَةَ أَعْيُنِهِمْ، وَ مَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ مِنَ الضَّمِيرِ). اضافه بر اين: «محلّ استقرار انسان ها را در رحم مادران و جايگاه آن ها را در صُلب پدران و ادامه زندگى شان را تا هنگام مرگ، همه را مى داند»؛ (وَ مُسْتَقرَّهُمْ وَ مُسْتَوْدَعَهُمْ مِنَ الْأَرْحَامِ وَ الظُّهُورِ، إِلَى أَنْ تَتَنَاهَى بِهِمُ الْغَايَاتُ).
مفسّران نهج البلاغه، گاه آثار را به معناى جاى پا و گاه به معناى آثارى که از انسان در جهان باقى مى ماند، تفسير کرده اند و عدد اَنفُس به معناى تعداد انسان ها در هر عصر و زمان و مکان است و گاه به معناى عدد نَفَس ها تفسير شده است. (اين تفسير در صورتى است که نسخه، اَنفاس باشد؛ چنان که بعضى از مفسّران نهج البلاغه نقل کرده اند، که البتّه مناسب جمله هاى قبل و بعد، همين است).
منظور از خيانت چشم ها، نگاه هاى هوس آلود به آنچه نگاه به آن حرام است، يا اشارات توهين آميز به وسيله چشم، به افراد پاک و بى گناه است.
جمله «وَ مَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ» اشاره به نيّت هاى خوب و بد، و پاک و آلوده است و همچنين عقايد مختلف.
«مُسْتَقَرّ» اشاره به رحم مادران است که نطفه براى مدّت نسبتاً طولانى در آن استقرار مى يابد و «مُسْتَودَع» اشاره به صُلب پدران است که نطفه، قبل از انتقال به رحم، براى مدّت کوتاهى در آن جاست و تفاوت مفهوم «مُستقرّ» و «مُستودع» اشاره به همين نکته دقيق و ظريف است.
جمله «إِلَى أَنْ تَتَنَاهَى بِهِمُ الْغَايَاتُ» اشاره به دوران عمر، از لحظه تولّد تا دوران کهولت و پيرى است. بنابراين، «غايات» به معناى مرگ و پايان زندگى هاست. و اين که بعضى از مفسّران نهج البلاغه به معناى بهشت و دوزخ تفسير کرده اند، تناسب چندانى با جمله هاى قبل ندارد.
به هر حال، در جمله هاى مذکور، اشاره به علم خداوند به هفت موضوع درباره انسان ها شده است. از اعمال و حرکات چشم و نَفَس هاى آن ها گرفته، تا عقايد و نيّات؛ و از لحظه پيدايش نطفه در صلب پدران، تا زمان انتقال به رحم مادران و تا لحظه تولّد و گذراندن مراحل زندگى و پايان عمر. و همه اين ها هشدارى است به ما انسان ها که بدانيم حتّى لحظه اى از تحت سيطره علم بى پايان پروردگار بيرون نيستيم و او در همه حال، حاضر و ناظر است و مراقب اعمال ماست. با توجّه به چنين حقيقتى، به يقين اعمال ما رنگ و شکل ديگرى به خود خواهد گرفت.
اين بيانات، مانند بسيارى ديگر از سخنان مولا على (عليه السلام) از سرچشمه پرفيض آيات قرآن نشأت مى گيرد. قرآن مجيد مى گويد: (وَ نَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَ آثَارَهُمْ وَ کُلَّ شَىْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِى إِمَامٍ مُبِينٍ)؛ «و آنچه را از پيش فرستاده اند و آنچه را از خود باقى گذاشته اند و همه چيز را در کتاب روشنگرى حساب کرده ايم». در جايى ديگر مى فرمايد: (يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُورُ)؛ «او چشم هايى را که به خيانت مى گردد و آنچه را سينه ها پنهان مى دارند، مى داند».
و در جايى ديگر مى فرمايد: (وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا کُلٌّ فِى کِتَابٍ مُبِينٍ)؛ «او قرارگاه و محل نقل و انتقالشان را مى داند. همه اين ها در کتاب مبين (لوح محفوظ) ثبت است».