تفسیر بخش بيست و سوم
وَ مُسْتَقَرِّ ذَوَاتِ الأَجْنِحَةِ بِذُرَا شَنَاخِيبِ الْجِبَالِ، وَ تَغْزِيدِ ذَوَاتِ الْمَنْطِقِ فِي دَيَاجِيرِ الأَوْکَارِ، وَ مَا أَوْعَبَتْهُ الأَصْدَافُ، و حَضَنَتْ عَلَيْهِ أَمْوَاجُ الْبِحَارِ، وَمَا غَشِيَتْهُ سُدْفَةُ لَيْلٍ، أَوْ ذَرَّ عَلَيْهِ شَارِقُ نَهَارٍ، وَ مَا اعْتَقَبَتْ عَلَيْهِ أَطْبَاقُ الدَّيَاجِيرِ، وَ سُبُحَاتُ النُّورِ؛ وَأَثَرِ کُلِّ خَطْوَةٍ، وَحِسِّ کُلِّ حَرَکَةٍ، وَ رَجْعِ کُلِّ کَلِمَةٍ، وَ تَحْرِيکِ کُلِّ شَفَةٍ، وَ مُسْتَقَرِّ کُلِّ نَسَمَةٍ، وَ مِثْقَالِ کُلِّ ذَرَّةِ، وَ هَمَاهِمِ کُلِّ نَفْسٍ هَامَّةٍ، وَ مَا عَلَيْهَا مِنْ ثَمَرِ شَجَرَةٍ، أَوْ ساقِطِ وَرَقَةٍ؛ أَوْ قَرَارَةِ نُطْفَةٍ، أَوْ نُقَاعَةِ دَمٍ وَ مُضْغَةٍ، أَوْ نَاشِئَةِ خَلْقٍ وَ سُلالَةٍ؛ لَمْ يَلْحَقْهُ فِي ذلِکَ کُلْفَةٌ، وَلااعْتَرَضَتْهُ فِي حِفْظِ مَا ابْتَدَعَ مِنْ خَلْقِهِ عَارِضَةٌ، وَ لا اعْتَوَرَتْهُ فِي تَنْفِيذِ الأُمُورِ وَ تَدَابِيرِ الْمَخلُوقِينَ مَلالَةٌ وَ لا فَتْرَةٌ، بَلْ نَفَذَهُمْ عِلْمُهُ، وَ أَحْصَاهُمْ عَدَدُهُ، وَوَسِعَهُمْ عَدْلُهُ، وَ غَمَرَهُمْ فَضْلُهُ، مَعَ تَقْصِيرِهِمْ عَنْ کُنْهِ مَا هُوَ أَهْلُهُ.
ترجمه
شرح و تفسیر
امام (عليه السلام) در اين بخش همچنان بحث هاى گسترده سابق را درباره علم خداوند به تمام جزئيّات عالم هستى ادامه مى دهد و با تعبيراتى بسيار جذّاب و الفاظى شيرين و گويا پرده از علم خداوند به تمام ريزه کارى هاى اين عالم برمى دارد و چنان با موشکافى اين بحث را دنبال مى کند که در هيچ سخنى، مانند آن ديده نشده است و با مطالعه آن، انسان به يقين باور مى کند که اين گفتار کسى است که با جهان ماوراى طبيعت ارتباط دارد و علم و دانش او از سرچشمه علم الهى مى جوشد.
نخست به سراغ پرندگان آسمان مى رود و مى فرمايد: «خداوند از جايگاه پرندگان در قلّه بلند کوه ها و از نغمه مرغان خواننده در آشيانه هاى تاريک باخبر است»؛ (وَ مُسْتَقَرِّ ذَوَاتِ الأَجْنِحَةِ بِذُرَا شَنَاخِيبِ الْجِبَالِ، وَ تَغْرِيدِ ذَوَاتِ الْمَنْطِقِ فِي دَيَاجِيرِ الأَوْکَارِ). مى دانيم که هر يک از پرندگان لانه اى مخصوص و متناسب خويش مى سازد که با ديگرى بسيار متفاوت است و نيز مى دانيم که نغمه هاى مرغان انواع واقسامى دارد که هرکدام بيانگر مطلبى است؛ آرى خداوند از تمام جزئيات آن ها آگاهى دارد.
