تفسیر بخش سوم
لَکَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى ضِلِّيلٍ قَدْ نَعَقَ بِالشَّامِ، وَ فَحَصَ بِرَايَاتِهِ فِي ضَوَاحِي کُوفَانَ. فَإِذَا فَغَرَتْ فَاغِرَتُهُ، وَ اشْتَدَّتْ شَکِيمَتُهُ، وَ ثَقُلَتْ فِي الْأَرْضِ وَطْأَتُهُ، عَضَّتِ الْفِتْنَةُ أَبْنَاءَهَا بِأَنْيَابِهَا، وَ مَاجَتِ الْحَرْبُ بِأَمْوَاجِهَا، وَ بَدَا مِنَ الأَيَّامِ کُلُوحُهَا، وَ مِنَ اللَّيَالِي کُدُوحُهَا. فَإِذَا أَيْنَعَ زَرْعُهُ، وَ قَامَ عَلَى يَنْعِهِ، وَ هَدَرَتْ شَقَاشِقُهُ، وَ بَرَقَتْ بَوَارِقُهُ، عُقِدَتْ رَايَاتُ الْفِتَنِ الْمُعْضِلَةِ، وَ أَقْبَلْنَ کاللَّيْلِ الْمُظْلِمِ، وَ الْبَحْرِ الْمُلْتَطِمِ. هذا، وَ کَمْ يَخْرِقُ الْکُوفَةَ مِنْ قَاصِفٍ وَ يَمُرُّ عَلَيْهَا مِنْ عَاصِفٍ! وَ عَنْ قَلِيلٍ تَلْتَفُّ الْقُرُونُ بِالْقُرُونِ، وَ يُحْصَدُ الْقَائِمُ، وَ يُحْطَمُ الْمَحْصُودُ!
ترجمه
گويا مى بينم شخصى بسيار گمراه و گمراه کننده، بر مردم شام مسلّط شده، وهمچون حيوانات بر آن ها بانگ مى زند و (آن قدر پيشروى مى کند که) پرچم هاى خويش را در اطراف کوفه نصب مى کند. هنگامى که او دهان مى گشايد وطغيانش به اوج مى رسد و جاى پايش در زمين محکم مى گردد وفتنه، فرزندان خود را با دندان هايش مى گزد، و امواج جنگ، به حرکت درمى آيد؛ چهره عبوس روزها ظاهر مى شود و درد و رنج و مشقّت شب ها نمايان مى گردد و هنگامى که کِشت (آن ظالم گمراه) به مرحله درو مى رسد، براى چيدنش به پا مى خيزد، به هيجان مى آيد و برق شمشيرش مى درخشد؛ در آن هنگام، پرچم هاى فتنه هاى پيچيده (بر ضدّ او) به اهتراز درمى آيد و (دشمنانش) همچون شب تار، و درياى متلاطم روى مى آورند. چه طوفان هاى سختى شهر
کوفه را مى شکافد! و چه تندبادهايى که بر آن مى گذرد، و به زودى گروه هاى مختلف به جان هم مى افتند؛ آنان که سر پا هستند درو مى شوند و آن ها که از پا افتاده اند، لگدمال مى گردند!.
شرح و تفسیر
فتنه حاکمان شام و سرانجام دردناکشان
امام (عليه السلام) در اين بخش ـ که درواقع بخش اصلى خطبه است ـ از حوادث وحشتناکى که در آينده در انتظار مردم عراق خواهد بود، پرده برمى دارد و با دقّت هرچه تمام تر، جزئيّات بعضى از اين حوادث دردناک را تشريح مى کند تا شايد مردم آماده شوند و با هوشيارى بتوانند ضايعات آن را به حدّاقل برسانند. مى فرمايد:
«گويا مى بينم شخصى بسيار گمراه و گمراه کننده بر مردم شام مسلّط شده، وهمچون حيوانات بر آن ها بانگ مى زند و (آن قدر پيشروى مى کند که) پرچم هاى خويش را در اطراف کوفه نصب مى کند!»؛ (لَکَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى ضِلِّيلٍ قَدْ نَعَقَ بِالشَّامِ، وَ فَحَصَ بِرَايَاتِهِ فِي ضَوَاحِي کُوفَانَ).
