تفسیر بخش يازدهم
ثُمََّ خَلَقَ سُبْحَانَهُ لِإِسْکَانِ سَمواتِهِ، وَ عِمَارَةِ الصَّفِيحِ الْأَعْلَى مِنْ مَلَکُوتِهِ، خَلْقاً بَدِيعاً مِنْ مَلَائِکَتِهِ، وَ مَلَأَ بِهِمْ فُرُوجَ فِجَاجِهَا، وَ حَشَا بِهِمْ فُتُوقَ أَجْوَائِهَا، وَ بَيْنَ فَجَوَاتِ تِلْکَ الْفُرُوجِ زَجَلُ الْمُسَبِّحِينَ مِنْهُمْ فِي حَظَائِرِ الْقُدُسِ، وَ سُتُرَاتِ الْحُجُبِ، وَ سُرَادِقَاتِ الْمَجْدِ، وَ وَرَاءَ ذَلِکَ الرَّجِيجِ الَّذِي تَسْتَکُّ مِنْهُ الْأَسْمَاعُ سُبُحَاتُ نُورٍ تَرْدَعُ الْأَبْصَارَ عَنْ بُلُوغِهَا، فَتَقِفُ خَاسِئَةً عَلَى حُدُودِهَا.
ترجمه
سپس خداوند سبحان براى سکونت در آسمانها و آباد ساختن آن ها (با عبادت و نيايش) در بالاترين صفحه ملکوت خود، مخلوقاتى بديع از فرشتگان آفريد؛ تمام فواصل آسمان ها را با آن ها پر کرد و فضاى ميان آن ها را از وجود فرشتگان مالامال ساخت. (به گونه اى که) صداى تسبيح آن ها، فاصله هاى آسمانها را پر کرده و در بارگاه قدس و درون حجاب ها و سراپرده هاى مجد و عظمت، طنين انداز است، و در ماوراى زلزله و غوغاى تسبيح آنان ـ که گوش ها از آن کر مى شود ـ شعاع هاى خيره کننده نور، چشم ها را از ديدن بازمى دارد و در محدوده خود متوقّف مى سازد.
شرح و تفسیر
آفرينش فرشتگان
در اين بخش از خطبه، امام (عليه السلام) به آفرينش فرشتگان و مسئوليت هاى مختلفى که بر عهده دارند مى پردازد و با عباراتى بسيار زيبا و دلنشين ـ که به گفته ابن ابى الحديد آن چنان فصيح و بليغ است که فصاحت عرب را به فراموشى مى سپارد و نه تنها از نظر الفاظ، بلکه از نظر معانى هم، چنان پرمحتوا و آسمانى است که عقل در آن حيران مىماند ـ اين موضوع را شرح مىدهد.
مى فرمايد: «سپس خداوندِ سبحان، براى سکونت در آسمانها و آباد ساختن آن ها (با عبادت و نيايش) در بالاترين صفحه ملکوت خود، مخلوقاتى بديع از فرشتگان آفريد؛ تمام فواصل آسمانها را با آن ها پر کرد و فضاى ميان آنها را از وجود فرشتگان مالامال ساخت»؛ (ثُمَّ خَلَقَ سُبْحانَهُ لإِسْکَانِ سَموَاتِهِ، وَ عِمَارَةِ الصَّفِيحِ الأَعْلَى مِنْ مَلَکُوتِهِ، خَلْقآ بَدِيعآ مِنْ مَلائِکَتِهِ، وَ مَلأَ بهِمْ فُرُوجَ فِجَاجِهَا، وَ حَشَا بِهمْ فُتُوقَ أَجْوَائِها).
تعبير به «ثُمَّ» مىتواند اشاره به اين باشد که آفرينش فرشتگان بعد از آفرينش زمين و موجودات زمينى بوده و ممکن است به عنوان تأخير در بيان و نه تأخير در زمان ذکر شده باشد. احتمال دوم ـ با توجّه به رواياتى که آفرينش فرشتگان را قبل از آفرينش موجودات زمينى ذکر کرده است و با توجه به خطبه اوّل نهج البلاغه که شرح آن گذشت ـ مناسب تر به نظر مىرسد.