سپس به اعماق درياها گام مى نهد و از صدف ها و لؤلؤها و امواج، سخن مى گويد؛ مى فرمايد: «خداوند از لؤلؤهايى که صدف ها آن ها را در بر گرفته اند، و امواج دريا آن ها را در دامن خويش پرورش داده، آگاهى دارد»؛ (وَ مَا أَوْعَبَتْهُ الأَصْدَافُ، و حَضَنَتْ عَلَيْهِ أَمْوَاجُ الْبِحَارِ).
آنگاه به نظام نور و ظلمت در جهان آفرينش و زندگى انسان ها پرداخته، مى افزايد: «خدا از آنچه تاريکى شب آن را فراگرفته و يا خورشيد به آن نور افشانده و آنچه ظلمت ها و امواج نور، يکى بعد از ديگرى آن را در بر مى گيرد، باخبر است»؛ (وَ مَا غَشِيَتْهُ سُدْفَةُ لَيْلٍ، أَوْ ذَرَّ عَلَيْهِ شَارِقُ نَهَارٍ، وَ مَا أعْتَقَبَتْ عَلَيْهِ أَطْبَاقُ الدَّيَاجِيرِ، وَ سُبُحَاتُ النُّورِ).
و از آن جا به سراغ حرکات مختلف انسان مى رود و مى افزايد: «او از اثر هر گام، و احساسِ هر گونه حرکت، و آهنگ هر سخن، و جنبش هر لب، و جايگاه هر انسانى آگاه است»؛ (وَ أَثَرِ کُلِّ خَطْوَةٍ، وَ حِسِّ کُلِّ حَرَکَةٍ، وَ رَجْعِ کُلِّ کَلِمَةٍ، وَ تَحْرِيکِ کُلِّ شَفَةٍ، وَ مُسْتَقَرِّ کُلِّ نَسَمَةٍ).
سپس به سراغ کوچک ترين ذرّات و مخفى ترين صداها مى رود؛ مى فرمايد: «از وزن هر مورچه، و ناله هر صاحب اندوه اطلاع دارد»؛ (وَ مِثْقَالِ کُلِّ ذَرَّةِ، وَ هَمَاهِمِ کُلِّ نَفْسٍ هَامَّةٍ).
و از آن جا توجّه خود را به درختان و ميوه ها و انسان ها و نطفه ها که شباهت زيادى با هم دارند، معطوف مى دارد و مى فرمايد: «او از آنچه از ميوه ها بر شاخه هاى درختان قرار گرفته، يا برگ هايى که روى زمين ريخته، يا قرارگاه نطفه، يا جمع شدن خون و مضغه يا پرورش يافتن انسان و ساير مخلوقات (آرى!) از همه اين ها به خوبى آگاه است»؛ (وَ مَا عَلَيْهَا مِنْ ثَمَرِ شَجَرَةٍ، أَوْ ساقِطِ وَرَقَةٍ. أَوْ قَرَارِةِ نُطْفَةٍ، أَوْ نُقَاعَةِ دَمٍ وَ مُضْغَةٍ، أَوْ نَاشِئَةِ خَلْقٍ وَ سُلالَةٍ).
در قسمت پايانى اين بخش از خطبه، امام(عليه السلام) به نکته مهمّى اشاره مى فرمايد و آن اين که ممکن است با توجّه به گستردگى فوق العاده امورى که امام(عليه السلام) در اين خطبه به آن اشاره فرموده، که تمام ذرّات زمين و آسمان و موجودات جاندار و بى جان، همه و همه را شامل مى شود، به گونه اى که هيچ کس با هيچ وسيله اى نمى تواند آن را در حساب آورد و بر آن احاطه پيدا کند؛ آرى با اين گستردگى، ممکن است اين سؤال پيش آيد که آيا علم خداوند به اين امور مشکلى براى ذات پاکش ايجاد نمى کند؟ زيرا انسان ها براى احاطه به بخش بسيار کوچکى از حوادث و اسرار اين جهان، گرفتار مشقّت و دردسر مى شوند.
