تفسیر بخش دوم

فَمَا احْلَوْلَتْ لَکُمُ الدُّنْيَا فِي لَذَّتِهَا، وَ لا تَمَکَّنْتُمْ مِنْ رَضَاعِ أَخْلاَفِهَا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ مَا صَادَفْتُمُوهَا جَائِلا خِطَامُهَا، قَلِقآ وَضِينُهَا، قَدْ صَارَ حَرَامُهَا عِنْدَ أَقْوَامٍ بِمَنْزِلَةِ السِّدْر الْمَخْضُودِ، وَ حَلاَلُهَا بَعِيدآ غَيْرَ مَوْجُودٍ، وَ صَادَفْتُمُوهَا، وَاللهِ، ظِلّآ مَمْدُودآ إِلَى أَجَلٍ مَعْدُودٍ. فَالْأَرْضُ لَکُمْ شَاغِرَةٌ، وَ أَيْدِيکُمْ فِيهَا مَبْسُوطَةٌ؛ وَ أَيْدِي الْقَادَةِ عَنْکُمْ مَکْفُوفَةٌ، وَسُيُوفُکُمْ عَلَيْهِمْ مَسَلَّطَةٌ، وَ سُيُوفُهُمْ عَنْکُمْ مَقْبُوضَةٌ. أَلا وَ إِنَّ لِکُلِّ دَمٍ ثَائِرآ، وَ لِکُلِّ حَقٍّ طَالِبآ وَ إِنَّ الثَّائِرَ فِي دِمَائِنَا کَالْحَاکِم في حَقِّ نَفْسِهِ، وَهُوَ اللهُ الَّذِي لا يُعْجِزُهُ مَنْ طَلَبَ، وَ لا يَفُوتُهُ مَنْ هَرَبَ. فَأُقْسِمُ بِاللهِ، يَا بَني أُمَيَّةَ، عَمَّا قَلِيلٍ لَتَعْرِفُنَّهَا فِي أَيْدِي غَيْرِکُمْ وَ فِي دَارِ عَدُوِّکُمْ! أَلا إِنَّ أَبْصَرَ الأَبْصَارِ مَا نَفَذَ فِي الْخَيْرِ طَرْفُهُ! أَلا إِنَّ أَسْمَعَ الأَسْمَاعِ مَا وَعَى التَّذْکِيرَ وَ قَبِلَهُ!

ترجمه
شما (اى افراد ضعيف الايمان) زمانى از لذّت و زرق وبرق دنيا بهره برديد واز پستان آن شير نوشيديد، که افسارش رها، و تنگ جهازش گشوده بود. (و کار شما به جايى رسيد که) حرام دنيا در نظر گروهى، همچون درخت سدر بى خار بود و حلالش دوردست بلکه غير موجود! به خدا سوگند! دنيايى که شما با آن روبرو هستيد، همچون سايه اى است گسترده، تا سرآمدى معيّن. امروز زمين براى شما آزاد و بى مانع و دست هايتان باز است، در حالى که دست رهبران (الهى شما) درباره شما بسته است؛ شمشيرهاى شما بر آنان مسلّط، و شمشيرهاى آنان از شما بازگرفته شده است؛ ولى آگاه باشيد! هر خونى خونخواهى دارد. وهر حقّى صاحب و طالبى. و انتقام گيرنده خون هاى ما مانند کسى است که داور خويش است (که چيزى را فروگذار نخواهد کرد،) و او خداوندى است که از گرفتن و مجازات کسى ناتوان نگردد و هيچ کس از پنجه عدالتش نگريزد. اى بنى اميّه! به خدا سوگند! به زودى اين خلافت را در دست ديگران و در خانه دشمنان خود خواهيد ديد. آگاه باشيد! بيناترين چشم ها آن است که شعاعش در دل نيکى ها نفوذ کند، و شنواترين گوش ها آن است که اندرزها را در خود جاى دهد و پذيرا گردد!.
شرح و تفسیر
از شما انتظار نداشتم!