سپس مىافزايد: «به گونه اى که صداى تسبيح آن ها، فاصله هاى آسمان ها را پر کرده و در بارگاه قدس و درون حجاب ها و سراپرده هاى مجد و عظمت، طنين انداز است»؛ (وَ بَيْنَ فَجَوَاتِ تِلْکَ الْفُرُوجِ زَجَلُ الْمُسَبِّحِينَ مِنْهُمْ فِي حَظَائِرِ الْقُدُسِ، وَ سُتُرَاتِ الْحُجُبِ، وَ سُرَادِقَاتِ الْمَجْدِ).
ولى اين بدان معنا نيست که اين فرشتگان مقرّب توانسته اند به اوج معرفت پروردگار برسند؛ بلکه همان گونه که امام (عليه السلام) بهدنبال اين سخن مىافزايد: «در ماوراى زلزله و غوغاى تسبيح آنان ـ که گوشها از آن کر مىشود ـ شعاع هاى خيره کننده نور، چشمها را از ديدن بازمىدارد و در محدوده خود متوقف مىسازد»؛ (وَ وَرَاءَ ذلِکَ الرَّجِيجِ الَّذِي تَسْتَکُّ{6} مِنْهُ الأَسْمَاعُ سُبُحَاتُ{7} نُورٍ تَرْدَعُ الأَبْصارَ عَنْ بُلُوغِهَا، فَتَقِفُ خَاسِئَةً{8} عَلَى حُدُودِهَا).
بديهى است که مفهوم اين سخن آن نيست که خداوند متعال، محلّى در آسمانها دارد که با انوار فوق العاده شديد، از هر سو احاطه شده؛ بلکه منظور اين است که مراکز مقدّسى در اين جهان هستى وجود دارد که حتّى فرشتگان از مشاهده آن عاجزند؛ يا اين که تعبيرات فوق کنايه از آن است که فرشتگان الهى با آن همه قُرب و عظمت و غرق عبادت و تسبيح بودن نيز قادر به درک کنه ذات وصفات خدا نيستند و عظمت پروردگار را جز به مقدار توان خود درک نمىکنند.
به تعبير ديگر اگر اين جمله ها را بر ظاهرشان حمل و تفسير کنيم نشان مىدهد که در آسمانها مراکزى است که از قداست و نورانيّت بيشترى برخوردار است (در رواياتى نيز به اين معنا اشاره شده است).
همانگونه که در روى زمين نيز مراکزى همچون کعبه و بيت المقدّس وجود دارد که همواره مورد احترام بوده، بىآن که محلّى براى ذات پاک خدا باشد.
و اگر بر معناى کنايى حمل و تفسير شود، دليل بر اين است که فرشتگان با تمام عظمتى که در مقام قرب پروردگار دارند، به جايى مىرسند که از آن فراتر نمىروند؛ بلکه عظمت و نور پروردگار، آن ها را از گذشتن از آن مرز، مانع مىگردد.
در اين بخش از خطبه، امام (عليه السلام) به آفرينش فرشتگان و مسئوليت هاى مختلفى که بر عهده دارند مى پردازد و با عباراتى بسيار زيبا و دلنشين ـ که به گفته ابن ابى الحديد آن چنان فصيح و بليغ است که فصاحت عرب را به فراموشى مى سپارد و نه تنها از نظر الفاظ، بلکه از نظر معانى هم، چنان پرمحتوا و آسمانى است که عقل در آن حيران مىماند ـ اين موضوع را شرح مىدهد.
مى فرمايد: «سپس خداوندِ سبحان، براى سکونت در آسمانها و آباد ساختن آن ها (با عبادت و نيايش) در بالاترين صفحه ملکوت خود، مخلوقاتى بديع از فرشتگان آفريد؛ تمام فواصل آسمانها را با آن ها پر کرد و فضاى ميان آنها را از وجود فرشتگان مالامال ساخت»؛ (ثُمَّ خَلَقَ سُبْحانَهُ لإِسْکَانِ سَموَاتِهِ، وَ عِمَارَةِ الصَّفِيحِ الأَعْلَى مِنْ مَلَکُوتِهِ، خَلْقآ بَدِيعآ مِنْ مَلائِکَتِهِ، وَ مَلأَ بهِمْ فُرُوجَ فِجَاجِهَا، وَ حَشَا بِهمْ فُتُوقَ أَجْوَائِها).
