تفسیر بخش سوم

أَوَلَيْسَ لَکُمْ فِي آثَارِ الأَوَّلِينَ مُزْدَجَرٌ، وَ فِي آبَائِکُمُ الْمَاضِينَ تَبْصِرَةٌ وَمُعْتَبَرٌ، إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ! أَوَلَمْ تَرَوْا إِلَى الْمَاضِينَ مِنْکُمْ لا يَرْجِعُونَ، وَإِلَى الْخَلَفِ الْبَاقِينَ لا يَبْقَوْنَ! أَوَلَسْتُمْ تَرَوْنَ أَهْلَ الدُّنْيَا يُصْبِحُونَ وَيُمْسُونَ عَلَى أَحْوَالٍ شَتَّى: فَمَيِّتٌ يُبْکَى، وَ آخَرُ يُعَزَّى، وَ صَرِيعٌ مُبْتَلىً، وَعَائِدٌ يَعُودُ، وَ آخَرُ بِنَفْسِهِ يَجُودُ، وَ طَالِبٌ لِلدُّنْيَا وَ الْمَوْتُ يَطْلُبُهُ، وَغَافِلٌ وَ لَيْسَ بِمَغْفُولٍ عَنْهُ؛ وَ عَلَى أَثَرِ الْمَاضِي مَا يَمْضِي الْبَاقِي!