سپس در توضيح بيشترى درباره اين فاجعه بزرگ مى افزايد: «هنگامى که او دهان باز مى کند، و طغيانش به اوج مى رسد، و جاى پايش در زمين محکم مى گردد و فتنه، فرزندان خود را با دندان هايش مى گزد، و امواج جنگ به حرکت درمى آيد، چهره عبوس روزگار ظاهر مى شود، و درد و رنج و مشقّتِ شب ها نمايان مى گردد!»؛ (فَإِذَا فَغَرَتْ فَاغِرَتُهُ، وَ اشْتَدَّتْ شَکِيمَتُهُ، وَ ثَقُلَتْ فِي الْأَرْضِ وَطْأَتُهُ، عَضَّتِ الْفِتْنَةُ أَبْنَاءَهَا بِأَنْيَابِهَا، وَ مَاجَتِ الْحَرْبُ بِأَمْوَاجِهَا، وَ بَدَا مِنَ الْأَيَّامِ کُلُوحُهَا، وَ مِنَ اللَّيَالِي کُدُوحُهَا).
در اين که منظور از اين فرد «ضِلّيل» (گمراه و گمراه کننده) کيست؟ شارحان نهج البلاغه به طور عمده دو قول دارند: بعضى معتقدند که منظور «معاويه» است که بعد از شهادت اميرمؤمنان (عليه السلام) و به اصطلاح صلح با امام حسن (عليه السلام) مردم عراق را در تحت شديدترين فشارها قرار داد و آنچه را در جمله هاى امام (عليه السلام) آمد، در عمل پياده کرد؛ ولى جمعى ديگر معتقدند که منظور «عبدالملک بن مروان» است که جنايت کار معروف تاريخ اسلام، يعنى «حجّاج» از طرف او بر کوفه و عراق مسلّط شد و ظلم و ستمى نبود که انجام ندهد! ولى هرچه هست اشاره به حاکمان بيدادگر بنى اميّه مى باشد.
جمله «عَصَّنتِ الْفِتْنَةُ أَبْنَاءَهَا بِأَنْيَابِهَا؛ فتنه، فرزندان خود را با دندان مى گزد» اشاره به اين است که اين آشوب ها و فتنه ها حتّى دامن فتنه گران را نيز رها نمى کند! آن ها نيز با اختلافات داخلى به جان هم مى افتند و يا دشمنانشان ـ آن گونه که در تاريخ اسلام آمده ـ به پا مى خيزند و طعم تلخ ظلم و بيدادگرى را به آنان نيز مى چشانند و در هر حال، فضاى جهان اسلام تاريک مى شود وپيروجوان وخُرد و کلان در امواج فتنه غرق مى شوند.
سپس در ادامه اين سخن مى افزايد: «هنگامى که کِشت او (آن ظالم گمراه) به مرحله درو مى رسد، براى چيدنش به پا مى خيزد و به هيجان مى آيد، و برق شمشيرش مى درخشد، در آن هنگام، پرچم هاى فتنه هاى پيچيده (بر ضدّ او) به اهتراز درمى آيد، و (دشمنانش) همچون شب تار و درياى متلاطم، روى مى آورند!»؛ (فَإِذَا أَيْنَعَ زَرْعُهُ، وَ قَامَ عَلَى يَنْعِهِ، وَ هَدَرَتْ شَقَاشِقُهُ، وَ بَرَقَتْ بَوَارِقُهُ، عُقِدَتْ رَايَاتُ الْفِتَنِ الْمُعْضِلَةِ، وَ أَقْبَلْنَ کاللَّيْلِ الْمُظْلِمِ، وَ الْبَحْرِ الْمُلْتَطِمِ).
