تفسیر بخش دهم

وَ جََعَلَ شَمْسَهَا آيَةً مُبْصِرَةً لِنَهَارِهَا، وَ قَمَرَهَا آيَةً مَمْحُوَّةً مِنْ لَيْلِهَا، وَ أَجْرَاهُمَا فِي مَنَاقِلِ مَجْرَاهُمَا، وَ قَدَّرَ سَيْرَهُمَا فِي مَدَارِجِ دَرَجِهِمَا، لِيُمَيِّزَ بَيْنَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ بِهِمَا، وَ لِيُعْلَمَ عَدَدُ السِّنِينَ وَ الْحِسَابُ بِمَقَادِيرِهِمَا، ثُمَّ عَلَّقَ فِي جَوِّهَا فَلَکَهَا، وَ نَاطَ بِهَا زِينَتَهَا، مِنْ خَفِيَّاتِ دَرَارِيِّهَا وَ مَصَابِيحِ کَوَاکِبِهَا، وَ رَمَى مُسْتَرِقِي السَّمْعِ بِثَوَاقِبِ شُهُبِهَا، وَ أَجْرَاهَا عَلَى أَذْلَالِ تَسْخِيرِهَا مِنْ ثَبَاتِ ثَابِتِهَا، وَ مَسِيرِ سَائِرِهَا، وَ هُبُوطِهَا وَ صُعُودِهَا، وَ نُحُوسِهَا وَ سُعُودِهَا.

ترجمه
خداوند خورشيد را نشانه روشنى بخش روز، و ماه را نورى محو و کم رنگ براى (زدودن شدّت تيرگى) شب ها قرار داد و آن ها را در مسيرهايشان به حرکت درآورد؛ و مقدار سير آن ها را در مراحلى که بايد بپيمايند معيّن فرمود، تا شب و روز را به اين وسيله از هم جدا سازد و عدد سال ها و زمان معلوم گردد. سپس در فضاى آسمان ها، فلک ها (مدارات کواکب) را آفريد، و آنچه زينت بخش آن بود از ستارگان مخفى و کم نور و ستارگان پرنور، در آن قرار داد، و استراق سمع کنندگان را با شهاب هاى ثاقب تيرباران کرد، و همه آسمانها را به تسخير خود درآورد، و ستارگان ثابت و سيّار و هبوط کننده و صعود کننده و نحس و سعد آن ها را در مسيرشان به جريان انداخت.
شرح و تفسیر
آفرينش خورشيد و ماه و ستارگان و شهاب ها
امام (عليه السلام) در اين فراز، به آفرينش خورشيد و ماه و ستارگان و فلسفه وجودى آن ها اشاره کرده و با بيانى زيبا، فوايد و برکات اين کواکب آسمانى را شرح مى دهد. مى فرمايد: «خداوند، خورشيد را نشانه روشنى بخش روز قرار داد»؛ (وَ جَعَلَ شَمْسَهَا آيَةً مُبْصِرَةً لِنَهَارِهَا).
«و ماه را نورى محو و کم رنگ براى (زدودن شدت تيرگى) شب ها قرار داد»؛ (وَ قَمَرَها آيَةً مَمْحُوَّةً مِنْ لِيليِها).
در تفسير اين جمله، مفسّران نهج البلاغه راه هاى گوناگونى رفته اند؛ گاه گفته اند: «مَمْحُوَّه» (محو شده) به شب هاى محاق (شب هاى ظلمانى آخر ماه) اشاره دارد. و گاه گفته اند: اشاره به کَلَفْها (نقطه هاى تاريکى روى ماه) است. و گاه در تفسير آن گفته اند: منظور، کم رنگ شدن تدريجى ماه بعد از نيمه شب است.
