تفسیر بخش دوم
و منها:
فِتَنٌ کَقِطَعِ الْلَّيْلِ الْمُظْلِمِ، لا تَقُومَ لَهَا قَائِمَةٌ، وَ لا تُرَدُّ لَهَا رَايَةٌ، تَأْتِيکُمْ مَزْمُومَةً مَرْحُولَةً:
يَحْفِزُهَا قَائِدُهَا، وَ يَجْهَدُهَا رَاکِبُهَا، أَهْلُهَا قَوْمٌ شَدِيدٌ کَلَبُهُمْ، قَلِيلٌ سَلَبُهُمْ، يُجَاهِدُهُمْ فِي سَبِيلِ اللهِ قَوْمٌ أَذِلَّةٌ عِنْدَ الْمُتَکَبِّرِينَ، فِي الأَرْضِ مَجْهُولُونَ، وَ فِي السَّماءِ مَعْرُوفُونَ.
فَوَيْلٌ لَکِ يَا بَصْرَةُ عِنْدَ ذلِکَ، مِنْ جَيْشٍ مِنْ نِقَمِ الله! لا رَهَجَ لَهُ، وَ لا حَسَّ، وَسَيُبْتَلَى أَهْلُکِ بِالْمَوتِ الْأَحْمَرِ، وَالْجُوعِ الْأَغْبَرِ).
ترجمه
در قسمت ديگرى از اين خطبه آمده است:
(در آينده) فتنه هايى خواهد بود همچون پاره هاى شب تاريک که هيچ کس نمى تواند دربرابر آن بايستد، و هيچ پرچمى از پرچم هاى آن به عقب رانده نمى شود (و شکست دامان آن ها را نمى گيرد؛) همچون شترى مهارشده، وجهازنهاده ـ که زمامدارش آن را مى کِشد، و سوارش به سرعت آن را مى راند ـ به سوى شما مى آيد؛ اين فتنه گران، جمعيّتى هستند که ضربه آن ها بسيار شديد ولى تلفات خود آن ها بسيار کم است. (سرانجام) گروهى (دربرابر آن ها به پا مى خيرند و) در راه خدا با آن ها نبرد مى کنند (و فتنه گران را در هم مى شکنند). آن ها جمعيّتى هستند که نزد متکبّران و گردنکشان خوارند، در زمين، گمنام، و در آسمان معروف اند.
در آن هنگام، واى بر تو اى بصره! از لشکرى که به عنوان کيفر الهى بدون گرد و غبار و بى سر و صدا به توحمله ور مى شوند و به زودى ساکنانت به مرگ سرخ، و گرسنگى شديدى که رنگ چهره آن ها را دگرگون مى سازد، مبتلا خواهند شد.
(در آينده) فتنه هايى خواهد بود همچون پاره هاى شب تاريک که هيچ کس نمى تواند دربرابر آن بايستد، و هيچ پرچمى از پرچم هاى آن به عقب رانده نمى شود (و شکست دامان آن ها را نمى گيرد؛) همچون شترى مهارشده، وجهازنهاده ـ که زمامدارش آن را مى کِشد، و سوارش به سرعت آن را مى راند ـ به سوى شما مى آيد؛ اين فتنه گران، جمعيّتى هستند که ضربه آن ها بسيار شديد ولى تلفات خود آن ها بسيار کم است. (سرانجام) گروهى (دربرابر آن ها به پا مى خيرند و) در راه خدا با آن ها نبرد مى کنند (و فتنه گران را در هم مى شکنند). آن ها جمعيّتى هستند که نزد متکبّران و گردنکشان خوارند، در زمين، گمنام، و در آسمان معروف اند.
در آن هنگام، واى بر تو اى بصره! از لشکرى که به عنوان کيفر الهى بدون گرد و غبار و بى سر و صدا به توحمله ور مى شوند و به زودى ساکنانت به مرگ سرخ، و گرسنگى شديدى که رنگ چهره آن ها را دگرگون مى سازد، مبتلا خواهند شد.
شرح و تفسیر
به هوش باشيد، فتنه ها در پيش است!
