تفسیر بخش اوّل
أَمَّابَعْدُ، فَإِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّدآ (صلي الله عليه و آله) وَلَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ يَقْرَأُ کِتَابآ، وَلا يَدَّعِي نُبُوَّةً وَلا وَحْيآ، فَقَاتَلَ بِمَنْ أَطَاعَهُ مَنْ عَصَاهُ، يَسُوقُهُم إِلَى مَنْجَاتِهِمْ؛ وَ يُبَادِرُ بِهِمُ السَّاعَةَ أَنْ تَنْزِلَ بِهِمْ، يَحْسِرُ الْحَسِيرُ، وَيَقِفُ الْکَسِيرُ،فَيُقِيمُ عَلَيْهِ حَتَّى يُلْحِقَهُ غَايَتَهُ،إِلاَّ هَالِکآ لاخَيْرَ فِيهِ، حَتَّى أَرَاهُمْ مَنْجَاتَهُمْ وَبَوَّأَهُمْ مَحَلَّتَهُمْ، فَاسْتَدَارَتْ رَحَاهُمْ، وَ اسْتَقَامَتْ قَنَاتُهُمْ.
ترجمه
امّا بعد، خداوند سبحان، محمّد (صلي الله عليه و آله) را مبعوث کرد، در حالى که هيچ کس از عرب، کتاب آسمانى نداشت و ادّعاى نبوّت و وحى نمى کرد. او به کمک کسانى که وى را اطاعت کردند، به مبارزه با عصيانگران برخاست، آن ها را به سوى سرمنزل نجات سوق مى داد و پيش از آن که مرگشان فرارسد، آن ها را در مسير هدايت پيش مى برد. در اين ميان گروهى ناتوان و خسته بازمى ماندند و گروهى شکسته حال متوقّف مى شدند؛ ولى او در کنار آنان مى ايستاد (و به هدايتشان مى پرداخت) تا آن ها را به مقصد برساند؛ به جز گمراهانى که هيچ اميدى به هدايتشان نبود! و اين کار همچنان ادامه يافت، تا محلّ نجاتشان را به آنان نشان داد، و در جايگاه مناسبشان جاى داد. درنتيجه، آسياى (زندگى پربرکت) آن ها به گردش درآمد، و حکومت آن ها قوى و استوار گشت.
شرح و تفسیر
تحوّلى که براثر بعثت پيامبر (صلي الله عليه و آله) به وجود آمد
امام (عليه السلام) در آغاز اين خطبه ـ بعد از حمد و ثناى الهى که در عبارت بالا ذکر نشده است ـ اشاره به مسئله بعثت پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در آن محيط جاهلى کرده، مى فرمايد: «امّا بعد، خداوند سبحان محمّد (صلي الله عليه و آله) را مبعوث کرد در حالى که هيچ کس از عرب، کتاب آسمانى نداشت و ادّعاى نبوّت و وحى نمى کرد»؛ (أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّدآ (صلي الله عليه و آله)، وَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ يَقْرَأُ کِتَابآ، وَ لا يَدَّعِي نُبُوَّةً وَلا وَحْيآ).
اين تعبير اشاره به اکثريّت قاطع عرب در آن زمان است که آيين بت پرستى را پيشه کرده و دعوت انبياى پيشين را بر طاق نسيان زده بودند. بنابراين، وجود اقليّت هاى ضعيف يهود و نصارا در ميان آن ها، منافاتى با حکم عام که ناظر به اکثريّت قاطع است، ندارد. اضافه بر اين، اقليّت يهود، مهاجر بودند و از «شامات» به «حجاز» نقل مکان کردند، و اقليّت مسيحيان نيز از «يمن» آمده بودند، که هيچ کدام، از عرب محسوب نمى شدند.
اين احتمال نيز وجود دارد که مراد از کتاب، کتب آسمانى تحريف نيافته است که در آن زمان وجود نداشت و اين که بعضى احتمال داده اند که کتاب در اين جا اشاره به خواندن و نوشتن معمولى است، بسيار بعيد به نظر مى رسد و جمله بعد برخلاف آن گواهى مى دهد.
به علاوه، کسانى که خواندن و نوشتن بلد باشند در آن زمان وجود داشتند.
امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن، مردم را دربرابر دعوت به اسلام به سه گروه تقسيم مى کند: گروهى که با آغوش باز اسلام را پذيرا شدند و گروهى که با زحمت اسلام را پذيرفتند و گروه کمى که با لجاجت و تعصّب، دربرابر آن ايستادند و هرگز آن را پذيرا نشدند و از ميان رفتند.
درباره گروه اوّل مى فرمايد: «او به کمک کسانى که وى را اطاعت کردند به مبارزه با عصيانگران برخاست! آن ها را به سوى سرمنزل نجات سوق مى داد وپيش از آن که مرگشان فرارسد، آن ها را در مسير هدايت پيش مى برد!»؛ (فَقَاتَلَ بِمَنْ أَطَاعَهُ مَنْ عَصَاهُ، يَسُوقُهُم إِلَى مَنْجَاتِهِمْ؛ وَ يُبَادِرُ بِهِمُ السَّاعَةَ أَنْ تَنْزِلَ بِهِمْ). تعبير به «أَلسَّاعَة» اشاره به قيامت صُغرى، يعنى مرگ است، نه قيامت کُبرى که بعد از پايان جهان فرامى رسد.
درباره گروه دوم مى فرمايد: «در اين ميان گروهى ناتوان و خسته بازمى ماندند، وگروهى شکسته حال متوقف مى شدند، ولى او در کنار آنان مى ايستاد (و به هدايتشان مى پرداخت،) تا آن ها را به مقصد برساند!»؛ (يَحْسِرُ الْحَسِيرُ، وَ يَقِفُ الْکَسِيرُ، فَيُقِيمُ عَلَيْهِ حَتَّى يُلْحِقَهُ غَايَتَهُ).
و سرانجام به گروه سوم اشاره مى کند و مى فرمايد: «به جز گمراهانى که هيچ اميدى به هدايتشان نبود»؛ (إِلاَّ هَالِکآ لا خَيْرَ فِيهِ).
در حديثى از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم که فرمود: «آنچه خداوند مرا به آن مبعوث کرده از هدايت و علم، همچون باران فراوانى است که از آسمان به زمين فرو مى ريزد، بعضى از زمين ها پاکيزه و آماده رويش گياه است، آب را به خود جذب مى کند و گياهان فراوانى از آن مى رويد؛ بعضى ديگر توان رويش گياه را ندارد، ولى آب را در خود حفظ مى کند و مردم (از طريق قنات ها و چشمه ها) از آن آب بهره مى گيرند، مى نوشند و کشت و زرع خود را آبيارى مى کنند، ولى بعضى ديگر نه آمادگى براى پرورش گياه دارند، نه نگهدارى آب (و چيزى از آن عايد هيچ کس نمى شود).
کسانى که از دانش بهره مى گيرند يا به ديگران تعليم مى دهند و کسانى که اصلا بهره نمى گيرند و هدايت را نمى پذيرند همانند همين مثال هستند».
آنچه در اين حديث شريف آمده، همان چيزى است که در تعبير زيباى ديگرى در کلام مولا على (عليه السلام) آمده است. سپس به اصل مطلب بازمى گردد و مى فرمايد: «اين کار همچنان ادامه يافت تا محل نجاتشان را به آنان نشان داد و در جايگاه مناسبشان جاى داد، درنتيجه آسياى (زندگى پربرکت) آن ها به گردش درآمد، و حکومت آن ها قوى و استوار گشت»؛ (حَتَّى أَرَاهُمْ مَنْجَاتَهُمْ وَ بَوَّأَهُمْ مَحَلَّتَهُمْ، فَاسْتَدَارَتْ رَحَاهُمْ، وَ اسْتَقَامَتْ قَنَاتُهُمْ). نکته ها
1. آيا پيامبرى از عرب برنخاسته بود؟
در آغاز اين خطبه اشاره به عدم قيام انبيا از ميان مردم عرب شد؛ و اين، درواقع اقتباسى است از آيه شريفه (لِتُنْذِرَ قَوْمآ مَا أُنْذِرَ آبَاءُهُمْ)؛ «تا قومى را انذار کنى که پدرانشان (هرگز) انذار نشدند».
