تفسیر بخش چهارم
انْظُرُوا أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّکُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ، وَ اتَّبِعُوا أَثَرَهُمْ فَلَنْ يُخْرِجُوکُمْ مِنْ هُدىً، وَ لَنْ يُعِيدُوکُمْ فِي رَدىً، فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا، وَ إِنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا. وَ لا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا، وَلا تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِکُوا. لَقَدْ رَأَيْتُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ 9، فَمَا أَرَى أَحَدآ يُشْبِهُهُمْ مِنْکُمْ! لَقَدْ کَانُوا يُصْبِحُونَ شُعثآ غُبْرآ، وَ قَدْ بَاتُوا سُجَّدآ وَ قِيَامآ، يُرَاوِحُونَ بَيْنَ جِبَاهِهِمْ وَ خُدُودِهِمْ، وَ يَقِفُونَ عَلَى مِثْلِ الْجَمْرِ مِنْ ذِکْرِ مَعَادِهِمْ! کَأَنَّ بَيْنَ أَعْيُنِهِمْ رُکَبَ الْمِعْزَى مِنَ طُولِ سُجُودِهِمْ! إِذَا ذُکِرَ اللهُ هَمَلَتْ أَعْيُنُهُمْ حَتَّى تَبُلَّ جُيُوبَهُمْ، وَ مَادُوا کَمَا يَمِيدُ الشَّجَرُ يَوْمَ الرِّيحِ الْعَاصِفِ، خَوْفآ مِنَ الْعِقَابِ، وَ رَجَاءً لِلثَّوَابِ!
ترجمه
من اصحاب محمّد (صلي الله عليه و آله) را ديده ام ولى هيچ يک از شما را مانند آن ها نمى بينم. آن ها موهايى ژوليده و چهره اى غبارآلود داشتند (با اين که در فقر و تنگدستى زندگى مى کردند خم به ابرو نمى آوردند!) شب تا به صبح در حال سجده و قيام بودند (و هرگز از عبادت خسته نمى شدند؛) گاهى پيشانى و گاه دو طرف صورت را (در پيشگاه خدا) به خاک مى نهادند، و از ترس رستاخيز، گويى بر شعله هاى آتش ايستاده بودند و آرام نداشتند. پيشانى آن ها از سجده هاى طولانى پينه بسته بود همچون زانوى گوسفند. هنگامى که نام خدا برده مى شد، اشک از چشمانشان فرو مى ريخت، آن قدر که گريبانشان تر مى گشت، و همچون درختى که در روز طوفانى، از شدّت تندباد به خود مى لرزد، از خوف عقاب و عشق به ثواب مى لرزيدند!
شرح و تفسیر
امام (عليه السلام) در اين بخش ـ که آخرين بخش خطبه است ـ به دو نکته مهم اشاره مى فرمايد؛ نخست، رهبرانى را که هرگز گمراه نمى شوند به يارانش معرّفى مى کند، تا دست از دامن آن ها برندارند و در پرتو آنان راه رستگارى را بيابند؛ وديگر، بخشى از صفات برجسته اصحاب خاص پيامبر (صلي الله عليه و آله) را به عنوان سرمشقى براى آنان بازگو مى کند تا به مضمون آيه شريفه (وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ) گام در جاى گام آن ها نهند و فضايلى که اصحاب از رسول خدا (صلي الله عليه و آله)
آموخته بودند، عملا به آنان منتقل شود.