در اين بخش از خطبه، باز امام (عليه السلام) به پيشگويى دقيق ديگرى درباره يکى ديگر از فتنه هايى که در انتظار مردم عراق است و کانون آن به خصوص بصره مى باشد، اشاره مى کند، شايد مردم با شنيدن آن، آمادگى دفاع بيشترى پيدا کنند وضايعات و تلفاتشان در اين فتنه کم شود و نيز از کيفر الهى که گاه به صورت فتنه ها ظاهر مى شود، بترسند و راه راست را در پيش گيرند. مى فرمايد: «(در آينده) فتنه هايى خواهد بود همچون پاره هاى شبِ تاريک، که هيچ کس نمى تواند دربرابر آن بايستد و هيچ پرچمى از پرچم هاى آن به عقب رانده نمى شود (وشکست، دامن آن ها را نمى گيرد)»؛ (فِتَنٌ کَقِطَعِ الْلَّيْلِ الْمُظْلِمِ، لاتَقُومَ لَهَا قَائِمَةٌ، وَلا تُرَدُّ لَهَا رَايَةٌ).
اشاره به اين که، گردانندگان اين فتنه بسيار قوى و زورمندند و حساب شده وارد ميدان مى شوند و فضاى جامعه را تيره وتار مى سازند.
در تکميل اين معنا مى افزايد: «همچون شترى مهار شده و جهاز بر پشت نهاده ـ که زمامدارش آن را مى کشاند و سوارش به سرعت آن را مى راند ـ به سوى شما مى آيد»؛ (تَأْتِيکُمْ مَزْمُومَةً مَرْحُولَةً: يَحْفِزُهَا قَائِدُهَا، وَيَجْهَدُهَا رَاکِبُهَا).
امام (عليه السلام) براى نشان دادن آمادگى فتنه گران از هر نظر، فتنه آنان را به شترى تشبيه مى کند که افسار بر دهان و جهاز بر پشت دارد و کاملا تسليم کسى است که سوار بر آن است و به تعبير ديگر: همه چيز براى پيشرفت فتنه گرى هاى آن ها آماده است.
تا آن حد که «اين فتنه گران، جمعيّتى هستند که ضربه آن ها بسيار شديد ولى تلفات خود آنان بسيار کم است»؛ (أَهْلُهَا قَوْمٌ شَدِيدٌ کَلَبُهُمْ، قَلِيلٌ سَلَبُهُمْ).
اين از ويژگى هاى کسانى است که حساب شده و با تدارکى کامل وارد ميدان مى شوند، که در ادامه سخن با توجّه به تواريخ موجود، اين گروه را خواهيم شناخت وخواهيم ديداوصافى که امام (عليه السلام) فرموده، بر آن ها به خوبى تطبيق مى کند.
سپس امام (عليه السلام) به نکته مهمّى اشاره مى فرمايد که اين فتنه، زياد دوام پيدا نمى کند، بلکه خداوند فتنه گران را به دست جمعى از اولياى مجاهدش درهم مى پيچد، مى فرمايد: «(سرانجام) گروهى (دربرابر آن ها به پا مى خيزند و) در راه خدا با آن ها نبرد مى کنند (و فتنه گران را درهم مى شکنند)؛ آن ها جمعيّتى هستند که نزد متکبّران و گردنکشان خوارند، در زمين گمنام، و در آسمان معروف اند!»؛ (يُجَاهِدُهُمْ فِي سَبِيلِ اللهِ قَوْمٌ أَذِلَّةٌ عِنْدَ الْمُتَکَبِّرِينَ، فِي الأَرْضِ مَجْهُولُونَ، وَ فِي السَّماءِ مَعْرُوفُونَ).
اشاره به اين که گروهى از اولياى خدا که مقام والايى در پيشگاه خدا دارند ودر زمينه جهاد فى سبيل الله، قوىّ و پيشتازند، آتش اين فتنه را خاموش مى کنند. آن ها کسانى هستند که به دليل عدم تظاهر و يا رياکارى و بى اعتنايى به دنيا، نزد گردنکشان، مقام و منزلتى ندارند و در ميان مردم، گمنام اند؛ امّا فرشتگان آسمان ـ که از باطن اين جهان باخبرند ـ آن ها را به خوبى مى شناسند! در اين که آن قوم فتنه گر که امام (عليه السلام) از ظهور و فجايع آن ها خبر مى دهد، کيستند و مجاهدانى که دربرابر آن ها برخاستند و بعد از مدّتى فتنه را خاموش کردند چه کسانى بودند؟ در ميان مفسّران نهج البلاغه گفت وگوى زيادى است.
