تفسیر بخش بيست و چهارم

اللَّهُمَّ أَنْتَ أَهْلُ الْوَصْفِ الْجَمِيلِ، والتَّعْدَادِ الْکَثِيرِ، إِنْ تُؤَمَّلْ فَخَيْرُ مَأْمُولٍ، وَإِنْ تُرْجَ فَخَيْرُ مَرْجُوٍّ. الَّلهُمَّ وَ قَدْ بَسَطْتَ لي فِيمَا لا أَمْدَحُ بِهِ غَيْرَکَ، وَلاأُثْنِي بِهِ عَلَى أَحدٍ سِوَاکَ، وَلا أُوَجِّهُهُ إِلَى مَعَادِنِ الْخَيْبَةِ وَمَوَاضِعِ الرِّيبَةِ، وَعَدَلْتَ بِلِسَاني عَنْ مَدَائِحِ الآدمِيِّينَ؛ وَ الثَّنَاءِ عَلَى الْمَرْبُوبِينَ الْمَخْلُوقِينَ. الَّلهُمَّ وَلِکُلِّ مُثْنٍ عَلَى مَنْ أَثْنَى عَلَيْهِ مُثُوبَةٌ مِنْ جَزَاءٍ، أَوْ عَارِفَةٌ مِنْ عَطَاءٍ؛ وَقَدْ رَجَوْتُکَ دَلِيلا عَلَى ذَخَائِرِ الرَّحْمَةِ وَکُنُوزِ الْمَغْفِرَةِ. الَّلهُمَّ وَ هذَا مَقَامُ مَنْ أَفْرَدَکَ بِالتَّوْحِيدِ الَّذِي هُوَ لَکَ، وَلَمْ يَرَمُستَحِقّآ لِهذِهِ المَحَامِدِ وَ الْمَمادِحِ غَيْرَکَ؛ وَ بِي فَاقَةٌ إِلَيکَ لايَجْبُرُ مَسْکَنَتَهَا إلاَّ فَضْلُکَ، وَ لا يَنْعَشُ مِنْ خَلَّتِهَا إِلاَّ مَنُّکَ وَجُودُکَ، فَهَبْ لَنَا فِي الْمَقَامِ رِضَاکَ، وَ أَغْنِنَا عَنْ مَدِّ الأَيْدِي إِلَى سِوَاکَ؛ «إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ!».

ترجمه
خداوندا! تو داراى اوصاف جمال و صفات کمال فراوان هستى؛ اگر تو را آرزو مى کنيم، به اين دليل است که تو بهترين آرزوى مايى. و اگر به تو اميدواريم براى اين است که تو بهترين اميد ما هستى؛ بارالها! تو به من توان دادى که به مدحى بپردازم که غير تو را با آن، مدح نمى گويم، و به ثنايى روى آورم که براى غير تو نمى خوانم؛ و روى سخنم را متوجه کسانى که کانون نوميدى و شک و ترديد هستند، نمى کنم. تو زبانم را (در پرتو معرفتت) از مدح و ستايش انسان ها و ثناخوانى مخلوقات بازداشتى. خداوندا! هر ثناخوانى، از سوى کسى که ثنايش را مى گويد، پاداش وعطايى دارد (به همين دليل) من اميدوارم که مرا به سوى ذخاير رحمت وگنج هاى مغفرت راهنمايى کنى. خداوندا! اين وضع کسى است که تو را در توحيد خاصّ خودت يکتا شمرده، و غير تو را لايق اين ستايش ها و ثناها نمى داند. (خداوندا!) من به تو نياز دارم، نيازى که جز فضل تو نمى تواند آن را برطرف کند؛ و پريشانم، پريشانى و فقرى که جز بخشش تو نمى تواند آن را برطرف سازد. حال که چنين است، رضاى خود را در اين موقعيّت به ما عطا کن و دست نياز ما را از دامن غير خود کوتاه گردان «که تو بر هرچيز توانايى».
شرح و تفسیر
تو اميد منى، تو پناه منى!
فراموش نکرده ايم که امام(عليه السلام)، اين خطبه بسيار جامع و مفصّل را در پاسخ کسى بيان فرمود که تقاضاى بحثى درباره صفات خدا کرده بود و امام(عليه السلام) نخست با دقيق ترين و ظريف ترين عبارات، صفات خداوند را اعم از صفات جمال و کمال،شرح مى دهد، سپس به سراغ صفات فعل او مى رود، از آفرينش فرشتگان و زمين و آسمان و آنگاه خلقت انسان و انواع نعمت هايى که به او بخشيده و سرانجام از علم خداوند به همه جزئيّات و کليّات جهان هستى، سخن مى گويد.
سپس در اين بخش ازخطبه که بخش پايانى آن است، رو به درگاه خدا مى آورد و با دعاى پرمعنايى که بحث هاى اين خطبه را تکميل مى کند آن را پايان مى دهد.