اشاره به اين که دوران حکومت آن ها ديرى نمى پايد و اين گمراهان ستمگر، از کار خود بهره چندانى نمى گيرند و به زودى پرچم هاى مخالفان برافراشته مى شود و از هر سو آن ها را احاطه مى کند. ممکن است اين جمله ها اشاره به قيام بنى عبّاس بر ضد بنى اميّه باشد.
و در پايان چنين مى فرمايد: «چه طوفان هاى سختى شهر کوفه را مى شکافد، وچه تندبادهايى که بر آن مى گذرد، و به زودى گروه هاى مختلف به جان هم مى افتند؛ آنان که سر پا هستند درو مى شوند، و آن ها که از پا افتاده اند لگدمال مى گردند!»؛ (هَذَا، وَ کَمْ يَخْرِقُ الْکُوفَةَ مِنْ قَاصِفٍ وَ يَمُرُّ عَلَيْهَا مِنْ عَاصِفٍ! وَ عَنْ قَلِيلٍ تَلْتَفُّ الْقُرُونُ بِالْقُرُونِ، وَ يُحْصَدُ الْقَائِمُ، وَ يُحْطَمُ الْمَحْصُودُ).
جالب اين که آنچه امام (عليه السلام) در اين جمله هاى کوتاه و پرمعنا بيان فرموده، در فاصله کمى به وقوع پيوست؛ سرزمين عراق و به خصوص کوفه با فتنه هاى بنى اميّه و سپس بنى عبّاس درهم کوبيده شد؛ و اين شهر بزرگ، پيوسته مرکز طوفان سخت حوادث و تندبادهاى فتنه ها بود و هرکس کمى با تاريخِ کوفه آشنا باشد، عمق کلمات امام (عليه السلام) را در جمله هاى مذکور به خوبى درک مى کند.
تعبير «تَلْتَفُّ الْقرُونُ بِالْقُرُونِ» (با توجه به اين که «تلتفّ» به معناى به هم پيچيدن و «قرون» جمع «قَرْن» به معناى گروهى از مردم است) اشاره به جنگ هاى سختى است که اقوام مختلف در سرزمين عراق و کوفه با يکديگر داشتند؛ به خصوص درگيرى هاى بنى اميّه و بنى عبّاس!
جمله «يُحْصَدُ الْقَائِمُ، وَيُحْطَمُ الْمَحْصُودُ!» کنايه لطيفى است از آسيب هايى که در طول اين حوادث به همه مردم مى رسد: آن ها که سر پا هستند، به زمين مى خورند و آن ها که به زمين افتاده اند، پايمال مى شوند!
ابن ابى الحديد در شرح خود جمله «يُحْصَدُ الْقَائِمُ» را کنايه از قتل امراى بنى اميّه در ميدان جنگ گرفته و جمله «وَيُحْطَمُ الْمَحْصُودُ» را کنايه از کشتن اسيران، با شکنجه هاى سخت مى داند که نمونه هاى آن در تاريخ، مذکور است.
ولى آنچه ابن ابى الحديد ذکر کرده، درواقع بعضى از مصاديق مفهوم گسترده جمله امام (عليه السلام) است. نکته ها
1. ملاحم چيست؟
«مَلاحم» جمع «مَلحمه» در اصل به معناى واقعه مهمى است که توأم با فتنه باشد. در بسيارى از خطبه هاى نهج البلاغه به مواردى برخورد مى کنيم که اميرمؤمنان على (عليه السلام) از فتنه هاى مهمّى که مردم در پيش داشتند، خبر مى دهد و در بسيارى از موارد، جزئيّات آن را نيز تشريح مى فرمايد و با صراحت مى فرمايد : «من اين ها را از پيشوايم پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) آموختم».