جمعى آن قوم فتنه گر را طرفداران مردى به نام «صاحب الزنج» مى دانند که نام اصلى اش «علىّ بن محمّد» بود و خود را منتسب به خاندان پيامبر (صلي الله عليه و آله) مى کرد (هر چند انتساب او کاملا مشکوک است) و گروهى از بردگان سياه پوست را دور خود جمع کرد و به همين دليل، لقب «صاحب الزنج» (صاحب بردگان سياه پوست) به او دادند. وى در نيمه قرن سوم به پا خاست و در اطراف بصره، آشوب و فتنه عظيمى بر پا کرد و بعد از 12 سال حکومت بر آن منطقه، به دست جمعى از مجاهدان کشته شد.
بعضى ديگر آن را اشاره به فتنه «مغول» مى دانند که نه تنها سرزمين عراق، بلکه بخش هاى عظيم جهان اسلام را درگير فتنه خود کردند و بعد از مدّت طولانى، فتنه آن ها به وسيله جنگ جويان اسلام خاموش شد.
گروهى آن را به حوادث «آخر الزّمان» تفسير کرده اند که فتنه گرانى به پا مى خيزند، نه تنها سرزمين عراق، که مناطق وسيعى را زير ضربات شديدترين فتنه ها قرار مى دهند و سرانجام به دست سپاهيان مهدى (عليه السلام) که از مجاهدين فى سبيل الله اند، از ميان مى روند.
با توجّه به اين که بسيارى از مفسّران نهج البلاغه اين خطبه را بخشى از خطبه 128 مى دانند، ترجيح مى دهيم که بحث بيشتر در اين زمينه را به شرح آن خطبه واگذار کرده و هر دو را يک جا بحث کنيم.
سپس در قسمت اخير اين خطبه، امام (عليه السلام) شهر بصره را مخاطب قرار داده، پيشگويى خاصّى در خصوص اين شهر مى کند. مى فرمايد: «در آن هنگام واى بر تو اى بصره! از لشکرى که به عنوان کيفر الهى بدون گردوغبار و بى سروصدا به تو حمله ور مى شود، و به زودى ساکنانت به مرگ سرخ و گرسنگى شديدى که رنگ چهره آن ها را دگرگون مى سازد، مبتلا خواهند شد!»؛ (فَوَيْلٌ لَکِ يَا بَصْرَةُ عِنْدَ ذَلِکَ، مِنْ جَيْشٍ مِنْ نِقَمِ الله! لا رَهَجَ لَهُ، وَ لا حَسَّ، وَ سَيُبْتَلَى أَهْلُکِ بِالْمَوتِ الْأَحْمَرِ، وَالْجُوعِ الْأَغْبَرِ).
تعبير به «عِنْدَ ذلِکَ؛ در آن زمان» نشان مى دهد که حادثه بصره، حادثه جداگانه اى نيست؛ بلکه بصره يکى از کانون هاى آن فتنه عظيم است که مردمش زير ضربات آن فتنه، به شديدترين وجهى مجازات مى شوند.
تعبير به «نِقَمِ اللهِ» نشان مى دهد که اين فتنه وحشتناک، کيفر اعمال آن هاست.
تعبير به «لا رَهَجَ لَهُ وَ لا حِسَّ» اشاره به آمادگى کامل لشکر مهاجم است که با شيوه حساب شده، بى سروصدا و به طور ناگهانى به شهر حمله ور مى شوند، تا کسى مجال مقاومت دربرابر آن ها نداشته باشد!.
تعبير به «أَلْمَوْتُ الأَحْمَرِ» (مرگ سرخ) اشاره به کشتار وسيعى است که در بصره واقع مى شود. در تاريخ «صاحب زنج» نوشته اند: هنگامى که وارد بصره شد سيصد هزار نفر از مردم آن جا را از دم شمشير گذراند.
و تعبير به «أَلْجُوعُ الأَغْبَر» (گرسنگى غبارآلود) اشاره به قحطى شديدى است که براثر جنگ ها و ناامنى، يا براثر خشکسالى دامان مردم بصره را مى گيرد و رنگ چهره آنان را دگرگون مى سازد.
به گفته بعضى از مورّخان آن قدر کار بر آن ها سخت شد که حيواناتى همچون سگ و گربه و موش را کشتند و خوردند و گاهى مرده انسان ها را مى خوردند.