ترجمه
آيا اگر درست بينديشيد براى شما در آثار پيشينيان عامل بازدارنده اى نيست؟ و در نياکان گذشته شما وسيله بينايى و عبرت وجود ندارد؟ آيا نمى دانيد که گذشتگانتان بازنمى گردند و بازماندگان شما باقى نمى مانند؟! آيا اهل دنيا را مشاهده نمى کنيد که صبح و شام حالات گوناگونى دارند: يکى مى ميرد و بر او مى گريند، و ديگرى مى ماند و به او تسليت مى گويند؛ يکى در بستر بيمارى افتاده و ديگرى به عيادت او مى رود، و يکى ديگر در حال جان کندن است. يکى به دنبال دنيا مى رود، در حالى که مرگ درپى او در حرکت است؛ ديگرى در عالم غفلت فرو رفته، در حالى که مرگ از او غافل نيست (آرى!) بدين گونه بازماندگان به دنبال گذشتگان در حرکت اند!
شرح و تفسیر
صحنه هاى عبرت انگيز دنيا!
امام (عليه السلام) اين معلّم بزرگ جهان انسانيّت، براى بيدار ساختن ارواح خفته، به دنبال بحث هاى بيدارگر گذشته در زمينه ناپايدارى دنيا، در اين فراز چنين مى افزايد: «آيا اگر درست بينديشيد براى شما در آثار پيشينيان عامل بازدارنده اى نيست، و در نياکان گذشته شما وسيله بينايى و عبرت وجود ندارد؟!»؛ (أَوَلَيْسَ لَکُمْ فِي آثَارِ الْأَوَّلِينَ مُزْدَجَرٌ، وَ فِي آبَائِکُمُ الْمَاضِينَ تَبْصِرَةٌ وَ مُعْتَبَرٌ، إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ!).
در توضيح اين سخن مى فرمايد: «آيا نمى دانيد که گذشتگانتان بازنمى گردند وبازماندگان باقى نمى مانند؟!»؛ (أَوَلَمْ تَرَوْا إِلَى الْمَاضِينَ مِنْکُمْ لا يَرْجِعُونَ، وَ إِلَى الْخَلَفِ الْبَاقِينَ لا يَبْقَوْنَ).
اشاره به اين که قانون مرگ و فنا قانونى است فراگير و شامل، که هيچ گونه استثنايى نمى پذيرد. آن ها که رفتند بازنمى آيند و آن ها که هستند، به دنبال آن ها در حرکت اند و همه در اين قافله شرکت دارند. با اين تفاوت که بعضى در صفوف مقدّم اند و بعضى در صفوف مؤخّر؛ همان گونه که امام (عليه السلام) در جاى ديگر ـ هنگامى که ارواح خفتگان در خاک را، در پشت دروازه کوفه مخاطب مى سازد ـ مى گويد: «أَنْتُمْ لَنافَرَطٌ سَابِقٌ، وَ نَحْنُ لَکُمْ تَبْعٌ لاحِقٌ؛ شما پيشگامان اين قافله بوديد و ما دنباله رو و تابع شما».
باز در شرح اين سخن، به تحليل دقيق تر و گوياترى پرداخته و حال مردم دنيا را که در چنگال حوادث گوناگون گرفتارند، در يک تقسيم بندى هفت گانه چنين بيان مى کند: مى فرمايد: «آيا اهل دنيا را مشاهده نمى کنيد! که صبح و شام حالات گوناگونى دارند: يکى مى ميرد و بر او مى گريند، ديگرى مى ماند و به او تسليت مى گويند، يکى در بستر بيمارى افتاده و ديگرى به عيادت او مى رود، و يکى ديگر در حال جان کندن است؛ يکى به دنبال دنيا مى رود، در حالى که مرگ درپى او در حرکت است، ديگرى در عالم غفلت فرو رفته، در حالى که مرگ از او غافل نيست؛ (آرى!) بدين گونه بازماندگان به دنبال گذشتگان در حرکت اند!»؛ (أَوَلَسْتُمْ تَرَوْنَ أَهْلَ الدُّنْيَا يُصْبِحُونَ وَ يُمْسُونَ عَلَى أَحْوَالٍ شَتَّى: فَمَيِّتٌ يُبْکَى، وَآخَرُ يُعَزَّى، وَصَرِيعٌ مُبْتَلىً، وَ عَائِدٌ يَعُودُ، وَ آخَرُ بِنَفْسِهِ يَجُودُ، وَ طَالِبٌ لِلدُّنْيَا وَالْمَوْتُ يَطْلُبُهُ، وَ غَافِلٌ وَ لَيْسَ بِمَغْفُولٍ عَنْهُ؛ وَ عَلَى أَثَرِ الْمَاضِي مَا يَمْضِي الْبَاقِي!).
اين تجزيه و تحليل چقدر جالب، گويا و فراگير است که اگر کسى صحنه هاى آن را بتواند مجّسم کند و انسان ها پشت سر هم، اين صحنه ها را ببينند چقدر مؤثّر خواهد بود: در جايى کسى از دنيا رفته و بر او اشک مى ريزند! در جايى ديگر مجلس عزا و يادبود برپاست و مردم گروه گروه به بازماندگان تسليت مى گويند!
در جاى ديگر، گروهى در بستر بيمارى ناله مى کنند و به خود مى پيچند و جمعى از دوستان و آشنايان در گرد بستر آن ها، به عنوان عيادت حلقه زده اند!.
در جاى ديگر، کسانى آخرين ساعات عمر خود را طى مى کنند و در حال جان کندن هستند و کارى از دست هيچ کس براى آن ها برنمى آيد!
در صحنه ديگرى، افرادى با تمام قدرت به دنبال دنيا مى دوند و بدون توجّه به حلال و حرام، مشروع و ممنوع، درپى به چنگ آوردن آن هستند؛ ولى حوادث مرگبار به دنبال آن ها و در کمين آن هاست؛ ناگهان در يک لحظه آن ها و مرکبشان را به درون درّه اى واژگون مى کند و همه چيز پايان مى يابد!
و بالاخره در جاى ديگر، گروهى غافل، مشغول عيش و نوش و مست باده غرورند و فرياد شادى آن ها به آسمان بلند است، در حالى که مرگ در کمين آن هاست؛ ناگهان يکى را از آن ميان در يک لحظه مى گيرد و مجلس شادى شان به عزا مبدّل مى شود و يا سقف بر آن ها فرود مى آيد و تمام مجلس تعطيل مى شود.
اين ها صحنه هايى است که هميشه در تاريخ بشر بوده و هميشه خواهد بود وچقدر عبرت انگيز و آموزنده است، افسوس که عبرت گيران و فرهيختگان کم اند!!

* * *