به نظر مى رسد که هدف امام (عليه السلام) از اين پيشگويى ها دو چيز بوده است: نخست اين که، به دليل محبّتى که امام (عليه السلام) به مردم داشته، آنان را آماده کند تا ضايعات اين فتنه ها به حدّاقل برسد؛ درست مثل اين که شخص آگاهى مردم را از آمدن سيل، يا زلزله باخبر کند؛ گرچه مردم نمى توانند جلوى آن را بگيرند، ولى با داشتن آگاهى قبلى، مى توانند خطرات آن را کم کنند.
ديگر اين که، به آن ها بفهماند کوتاهى در جهاد، تنبلى و سستى و اختلاف هاى گوناگون و در يک جمله: «ارتکاب گناهان عظيم» چنين حوادثى را در پى دارد؛ شايد بيدار شوند و توبه کنند و به راه خدا بازگردند.
در اين زمينه، در خطبه هاى مناسب ديگر ازجمله خطبه 128 و 138 که شباهت زيادى با خطبه مورد بحث دارد، بحث خواهيم کرد.
2. کوفه کانون طوفان ها و بحران ها
هرکس آشنايى مختصرى با تاريخ کوفه داشته باشد مى داند که يکى از پرحادثه ترين بلاد اسلام در طول تاريخ، شهر کوفه و اطراف آن بوده است و به تعبير ديگر: صحنه اى بوده براى نشان دادن عمق جنايات جمعى از جنايت کاران بنى اميّه و بنى عبّاس و اَعمال خشونت بار بى نظير اين درندگان انسان نما؛ که انسان از خواندن آن در صفحات تاريخ، وحشت مى کند! پس واى به حال آن ها که اين صحنه ها را با چشم مى ديدند!!
ما قسمت هاى زيادى از تاريخِ کوفه و حوادث مرگبار آن را در ذيل خطبه هاى 25، 47 و 87 آورده ايم و نيازى به تکرار نيست.
* * *
امام (عليه السلام) در اين بخش ـ که درواقع بخش اصلى خطبه است ـ از حوادث وحشتناکى که در آينده در انتظار مردم عراق خواهد بود، پرده برمى دارد و با دقّت هرچه تمام تر، جزئيّات بعضى از اين حوادث دردناک را تشريح مى کند تا شايد مردم آماده شوند و با هوشيارى بتوانند ضايعات آن را به حدّاقل برسانند. مى فرمايد:
«گويا مى بينم شخصى بسيار گمراه و گمراه کننده بر مردم شام مسلّط شده، وهمچون حيوانات بر آن ها بانگ مى زند و (آن قدر پيشروى مى کند که) پرچم هاى خويش را در اطراف کوفه نصب مى کند!»؛ (لَکَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى ضِلِّيلٍ قَدْ نَعَقَ بِالشَّامِ، وَ فَحَصَ بِرَايَاتِهِ فِي ضَوَاحِي کُوفَانَ).
سپس در توضيح بيشترى درباره اين فاجعه بزرگ مى افزايد: «هنگامى که او دهان باز مى کند، و طغيانش به اوج مى رسد، و جاى پايش در زمين محکم مى گردد و فتنه، فرزندان خود را با دندان هايش مى گزد، و امواج جنگ به حرکت درمى آيد، چهره عبوس روزگار ظاهر مى شود، و درد و رنج و مشقّتِ شب ها نمايان مى گردد!»؛ (فَإِذَا فَغَرَتْ فَاغِرَتُهُ، وَ اشْتَدَّتْ شَکِيمَتُهُ، وَ ثَقُلَتْ فِي الْأَرْضِ وَطْأَتُهُ، عَضَّتِ الْفِتْنَةُ أَبْنَاءَهَا بِأَنْيَابِهَا، وَ مَاجَتِ الْحَرْبُ بِأَمْوَاجِهَا، وَ بَدَا مِنَ الْأَيَّامِ کُلُوحُهَا، وَ مِنَ اللَّيَالِي کُدُوحُهَا).