بعضى از مفسّران نهج البلاغه تفسيرهاى ديگرى براى «أَلْمَوْتُ الأَحْمَرِ» و«أَلْجُوعُ الأَغْبَرِ» کرده اند مانند تفسير به «طاعون» و «وبا» و «غرق شدن به سبب سيلاب» و «هجوم امواج دريا»، که مناسب به نظر نمى رسد.
* * *
در اين بخش از خطبه، باز امام (عليه السلام) به پيشگويى دقيق ديگرى درباره يکى ديگر از فتنه هايى که در انتظار مردم عراق است و کانون آن به خصوص بصره مى باشد، اشاره مى کند، شايد مردم با شنيدن آن، آمادگى دفاع بيشترى پيدا کنند وضايعات و تلفاتشان در اين فتنه کم شود و نيز از کيفر الهى که گاه به صورت فتنه ها ظاهر مى شود، بترسند و راه راست را در پيش گيرند. مى فرمايد: «(در آينده) فتنه هايى خواهد بود همچون پاره هاى شبِ تاريک، که هيچ کس نمى تواند دربرابر آن بايستد و هيچ پرچمى از پرچم هاى آن به عقب رانده نمى شود (وشکست، دامن آن ها را نمى گيرد)»؛ (فِتَنٌ کَقِطَعِ الْلَّيْلِ الْمُظْلِمِ، لاتَقُومَ لَهَا قَائِمَةٌ، وَلا تُرَدُّ لَهَا رَايَةٌ).
اشاره به اين که، گردانندگان اين فتنه بسيار قوى و زورمندند و حساب شده وارد ميدان مى شوند و فضاى جامعه را تيره وتار مى سازند.
در تکميل اين معنا مى افزايد: «همچون شترى مهار شده و جهاز بر پشت نهاده ـ که زمامدارش آن را مى کشاند و سوارش به سرعت آن را مى راند ـ به سوى شما مى آيد»؛ (تَأْتِيکُمْ مَزْمُومَةً مَرْحُولَةً: يَحْفِزُهَا قَائِدُهَا، وَيَجْهَدُهَا رَاکِبُهَا).
امام (عليه السلام) براى نشان دادن آمادگى فتنه گران از هر نظر، فتنه آنان را به شترى تشبيه مى کند که افسار بر دهان و جهاز بر پشت دارد و کاملا تسليم کسى است که سوار بر آن است و به تعبير ديگر: همه چيز براى پيشرفت فتنه گرى هاى آن ها آماده است.
تا آن حد که «اين فتنه گران، جمعيّتى هستند که ضربه آن ها بسيار شديد ولى تلفات خود آنان بسيار کم است»؛ (أَهْلُهَا قَوْمٌ شَدِيدٌ کَلَبُهُمْ، قَلِيلٌ سَلَبُهُمْ).
اين از ويژگى هاى کسانى است که حساب شده و با تدارکى کامل وارد ميدان مى شوند، که در ادامه سخن با توجّه به تواريخ موجود، اين گروه را خواهيم شناخت وخواهيم ديداوصافى که امام (عليه السلام) فرموده، بر آن ها به خوبى تطبيق مى کند.
سپس امام (عليه السلام) به نکته مهمّى اشاره مى فرمايد که اين فتنه، زياد دوام پيدا نمى کند، بلکه خداوند فتنه گران را به دست جمعى از اولياى مجاهدش درهم مى پيچد، مى فرمايد: «(سرانجام) گروهى (دربرابر آن ها به پا مى خيزند و) در راه خدا با آن ها نبرد مى کنند (و فتنه گران را درهم مى شکنند)؛ آن ها جمعيّتى هستند که نزد متکبّران و گردنکشان خوارند، در زمين گمنام، و در آسمان معروف اند!»؛ (يُجَاهِدُهُمْ فِي سَبِيلِ اللهِ قَوْمٌ أَذِلَّةٌ عِنْدَ الْمُتَکَبِّرِينَ، فِي الأَرْضِ مَجْهُولُونَ، وَ فِي السَّماءِ مَعْرُوفُونَ).