در قسمت اوّل مى فرمايد: «به اهل بيت پيامبرتان نگاه کنيد! از همان سو که آن ها گام برمى دارند، گام برداريد؛ و قدم در جاى قدم هاى آن ها بگذاريد! (وبدانيد) آن ها هرگز شما را از جاده هدايت بيرون نمى برند و به پستى و هلاکت نمى کشانند!»؛ (انْظُرُوا أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّکُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ، وَ اتَّبِعُوا أَثَرَهُمْ، فَلَنْ يُخْرِجُوکُمْ مِنْ هُدىً، وَ لَنْ يُعِيدُوکُمْ فِي رَدىً). اين سخن، درواقع اشاره به همان حديث «ثقلين» است که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در آن حديث متواتر، بدان اشاره فرمود که اگر دست از دامان قرآن و اهل بيت برنداريد هرگز گمراه نخواهيد شد و روشن است که منظور از اهل بيت در اين جا همان امامان معصوم (عليهم السلام) است که به مفاد آيه شريفه (إِنَّمَا يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَکُمْ تَطْهيرآ)؛ «خداوند فقط مى خواهد پليدى (گناه) را از شما اهل بيت دور کند و کاملا شما را پاک سازد».
سپس اين دستور کلّى و اجمالى را باز مى کند و شرح مى دهد؛ مى فرمايد: «اگر آن ها توقّف کردند، توقّف کنيد و اگر آن ها قيام کردند قيام کنيد!»؛ (فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا، وَإِنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا).
به يقين شرايط زمان ها و مکان ها متفاوت است؛ در آن جا که شرايط ايجاب مى کند، قيام کنند و وارد معرکه جهاد شوند، سکوت و سکون سبب بدبختى است و آن جا که شرايط، اجازه قيام نمى دهد قيام کردن، مايه خسران و هدر دادن نيروهاست. عالمان معصوم از اهل بيت (عليهم السلام) به خوبى اين شرايط را مى شناسند و طبق آن حرکت مى کنند و هرگونه تخلّف از روش آنان مايه عقب افتادگى است.
و سرانجام با دو جمله ديگر اين سخن را تکميل مى کند، مى فرمايد: «از آن ها سبقت نگيريد که گمراه مى شويد! و از آنان عقب نمانيد که هلاک خواهيد شد!»؛ (وَ لا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا، وَ لا تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِکُوا).
هميشه و در هر جامعه اى افراد افراطى و تفريطى يافت مى شوند؛ افراط گرايان روش پيشوايان راستين را کُند مى شمرند و بر آن ها سبقت مى گيرند و جامعه را به تباهى مى کشند و به عکس، تفريط گرايان حرکت پيشوايان را تند مى پندارند و به بهانه حزم و دورانديشى و احتياط، از آن ها عقب مى افتند؛ هم خود را هلاک مى سازند و هم جامعه را گرفتار نابسامانى مى کنند.
درواقع، سخن امام (عليه السلام) همسو با حديث معروف نبوى است که فرمود: «مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِى فِيکُمْ، مَثَلُ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَکِبَهَا نَجَى وَمَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا هَلَکَ». اين حديث که با تعبيرات مختلفى در کتب شيعه و اهل سنّت با تفاوت هاى مختصرى نقل شده، نشان مى دهد که اهل بيت پيامبر اکرم (عليهم السلام) که علم و دانش آن ها از قرآن مجيد و از سنّت پيامبر (صلي الله عليه و آله) مايه مى گيرد، تنها وسيله نجات در اين دنياى طوفانى اند. همان گونه که هنگام وقوع طوفان نوح هيچ وسيله نجاتى جز کشتى نوح نبود.
جالب اين که در خطبه 87 شبيه تعبير مورد بحث، درباره قرآن هنگام توصيف بندگان خاصّ خدا گذشت، که فرمود: «فَهُوَ قَائِدُهُ وَ إِمَامُهُ، يَحُلُّ حَيْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ، وَيَنْزِلُ حَيْثُ کَانَ مَنْزِلُهُ؛ بنده خالص خدا قرآن را پيشوا و امام خود قرار داده؛ هرجا قرآن فرود آيد، او بار خويش را همانجا فرود مى آورد و هرجا قرآن منزل کند او آن جا را منزلگاه خويش مى گرداند».
و اين تأکيد ديگرى بر همان حديث ثقلين است!