در اين بخش، نخست خداوند را به بهترين صفات توصيف مى کند؛ توصيفى که براى غير او جايز نيست و نشانه اى از توحيد در مقام دعاست؛ مى فرمايد:
«خداوندا! تو داراى اوصاف جمال و صفات کمالِ فراوان هستى»؛ (الَّلهُمَّ أَنْتَ أَهْلُ الْوَصْفِ الْجَمِيلِ، و التَّعْدَادِ الْکَثِيرِ). آرى تمام صفات نيک در ذات پاکت جمع است، تو کريمى، تو رحيمى، تو نماينده فضلى، تو سزاوار ثنايى. و به همين دليل: «اگر تو را آرزو مى کنيم به اين دليل است که تو بهترين آرزوى مايى و اگر به تو اميدواريم براى اين است که تو بهترين اميد ما هستى»؛ (إِنْ تُؤَمَّلْ فَخَيْرُ مَأْمُولٍ، وَ إِنْ تُرْجَ فَخَيْرُ مَرْجُوٍّ).
سپس مى افزايد: «بارالها! تو به من توان دادى که به مدحى بپردازم که غير تو را با آن، مدح نمى گويم و به ثنايى روى آورم که بر غير تو نمى خوانم و روى سخنم را متوجه کسانى که کانون نوميدى و محلّ ترديد هستند، نمى کنم؛ تو زبانم را (در پرتو معرفتت) از مدح و ستايش انسان ها و ثناخوانى مخلوقات بازداشتى»؛ (الَّلهُمَّ وَ قَدْ بَسَطْتَ لي فِيمَا لا أَمْدَحُ بِهِ غَيْرَکَ، وَ لا أُثْنِي بِهِ عَلَى أَحدٍ سِوَاکَ، وَ لا أُوَجَّهُهُ إِلَى مَعَادِنِ الْخَيْبَةِ وَ مَوَاضِعِ الرِّيبَةِ، وَ عَدَلْتَ بِلِسَاني عَنْ مَدَائِحِ الآدمِيِّينَ؛ وَ الثَّنَاءِ عَلَى الْمَرْبُوبِينَ الْمَخْلُوقِينَ).
جالب اين که امام (عليه السلام) مدح و ستايش پروردگار را با شکر مى آميزد و از اين که خداوند، توفيق عنايت کرده که زبانش به مدح و ثناى انسان ها و مخلوقات ـ دربرابر خالق ـ به گردش درنيايد، اظهار مسرّت مى کند و چه کارى از اين بهتر که انسان چشم بر عالم اسباب ببندد و در ماوراى آن فقط ذات «مسبّب الأسباب» را ببيند و تمام حمد و ثناى خود را به پيشگاه او نثار کند.
سپس در يک نتيجه گيرى زيبا و دلنشين به پيشگاه خدا چنين عرضه مى دارد: «خداوندا! هر ثناخوانى از سوى کسى که ثنايش را مى گويد پاداش و عطايى دارد، (به همين دليل) من اميدوارم که مرا به سوى ذخاير رحمت و گنج هاى مغفرت، راهنمايى کنى»؛ (الَّلهُمَّ وَ لِکُلِّ مُثْنٍ عَلَى مَنْ أَثْنَى عَلَيْهِ مُثُوبَةٌ مِنْ جَزَاءٍ أَوْ عَارِفَةٌ مِنْ عَطَاءٍ؛ وَ قَدْ رَجَوْتُکَ دَلِيلا عَلَى ذَخَائِرِ الرَّحْمَةِ وَ کُنُوزِ الْمَغْفِرَةِ).
اين تعبير ممکن است به معناى تقاضاى رحمت عظيم و مغفرت گسترده خدا باشد، يا به معناى تقاضاى استعداد و توفيق کسب شايستگى ها براى وصول به آن ها. فرق ميان «جزاء» و «عارفه» ممکن است اين باشد که «جزاء» به عنوان پاداش عمل است و «عارفه» به معناى فضل و رحمت الهى ـ اضافه بر پاداش ـ است و از آن جا که خداوند به فضل و عطا معروف است، تعبير به «عارفه» شده است. (درواقع «عارفه» در اين جا به معناى معروف است).