ولى به نظر مى رسد تمام اين ها بى راهه است و منظور از «مَمْحُوَّه» (محو شده) همان کم رنگ بودن نور ماه، نسبت به نور خورشيد است که خداوند اين نور کم رنگ را براى کاستن مختصرى از ظلمت شب ـ به گونه اى که شب، فلسفه خودش را از دست ندهد و زمان آسايش و آرامش باشد ـ قرار داده است.
به هر حال، اين تعبير، هماهنگ با آيات قرآن است که هم شب و روز را از آيات خدا مى شمرد و هم خورشيد و ماه را: (وَ مِنْ آيَاتِهِ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ...).
برکات روشنايى آفتاب و نورافشانى آن بر صحنه زندگى بشر ـ که مايه جنبش و حرکت و تلاش براى زندگى است ـ بر کسى پوشيده نيست. همان گونه که نور کم رنگ و لطيف و آرام بخش ماه در شب هاى ظلمانى سبب حلّ بسيارى از مشکلات زندگى بشر مى شود و به هنگام ضرورت، انسان در پرتو آن، راه خود را در شهر و بيابان پيدا مى کند و در عين حال، نور آن، چنان قوى نيست که اجازه فعّاليت هاى روز را به انسان دهد، بنابراين، انسان به ناچار به استراحت مى پردازد. اين نيز از نعمت هاى بزرگ خداوند است.
سپس امام (عليه السلام) به حالات ماه و خورشيد و فلسفه وجودى آن ها مى پردازد و مى فرمايد: «آن ها را در مسيرهايشان به حرکت درآورد. و مقدار سير آن ها را در مراحلى که بايد بپيمايند معيّن فرمود، تا شب و روز را به اين وسيله، از هم جدا سازد و عدد سال ها و زمان معلوم گردد»؛ (وَ أَجْرَاهُمَا فِي مَنَاقِلِ مَجْرَاهُمَا، وَ قَدَّرَ سَيْرَهُمَا فِي مَدَارِجِ دَرَجِهِمَا، لِيُمَيِّزَ بَيْنَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ بِهِمَا، وَ لِيُعْلَمَ عَدَدُ السِّنِينَ و الْحِسَابُ بِمَقَادِيرِهِمَا).
اين همان چيزى است که در قرآن مجيد نيز با اشاره روشنى بيان شده است؛ مى فرمايد :(هُوَ الَّذِى جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَ الْقَمَرَ نُورآ وَ قَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الحْسِابَ)؛ «او کسى است که خورشيد را روشنايى بخش و ماه را نورافشان قرار داد و براى آن منزلگاه هايى مقدّر کرد تا عدد سال ها و حساب (زمان) را بدانيد».
جدا شدن شب از روز به وسيله آفتاب و ماه، معلوم است و «مدارج» خورشيد و ماه نيز با توجّه به آنچه تجربه ها نشان مى دهد و دانشمندان فلکى با دقّت حساب کرده اند، معلوم مى شود؛ چرخش زمين به گرد خورشيد که در 365 روز کامل مى شود، در نظر ما زمينيان، چنان به نظر مى رسد که گويى خورشيد به دور زمين مى گردد؛ در حالى که در واقع، خورشيد در مرکز قرار گرفته و زمين به دور آن مى چرخد، همان گونه که حرکت زمين به دور خود، که سبب پيدايش شب و روز است و در 24 ساعت کامل مى شود، در نظر ما به صورت حرکت خورشيد به دور زمين احساس مى شود. علّت اين گونه احساس ها اين است که ما زمين را ثابت مى پنداريم و تمام کواکب آسمان را به دور خود در حرکت مى بينيم. ماه نيز يک حرکت انتقالى به دور زمين دارد که در 29 روز و چند ساعت کامل مى شود و تغيير شکل ظاهر ماه در نظر ما، به علت همين حرکت دَوَرانى به دور زمين است. ميليون ها سال خورشيد و ماه و کره زمين در مدار و مسير خود بدون کمترين تغيير، حرکت دارند و ما انسان ها مى توانيم حساب سال و ماه را دقيقآ تعيين کنيم. به خصوص اين که در حرکت دَوَرانى زمين به دور خورشيد، در هر ماه آن را در کنار يکى از صورت هاى فلکى مى بينيم و برج هاى دوازده گانه ماه هاى خورشيدى در همين جا شکل مى گيرد.