تعبير به «ثُمَّ» مىتواند اشاره به اين باشد که آفرينش فرشتگان بعد از آفرينش زمين و موجودات زمينى بوده و ممکن است به عنوان تأخير در بيان و نه تأخير در زمان ذکر شده باشد. احتمال دوم ـ با توجّه به رواياتى که آفرينش فرشتگان را قبل از آفرينش موجودات زمينى ذکر کرده است و با توجه به خطبه اوّل نهج البلاغه که شرح آن گذشت ـ مناسب تر به نظر مىرسد.
سپس مىافزايد: «به گونه اى که صداى تسبيح آن ها، فاصله هاى آسمان ها را پر کرده و در بارگاه قدس و درون حجاب ها و سراپرده هاى مجد و عظمت، طنين انداز است»؛ (وَ بَيْنَ فَجَوَاتِ تِلْکَ الْفُرُوجِ زَجَلُ الْمُسَبِّحِينَ مِنْهُمْ فِي حَظَائِرِ الْقُدُسِ، وَ سُتُرَاتِ الْحُجُبِ، وَ سُرَادِقَاتِ الْمَجْدِ).
ولى اين بدان معنا نيست که اين فرشتگان مقرّب توانسته اند به اوج معرفت پروردگار برسند؛ بلکه همان گونه که امام (عليه السلام) بهدنبال اين سخن مىافزايد: «در ماوراى زلزله و غوغاى تسبيح آنان ـ که گوشها از آن کر مىشود ـ شعاع هاى خيره کننده نور، چشمها را از ديدن بازمىدارد و در محدوده خود متوقف مىسازد»؛ (وَ وَرَاءَ ذلِکَ الرَّجِيجِ الَّذِي تَسْتَکُّ{6} مِنْهُ الأَسْمَاعُ سُبُحَاتُ{7} نُورٍ تَرْدَعُ الأَبْصارَ عَنْ بُلُوغِهَا، فَتَقِفُ خَاسِئَةً{8} عَلَى حُدُودِهَا).
بديهى است که مفهوم اين سخن آن نيست که خداوند متعال، محلّى در آسمانها دارد که با انوار فوق العاده شديد، از هر سو احاطه شده؛ بلکه منظور اين است که مراکز مقدّسى در اين جهان هستى وجود دارد که حتّى فرشتگان از مشاهده آن عاجزند؛ يا اين که تعبيرات فوق کنايه از آن است که فرشتگان الهى با آن همه قُرب و عظمت و غرق عبادت و تسبيح بودن نيز قادر به درک کنه ذات وصفات خدا نيستند و عظمت پروردگار را جز به مقدار توان خود درک نمىکنند.
به تعبير ديگر اگر اين جمله ها را بر ظاهرشان حمل و تفسير کنيم نشان مىدهد که در آسمانها مراکزى است که از قداست و نورانيّت بيشترى برخوردار است (در رواياتى نيز به اين معنا اشاره شده است).
همانگونه که در روى زمين نيز مراکزى همچون کعبه و بيت المقدّس وجود دارد که همواره مورد احترام بوده، بىآن که محلّى براى ذات پاک خدا باشد.
و اگر بر معناى کنايى حمل و تفسير شود، دليل بر اين است که فرشتگان با تمام عظمتى که در مقام قرب پروردگار دارند، به جايى مىرسند که از آن فراتر نمىروند؛ بلکه عظمت و نور پروردگار، آن ها را از گذشتن از آن مرز، مانع مىگردد.
پاورقی ها
«صَفيح» از ريشه «صَفْح» در اصل به معناى انبساط و گسترش و عريض بودن چيزى است؛ بنابراين«صفيح» به معناى صحنه هاى گسترده و وسيع مى آيد. و «ألصَّفِيحُ الأَعْلى» به معناى آسمانهاى گسترده بالاست. اين ريشه گاه به معناى گذشت کردن نيز به کار مى رود، زيرا حکايت از عدم سخت گيرى و شرح صدر در برابر شخص يا چيزى مى کند.