اين بخش از خطبه ـ که به نظر مى رسد با بخش اوّل فاصله اى داشته که مرحوم سيّد رضى آن قسمت را نقل نکرده است؛ چون بناى آن بزرگوار، بر گزينش بخش هاى خاصّى از خطبه ها و گلچينى از عبارات مولا (عليه السلام) بوده است ـ به گفته بسيارى از شارحان نهج البلاغه، خطاب به بنى اميّه است و شاهد آن اين که در اواخر اين بخش، نام بنى اميّه به صراحت آمده است؛ در حالى که جمعى ديگر از شارحان نهج البلاغه معتقدند که مخاطب در قسمت اوّل اين بخش، باقى مانده صحابه پيامبر (صلي الله عليه و آله) و تابعين هستند و ذيل آن خطاب به بنى اميّه است و تعبيراتى که در آغاز اين بخش است، معناى دوم را تأييد مى کند؛ زيرا تعبيرات نشان مى دهد که امام (عليه السلام) کسانى را مورد سرزنش قرار داده که انحراف از جادّه حقّ درباره آن ها غير منتظره بوده است و مى دانيم بنى اميّه در طول تاريخ، گروهى ستم پيشه، مخالف اسلام و منحرف بودند.
به هر حال، امام (عليه السلام) در اين بخش مى فرمايد: «شما (اى افراد ضعيف الايمان) زمانى از لذّت و زرق وبرق دنيا بهره برديد، و از پستان آن شير نوشيديد، که افسارش رها، و تنگ جهازش گشوده بود!»؛ (فَمَا احْلَوْلَتْ لَکُمُ الدُّنْيَا فِي لَذَّتِهَا، وَلا تَمَکَّنْتُمْ مِنْ رَضَاعِ أَخْلاَفِهَا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ مَا صَادَفْتُمُوهَا جَائِلا خِطَامُهَا، قَلِقآ وَضِينُهَا{6}).
اشاره به اين که در زمان حکومت عثمان و بعد از فتوحات اسلامى وريخت وپاش در بيت المال، شما به لذّات دنيا و زرق وبرق آن دست يافتيد وهمين امر، شما را از خدا دور ساخت؛ حاکمان، مشغول ثروت اندوزى بودند وتوده هاى مردم مشغول عيش ونوش.
لذا در ادامه سخن مى افزايد: «(کار شما به جايى رسيد که) حرام دنيا در نظر گروهى همچون درخت سدر بى خار بود و حلالش دوردست بلکه غير موجود!»؛ (قَدْ صَارَ حَرَامُهَا عِنْدَ أَقْوَامٍ بِمَنْزِلَةِ السِّدْرِ الْمَخْضُودِ، وَ حَلاَلُهَا بَعِيدآ غَيْرَ مَوْجُودٍ).
گروهى بر بيت المال افتاده بودند و با کمک دستياران خود آن را غارت مى کردند و اين اموال حرام در ميان مردم گسترده مى شد.
تعبير به «أَلسِّدْرِ الْمَخْضُودِ» (درخت سدر بى خار) اشاره به اين است که نهى پروردگار و تحريم او همچون خارهايى است دربرابر لذّات نامشروع دنيا؛ ولى افراد بى تقوا و لاابالى نواهى الهى را ناديده مى گيرند و حرام نزد آن ها همچون سدر بى خار است. ارباب لغت مى گويند: درخت سدر انواعى دارد، بعضى از آن ها ميوه بسيار شيرين و معطّرى دارد که اگر دست و لباس کسى به آن بخورد، آغشته به عطر آن مى شود.
آرى، دنياپرستان، اموال حرام را همچون ميوه شيرين سدر بى خار مى بلعند واعتنا به اوامر و نواهى پروردگار ندارند و در چنين فضايى حرام همه جا را پر مى کند و حلال از دسترس مردم بيرون مى رود.
سپس مى افزايد: «به خدا سوگند! دنيايى که شما با آن روبرو هستيد، همچون سايه اى است گسترده تا سرآمدى معيّن؛ امروز زمين براى شما آزاد و بى مانع ودست هايتان باز است، در حالى که دست رهبران (الهى شما) درباره شما بسته است! شمشيرهاى شما بر آنان مسلّط، و شمشيرهاى آنان از شما بازگرفته شده است!»؛ (وَصَادَفْتُمُوهَا، وَاللهِ، ظِلّاً مَمْدُودآ إِلَى أَجَلٍ مَعْدُودٍ. فَالْأَرْضُ لَکُمْ شَاغِرَةٌ، وَ أَيْدِيکُمْ فِيهَا مَبْسُوطَةٌ؛ وَ أَيْدِي الْقَادَةِ عَنْکُمْ مَکْفُوفَةٌ، وَ سُيُوفُکُمْ عَلَيْهِمْ مَسَلَّطَةٌ، وَسُيُوفُهُمْ عَنْکُمْ مَقْبُوضَةٌ).