امام(عليه السلام) با صراحت مى فرمايد: «هيچ گونه مشقّتى براى او در اين علم وآگاهى وجود ندارد، بلکه در حفظ و نگهدارى آنچه از مخلوقات ابداع کرده نيز مشکلى براى او رخ نداده؛ و در احاطه به امور و تدبير موجودات نيز، ملالت و فتورى بر او عارض نشده است»؛(لَمْ يَلْحَقْهُ فِي ذلِکَ کُلْفَةٌ،وَ لا اعْتَرَضَتْهُ فِي حِفْظِ مَاابْتَدَعَ مِنْ خَلْقِهِ عَارِضَةٌ، وَ لا اعْتَوَرَتْهُ فِي تَنْفِيذِ الأُمُورِ وَ تَدَابِيرِ الْمَخلُوقِينَ مَلاَلَةٌ وَ لا فَتْرَةٌ).
«بلکه علمش در آن ها نافذ و احاطه اش همه را شامل شده، و عدالتش همه را در بر گرفته است، و با اين که آن ها در آنچه شايسته مقام اوست تقصير دارند، فضل و رحمتش شامل حال همه آن هاست»؛ (بَلْ نَفَذَهُمْ عِلْمُهُ، وَ أَحْصَاهُمْ عَدَدُهُ، وَ وَسِعَهُمْ عَدْلُهُ، وَ غَمَرَهُمْ فَضْلُهُ، مَعَ تَقْصِيرِهِمْ عَنْ کُنْهِ مَا هُوَ أَهْلُهُ).
امام(عليه السلام) در اين جمله هاى پرمعنا بر چند نکته تأکيد مى کند؛ نخست اين که: احاطه علمى خداوند به تمام جزئيّات عالَم هستى هيچ مشکلى براى او ندارد؛ (چرا که علم خداوند، علم حضورى است نه علم حصولى، آن گونه که شرحش در نکات خواهد آمد).
دوم اين که: علاوه بر احاطه علمى، حافظ تمام آن هاست که چيزى برتر از علم است؛ اين حفظ و نگهدارى نيز مشکلى براى آن ذات مقدّس ايجاد نمى کند؛ (چرا که همه وابسته به وجود او هستند).
و سوم اين که: علاوه بر آگاهى و نگهدارى، مدير و مدبّر آن هاست و در مسير کمال، آن ها را رهبرى و راهنمايى مى کند؛ اين نيز، فتور و ملالتى براى آن ذات پاک ندارد و بى آن که در انتظار معرفت و شکر خلايق باشد، فضل او همه را شامل شده و عدل او همه را فراگرفته است.
آرى علمش بى پايان، قدرتش بى انتها و فضلش نامحدود است و از او جز اين انتظار نمى رود. نکته ها
1. وسعت عجيب علم پروردگار!
بياناتى که مولا اميرمؤمنان على(عليه السلام) در اين بخش از خطبه، درباره وسعت علم پروردگار فرموده و جزئيّات عجيبى که مورد دقّت قرار داده، انسان را به ياد آيه شريفه 27 سوره «لقمان» مى اندازد که مى فرمايد: (وَ لَوْ أَنَّمَا فِى الأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللهِ إِنَّ اللهَ عَزِيزٌ حَکِيمٌ)؛ «و اگر همه درختان روى زمين قلم شود و دريا براى آن مرکّب گردد و هفت دريا به آن افزوده شود (اين ها همه تمام مى شود ولى) کلمات خدا پايان نمى گيرد، خداوند توانا و حکيم است».