سپس مى افزايد: «خداوندا! اين وضع کسى است که تو را در توحيد خاصِّ خودت، يکتا شمرده و غير تو را لايق اين ستايش ها و ثناها نمى داند. (خداوندا!) من به تو نياز دارم، نيازى که جز فضل تو نمى تواند آن را برطرف کند و پريشانم، پريشانى و فقرى که جز بخشش تو نمى تواند آن را برطرف سازد»؛ (الَّلهُمَّ وَ هذَا مَقَامُ مَنْ أَفْرَدَکَ بِالتَّوْحِيدِ الَّذِي هُوَ لَکَ، وَ لَمْ يَرَمُستَحِقّآ لِهذِهِ المَحَامِدِ وَ الْمَمادِحِ غَيْرَکَ؛ وَ بِي فَاقَةٌ إِلَيکَ لا يَجْبُرُ مَسْکَنَتَهَا إلاَّ فَضْلُکَ، وَ لا يَنْعَشُ مِنْ خَلَّتِهَا إِلاَّ مَنُّکَ وَجُودُکَ).
در واقع امام(عليه السلام) مى خواهد اين حقيقت را بازگو کند که من، تنها ثناى تو مى گويم و تنها به تو اميد بسته ام و حلّال مشکلات من تنها تويى! که اين همان حقيقت توحيد صفات و توحيد افعالى است.
سرانجام با دو دعاى بسيار جامع و پرمعنا، اين خطبه عظيم و بى نظير را پايان مى بخشد؛ عرضه مى دارد: «حال که چنين است رضاى خود را در اين موقعيت به ما عطا کن و دست نياز ما را از دامان غير خود کوتاه گردان! «که تو بر هرچيز توانايى»؛ (فَهَبْ لَنَا فِي هذَا الْمَقَامِ رِضَاکَ، وَ أَغْنِنَا عَنْ مَدِّ الأَيْدِي إِلَى سِوَاکَ؛ (إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ)).
چقدر جالب است بزرگ مردى که در ميدان فصاحت و بلاغت و بيانِ دقيق ترين نکته هاى توحيد و شرح معارف الهيّه، اين گونه مى درخشد و داد سخن مى دهد، در پايان، بى آن که گرد و غبار خودبزرگ بينى بر دامانش بنشيند، با نهايت تواضع و فروتنى دست به درگاه خدا برمى دارد و با تمام وجود خويش، رضاى او را مى طلبد و غير او را به فراموشى مى سپرد. نکته
اعجاز بيان!
همان گونه که قرآن مجيد، بزرگ ترين معجزه جاويدان پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) است، بعضى از خطبه هاى نهج البلاغه نيز به راستى در حدّ اعجاز است! يعنى تنها از امام معصوم ممکن است صادر شود و انسان هاى ديگر قدرت مقابله با آن را ندارند. از جمله همين خطبه «اشباح» که اکنون در پايان شرح و تفسير خطبه، مى توانيم با آگاهى بيشترى از آن سخن بگوييم.
از نظر فصاحت و بلاغت، تعبيرات به قدرى شيرين و در عين ايجاز، گويا و در عين گويايى، عميق و در عين عمق، روح پرور است که قلب و جان انسان را لبريز از نور و معنويّتِ آميخته با شَعَف و شادى مى کند و گويى با خود به پرواز درمى آورد و در ملکوت اعلى جاى مى دهد.
از نظر احاطه ادبى بر لغات عرب، آن قدر عجيب است که هيچکس ـ حتى کسى که ساليان دراز با لغات و فرهنگ نامه هاى عرب سروکار داشته است ـ نمى تواند بدون مراجعه به منابع اصلى لغت، به مفاهيم آن کاملا آگاهى يابد.
از نظر محتوا، آن چنان ژرف و عميق است که انسان تصوّر نمى کند درباره صفات خدا و معارف الهيّه سخنى بالاتر از آن پيدا شود. اين جاست که انسان به ياد کلمات مولا (عليه السلام) در خطبه «شقشقيّه» (خطبه 3) مى افتد که فرمود: «يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ، وَ لاَيَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ؛ چشمه ها (ى علم و دانش) از دامان کوهسار وجودم جارى است و مرغان (دور پرواز انديشه ها) به افکار بلند من راه نتوانند يافت». از نظر آثار تربيتى، هنگامى که نعمت هاى خدا را با تمام ريزه کارى هايش توصيف مى کند، چنان حسّ شکرگزارى را در انسان زنده مى سازد، که خود را در پيشگاه بخشنده اين نعمت ها به دليل قصور در شکرگزارى شرمنده مى بيند و هنگامى که از علم بى پايان خدا و حضور پروردگار در تمام صحنه هستى سخن مى گويد، انسان به خوبى احساس مى کند که معناى جمله «عالم محضر خداست، در محضر خدا عصيان نکنيد» يعنى چه!
دعاهاى عرفانى پايان خطبه، و تواضع و فروتنى فوق العاده امام(عليه السلام) بعد از بيان آن همه نکات علمى و عرفانى و تربيتى، يک درس مهم براى هر انسان بيدارى است که هرگز گرفتار غرور و خودبينى نشود و همه چيز را از خدا بداند و هرگاه دست حاجت مى برد، به آستان مقدّس او دست بَرَد که «کريم است و رحيم است و غفور است و ودود!».