اين تعبيرات به خوبى نشان مى دهد که در اين بخش از خطبه، روى سخن به گروهى از مؤمنان، از بازماندگان صحابه و تابعين است؛ که به هنگام وزش تندبادهاى آزمايش الهى، نتوانستند خود را حفظ کنند و همراه تندباد به هرسو حرکت کردند.
دنيا آن ها را به خود مشغول کرد و فريفته زرق وبرق خود ساخت. اين در حالى بود که حتّى براى امام (عليه السلام) در دوران حکومتش امکان بازداشتن آن ها نبود؛ چراکه در عصر عثمان چنان غرق در زخارف دنيا شدند، که نجات آن ها به آسانى ممکن نبود.
سپس آن ها را به شدّت تهديد مى کند که بدانند اوضاع چنين نمى ماند و حساب و کتابى در کار است. مى فرمايد: «آگاه باشيد! هر خونى خونخواهى دارد و هر حقّى صاحب و طالبى، و انتقام گيرنده خون هاى ما مانند کسى است که داور خويش است (که چيزى را فروگذار نخواهد کرد،) و او خداوندى است که از گرفتن و مجازات کسى ناتوان نگردد و هيچ کس از پنجه عدالتش نگريزد!»؛ (أَلا وَإِنَّ لِکُلِّ دَمٍ ثَائِرآ، وَ لِکُلِّ حَقٍّ طَالِبآ، وَإِنَّ الثّائِرَ فِي دِمَائِنَا کَالْحَاکِم في حَقِّ نَفْسِهِ، وَهُوَ اللهُ الَّذِي لا يُعْجِزُهُ مَنْ طَلَبَ، وَ لا يَفُوتُهُ مَنْ هَرَبَ).
اشاره به اين که اگر عذاب و انتقام الهى دربرابر اين خلاف کارى هاىِ ظاهر وآشکار، به تأخير افتد، بدين معنا نيست که اين اعمال به فراموشى سپرده شده است و يا کسى را توان و ياراى فرار از چنگال عدل الهى است.
جمله «إِنَّ الثَّائِرَ فِي دِمَائِنا...» (با توجه به اين که «ثائِر» از ريشه «ثار» که به معناى خون بها، يا خونخواهى است، گرفته شده) اشاره به اين است که خون هايى که به ناحق از ما خاندان پيامبر ريخته مى شود، خون خواهش خداست؛ چراکه در راه او و براى او ريخته شده و جنبه شخصى و قبيله اى ندارد و به يقين چنين خونخواهى، در کار خود عاجز نمى ماند.
در پايان اين بخش روى سخن را به بنى اميّه کرده و با تعبيرات پرمعنايى به آن ها هشدار مى دهد؛ مى فرمايد:
«اى بنى اميّه! به خدا سوگند! به زودى اين خلافت را در دست ديگران و در خانه دشمنان خود خواهيد ديد»؛ (فَأُقْسِمُ بِاللهِ، يَا بَني أُمَيَّةَ، عَمَّا قَلِيلٍ لَتَعْرِفُنَّهَا فِي أَيْدِي غَيْرِکُمْ وَ فِي دَارِ عَدُوِّکُمْ!). مبادا گمان کنيد اگر خون هاى بى گناهان را ريختيد و به صغير و کبير رحم نکرديد و پايه هاى حکومت خود را با ظلم و ستم و نهب اموال و سفک دما، محکم کرديد، اين قدرت و حکومت، مدّت زيادى براى شما باقى مى ماند! تصوّر نکنيد اگر خون من و فرزندانم در اين راه ريخته شود، دنيا به کام شما خواهد بود! به زودى دشمنان شما از هر سو برمى خيزند و ضربات خود را با قيام هاى پى درپى، بر سر شما وارد مى کنند و سرانجام کاخ حکومت شما فرومى ريزد و دودمان شما بر باد مى رود و دشمنانتان همه شما را از دمِ شمشير مى گذرانند و حتّى بر مردگان شما نيز رحم نمى کنند؛ استخوان هاى مردگان را از قبر درآورده، آتش مى زنند.