ممکن است اين سؤال در اين جا مطرح شود که قرآن مجيد، در جاى ديگر مى فرمايد: (وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلاَفِيهَا نَذِيرٌ)؛ «و هر امتى در گذشته انذارکننده اى داشته است».
به علاوه قاعده لطف ايجاب مى کند که هر امّتى رسول و فرستاده الهى داشته باشد.
در پاسخ مى گوييم: منظور از آيه و خطبه مورد بحث، انذار کنندگان آشکار وپيامبران بزرگ است، که آوازه آن ها همه جا بپيچد، وگرنه در هر زمانى حجّت الهى براى طالبان حقّ در ميان امّت ها وجود دارد؛ به همين دليل، زمان ميان بعثت حضرت مسيح (عليه السلام) و بعثت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) را زمان «فَتْرت» مى گويند؛ حال آن که به يقين اوصياى مسيح (عليه السلام) بعد از او وجود داشتند.
اضافه بر اين، در زمان قيام پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) ـ که خطبه مورد بحث ناظر به آن است ـ احدى از عرب، ادّعاى نبوّت و وحى و کتاب آسمانى نداشت.
2. قدرت در سايه دين
از تعبيرات امام (عليه السلام) در اين فراز از خطبه مورد بحث به خوبى استفاده مى شود که ظهور اسلام، نه تنها سبب اصلاح امر دين مردم شد، بلکه مشکلات دنياى آن ها را نيز برطرف کرد. ملّتى نيرومند و حکومتى قوى در سايه اين آيين به وجود آمد، که ساليان دراز، سايه خود را بر سر مردم افکنده بود؛ و اگر اين حکومت از مسير اسلام منحرف نمى گشت، اى بسا جاودانه باقى مى ماند.
اضافه بر اين، در سايه تعليمات اسلام، تمدّنى قوى و نيرومند با فرهنگى غنى و گسترده به وجود آمد، که فصلِ نوينى در تاريخ بشريّت گشود.
اين ها همه دليل بر آن است که پيروى از برنامه هاى اسلام، هم ضامن سلامت دين انسان است و هم آبادى دنياى انسان.
تعبيرهاى چهارگانه اى که در پايان اين فراز آمده، گواه بر اين مدّعاست. امام (عليه السلام) مى فرمايد: «محلّ نجات آن ها را به آنان ارائه کرد و در جايگاه مناسبشان جايگزين ساخت، آسياى آن ها به گردش درآمد، و حکومت آن ها قوى شد» که مجموعه اى از پيروزى هاى معنوى و مادّى است.
* * * .
امام (عليه السلام) در آغاز اين خطبه ـ بعد از حمد و ثناى الهى که در عبارت بالا ذکر نشده است ـ اشاره به مسئله بعثت پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در آن محيط جاهلى کرده، مى فرمايد: «امّا بعد، خداوند سبحان محمّد (صلي الله عليه و آله) را مبعوث کرد در حالى که هيچ کس از عرب، کتاب آسمانى نداشت و ادّعاى نبوّت و وحى نمى کرد»؛ (أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّدآ (صلي الله عليه و آله)، وَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ يَقْرَأُ کِتَابآ، وَ لا يَدَّعِي نُبُوَّةً وَلا وَحْيآ).
اين تعبير اشاره به اکثريّت قاطع عرب در آن زمان است که آيين بت پرستى را پيشه کرده و دعوت انبياى پيشين را بر طاق نسيان زده بودند. بنابراين، وجود اقليّت هاى ضعيف يهود و نصارا در ميان آن ها، منافاتى با حکم عام که ناظر به اکثريّت قاطع است، ندارد. اضافه بر اين، اقليّت يهود، مهاجر بودند و از «شامات» به «حجاز» نقل مکان کردند، و اقليّت مسيحيان نيز از «يمن» آمده بودند، که هيچ کدام، از عرب محسوب نمى شدند.
اين احتمال نيز وجود دارد که مراد از کتاب، کتب آسمانى تحريف نيافته است که در آن زمان وجود نداشت و اين که بعضى احتمال داده اند که کتاب در اين جا اشاره به خواندن و نوشتن معمولى است، بسيار بعيد به نظر مى رسد و جمله بعد برخلاف آن گواهى مى دهد.