در اين که منظور از اين فرد «ضِلّيل» (گمراه و گمراه کننده) کيست؟ شارحان نهج البلاغه به طور عمده دو قول دارند: بعضى معتقدند که منظور «معاويه» است که بعد از شهادت اميرمؤمنان (عليه السلام) و به اصطلاح صلح با امام حسن (عليه السلام) مردم عراق را در تحت شديدترين فشارها قرار داد و آنچه را در جمله هاى امام (عليه السلام) آمد، در عمل پياده کرد؛ ولى جمعى ديگر معتقدند که منظور «عبدالملک بن مروان» است که جنايت کار معروف تاريخ اسلام، يعنى «حجّاج» از طرف او بر کوفه و عراق مسلّط شد و ظلم و ستمى نبود که انجام ندهد! ولى هرچه هست اشاره به حاکمان بيدادگر بنى اميّه مى باشد.
جمله «عَصَّنتِ الْفِتْنَةُ أَبْنَاءَهَا بِأَنْيَابِهَا؛ فتنه، فرزندان خود را با دندان مى گزد» اشاره به اين است که اين آشوب ها و فتنه ها حتّى دامن فتنه گران را نيز رها نمى کند! آن ها نيز با اختلافات داخلى به جان هم مى افتند و يا دشمنانشان ـ آن گونه که در تاريخ اسلام آمده ـ به پا مى خيزند و طعم تلخ ظلم و بيدادگرى را به آنان نيز مى چشانند و در هر حال، فضاى جهان اسلام تاريک مى شود وپيروجوان وخُرد و کلان در امواج فتنه غرق مى شوند.
سپس در ادامه اين سخن مى افزايد: «هنگامى که کِشت او (آن ظالم گمراه) به مرحله درو مى رسد، براى چيدنش به پا مى خيزد و به هيجان مى آيد، و برق شمشيرش مى درخشد، در آن هنگام، پرچم هاى فتنه هاى پيچيده (بر ضدّ او) به اهتراز درمى آيد، و (دشمنانش) همچون شب تار و درياى متلاطم، روى مى آورند!»؛ (فَإِذَا أَيْنَعَ زَرْعُهُ، وَ قَامَ عَلَى يَنْعِهِ، وَ هَدَرَتْ شَقَاشِقُهُ، وَ بَرَقَتْ بَوَارِقُهُ، عُقِدَتْ رَايَاتُ الْفِتَنِ الْمُعْضِلَةِ، وَ أَقْبَلْنَ کاللَّيْلِ الْمُظْلِمِ، وَ الْبَحْرِ الْمُلْتَطِمِ).
اشاره به اين که دوران حکومت آن ها ديرى نمى پايد و اين گمراهان ستمگر، از کار خود بهره چندانى نمى گيرند و به زودى پرچم هاى مخالفان برافراشته مى شود و از هر سو آن ها را احاطه مى کند. ممکن است اين جمله ها اشاره به قيام بنى عبّاس بر ضد بنى اميّه باشد.
و در پايان چنين مى فرمايد: «چه طوفان هاى سختى شهر کوفه را مى شکافد، وچه تندبادهايى که بر آن مى گذرد، و به زودى گروه هاى مختلف به جان هم مى افتند؛ آنان که سر پا هستند درو مى شوند، و آن ها که از پا افتاده اند لگدمال مى گردند!»؛ (هَذَا، وَ کَمْ يَخْرِقُ الْکُوفَةَ مِنْ قَاصِفٍ وَ يَمُرُّ عَلَيْهَا مِنْ عَاصِفٍ! وَ عَنْ قَلِيلٍ تَلْتَفُّ الْقُرُونُ بِالْقُرُونِ، وَ يُحْصَدُ الْقَائِمُ، وَ يُحْطَمُ الْمَحْصُودُ).
جالب اين که آنچه امام (عليه السلام) در اين جمله هاى کوتاه و پرمعنا بيان فرموده، در فاصله کمى به وقوع پيوست؛ سرزمين عراق و به خصوص کوفه با فتنه هاى بنى اميّه و سپس بنى عبّاس درهم کوبيده شد؛ و اين شهر بزرگ، پيوسته مرکز طوفان سخت حوادث و تندبادهاى فتنه ها بود و هرکس کمى با تاريخِ کوفه آشنا باشد، عمق کلمات امام (عليه السلام) را در جمله هاى مذکور به خوبى درک مى کند.