* * *
در قسمت دوم اين بخش از خطبه، امام (عليه السلام) به سراغ ويژگى هاى گروه خاصّى از ياران پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مى رود و آن ها را براى اصحابش الگو و سرمشق مى سازد و در عبارت مبسوطى، شش ويژگى درباره آن ها بيان مى کند.
نخست مى فرمايد: «من اصحاب محمّد (صلي الله عليه و آله) را ديده ام، امّا هيچ يک از شما را مانند آنان نمى بينم! آن ها موهايى ژوليده و چهره هاى غبارآلود داشتند (با اين که در فقر و تنگدستى زندگى مى کردند خم به ابرو نمى آوردند!)»؛ (لَقَدْ رَأَيْتُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ (صلي الله عليه و آله)، فَمَا أَرَى أَحَدآ يُشْبِهُهُمْ مِنْکُمْ! لَقَدْ کَانُوا يُصْبِحُونَ شُعثآ غُبْرآ).
در دومين وصف مى فرمايد: «آن ها شب تا به صبح در حال سجده و قيام بودند (وهرگز از عبادت خسته نمى شدند) گاه پيشانى و گاه دو طرف صورت را (در پيشگاه خدا) به خاک مى نهادند»؛ (وَ قَدْ بَاتُوا سُجَّدآ وَ قِيَامآ، يُرَاوِحُونَ بَيْنَ جِبَاهِهِمْ وَخُدُودِهِمْ).
هر زمان پيشانى آن ها خسته مى شد طرف راست را بر زمين مى نهادند و هر زمان طرف راست خسته مى شد طرف چپ را.
در سومين توصيف مى افزايد: «آن ها از ترس رستاخيز گويى بر شعله هاى آتش ايستاده بودند و آرام نداشتند»؛ (وَيَقِفُونَ عَلَى مِثْلِ الْجَمْرِ مِنْ ذِکْرِ مَعَادِهِمْ).
آرى آن ها عذاب الهى را با تمام وجود خود، احساس مى کردند و به همين دليل آرامش نداشتند.
در چهاردهمين توصيف مى افزايد: «پيشانى آن ها از سجده هاى طولانى، پينه بسته بود همچون زانوى گوسفند!»؛ (کَأَنَّ بَيْنَ أَعْيُنِهِمْ رُکَبَ{6} الْمِعْزَى{7} مِنَ طُولِ سُجُودِهِمْ!). آرى، لذّت عبادت و عشق به بندگى، آن ها را به سجده هاى طولانى دربرابر محبوب مطلق وادار مى ساخت و آثارش بر پيشانى آن ها مى نشست.
در پنجمين وصف آن ها مى فرمايد: «هنگامى که نام خدا برده مى شد، اشک از چشمانشان فرو مى ريخت، آن قدر که گريبانشان تر مى گشت!»؛ (إِذَا ذُکِرَ اللهُ هَمَلَتْ أَعْيُنُهُمْ حَتَّى تَبُلَّ جُيُوبَهُمْ).
گاه از عشق خدا و درد فراق اشک مى ريختند و گاه از خوف عقاب!
و در ششمين و آخرين وصف بار ديگر به چهره ديگرى از ايمان قوى وخوف و رجاى آن ها اشاره کرده، مى فرمايد: «آن ها همچون درختى که در روز طوفانى، از شدت تندباد به خود مى لرزد، از خوف عقاب و عشق به ثواب مى لرزيدند!»؛ (وَ مَادُوا کَمَا يَمِيدُ الشَّجَرُ يَوْمَ الرِّيحِ الْعَاصِفِ، خَوْفآ مِنَ الْعِقَابِ، وَرَجَاءً لِلثَّوَابِ!).