سپس به سراغ ساير ستارگان آسمان مى رود و مى فرمايد: «در فضاى آسمانها، فلک ها (مدارات کواکب) را آفريد و آنچه زينت بخش آن بود، از ستارگان مخفى و کم نور، و ستارگان پرنور، در آن قرار داد»؛ (ثُمَّ عَلَّقَ فِي جَوِّهَا فَلَکَهَا، وَ نَاطَ بِهَا زِينَتَهَا، مِنْ خَفِيَّاتِ دَرَارِيَهَا، وَ مَصَابِيحِ کَوَاکِبِهَا).
در اين جا امام (عليه السلام) به دو قسم از کواکب آسمان اشاره فرموده: نخست، ستارگان کوچک و کم نور که از آن ها تعبير به مرواريدهاى پنهان کرده و ديگر، ستارگان فروزان و پرنور، که از آن ها تعبير به چراغ ها (مصابيح) فرموده است. مى دانيم که تقسيم بندى ستارگان به کوچک و بزرگ، يا ريز و درشت، از ديدگاه ماست، و گرنه بسيارى از ستارگان کوچک، از نظر حجم، فوق العاده بزرگ و حتّى از خورشيد ما، که يکى از کواکب متوسّط آسمان محسوب مى شود، بزرگ ترند! امّا به دليل بُعد مسافت به چشم ما کوچک مى آيند، و به عکس، ستاره درشتى مانند زهره که جزء سيّارات منظومه شمسى است، به سبب نزديک بودنش درخشندگى فوق العاده اى دارد در حالى که سيّاره کوچکى است. به هر حال، اين ستارگان آسمان، شب را چنان زيبا و دل انگيز مى کنند که گذشته از عظمت آفرينش آن ها، زيبايى شان نيز خيره کننده است.
البتّه ستارگان، در عالم خود، جهان مستقلّى را تشکيل مى دهند و به گفته دانشمندان، بسيارى از آن ها ممکن است مسکونى باشند و موجودات زنده اى داشته باشند، که حيات آن ها براى ما غير قابل تصوّر است؛ ولى با اين حال، نقش آن ها در زندگى ما تنها زيبايى آسمان شب نيست، بلکه به وسيله آن ها مى توان در بيابان و دريا، راه را به سوى مقصد پيدا کرد. (وَ هُوَ الَّذِى جَعَلَ لَکُمُ النُّجوُمَ لِتَهْتَدُوا بِهَا فِى ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).
از اين گذشته، ممکن است مجموعه کواکب و ستارگان در اين آسمان پهناور، به دليل تأثيرات جاذبه شان روى يکديگر، نگاهدارنده و ضامن بقاى مجموعه باشند.
سپس اشاره به يکى ديگر از پديده هاى شگفت انگيز آسمان، يعنى «شهاب ها» کرده، مى فرمايد: «و استراق سمع کنندگان را با شهاب هاى ثاقب تيرباران کرد»؛ (وَ رَمَى مُسْتَرِقِي السَّمْعِ بِثَوَاقِبِ شُهُبِهَآ).
درباره شهاب ها در فراز قبل به اندازه کافى سخن گفتيم و مرجعى را براى مطالعه بيشتر معرّفى کرديم و به نظر مى رسد که تکرار آن در اين فراز، اين دليل آن باشد که گاهى شهاب ها از ديد ناظران زمينى به صورت ستاره متحرکى درمى آيند. از اين روست که امام (عليه السلام) در کنار تقسيم ستارگان به آن نيز اشاره فرموده است.
