تفسیر بخش چهارم

عِبَادَ اللَّهِ زِنُوا أَنْفُسَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُوزَنُوا، وَ حَاسِبُوهَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تُحَاسَبُوا، وَ تَنَفَّسُوا قَبْلَ ضِيقِ الْخِنَاقِ، وَ انْقَادُوا قَبْلَ عُنْفِ السِّيَاقِ، وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ لَمْ يُعَنْ عَلَى نَفْسِهِ حَتَّى يَکُونَ لَهُ مِنْهَا وَاعِظٌ وَ زَاجِرٌ، لَمْ يَکُنْ لَهُ مِنْ غَيْرِهَا لَا زَاجِرٌ وَ لَا وَاعِظ.

ترجمه
اى بندگان خدا! خويشتن را وزن کنيد (و ارزش خود را بسنجيد) پيش از آن که شما را وزن کنند؛ و به حساب خود برسيد، پيش از آن که شما را به پاى حساب آورند. و تا راه نفس گرفته نشده، تنفّس کنيد؛ (تا فرصت ها باقى است به اعمال صالح بپردازيد) و پيش از آن که شما را وادار به تسليم کنند (در برابر حق) تسليم شويد و بدانيد کسى که بر ضدّ هواى نفسش کمک نشود، تا واعظ و رادعى از درون جانش براى او فراهم گردد، مانع و واعظى از غير خودش نخواهد يافت.
شرح و تفسیر
خودتان حسابگر خود باشيد!
امام (عليه السلام) در آخرين فراز اين خطبه ـ که در واقع به منزله نتيجه گيرى از تمام بخش هاى پيشين است ـ اشاره به چند نکته مهم مى فرمايد که به گفته ابن ابى الحديد، از تعبيرات بسيار فصيح و لطيف و کمياب است. نخست مى فرمايد: «اى بندگان خدا! خويشتن را وزن کنيد (و ارزش خود را بسنجيد) پيش از آن که شما را وزن کنند، و به حساب خود برسيد پيش از آن که شما را به پاى حساب آورند»؛ (عِبَادَاللهِ! زِنُوا أَنْفُسَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُوزَنُوا، وَ حَاسِبُوها مِنْ قَبْلِ أَنْ تُحَاسَبُوا).
مى دانيم همان گونه که انسان در اين دنيا، به هنگام انجام معاملات، نخست متاع مورد نظر را وزن مى کند، سپس به حساب قيمت آن مى رسد و اگر در وزن، يا در حساب قيمت، گرفتار اشتباه شود، سرمايه خودش را از دست خواهد داد و گرفتار زيان و خسران خواهد شد؛ در امور معنوى نيز بايد چنين کند. ارزش و وزن اعمال خويش، بلکه وزن خودش را از نظر ايمان و اخلاق، بايد معيّن کند و بعد به حساب آن برسد، تا اگر ضرر و زيان و کاستى دامان او را گرفته، هرچه زودتر در مقام جبران برآيد و نگذارد نوبت به وزن و حساب آخرت برسد که در آن جاراهى براى جبران نيست و جز ندامت و شرمسارى نتيجه اى عايدش نمى شود.
مى دانيم که در صحنه قيامت، مسئله توزين اعمال بلکه توزين اشخاص، حق است. قرآن مجيد مى گويد: (وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ)؛ «وزن کردن (اعمال وسنجش ارزش آن ها) در آن روز، حق است»؛ و همچنين حسابرسى اعمال در آن روز از مسلّمات است. به همين دليل يکى از نام هاى قيامت، يوم الحساب است. قرآن مجيد مى گويد: (وَ قَالَ مُوسَى إِنِّى عُذْتُ بِرَبِّى وَ رَبِّکُمْ مِنْ کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لاَيُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ)؛ «موسى گفت: من به پروردگارم و پروردگار شما پناه مى برم از هر متکبّرى که به روز حساب ايمان نمى آورد».
سپس مى افزايد: «و تا راه نفس گرفته نشده، تنفّس کنيد، (تا فرصت ها باقى است به اعمال صالح بپردازيد)»؛ (وَ تَنَفَّسُوا قَبْلَ ضِيقِ الْخِنَاقِ). در اين جا امام (عليه السلام) تنفّس را به عنوان کنايه از مبادرت به اعمال صالح، علم و عمل و خودسازى و تقوا ذکر فرموده. و ضيق خناق (تنگى راه تنفّس) اشاره به مرگ است.
قرآن مجيد مى فرمايد: (وَ أَنْفِقُوا مِن مَّا رَزَقْنَاکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِىَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْلا أَخَّرْتَنِى إِلى أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَکُنْ مِنَ الصَّالِحِينَ)؛ «از آنچه به شما روزى داده ايم انفاق کنيد! پيش از آن که مرگ يکى از شما فرارسد و بگويد: پروردگارا! چرا مرگ مرا کمى به تأخير نينداختى تا (در راه تو) صدقه دهم و از صالحان باشم؟».