تشبيه به درخت که دربرابر تندباد لرزان مى شود، تشبيه جالبى است که امام (عليه السلام) دليل آن را نيز بيان فرموده، که گاه از ترس عقاب و گاه به اميد ثواب صورت مى گيرد. از يک چشم، اشک شوق ديدار پروردگار مى ريزند و از چشم ديگر، اشک خوف عقاب! و اين است راه و رسم بندگان خالص و مخلص که در ميان خوف و رجا، و بيم و اميد در حرکت اند. نکته ها
1. ولايت و عصمت اهل بيت (عليهم السلام)
از اين بخش از خطبه، به خوبى روشن مى شود که امامان اهل بيت (عليهم السلام)، معصوم اند؛ چراکه امام (عليه السلام) با صراحت مى فرمايد: «در همه چيز و در همه کار پيرو آن ها باشيد! هرگاه فرمان قيام و حرکت بدهند قيام و حرکت کنيد! و هرگاه دستور سکون دهند، متوقف شويد! بر آن ها پيشى نگيريد! از آن ها عقب نيفتيد، که مايه گمراهى و هلاکت است! و آن ها هرگز شما را از هدايت بيرون نمى برند، و به گمراهى نمى کشانند!»
اين تعبيرات، روشن ترين دليل مقام عصمت آن هاست؛ چراکه درباره غير معصوم از گناه و خطا اين گونه دستورات صحيح نيست.
ازسوى ديگر، نشان مى دهد که امامت مسلمين، همواره در اهل بيت (عليهم السلام) خواهد بود؛ چراکه امام (عليه السلام) اين دستور را محدود به زمان معيّنى نکرده است.
و ازسوى سوم، نشان مى دهد که مفهوم ولايت اين نيست که انسان با دستورات آن بزرگواران گزينشى برخورد کند؛ بلکه ولايت حقيقى آن است که در همه چيز و در هر حال، سر به فرمان آن بزرگواران بنهد و آن ها که تنها در گفتار، يا پاره اى از رفتارهاى فردى و اجتماعى تابع اهل بيت اند مواليان حقيقى نيستند؛ مدّعيانى هستند در لباس موالى!
بديهى است که منظور امام (عليه السلام) تنها عصر و زمان او نيست؛ چراکه «اهل بيت» را به عنوان امام و پيشوا معرّفى مى کند نه فقط خودش را.
شاهد گوياى اين سخن حديثى است که از خود پيامبر (صلي الله عليه و آله) نقل شده؛ آن جا که على (عليه السلام) مى فرمايد: «حافظان حديث از ياران پيامبر (صلي الله عليه و آله) مى دانند که آن حضرت (صلي الله عليه و آله) چنين فرمود: إِنِّي وَ أَهْلَ بَيْتِي مُطَهَّرُونَ، فَلاتَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا؛ وَلاتَتَخَلَّفُواعَنْهُمْ فَتَزِلُّوا، وَ لا تُخالِفُوهُمْ فَتَجْهَلوُا، وَ لا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْکُمْ. هُمْ أَعْلَمُ النَّاسِ کِبَارِآ، وَ أَحْلَمُ النَّاسِ صِغَارآ؛ فَاتَّبِعُوا الْحَقَّ وَ أَهْلَهُ حَيْثُ کَانَ؛ من و اهل بيتم از هر نظر پاک و پاکيزه ايم؛ بنابراين، بر آن ها پيشى نگيريد، که گمراه مى شويد! و از فرمان آن ها تخلّف نکنيد، که لغزش خواهيد داشت! و با آن ها مخالفت نکنيد، که گرفتار نادانى مى شويد! و به آن ها چيزى نياموزيد که آن ها از شما داناترند! آن ها در بزرگى از همه مردم عالم ترند و در کوچکى از همه عاقل تر! بنابراين، از حق واهل حق پيروى کنيد، هرجا که باشد».
2. ويژگى هاى کوفيان و شاميان
بخش اخير اين خطبه که از يک سو مردم را به پيروى از اهل بيت (عليهم السلام) دعوت مى کند و ازسوى ديگر يادآور ويژگى هاى اصحاب خاص رسول الله (صلي الله عليه و آله) مى شود، رابطه لطيفى با بخش هاى نخستين اين خطبه که از مردم عراق و کوفه به شدت نکوهش مى کند، دارد، زيرا از يک سو به آن ها مى فهماند که شما هيچ عذرى در پيشگاه خدا نداريد زيرا رهبر شما از اهل بيت پيامبر (صلي الله عليه و آله) است.