سپس به شرح حالات ستارگان مى پردازد و مى فرمايد: «و همه آسمانها را به تسخير خود درآورد، و ستارگان ثابت و سيّار، و هبوط کننده، و صعود کننده، و نحس و سعد آن ها را در مسيرشان به جريان انداخت»؛ (وَ أَجْرَاها عَلَى أَذْلاَلِ، تَسْخِيرهَا مِنْ ثَبَاتِ ثَابِتِهَا، وَ مَسِيرِ سَائِرِهَا، وَ هُبُوطِهَا وَ صُعُودِهَا، وَ نُحُوسِهَا وَ سُعُودِهَا).
درباره ستارگان ثابت و سيّار و هبوط و صعود آن ها، و چگونگى نحس و سعدشان، در بخش نکته ها بحث خواهيم کرد. نکته ها
1. ستارگان ثابت و سيّار
مى دانيم ستارگانى که در آسمان مى بينيم از يک نظر به دو گونه تقسيم مى شوند: «ثابت» و «سيّار». ستارگان ثابت مجموعه هايى هستند که وضع خود را در آسمان تغيير نمى دهند؛ از يک طرف طلوع مى کنند و در طرف ديگر غروب، بى آن که تغييرى در فواصل آن ها ديده شود (البتّه آن ها در واقع حرکت دارند، ولى چون بسيار از ما دورند، حرکات آن ها تأثيرى در فواصل آن ها نمى گذارد).
ستارگان سيّار چند ستاره هستند که در مجموعه منظومه شمسى گرد خورشيد مى گردند و چون فاصله آن ها با کره زمين نسبت به اجرام آسمانى، بسيار کم است، حرکات آن ها در آسمان کاملا معلوم است و دائمآ محلّ خود را نسبت به ما تغيير مى دهند.

2. حالات ستارگان
براى ستارگان و کواکب آسمان حالات ديگرى نيز وجود دارد و آن «هبوط» و «صعود» است. يعنى چنان به نظر مى رسد که يک ستاره، يا يک مجموعه به طرف بالا حرکت مى کند که نامش صعود است و گاه به پايين حرکت مى کند، که نامش هبوط است. روشن ترين مثال آن خورشيد است که از اوّل زمستان شروع به اوج گيرى در مدار خود مى کند و هر روز در محل بالاترى در آسمان ديده مى شود تا اوّل تابستان که به نهايت ارتفاع خود مى رسد و کاملا در آسمان، بالا و گاه درست بالاى سر ديده مى شود، و سپس از آغاز تابستان هبوط آن شروع مى شود و در اوّل زمستان به پايين ترين نقطه در افق مى رسد (البته اين تغييرات در حقيقت مربوط به خورشيد نيست بلکه مربوط به تغيير وضع زمين در حرکت مدارى خود به دور خورشيد و انحراف محور زمين نسبت به سطح مدار، به مقدار 23 درجه است).
اين تعبيرات نشان مى دهد که امام (عليه السلام) دقيقآ به مسائل فلکى احاطه داشته و در اشارات پرمعنايى، بسيارى از مطالب را بيان فرموده است.

3. سعد و نحس ستارگان
در مورد سعد و نحس ستارگان که در فراز مورد بحث آمده است اگر بخواهيم به ظاهر ابتدايى آن بنگريم اشاره به اعتقادى است که جمعى از منجّمان قديم درباره ستارگان داشتند؛ بعضى از آن ها را نحس مى دانستند و طلوع يا تغيير حالات آن ها را سبب حوادث بدى در زندگى عمومى مردم و يا زندگى خصوصى بعضى از افراد مى پنداشتند (چون براى هر انسانى ستاره اى قائل بودند) و به عکس، طلوع يا تغيير حالات بعضى ديگر را نشانه بروز سعادت و خوشبختى براى جامعه انسانى و يا افراد خاصّى تصور مى کردند؛ در حالى که مى دانيم اسلام تأثير ستارگان را در سرنوشت انسان ها نفى مى کند و آن را نوعى شرک مى شمرد.