در چهارمين جمله، بر همان مطلب با تعبير زنده ديگرى تأکيد فرموده و مى گويد: «پيش از آن که شما را وادار به تسليم کنند، (در برابر حق) تسليم شويد»؛ (وَ آنْقَادُوا قَبْلَ عُنْفِ السِّيَاقِ).
اشاره به اين که به هنگام مرگ، سرکش ترين افراد، همچون فرعون ها و نمرودها، چنان در فشار واقع مى شوند که بى اختيار تسليم شده و نداى «آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ» را از درون جان سرمى دهند؛ ايمانى که براى آن ها هرگز سودى ندارد. چرا انسان در حالت سلامت و آزادى به سراغ ايمان و تقوا نرود تا در دنيا و آخرت، براى او کارساز باشد؟!
قرآن مجيد مى گويد: هنگامى که گنهکاران آلوده، در برابر فرشته مرگ قرار مى گيرند، فريادشان بلند مى شود: (رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّى أَعْمَلُ صَالِحاً فِيمَا تَرَکْتُ کَلاَّ إنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا)؛ «پروردگارا! مرا بازگردانيد؛ شايد در برابر آنچه ترک کردم (و کوتاهى نموده ام) عمل صالحى انجام دهم (ولى به او مى گويند:) چنين نيست! اين سخنى است که او به زبان مى گويد (و اگر بازگردد همان راه را ادامه مى دهد)».
و در پنجمين و آخرين اندرز مى افزايد: «و بدانيد کسى که بر ضد هواى نفسش کمک نشود تا واعظ و رادعى از درون جانش براى او فراهم گردد، مانع و واعظى از غير خودش نخواهد يافت»؛ (وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ لَمْ يُعَنْ عَلَى نَفْسِهِ حَتّى يَکُونَ لَهُ مِنْهَا وَاعِظٌ وَ زَاجِرُ، لَمْ يَکُنْ لَهُ مِنْ غَيْرِهَا لاَزَاجِرٌ وَ لا وَاعِظٌ).
اشاره به اين که هدايت ها بايد از درون جان انسان سرچشمه بگيرد. تا زمينه هاى درون ذات، آماده نباشد، سخنان واعظ برون، تأثير نخواهد کرد. بنابراين، نخست بايد انسان تصميم بر احياى وجدانش بگيرد و امدادهاى الهى به سراغش بيايد، تا واعظ درون بر کرسى وعظ بنشيند و غوغاهاى هوس ها خاموش گردد و صداى او به گوش جان برسد و در اين جاست که انسان آماده پذيرش سخنان انبيا و اوليا و پيام حق از هر واعظى مى شود و اين نکته اى است بسيار مهم در مسائل تربيتى و خودسازى. نکته ها
1. وزن و حساب در عرصه محشر
آيات و روايات فراوانى به ما مى گويد: روز قيامت ميزان هاى سنجش برپا مى شود و همه چيز را وزن مى کنند و از تعبيرات آيات چنين برمى آيد که نه تنها اعمال را به وزن مى کشند، بلکه انسان ها را هم مورد سنجش قرار مى دهند؛ يعنى هم عقايد و نيّات و اخلاق، که در درون وجود انسان است، مورد سنجش قرار مى گيرد و هم اعمال، که در برون است. بعضى چنين تصوّر مى کنند که واقعاً ترازوهايى همچون ترازوهاى عالم دنيا (منتها دقيق تر و سنجيده تر) در آن روز برپا مى شود؛ به همين دليل، ناچار شده اند بگويند که براثر تجسّم اعمال و اخلاق، اين امور معنوى وزنى به خود مى گيرد که در ترازوها قابل سنجش است؛ ولى بى شک چنين نيست. سنجش و ميزان هر چيز متناسب با آن است. امروز کلمه ميزان را در ميزان الحرارة و ميزان الهواء و مانند آن به کار مى بريم، در حالى که ترازويى در کار نيست. حتّى واژه ميزان در امور معنوى و غيرمادّى هم زياد به کار مى رود. حقيقت اين است که عالم آخرت جهان ديگرى است؛ بسيار گسترده تر از جهان محدود ما، که حتّى تصوّر ابعاد و حدود و جزئياتش براى ما زندانيان عالم دنيا مشکل است؛ هر چند کليّات آن را به اجمال، مى دانيم.
به هر حال، در آن روز اعمال و نيّات و خلقيّات و ايمان ما، با ترازوهاى سنجش مخصوص، دقيقاً سنجيده مى شود؛ چرا که اجراى عدالت بدون سنجش دقيق امکان پذير نيست. درست است که خدا همه اين ها را قبل از سنجش مى داند، ولى بايد حجّت بر انسان ها نيز تمام شود و اجراى عدالت را با چشم خويش ببينند.
به دنبال اين سنجش دقيق، حسابرسى آغاز مى شود؛ حسابى بسيار دقيق و سريع که شايد به اندازه يک چشم برهم زدن بيشتر به طول نينجامد و در سايه اين حسابرسى ها، استحقاق افراد براى پاداش و کيفر، بر همه روشن مى شود.