از همان کسانى است که رسول الله (صلي الله عليه و آله) سفارش آن ها را کرده، که مردم دست از دامنشان برندارند؛ همان ها که در کنار قرآن قرار دارند و کشتى نجات اند؛ در حالى که پيشواى مردم شام، مردى است منحرف، ظالم و غارتگر و از بقاياى عصر جاهليّت؛ لذا از اين نظر حجّت بر شما تمام است.
ديگر اين که، ضعف و زبونى شما نه به دليل عدم قدرت جسمانى است، بلکه ازنظر روحانى و معنوى و رابطه با پروردگار، ضعيف و ناتوانيد؛ ازاين رو، آن ها را به پيروى عملى از اصحاب خاصّ رسول الله (صلي الله عليه و آله) دعوت کرده که قوى ترين رابطه ها را با خدا داشتند: در پيشگاه او به عبادت برمى خاستند و به سجود مى پرداختند و پيکرشان از خوف خدا مى لرزيد، آثار سجده در صورت آن ها نمايان بود و اشک خوف و شوق بر صورتشان جارى و اين تعبّد و تعهّد رمز اصلى پيروزى آن ها بر دشمن بود. 3. کدام يک از صحابه؟
ممکن است افراد ساده انديش از اطلاق کلام حضرت چنين تصوّر کنند که ويژگى هاى بسيار والاى مذکور، در همه صحابه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) بوده است و آن را دليلى بر اصل معروف «تنزيه صحابه» بگيرند در حالى که به يقين اين اوصاف وويژگى ها مربوط به اصحاب خاصّ آن حضرت، همچون: سلمان ها، ابوذرها، عمّارها و مقدادهاست، نه همه آنان؛ زيرا اوّلا چنين مطلبى برخلاف تاريخ است؛ چراکه در هيچ تاريخى اين صفات براى همه آن ها نوشته نشده است.
ثانيآ بسيارى از آيات قرآن نشان مى دهد که در ميان آن ها متخلّفان و گنهکاران خطرناکى بودند.
ازجمله بعضى از آن ها به پيامبر (صلي الله عليه و آله) و ارتش اسلام خيانت کردند که وقتى رسوا شدند، از درِ توبه درآمدند؛ مانند «حاطب بن ابى بلتعه» و «ابولبابه» که داستان آن ها را همه شنيده ايم و ستون توبه در مسجد پيامبر (صلي الله عليه و آله) يادآور اين حقيقت است.
بعضى ديگر در مقام اعتراض به پيامبر (صلي الله عليه و آله) درباره حکم زکات برآمدند، در حالى که قبلا با خدا عهد کرده بودند اگر ثروتى پيدا کردند در راه خدا از آن انفاق کنند! مانند «ثعلبة بن حاطب انصارى» که داستان او در آيات 75 تا 77 سوره توبه آمده است.
بعضى فرمان پيامبر (صلي الله عليه و آله) را زير پا گذاشتند و به بهانه هاى واهى از شرکت در جنگ «تبوک» تخلّف کردند؛ که داستان آن ها ذيل آيه 118 سوره توبه آمده است.
گروهى دست به جاسوسى زدند، که قرآن در آيه 47 سوره توبه درمورد آن ها مى گويد: (وَفِيکُمْ سَمَّاعُؤنَ لَهُمْ).
بعضى به ساختن مسجد «ضرار» پرداختند، تا در ميان مؤمنان ايجاد شکاف وتفرقه کنند، که داستان آن ها در ذيل آيات 107 تا 110 سوره توبه آمده است. و بعضى از آن ها که در عصر پيامبر (صلي الله عليه و آله) راه راستى را مى پيمودند، بعد از آن حضرت براثر هوا پرستى، فتنه هايى برپا کردند که خون هاى زيادى از مسلمين ريخته شد؛ مانند: طلحه و زبير که آتش جنگ جمل را برافروختند و بر ضدّ امام المسلمين قيام کردند و معاويه که فتنه هاى فراوانى، ازجمله فتنه صفّين را رهبرى مى کرد.