اگر به اين نکته توجّه کنيم که آنچه مولا اميرمؤمنان(عليه السلام) بيان فرموده، غالبآ مربوط به کره زمين و مخلوقات آن است؛ حال آن که در اين فضاى عظيم آسمان ها، ممکن است ميليون ها، يا ميلياردها کرات آسمانى با عجايب و شگفتى هاى زيادى باشد که خداوند به تمام جزئيّات آن ها آگاهى دارد و نيز اگر به اين نکته توجه کنيم که اين جهان، ميلياردها سال قبل از ما بوده و معلوم نيست تا کى ادامه خواهد يافت؛ اگر حوادثى را که در اين زمان فوق العاده طولانى روى مى دهد، بر آنچه گفته شد بيفزاييم، سر از اعداد و ارقامى درمى آورد که هيچ کس قادر به بيان آن نيست و جز خدا آن را نمى داند.
ولى نبايد فراموش کرد که هدف امام(عليه السلام) از بيان اين حقايق و دقايق، از يک سو، افزايش معرفة الله در شنوندگان است و از سوى ديگر، تربيت نفوس انسانى به دليل حضور در محضر خداوند در همه حال و آگاهى او از جزئيّاتِ اعمال و نيّات انسان مى باشد.
شاهد اين سخن همان جمله هاى پرمعنايى است که امام(عليه السلام) در خطبه 198 بيان مى فرمايد: «يَعْلَمُ عَجِيجَ الْوُحُوشِ فِي الْفَلَوَاتِ، وَ مَعَاصِيَ الْعِبَادِ فِي الْخَلَوَاتِ، وَ اخْتِلافَ النِّينَانِ فِي الْبِحَارِ الْغَامِرَاتِ، وَ تَلاطُمَ الْمَاءِ بِالرِّيَاحِ الْعَاصِفَاتِ؛ خداوند ناله و فرياد حيوانات وحشى را در بيابان ها، و گناه و معاصى بندگان را در خلوتگاه ها، و آمد و شد ماهيان را در اقيانوس هاى ژرف، و تلاطم امواج آب براثر وزش تندبادها را مى داند».
2. علم خداوند به تمام جزئيّات
جمعى از فلاسفه پيشين اعتقاد داشتند که خداوند نمى تواند عالم به جزئيّات و ريزه کارى هاى اين عالم باشد؛ او فقط يک علم کلى و جامع دارد. آن ها مى گفتند: جزئيّات، متعدّد و متکثّرند و موجودات متعدّد در ذات پاک او ـ که از جميع جهات واحد است ـ راه ندارد.
اين سخن يک اشتباه بزرگ است و از اين جا ناشى شده که علم خدا را ـ به اصطلاح ـ «علم حصولى» مى دانستند و چنين مى پنداشتند که عکس و صورت هاى موجودات خارجيّه به ذات پاک او منتقل مى شود؛ در حالى که همه ما امروز مى دانيم که علم خداوند به موجودات از طريقِ انتقال عکس و صورت ذهنى آن ها ـ مانند انسان ها ـ نيست؛ بلکه علم او «علم حضورى» است. يعنى همه جا حاضر است و همه موجودات، نزد او حضور دارند و او به همه آن ها احاطه دارد، بى آن که احتياج به عکس و نقشى باشد؛ درست شبيه حضور صورت هاى ذهنى انسان در برابر روح او؛ زيرا صورت هاى ذهنى، ذاتآ در روح انسان ها حاضرند نه عکس و نقش آن ها؛ و احاطه انسان بر آن ها نوعى احاطه حضورى است.