در خطبه 79 که در جلد سوم شرح آن گذشت، خوانديم که اميرمؤمنان

على (عليه السلام) در برابر منجّمى که در مورد جنگ نهروان پيشگويى منفى مى کرد، سخت برآشفت و پيشگويى هاى او را که بر اساس تأثير ستارگان در سرنوشت انسان ها بود، نوعى تکذيب قرآن و بيگانگى از خداوند شمرد و در پايان خطبه، مردم را از اين بخش از علم نجوم که سخن از رابطه سرنوشت انسان ها با ستارگان و تأثير آن ها در زندگى بشر مى گويد نهى فرمود.
در احاديث متعددى نيز که از ساير معصومين(عليهم السلام) به ما رسيده، اين بخش از علم نجوم به شدت مورد نکوهش واقع شده و منجّم، هم رديف کاهن و ساحر و کافر شمرده شده است. از جمله در حديثى از پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم: «مَنْ صَدَّقَ کَاهِنآ أَوْ مُنَجِّمآ فَهُوَ کَافِرٌ بِمَا أُنْزِلَ عَلَى مُحَمَّدٍ؛ کسى که کاهن يا منجّمى را تصديق کند به چيزى که بر محمّد (صلي الله عليه و آله) نازل شده کفر ورزيده است». و احاديث فراوان ديگر.
شکّى نيست که منجّمان قديم در مورد ارتباط ستارگان با سرنوشت انسان ها عقايد مختلفى داشتند که در شرح خطبه 79 به طور کامل بيان گرديد و مى توان گفت که اين روايات ناظر به کسانى است که تدبير اين جهان را به دست ستارگان مى پنداشتند و نوعى الوهيّت براى آن ها قائل بودند. ولى اگر کسى بگويد که ستارگان فقط دلالت بر وقوع چنين حوادثى (به فرمان خدا) دارند، چنين سخنى کفر نيست؛ ولى دليلى بر اثبات اين دلالت وجود ندارد. آن ها عوالمى براى خود دارند همان گونه که کره زمين و ساکنانش براى خود عالمى دارند؛ هيچ گونه دليل علمى اى تاکنون چنين رابطه اى را اثبات نکرده است، که مثلا طلوع و غروب فلان ستاره، يا تقارن فلان ستاره با ستاره ديگر، در بروز جنگ ها يا صلح و آرامش مؤثّر باشد؛ در عين حال نمى توان اين گونه دلالت ها را به طور قطع نفى

کرد، حتّى اگر از غير معصومى شنيده شود. آنچه در بعضى روايات آمده است که مثلا هنگامى که قمر در عقرب است ـ يعنى کره ماه مقابل صورت فلکى عقرب قرار گرفته است ـ ازدواج کردن مکروه است، چيزى نيست که ما بتوانيم آن را انکار کنيم.
از اين جا روشن مى شود که سعد و نحسى که در اين بخش از خطبه مورد بحث آمده، ممکن است اشاره به چنين امورى باشد.
اين احتمال نيز وجود دارد که چگونگى قرار گرفتن بعضى از کواکب آسمان ـ به خصوص سيّارات منظومه شمسى ـ در مدارات خود، در مقايسه با يکديگر، ممکن است تأثيرات طبيعى در کره زمين داشته باشد؛ مثلا مى دانيم که جزر و مدّ درياها بر اثر تأثير جاذبه کره ماه است و هرگاه کره ماه و خورشيد در يک سو قرار گيرند (مانند اوايل و اواخر ماه) اين جاذبه قوى تر مى شود و حتّى ممکن است روى پوسته زمين هم تأثير بگذارد و سبب شکستگى ها و زلزله هايى شود و به عکس ممکن است بارندگى هاى قابل ملاحظه اى براثر تأثير کرات آسمانى روى کره زمين و مانند آن صورت گيرد. بنابراين، سعد و نحس ستارگان مى تواند اشاره اى به اين تأثيرات خاصّ طبيعى باشد. .