«فُتُوق» جمع «فَتْق» به معناى شکاف در چيزى يا فاصله ميان دو چيز است و فرق آن با «فُرُوج» که جمع «فَرْج» و به معناى شکاف مى باشد، شايد از اين نظر است که «فَتق» گستردگى بيشترى دارد و همچنين ممکن است «فتق» اشاره به جايى باشد که دو بخش چيزى از هم جدا شود، در حالى که «فرج» تنها به معناى شکاف در چيزى است، بى آن که از هم جدا گردد. «أجواء» جمع «جوّ» به معناى هوا، يا به معناى فاصله ميان زمين و آسمان است. «فَجوات» جمع «فَجْوه» به معناى محلّ وسيع و گشاده است و به معناى فراخى و گشادگى ميان دو چيز هم آمده است و در داستان اصحاب کهف در قرآن کريم اشاره است به محلّ وسيع غار اصحاب کهف: (فَهُمْ فِى فَجْوَةٍ مِنْهُ). «زَجَل» از ريشه «زَجْل» بر وزن «جمع» در اصل به معناى برداشتن و پرتاب کردن چيزى است و «زَجَل» بر وزن «عمل» به معناى صداى بلند و طرب انگيز است و گاه به هرگونه صداى بلند نيز اطلاق مى شود. «حَظائر» جمع «حَظِره» به معناى منطقه ممنوعه، از ريشه «حَظْر» بر وزن «فرض» به معناى منع است. «سُرادقات» جمع «سُرادق» به معناى سراپرده و خيمه عظيم و باشکوه است. «رجيج» از ريشه «رجّ» بر وزن «حجّ» به معناى حرکت دادن شديد يا زلزله است. «تستکّ» از ريشه «سَکّ» بر وزن «حکّ» در اصل به معناى حفر کردن است و در جمله بالا اشاره به صداهاى شديدى است که گويى گوش را سوراخ مى کند؛ اين واژه به معناى کر شدن نيز آمده است که در واقع لازم و ملزوم معناى قبل است. «سُبُحات» جمع «سُبحه» بر وزن «غنچه» به معناى نور و عظمت است و اضافه آن به «نور» در جمله بالا اضافه بيانيّه است. «خاسئه» از ريشه «خَسأ» بر وزن «مدح» به معناى طرد کردن توأم با تحقير است. به بحارالانوار، ج 55، کتاب «السماء و العالم»، باب الحُجُب و الأستار و السُّرادقات، ص 39 رجوع شود.
«فُتُوق» جمع «فَتْق» به معناى شکاف در چيزى يا فاصله ميان دو چيز است و فرق آن با «فُرُوج» که جمع «فَرْج» و به معناى شکاف مى باشد، شايد از اين نظر است که «فَتق» گستردگى بيشترى دارد و همچنين ممکن است «فتق» اشاره به جايى باشد که دو بخش چيزى از هم جدا شود، در حالى که «فرج» تنها به معناى شکاف در چيزى است، بى آن که از هم جدا گردد. «أجواء» جمع «جوّ» به معناى هوا، يا به معناى فاصله ميان زمين و آسمان است. «فَجوات» جمع «فَجْوه» به معناى محلّ وسيع و گشاده است و به معناى فراخى و گشادگى ميان دو چيز هم آمده است و در داستان اصحاب کهف در قرآن کريم اشاره است به محلّ وسيع غار اصحاب کهف: (فَهُمْ فِى فَجْوَةٍ مِنْهُ). «زَجَل» از ريشه «زَجْل» بر وزن «جمع» در اصل به معناى برداشتن و پرتاب کردن چيزى است و «زَجَل» بر وزن «عمل» به معناى صداى بلند و طرب انگيز است و گاه به هرگونه صداى بلند نيز اطلاق مى شود. «حَظائر» جمع «حَظِره» به معناى منطقه ممنوعه، از ريشه «حَظْر» بر وزن «فرض» به معناى منع است. «سُرادقات» جمع «سُرادق» به معناى سراپرده و خيمه عظيم و باشکوه است. «رجيج» از ريشه «رجّ» بر وزن «حجّ» به معناى حرکت دادن شديد يا زلزله است. «تستکّ» از ريشه «سَکّ» بر وزن «حکّ» در اصل به معناى حفر کردن است و در جمله بالا اشاره به صداهاى شديدى است که گويى گوش را سوراخ مى کند؛ اين واژه به معناى کر شدن نيز آمده است که در واقع لازم و ملزوم معناى قبل است. «سُبُحات» جمع «سُبحه» بر وزن «غنچه» به معناى نور و عظمت است و اضافه آن به «نور» در جمله بالا اضافه بيانيّه است. «خاسئه» از ريشه «خَسأ» بر وزن «مدح» به معناى طرد کردن توأم با تحقير است. به بحارالانوار، ج 55، کتاب «السماء و العالم»، باب الحُجُب و الأستار و السُّرادقات، ص 39 رجوع شود.