به علاوه، کسانى که خواندن و نوشتن بلد باشند در آن زمان وجود داشتند.
امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن، مردم را دربرابر دعوت به اسلام به سه گروه تقسيم مى کند: گروهى که با آغوش باز اسلام را پذيرا شدند و گروهى که با زحمت اسلام را پذيرفتند و گروه کمى که با لجاجت و تعصّب، دربرابر آن ايستادند و هرگز آن را پذيرا نشدند و از ميان رفتند.
درباره گروه اوّل مى فرمايد: «او به کمک کسانى که وى را اطاعت کردند به مبارزه با عصيانگران برخاست! آن ها را به سوى سرمنزل نجات سوق مى داد وپيش از آن که مرگشان فرارسد، آن ها را در مسير هدايت پيش مى برد!»؛ (فَقَاتَلَ بِمَنْ أَطَاعَهُ مَنْ عَصَاهُ، يَسُوقُهُم إِلَى مَنْجَاتِهِمْ؛ وَ يُبَادِرُ بِهِمُ السَّاعَةَ أَنْ تَنْزِلَ بِهِمْ). تعبير به «أَلسَّاعَة» اشاره به قيامت صُغرى، يعنى مرگ است، نه قيامت کُبرى که بعد از پايان جهان فرامى رسد.
درباره گروه دوم مى فرمايد: «در اين ميان گروهى ناتوان و خسته بازمى ماندند، وگروهى شکسته حال متوقف مى شدند، ولى او در کنار آنان مى ايستاد (و به هدايتشان مى پرداخت،) تا آن ها را به مقصد برساند!»؛ (يَحْسِرُ الْحَسِيرُ، وَ يَقِفُ الْکَسِيرُ، فَيُقِيمُ عَلَيْهِ حَتَّى يُلْحِقَهُ غَايَتَهُ).
و سرانجام به گروه سوم اشاره مى کند و مى فرمايد: «به جز گمراهانى که هيچ اميدى به هدايتشان نبود»؛ (إِلاَّ هَالِکآ لا خَيْرَ فِيهِ).
در حديثى از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم که فرمود: «آنچه خداوند مرا به آن مبعوث کرده از هدايت و علم، همچون باران فراوانى است که از آسمان به زمين فرو مى ريزد، بعضى از زمين ها پاکيزه و آماده رويش گياه است، آب را به خود جذب مى کند و گياهان فراوانى از آن مى رويد؛ بعضى ديگر توان رويش گياه را ندارد، ولى آب را در خود حفظ مى کند و مردم (از طريق قنات ها و چشمه ها) از آن آب بهره مى گيرند، مى نوشند و کشت و زرع خود را آبيارى مى کنند، ولى بعضى ديگر نه آمادگى براى پرورش گياه دارند، نه نگهدارى آب (و چيزى از آن عايد هيچ کس نمى شود).
کسانى که از دانش بهره مى گيرند يا به ديگران تعليم مى دهند و کسانى که اصلا بهره نمى گيرند و هدايت را نمى پذيرند همانند همين مثال هستند».
آنچه در اين حديث شريف آمده، همان چيزى است که در تعبير زيباى ديگرى در کلام مولا على (عليه السلام) آمده است. سپس به اصل مطلب بازمى گردد و مى فرمايد: «اين کار همچنان ادامه يافت تا محل نجاتشان را به آنان نشان داد و در جايگاه مناسبشان جاى داد، درنتيجه آسياى (زندگى پربرکت) آن ها به گردش درآمد، و حکومت آن ها قوى و استوار گشت»؛ (حَتَّى أَرَاهُمْ مَنْجَاتَهُمْ وَ بَوَّأَهُمْ مَحَلَّتَهُمْ، فَاسْتَدَارَتْ رَحَاهُمْ، وَ اسْتَقَامَتْ قَنَاتُهُمْ). نکته ها
1. آيا پيامبرى از عرب برنخاسته بود؟
در آغاز اين خطبه اشاره به عدم قيام انبيا از ميان مردم عرب شد؛ و اين، درواقع اقتباسى است از آيه شريفه (لِتُنْذِرَ قَوْمآ مَا أُنْذِرَ آبَاءُهُمْ)؛ «تا قومى را انذار کنى که پدرانشان (هرگز) انذار نشدند».