اشاره به اين که گروهى از اولياى خدا که مقام والايى در پيشگاه خدا دارند ودر زمينه جهاد فى سبيل الله، قوىّ و پيشتازند، آتش اين فتنه را خاموش مى کنند. آن ها کسانى هستند که به دليل عدم تظاهر و يا رياکارى و بى اعتنايى به دنيا، نزد گردنکشان، مقام و منزلتى ندارند و در ميان مردم، گمنام اند؛ امّا فرشتگان آسمان ـ که از باطن اين جهان باخبرند ـ آن ها را به خوبى مى شناسند! در اين که آن قوم فتنه گر که امام (عليه السلام) از ظهور و فجايع آن ها خبر مى دهد، کيستند و مجاهدانى که دربرابر آن ها برخاستند و بعد از مدّتى فتنه را خاموش کردند چه کسانى بودند؟ در ميان مفسّران نهج البلاغه گفت وگوى زيادى است.
جمعى آن قوم فتنه گر را طرفداران مردى به نام «صاحب الزنج» مى دانند که نام اصلى اش «علىّ بن محمّد» بود و خود را منتسب به خاندان پيامبر (صلي الله عليه و آله) مى کرد (هر چند انتساب او کاملا مشکوک است) و گروهى از بردگان سياه پوست را دور خود جمع کرد و به همين دليل، لقب «صاحب الزنج» (صاحب بردگان سياه پوست) به او دادند. وى در نيمه قرن سوم به پا خاست و در اطراف بصره، آشوب و فتنه عظيمى بر پا کرد و بعد از 12 سال حکومت بر آن منطقه، به دست جمعى از مجاهدان کشته شد.
بعضى ديگر آن را اشاره به فتنه «مغول» مى دانند که نه تنها سرزمين عراق، بلکه بخش هاى عظيم جهان اسلام را درگير فتنه خود کردند و بعد از مدّت طولانى، فتنه آن ها به وسيله جنگ جويان اسلام خاموش شد.
گروهى آن را به حوادث «آخر الزّمان» تفسير کرده اند که فتنه گرانى به پا مى خيزند، نه تنها سرزمين عراق، که مناطق وسيعى را زير ضربات شديدترين فتنه ها قرار مى دهند و سرانجام به دست سپاهيان مهدى (عليه السلام) که از مجاهدين فى سبيل الله اند، از ميان مى روند.
با توجّه به اين که بسيارى از مفسّران نهج البلاغه اين خطبه را بخشى از خطبه 128 مى دانند، ترجيح مى دهيم که بحث بيشتر در اين زمينه را به شرح آن خطبه واگذار کرده و هر دو را يک جا بحث کنيم.
سپس در قسمت اخير اين خطبه، امام (عليه السلام) شهر بصره را مخاطب قرار داده، پيشگويى خاصّى در خصوص اين شهر مى کند. مى فرمايد: «در آن هنگام واى بر تو اى بصره! از لشکرى که به عنوان کيفر الهى بدون گردوغبار و بى سروصدا به تو حمله ور مى شود، و به زودى ساکنانت به مرگ سرخ و گرسنگى شديدى که رنگ چهره آن ها را دگرگون مى سازد، مبتلا خواهند شد!»؛ (فَوَيْلٌ لَکِ يَا بَصْرَةُ عِنْدَ ذَلِکَ، مِنْ جَيْشٍ مِنْ نِقَمِ الله! لا رَهَجَ لَهُ، وَ لا حَسَّ، وَ سَيُبْتَلَى أَهْلُکِ بِالْمَوتِ الْأَحْمَرِ، وَالْجُوعِ الْأَغْبَرِ).
تعبير به «عِنْدَ ذلِکَ؛ در آن زمان» نشان مى دهد که حادثه بصره، حادثه جداگانه اى نيست؛ بلکه بصره يکى از کانون هاى آن فتنه عظيم است که مردمش زير ضربات آن فتنه، به شديدترين وجهى مجازات مى شوند.
تعبير به «نِقَمِ اللهِ» نشان مى دهد که اين فتنه وحشتناک، کيفر اعمال آن هاست.
تعبير به «لا رَهَجَ لَهُ وَ لا حِسَّ» اشاره به آمادگى کامل لشکر مهاجم است که با شيوه حساب شده، بى سروصدا و به طور ناگهانى به شهر حمله ور مى شوند، تا کسى مجال مقاومت دربرابر آن ها نداشته باشد!.
تعبير به «أَلْمَوْتُ الأَحْمَرِ» (مرگ سرخ) اشاره به کشتار وسيعى است که در بصره واقع مى شود. در تاريخ «صاحب زنج» نوشته اند: هنگامى که وارد بصره شد سيصد هزار نفر از مردم آن جا را از دم شمشير گذراند.