تاريخ مى گويد: آنچه امام (عليه السلام) درباره آن ها پيش بينى کرده بود، دقيقآ واقع شد که بخشى از آن در شرح خطبه 87 گذشت.
در پايان اين سخن مى فرمايد: «آگاه باشيد! بيناترين چشم ها آن است که شعاعش در دل نيکى ها نفوذ کند و شنواترين گوش ها آن است که اندرزها را در خود جاى دهد و پذيرا گردد!»؛ (أَلا إِنَّ أبْصَرَ الأَبْصَارِ مَا نَفَذَ فِي الْخَيْرِ طَرْفُهُ! أَلا إِنَّ أَسْمَعَ الْأَسْمَاعِ مَا وَعَى التَّذْکِيرَ وَ قَبِلَهُ).
اشاره به اين که اگر شما و ساير مردم، چشم و گوش باز داشته باشيد؛ پيداکردن راه خير و سعادت، مخفى و پيچيده نيست؛ ولى افسوس! که هواى نفس و هوس هاى سرکش، چنان پرده ظلمانى بر چشم و گوش انسان مى اندازد، که حقايق واضح را نمى بيند و دوستانه ترين اندرز را نمى شنود.
جالب اين که از يکى از سران بنى اميّه بعد از زوال حکومت آن ها پرسيدند: سبب زوال ملک شما چه بود؟ او در پاسخ گفت: «عمّال ما به رعايا ظلم کردند و انتظار داشتند ما عکس العملى نشان ندهيم. ماليات هاى سنگين بر مردم تحميل کرديم و آن ها از اطراف ما پراکنده شدند. باغ ها و زراعت هاى ما ويران شد وخانه هاى ما خالى گشت. ما به وزراى خود اعتماد کرديم، ولى آن ها منافع خويش را بر منافع ما مقدّم داشتند و کارها را بدون اطّلاع ما انجام دادند و نتيجه را از ما پنهان داشتند. حقوق لشکريان را به موقع به آن ها نداديم و آن ها از اطاعت ما سر پيچيدند و دست در دست دشمنان ما گذاشتند. ما از مقابله با دشمنان ناتوان شديم، چون يار وياورى نداشتيم و پنهان ماندن اخبار و حقايق از ما، از مهم ترين اسباب زوال حکومت ما بود». (دقت کنيد، اين درست همان چيزى است که امام (عليه السلام) در اين خطبه پيش بينى فرمود!).

* * * .
پاورقی ها
«احلولت» يعنى شيرين شد؛ از ريشه «حلو» به معناى شيرينى گرفته شده است.
«اخلاف» جمع «خِلف» بر وزن «جلف» به معناى نوک پستان شتر است. «جائل» از ريشه «جولان» در اصل به معناى زائل شدن چيزى از مکانش مى باشد. اين تعبير درمورد حيوانى که مهارش را رها مى کنند و به هر سو مى رود، اطلاق مى شود. «خطام» به معناى مهار و افسار است. «قلق» از ريشه «قلق» بر وزن «ضرب» و به معناى مضطرب و رهاست. «وضين» نوار پهنى است که دو طرف آن را از زير شکم حيوان به جهاز شتر مى بندند، تا سقوط نکند و در فارسى به آن تنگ (بر وزن سنگ) مى گويند. لسان العرب، مادّه «سدر». «شاغره» از ريشه «شغور» به معناى خالى شدن و آزاد و بى مانع گشتن است. «ثائر» از ريشه «ثأر» بر وزن «قعر» (که همزه آن تبديل به الف شده و «ثار» بر وزن «غار» خوانده مى شود.) در اصل به معناى خوانخواهى و خون بهاست و گاهى به معناى خون گفته شده که آن هم کنايه از همين است و تعبير به «ثارالله» که درباره امام حسين و اميرمؤمنان (عليهما السلام) آمده است: (يَا ثَارَاللهِ وَ ابْن ثَارِهِ). اشاره به اين است که خون بها و خونخواهى آن دو بزرگوار، تعلّق به خانواده، يا قبيله اى ندارد؛ بلکه تعلّق به خدا دارد و مربوط به تمام جهان انسانيّت است. همين کتاب، ج 3، ص 591 ـ 600 و ج 4، ص 245، بخش پايانى خطبه 93. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص 136.