ممکن است اين سؤال در اين جا مطرح شود که قرآن مجيد، در جاى ديگر مى فرمايد: (وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلاَفِيهَا نَذِيرٌ)؛ «و هر امتى در گذشته انذارکننده اى داشته است».
به علاوه قاعده لطف ايجاب مى کند که هر امّتى رسول و فرستاده الهى داشته باشد.
در پاسخ مى گوييم: منظور از آيه و خطبه مورد بحث، انذار کنندگان آشکار وپيامبران بزرگ است، که آوازه آن ها همه جا بپيچد، وگرنه در هر زمانى حجّت الهى براى طالبان حقّ در ميان امّت ها وجود دارد؛ به همين دليل، زمان ميان بعثت حضرت مسيح (عليه السلام) و بعثت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) را زمان «فَتْرت» مى گويند؛ حال آن که به يقين اوصياى مسيح (عليه السلام) بعد از او وجود داشتند.
اضافه بر اين، در زمان قيام پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) ـ که خطبه مورد بحث ناظر به آن است ـ احدى از عرب، ادّعاى نبوّت و وحى و کتاب آسمانى نداشت.
2. قدرت در سايه دين
از تعبيرات امام (عليه السلام) در اين فراز از خطبه مورد بحث به خوبى استفاده مى شود که ظهور اسلام، نه تنها سبب اصلاح امر دين مردم شد، بلکه مشکلات دنياى آن ها را نيز برطرف کرد. ملّتى نيرومند و حکومتى قوى در سايه اين آيين به وجود آمد، که ساليان دراز، سايه خود را بر سر مردم افکنده بود؛ و اگر اين حکومت از مسير اسلام منحرف نمى گشت، اى بسا جاودانه باقى مى ماند.
اضافه بر اين، در سايه تعليمات اسلام، تمدّنى قوى و نيرومند با فرهنگى غنى و گسترده به وجود آمد، که فصلِ نوينى در تاريخ بشريّت گشود.
اين ها همه دليل بر آن است که پيروى از برنامه هاى اسلام، هم ضامن سلامت دين انسان است و هم آبادى دنياى انسان.
تعبيرهاى چهارگانه اى که در پايان اين فراز آمده، گواه بر اين مدّعاست. امام (عليه السلام) مى فرمايد: «محلّ نجات آن ها را به آنان ارائه کرد و در جايگاه مناسبشان جايگزين ساخت، آسياى آن ها به گردش درآمد، و حکومت آن ها قوى شد» که مجموعه اى از پيروزى هاى معنوى و مادّى است.
* * * .
پاورقی ها
«حَسير»، از ريشه «حسر» بر وزن «حبس» به معناى برهنه کردن و برداشتن پوشش از چيزى است. سپس به معناى خستگى و واماندگى به کار رفته؛ گويى انسان توان خود را از دست مى دهد و برهنه مى شود.
صحيح مسلم، ج 7، ص 63. «رَحى»، به معناى سنگ آسياب است. و به گردش در آمدن سنگ آسياب کنايه از جريان امور بر وفق مراد است. «قناة» از ريشه «قنو» بر وزن «صنف» در اصل به معناى شاخه درخت است. اين واژه، به نيزه به دليل شباهتش به شاخه درخت اطلاق شده است. و «استقامت قنات» به معناى برافراشته بودن پرچم، و آن هم کنايه از قدرت و قوّت حکومت است. يس، آيه 6. فاطر، آيه 24.
صحيح مسلم، ج 7، ص 63. «رَحى»، به معناى سنگ آسياب است. و به گردش در آمدن سنگ آسياب کنايه از جريان امور بر وفق مراد است. «قناة» از ريشه «قنو» بر وزن «صنف» در اصل به معناى شاخه درخت است. اين واژه، به نيزه به دليل شباهتش به شاخه درخت اطلاق شده است. و «استقامت قنات» به معناى برافراشته بودن پرچم، و آن هم کنايه از قدرت و قوّت حکومت است. يس، آيه 6. فاطر، آيه 24.