و تعبير به «أَلْجُوعُ الأَغْبَر» (گرسنگى غبارآلود) اشاره به قحطى شديدى است که براثر جنگ ها و ناامنى، يا براثر خشکسالى دامان مردم بصره را مى گيرد و رنگ چهره آنان را دگرگون مى سازد.
به گفته بعضى از مورّخان آن قدر کار بر آن ها سخت شد که حيواناتى همچون سگ و گربه و موش را کشتند و خوردند و گاهى مرده انسان ها را مى خوردند.
بعضى از مفسّران نهج البلاغه تفسيرهاى ديگرى براى «أَلْمَوْتُ الأَحْمَرِ» و«أَلْجُوعُ الأَغْبَرِ» کرده اند مانند تفسير به «طاعون» و «وبا» و «غرق شدن به سبب سيلاب» و «هجوم امواج دريا»، که مناسب به نظر نمى رسد.
* * *
پاورقی ها
«قطع» جمع «قطعه» است و اين تعبير درمورد شب هاى تاريک شايد به اين معناست که بعضى از بخش هاى شب مانند نيمه شب، يا زمانى که ماه در آسمان نيست، فضا تاريک تر است و بعضى آن را به معناى قسمت عمده شب تفسير کرده اند.
«مزمومه» از ريشه «زمام» به معناى حيوانى است که به آن مهار زده باشند و تحت کنترل باشد. «مرحوله» از ريشه «رَحْل» به معناى جهاز شتر يا وسايل سفر است و در اين جا«مرحوله» به معناى شتر آماده و مهيّاست و کنايه از اين است که فتنه گران با تمام امکانات به پا مى خيزند. «يحفز» از ريشه «حفز» بر وزن «حبس» به معناى تحريک کردن و برانگيختن و هول دادن است. «کَلَب» بر وزن «طلب» به معناى اذيّت و آزار است. «سَلَب» بر وزن «طلب» در اين گونه موارد به معناى لباسى است که در ميدان جنگ، قاتل از مقتول برمى دارد و در عبارت بالا کنايه از اين است که تلفات فتنه گران بسيار کم است. «رهج» به معناى غبار است و دراين جا کنايه از اين است که لشکر مهاجم، بى سر و صدا و به طور غافلگيرانه وارد شهر مى شود. «حسّ» به معناى صداهاى درهم آميخته است. «أغبر» به معناى غبار آلود است و «أَلْجُوعُ الأَغْبَرِ» کنايه از قحطى شديد است؛ چراکه در زمان قحطى مردم چنان گرسنه مى شوند که رنگ از صورت آن ها مى پرد، که گويى چهره آن ها را غبار گرفته است. مروج الذهب، ج 4، ص 119. مروج الذهب، ج 4، ص 119.
«مزمومه» از ريشه «زمام» به معناى حيوانى است که به آن مهار زده باشند و تحت کنترل باشد. «مرحوله» از ريشه «رَحْل» به معناى جهاز شتر يا وسايل سفر است و در اين جا«مرحوله» به معناى شتر آماده و مهيّاست و کنايه از اين است که فتنه گران با تمام امکانات به پا مى خيزند. «يحفز» از ريشه «حفز» بر وزن «حبس» به معناى تحريک کردن و برانگيختن و هول دادن است. «کَلَب» بر وزن «طلب» به معناى اذيّت و آزار است. «سَلَب» بر وزن «طلب» در اين گونه موارد به معناى لباسى است که در ميدان جنگ، قاتل از مقتول برمى دارد و در عبارت بالا کنايه از اين است که تلفات فتنه گران بسيار کم است. «رهج» به معناى غبار است و دراين جا کنايه از اين است که لشکر مهاجم، بى سر و صدا و به طور غافلگيرانه وارد شهر مى شود. «حسّ» به معناى صداهاى درهم آميخته است. «أغبر» به معناى غبار آلود است و «أَلْجُوعُ الأَغْبَرِ» کنايه از قحطى شديد است؛ چراکه در زمان قحطى مردم چنان گرسنه مى شوند که رنگ از صورت آن ها مى پرد، که گويى چهره آن ها را غبار گرفته است. مروج الذهب، ج 4، ص 119. مروج الذهب، ج 4، ص 119.