تفسیر بخش دوم

وَايْمُ اللهِ، لَقَدْ کُنْتُ مِنْ سَاقَتِهَا حَتَّى تَوَلَّتْ بِحَذَافِيرِهَا، وَ اسْتَوْسَقَتْ فِي قِيَادِهَا؛ مَا ضَعُفْتُ، وَ لا جَبُنْتُ، وَ لا خُنْتُ، وَ لا وَهَنْتُ، وَ ايْمُ اللهِ، لأَبْقُرَنَّ الْبَاطِلَ حَتَّى أُخْرِجَ الْحَقَّ مِنْ خَاصِرَتِهِ!

ترجمه
به خدا سوگند! من درعقب اين لشکر (لشکر اسلام) حرکت مى کردم، و آن ها را به پيش مى بردم، تا گروه طرفداران باطل به طور کامل پشت کردند و تحت رهبرى اسلام درآمدند. من (در انجام اين مهم) هرگز ناتوان نشدم و نترسيدم، خيانت نکردم و سست نگرديدم! (هم اکنون نيز همان راه را مى پيمايم) و به خدا سوگند! شکم باطل را مى شکافم، تا حق را از پهلوى آن خارج کنم.
شرح و تفسیر
شکم باطل را مى شکافم و حق را بيرون مى آورم!
امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن، به نقش خود در پيشروى اسلام و شکست لشکر جاهلى اشاره کرده، مى فرمايد: «به خدا سوگند! من در عقب اين لشکر (لشکر اسلام) حرکت مى کردم و آن ها را به پيش مى بردم، تا گروه طرفداران باطل به طور کامل پشت کردند و تحت رهبرى اسلام درآمدند»؛ (وَايْمُ اللهِ، لَقَدْ کُنْتُ مِنْ سَاقَتِهَا حَتَّى تَوَلَّتْ بِحَذَافِيرِهَا، وَ اسْتَوْسَقَتْ فِي قِيَادِهَا). «ساقه» جمع «سائق» به معناى راننده است؛ در گذشته چنين بوده که براى حرکت مرکب يا قافله، کسى در جلوى آن بوده به نام «قائد» و کسى در پشت سر به نام «سائق». درمورد لشکرها نيز چنين بوده است، رهبرانى در جلو، وفرماندهانى در قسمت عقبه لشکر بودند و درواقع، امام (عليه السلام) پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) را به عنوان «قائد» لشکر معرّفى مى کند و خود را به منزله «سائق»، ولى «سائق» گاه به معناى «قائد» هم آمده است. اضافه بر اين، ساقه لشکر به معناى قسمت عقبه لشکر نيز ذکر شده، که در اين صورت جمع «سائق» نيست.
به هر حال، اين تعبير نشان مى دهد که على (عليه السلام) نقش مهمّى در رهبرى وهدايت لشکر اسلام و عقب راندن و شکست لشکر کفر داشته است.
در ادامه اين سخن مى فرمايد: «من (در انجام اين مهم) هرگز ناتوان نشدم ونترسيدم، خيانت نکردم و سست نگرديدم»؛ (مَا ضَعُفْتُ، وَ لا جَبُنْتُ، وَ لا خُنْتُ، وَلا وَهَنْتُ).
درواقع، شکست به سبب يکى از اين چهار عامل است: ضعف، ترس، خيانت و سستى نشان دادن.
تفاوت «ضعف» و «وهن» اين است که «ضعف» به معناى ناتوانى است، ولى در «وهن»، توانايى وجود دارد، امّا در به کار گرفتن آن سستى مى شود. بنابراين، هيچ يک از عوامل شکست در وجود مبارک آن حضرت يافت نمى شد. به همين دليل در همه صحنه ها پيروز بود.
در پايان مى فرمايد: «(هم اکنون نيز همان راه را مى پيمايم) و به خدا سوگند! شکم باطل را مى شکافم تا حق را از پهلوى آن خارج کنم!»؛ (وَ ايْمُ اللهِ، لأَبْقُرَنَّ الْبَاطِلَ حَتَّى أُخْرِجَ الْحَقَّ مِنْ خَاصِرَتِهِ). اين تعبيرنشان مى دهد که حق همواره در دنيا وجود دارد، هر چند باطل روى آن پرده بيفکند، بنابراين، با شکافتن پرده باطل، حق که در پشت آن پنهان شده، آشکار مى گردد و اين نکته لطيفى است که امام (عليه السلام) با تعبيرات خود آن را بيان فرموده است.

کلام سيّد رضى
قال السيّد الشّريف الرّضى: وَ قَدْ تَقَدَّمَ مُخْتَارُ هذِهِ الْخُطْبَةِ، إِلاَّ أَنَّنِي وَجَدْتُهَا فِي هذِهِ الرِّوايَةِ عَلَى خِلاَفِ مَاسَبَقَ مِنْزِيَادَةٍ وَ نُقْصَانٍ، فَأَوْجَبَتِ الْحَالُ إِثْبَاتَهَا ثَانِيَةً.
شريف رضى مى گويد: جمله هاى برگزيده اين خطبه را قبلا (در خطبه 33) آورديم؛ ولى چون من همان معنا را در اين روايت (در خطبه مورد بحث) با کمى اختلاف يافتم، لازم بود بار ديگر در اين جا بياورم. (و اين نشان مى دهد که مرحوم سيّد رضى تا چه حد در ذکر خطبه ها دقّت به خرج مى داده، که حتّى تفاوت روايات را ازنظر دور نمى داشته است).

* * * .