بديهى است که اگر انسان وزن و حسابِ زندگى مادّىِ خود را براى مدّت طولانى به فراموشى بسپارد و روزى ناگهان به فکر وزن و حساب بيفتد، اى بسا گرفتار خسران هاى وحشتناکى مى شود که راه جبران به روى آن بسته است. لذا انسان هاى هوشيار، در فواصل کوتاه به حساب و کتاب خود رسيدگى مى کنند.
امام (عليه السلام) در جمله هاى مذکور مى فرمايد: براى اين که در روز قيامت، در برابر ميزان و حساب گرفتار پشيمانى نشويد ـ همان پشيمانى اى که سودى از آن نخواهيد برد ـ در همين دنيا، خودتان پيوسته اعمال و نيّات و اخلاق خود را وزن کنيد و به حساب خويش برسيد؛ کاستى ها را جبران کنيد و فزونى ها را شکر گوييد. آرى، انسان عاقل کسى است که پيش از آن که او را در برابر ميزان دعوت کنند، خويشتن و اعمال خويش را وزن کند و پيش از آن که به حساب او برسند، به حساب خويشتن برسد.
در حديثى از امام موسى بن جعفر (عليهما السلام) مى خوانيم: «لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِي کُلِّ يَوْمٍ، فَإِنْ عَمِلَ خَيْراً اسْتَزَادَ اللّهَ مِنْهُ، وَ حَمِدَ اللّهَ عَلَيْهِ، وَ إِنْ عَمِلَ شَيْئاً شَرّاً آسْتَغْفَرَ اللّهَ وَ تَابَ إلَيْهِ؛ کسى که همه روز به حساب خويش نرسد، از ما نيست، اگر کار نيکى انجام داده، از خدا فزونى طلبد و خدا را سپاس گويد و اگر کار بدى انجام داده، استغفار و توبه کند».
در حديث پرمعناى ديگرى از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) آمده است که به «ابوذر» فرمود: «يَا أَبَاذَرٍّ! حَاسِبْ نَفْسَکَ قَبْلَ أَنْ تُحاسَبَ، فَإِنَّهُ أَهْوَنُ لِحِسَابِکَ غَداً، وَزِنْ نَفْسَکَ قَبْلَ أَنْ تُوزَنَ؛ اى ابوذر! پيش از آن که به حساب تو برسند، به حساب خويش رسيدگى کن! چرا که حساب فرداى قيامت را بر تو آسان مى کند، و قبل از آن که در برابر ميزان قرار بگيرى، خود را وزن کن».
علّامه مجلسى در بحارالانوار در حديث ديگرى از سلسله مواعظ پيامبر (صلي الله عليه و آله) خطاب به ابوذر، چنين نقل مى کند: «يَا أَبَاذَرٍّ! لا يَکُونُ الرَّجُلُ مِنَ الْمُتَّقِينَ، حَتَّى يُحَاسِبَ نَفْسَهُ أَشَدَّ مِنْ مُحَاسَبَةِ الشَّرِيکِ شَرِيکَهُ، فَيَعْلَمَ مِنْ أَيْنَ مَطْعَمُهُ، وَ مِنْ أَيْنَ مَشْرَبُهُ، وَ مِنْ أَيْنَ مَلْبَسُهُ؛ أَمِنْ حِلٍّ ذَلِکَ، أَمْ مِنْ حَرَامٍ؛ اى ابوذر! انسان در صف متّقين نخواهد بود، مگر اين که به حساب خويش برسد؛ دقيق تر از حسابى که شريک براى شريک خود انجام مى دهد، تا بداند غذاى او از کجاست و همچنين نوشيدنى و لباس او؛ آيا از حلال است يا از حرام؟». 2. واعظ درون!
مى دانيم که براى رسيدن به نتيجه مطلوب در هر کار، دو چيز لازم است: «شايستگى محل» و «تربيت و مديريت صحيح»؛ به تعبير ديگر: قابليّت قابل، و فاعليّت فاعل. بهترين باغبان ها و عالى ترين بذرهاى اصلاح شده و دقيق ترين مراقبت ها در آبيارى و تغذيه گياه، نمى تواند از زمين شوره زار، بوته گُلِ پرطراوتى به بارآورد؛ چرا که با عدم قابليّت محل، تمام اين زحمات بر باد مى رود.
در تربيت نفوس انسانى نيز همين اصل حاکم است؛ تا واعظى از درون نباشد و انصاف و حق جويى و حق طلبى بر روح انسان حاکم نگردد، از واعظ هاى برون، کارى ساخته نيست. به همين دليل ابوجهل ها و ابولهب ها از کنار چشمه جوشان وحى، تشنه بازمى گشتند، ولى اويس قرن ها با يک اشاره، به سر مى دويدند.
البتّه نبايد اين سخن را بر يک مفهوم جبرى تطبيق کرد؛ چرا که واعظ درون نيز از طريق خودسازى و تربيت هاى اختيارى انسان درباره خويشتن، پرورش مى يابد. صداى واعظ درون، در ميان غوغاى هوى و هوس ها خاموش مى شود و فطرت پاک الهى، براثر اعمال زشت، در حجاب فرو مى رود و قلب پاک خداداد، به سبب هوسرانى ها زنگار مى گيرد و اين عين اختيار است. .