بسيار ساده لوحى است که ما دربرابر واقعيّت هاى روشن تاريخ و آيات صريح قرآن، چشم بر هم نهيم و همه صحابه را با آب تنزيه بشوييم و دامان آن ها را پاک و پاکيزه کنيم.
بنابراين، اگر امام اميرالمؤمنين (عليه السلام) در اين خطبه، يا خطبه هاى ديگرى مدح وتمجيد بليغى از صحابه مى کند، به يقين منظور، اصحاب خاصّ رسول الله (صلي الله عليه و آله) است که گروه قابل ملاحظه اى از ياران او را تشکيل مى دادند و در تمام ميدان هاى نبرد در صفوف مقدّم جاى داشتند و همواره سر به فرمان رسول الله9 مى نهادند و بسيارى از آنان در عصر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) شربت شهادت نوشيدند.
به هر حال، اين گروه از ياران پيامبر (صلي الله عليه و آله) که عالى ترين درس بندگى و عبوديّت خداوند و استقامت و ايستادگى و ايثار و فداکارى را در راه اسلام، از محضر بزرگ ترين استاد جهان بشريّت، يعنى پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) آموخته بودند سزاوار است الگو و اسوه مسلمانان، در هر عصر و زمان باشند.
همان ها که به گفته مورّخان هنگامى که مى خواستند از يکديگر جدا شوند، سوره «والعصر» را يکى براى ديگرى مى خواند و او را به ايمان و عمل صالح و طرفدارى از حق و صبر و استقامت دعوت مى کرد. همان ها که به تعبير قرآن آثار سجده در چهره هايشان نمايان بود: (سِيمَاهُمْ فِى وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُؤدِ). و همان ها که دربرابر دشمنان، شديد و محکم، و دربرابر دوستان، نرم و ملايم بودند: (وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ، رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ).
* * * .
پاورقی ها
احزاب، آيه 33. «لَبَدوا» از ريشه «لَبود» به معناى اقامت در مکانى است و در اين جا به معناى توقّف کردن است. نويسنده متتبّع، مرحوم ميرحامد حسين هندى در کتاب عبقات الانوار در جلدهاى 14، 16، 18 ـ 20و23 اين حديث را از 92 کتاب که به وسيله 92 نفر از دانشمندان اهل سنّت تأليف يافته، با تمام مشخّصات، نقل مى کند. «شُعث» جمع «اشعث» در اصل به معناى ژوليده و کسى است که موهايش پريشان است و در عبارت بالا کنايه از فقر يا زهد است. «غُبر» جمع «أغبر» به معناى غبارآلود است. «يُراوحون» از ريشه «تراوح» به معناى انجام کارى، يکى بعد از ديگرى است. «خُدود» جمع «خدّ» به معناى دو طرف صورت است؛ در مقابل «جباه» جمع «جبهه» که به معناى پيشانى است. و ترجمه «خَدّ» در فارسى به «گونه»، صحيح نيست. «جَمر» جمع «جَمَره» است که به معناى قطعه آتشِ شعله ور است. اين واژه گاهى به سنگ ريزه نيز اطلاق مى شود، که جمع آن «جَمرات» است. «رکب» جمع «رُکبه» به معناى زانو است. «معزى» و «معز» به معناى بز است. «هملت» از ريشه «هُمول» به معناى سيلان و جريان است. «مادوا» از ريشه «مَيَدان» بر وزن «جريان» به معناى حرکت کردن و لرزيدن است. تفسير قمى، ج 1، ص 4؛ المسترشد في امامة على بن ابيطالب 8، ص 400، ضمن ح 133. اسد الغابه، ج 3، ص 110. فتح، آيه 29. فتح، آيه 29.