تأکيد امام(عليه السلام) در اين خطبه بر علم خداوند به تمام جزئيّات هستى، خط بطلان بر اعتقاد بعضى از فلاسفه در زمينه نفى علم خدا به جزئيّات، مى کشد و نشان مى دهد که او بر همه چيز، اعم از کلّى و جزئى و حتّى کوچک ترين جزئيّات، احاطه دارد. 3. سخن جالبى از ابن ابى الحديد، در شرح اين خطبه
هنگامى که اين عالم مشهور در «شرح نهج البلاغه» خود به اين بخش از خطبه مى رسد ـ که درباره وسعت علم بى پايان خدا به زيباترين بيانى سخن مى گويد ـ در شگفتى عميقى فرو مى رود و مى گويد: «اگر «نضر بن کنانه» (جدّ اعلاى عرب) اين کلمات فصيح و بليغ را مى شنيد درباره گوينده آن همان مى گفت که «ابن جُريح» در مورد يکى از فصحاى بزرگ عرب، «اسماعيل بن بلبل» گفت که خلاصه اش چنين است: بعضى گفتند: اسماعيل از شيبان است، من به آنان گفتم: چنين نيست، به جانم سوگند! قبيله شيبان از اوست».
اشاره به اين که آن قبيله هر افتخارى دارند، از او نشأت مى گيرد، و چه بسيارند پدرانى که از فرزندان شريف خود، کسب مقام و برترى مى کنند، همان گونه که طايفه «عدنان» از رسول الله (صلي الله عليه و آله) کسب شرف کرد.
سپس مى افزايد: «نه تنها قبيله «عدنان» و «قحطان» به وجود على (عليه السلام) مباهات مى کند بلکه چشم «ابراهيم خليل(عليه السلام)» نيز به وجود او روشن مى شود و مى گويد: او پايه هاى توحيدى را که من نهادم مستحکم ساخت و خداوند از دودمان من فرزندى آفريد که علم توحيد را گسترش بى نظيرى داد؛ بلکه اگر اين سخن را (بخش هايى از خطبه که مربوط به علم خداوند است) «ارسطاطاليس» که عقيده به نفى علم خدا به جزئيّات داشت، مى شنيد، قلبش لرزان مى شد و مو بر بدنش راست مى گشت و فکرش در اضطراب فرو مى رفت، و من کلامى را شبيه اين کلام نمى بينم، مگر سخن خداوند، که کلام على (عليه السلام) هم از کلام خدا سرچشمه گرفته و شعله اى از آن آتش فروزان است و شرح و تفسيرى از آيات خداوند است».
پاورقی ها
«شَناخيب» جمع «شنخوب» بر وزن «بهلول» به معناى قلّه کوه يا بلندى هر چيزى است. «تغريد» به معناى آواز خواندن پرندگان است. «دياجير» جمع «ديجور» به معناى تاريکى است. «اوکار» جمع «وکر» بر وزن «مکر» به معناى لانه و آشيانه است. «أوعبت» از ريشه «وَعب» بر وزن «صعب» به معناى در برگرفتن و گردآورى کردن است. «سُدفه» در اين جا به معناى ظلمت است. «ذرَّ» به معناى پاشيدن است و به معناى در بر گرفتن و نورافشانى طلوع آفتاب نيز مى آيد. «سُبُحات» جمع «سُبحه» بر وزن «لقمه» به معناى شعاع نور است بنابراين، «سُبُحَاتُ النُّورِ» در جمله بالا به معناى اشعّه نور آمده است. «هَماهم» جمع «هَمْهَمه» به معناى رفت و آمد صدا در گلو و سينه است و به معناى ناله آهسته برخاسته از اندوه نيز آمده است. «هامة» به گفته بعضى از مفسران نهج البلاغه (شرح نهج البلاغة ابن ابى الحديد، ج 7، ص 30) کسى است که داراى همّت بلند است و گاه به معناى اشخاص غمگين (از ريشه «هم» به معناى غم) آمده است و در جمله بالا مناسب، همين معناى دوم است. «نُقاعه» از ريشه «نَقْع» بر وزن «نفع» به معناى جمع شدن آب و مانند آن در جايى است و «نُقَاعَةِ دَمٍ» به معناى حفره اى است که خون در آن جمع مى شود و در اين جا اشاره به رحم مادر است و بعضى گفته اند : در اين جا به معناى «علقه» است. «اعتورت» از ريشه «إعتوار» به معناى دست به دست کردن و عارض شدن است و در اين جا مناسب، معناى دوم است. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص 23 (با کمى تلخيص).