تعبير «تَلْتَفُّ الْقرُونُ بِالْقُرُونِ» (با توجه به اين که «تلتفّ» به معناى به هم پيچيدن و «قرون» جمع «قَرْن» به معناى گروهى از مردم است) اشاره به جنگ هاى سختى است که اقوام مختلف در سرزمين عراق و کوفه با يکديگر داشتند؛ به خصوص درگيرى هاى بنى اميّه و بنى عبّاس!
جمله «يُحْصَدُ الْقَائِمُ، وَيُحْطَمُ الْمَحْصُودُ!» کنايه لطيفى است از آسيب هايى که در طول اين حوادث به همه مردم مى رسد: آن ها که سر پا هستند، به زمين مى خورند و آن ها که به زمين افتاده اند، پايمال مى شوند!
ابن ابى الحديد در شرح خود جمله «يُحْصَدُ الْقَائِمُ» را کنايه از قتل امراى بنى اميّه در ميدان جنگ گرفته و جمله «وَيُحْطَمُ الْمَحْصُودُ» را کنايه از کشتن اسيران، با شکنجه هاى سخت مى داند که نمونه هاى آن در تاريخ، مذکور است.
ولى آنچه ابن ابى الحديد ذکر کرده، درواقع بعضى از مصاديق مفهوم گسترده جمله امام (عليه السلام) است. نکته ها
1. ملاحم چيست؟
«مَلاحم» جمع «مَلحمه» در اصل به معناى واقعه مهمى است که توأم با فتنه باشد. در بسيارى از خطبه هاى نهج البلاغه به مواردى برخورد مى کنيم که اميرمؤمنان على (عليه السلام) از فتنه هاى مهمّى که مردم در پيش داشتند، خبر مى دهد و در بسيارى از موارد، جزئيّات آن را نيز تشريح مى فرمايد و با صراحت مى فرمايد : «من اين ها را از پيشوايم پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) آموختم».
به نظر مى رسد که هدف امام (عليه السلام) از اين پيشگويى ها دو چيز بوده است: نخست اين که، به دليل محبّتى که امام (عليه السلام) به مردم داشته، آنان را آماده کند تا ضايعات اين فتنه ها به حدّاقل برسد؛ درست مثل اين که شخص آگاهى مردم را از آمدن سيل، يا زلزله باخبر کند؛ گرچه مردم نمى توانند جلوى آن را بگيرند، ولى با داشتن آگاهى قبلى، مى توانند خطرات آن را کم کنند.
ديگر اين که، به آن ها بفهماند کوتاهى در جهاد، تنبلى و سستى و اختلاف هاى گوناگون و در يک جمله: «ارتکاب گناهان عظيم» چنين حوادثى را در پى دارد؛ شايد بيدار شوند و توبه کنند و به راه خدا بازگردند.
در اين زمينه، در خطبه هاى مناسب ديگر ازجمله خطبه 128 و 138 که شباهت زيادى با خطبه مورد بحث دارد، بحث خواهيم کرد.
2. کوفه کانون طوفان ها و بحران ها
هرکس آشنايى مختصرى با تاريخ کوفه داشته باشد مى داند که يکى از پرحادثه ترين بلاد اسلام در طول تاريخ، شهر کوفه و اطراف آن بوده است و به تعبير ديگر: صحنه اى بوده براى نشان دادن عمق جنايات جمعى از جنايت کاران بنى اميّه و بنى عبّاس و اَعمال خشونت بار بى نظير اين درندگان انسان نما؛ که انسان از خواندن آن در صفحات تاريخ، وحشت مى کند! پس واى به حال آن ها که اين صحنه ها را با چشم مى ديدند!!
ما قسمت هاى زيادى از تاريخِ کوفه و حوادث مرگبار آن را در ذيل خطبه هاى 25، 47 و 87 آورده ايم و نيازى به تکرار نيست.
* * *
پاورقی ها
«ضلّيل» از ريشه «ضَلال» به معناى گمراهى گرفته شده، و به معناى کسى است که بسيار گمراه است و طبعآ، هم گمراه است و هم گمراه کننده.
«نَعق» از ريشه «نعق» بر وزن «نعل» در اصل به معناى صداى کلاغ است؛ سپس به صداهايى که براى حرکت حيوانات و امر و نهى آن ها گفته مى شود، اطلاق شده و تعبير بالا اشاره به آن است که بنى اميّه گروهى از مردم شام را تحميق کرده بودند و همچون حيوانات به هرجا مى خواستند، مى بردند. «فحص» از ريشه «فَحْص» در صورتى که با «عن» متعدى شود به معناى بحث و جست وجوست و در اين جا به معناى نصب کردن و برافراشتن پرچم براى اتخاذ منزل و سکنى گزيدن است. «کوفان» به معناى کوفه است و در اصل به معناى تپه شن هاى دايره مانند و سرخ رنگ است. «فَغرت» از ريشه «فغر» بر وزن «فقر» به معناى گشودن دهان است. «شَکيمه» در اصل به معناى دهان بند حيوان است (قطعه فلزى که متصل به افسار است و در دهان حيوان قرار مى گيرد)؛ سپس به هرگونه فشار اطلاق شده است و در جمله بالا به همين معناست. «کُلوح» به معناى عبوس بودن است. «کُدوح» به معناى شدّت تلاش و کوشش است، آن چنان که در وجود انسان اثر کند و در اصل به معناى خراش دادن بر چيزى است. «يَنع» به معناى رسيدن ميوه است؛ سپس به هرگونه پختگى و آمادگى براى گرفتن نتيجه اطلاق شده است. «شَقاشق» جمع «شَقْشقه» به معناى پوسته اى است مانند بادکنک که شتر به هنگام هيجان از دهان خود بيرون مى آورد؛ سپس به هرگونه هيجان، اطلاق شده است.
«نَعق» از ريشه «نعق» بر وزن «نعل» در اصل به معناى صداى کلاغ است؛ سپس به صداهايى که براى حرکت حيوانات و امر و نهى آن ها گفته مى شود، اطلاق شده و تعبير بالا اشاره به آن است که بنى اميّه گروهى از مردم شام را تحميق کرده بودند و همچون حيوانات به هرجا مى خواستند، مى بردند. «فحص» از ريشه «فَحْص» در صورتى که با «عن» متعدى شود به معناى بحث و جست وجوست و در اين جا به معناى نصب کردن و برافراشتن پرچم براى اتخاذ منزل و سکنى گزيدن است. «کوفان» به معناى کوفه است و در اصل به معناى تپه شن هاى دايره مانند و سرخ رنگ است. «فَغرت» از ريشه «فغر» بر وزن «فقر» به معناى گشودن دهان است. «شَکيمه» در اصل به معناى دهان بند حيوان است (قطعه فلزى که متصل به افسار است و در دهان حيوان قرار مى گيرد)؛ سپس به هرگونه فشار اطلاق شده است و در جمله بالا به همين معناست. «کُلوح» به معناى عبوس بودن است. «کُدوح» به معناى شدّت تلاش و کوشش است، آن چنان که در وجود انسان اثر کند و در اصل به معناى خراش دادن بر چيزى است. «يَنع» به معناى رسيدن ميوه است؛ سپس به هرگونه پختگى و آمادگى براى گرفتن نتيجه اطلاق شده است. «شَقاشق» جمع «شَقْشقه» به معناى پوسته اى است مانند بادکنک که شتر به هنگام هيجان از دهان خود بيرون مى آورد؛ سپس به هرگونه هيجان، اطلاق شده است.