تفسیر بخش چهارم

إِنَّهُ لَيسَ عَلَى الإِمَامَ إِلاَّ مَا حُمِّلَ مِنْ أَمْرِ رَبِّهِ: اَلإِبْلاَغُ فِي الْمَوْعِظَةِ، وَالاِْجْتِهَادُ فِي النَّصِيحَةِ، وَالاِْحْيَاءُ لِلسُّنَّةِ، وَ إِقَامَةُ الْحُدُودِ عَلَى مُسْتَحِقِّيهَا، وَإِصْدَارُ السُّهْمَانِ عَلَى أَهْلِهَا. فَبَادِرُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِ تَصْوِيحِ نَبْتِهِ، وَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُشْغَلُوا بِأَنْفُسِکُمْ عَنْ مُسْتَثَارِ الْعِلْمِ مِنْ عِنْدِ أَهْلِهِ، وَانْهَوْا عَنْ الْمُنْکَرِ وَتَنَاهَوْا عَنْهُ، فَإِنَّمَا أُمِرْتُمْ بالنَّهْي بَعْدَ التَّنَاهِي!

ترجمه
به يقين امام و پيشوا جز وظايفى که به امر خداوند بر عهده او نهاده شده، وظيفه اى ندارد؛يعنى ابلاغ مواعظ به همه مردم و تلاش و کوشش در خيرخواهى در تمام زمينه ها، احياى سنّت پيامبر (صلي الله عليه و آله) (و اجراى تمام قوانين الهى) و اجراى حدود الهى درباره تمام مستحقّين، بدون تبعيض و بى کم وکاست، واحقاق حقوق و پرداختن سهم همگان (از بيت المال). (امّا وظيفه شما اين است که) در فراگرفتن علم بکوشيد، پيش از آن که درخت آن بخشکد و قبل از آن که به خود مشغول گرديد علم و دانش را از معدن آن که نزد اهلش مى باشد استخراج کنيد.
مردم را از منکرات بازداريد، و خودتان نيز مرتکب نشويد! چراکه شما موظّف هستيد خود، ترک گناه کنيد، آنگاه مردم را از آن نهى نماييد!.
شرح و تفسیر
وظايف امام و مردم
در اين بخش از خطبه، امام (عليه السلام) به وظايف پنج گانه پيشواى مسلمين و وظايف مسلمانان در ميان خود پرداخته و نکات مهمّى را در اين زمينه يادآور مى شود؛ گويى بحث هاى پيشين امام (عليه السلام) که در بخش قبل آمده، اين سؤال و ايراد را در اذهان بعضى برانگيخته که اگر ما در وادى جهالت افتاده ايم و يا شکايت مشکلات خويش را نزد نااهل برده ايم، به اين دليل است که امام دست ما را نگرفته و پابه پا نبرده و شيوه راه رفتن را به ما نياموخته است.
در پاسخ اين سؤال مقدّر، امام (عليه السلام) مى فرمايد: من تمام وظايف خويش را که در پنج امر خلاصه مى شود، دربرابر شما انجام داده ام. اين شما هستيد که در انجام وظيفه کوتاهى کرده ايد. مى فرمايد:
«به يقين امام و پيشوا جز وظايفى که به امر خداوند بر عهده او نهاده شده وظيفه اى ندارد»؛ (إنَّهُ لَيْسَ عَلَى الاِْمَامِ إِلّا مَا حُمِّلَ مِنْ أَمْرِ رَبِّهِ).
وظايف او از اين قرار است:
1. «ابلاغ مواعظ به همه مردم»؛ (الإِبْلاَغُ فِي الْمَوْعِظَةِ).
2. «تلاش و کوشش در خيرخواهى در تمام زمينه ها»؛ (وَالاِجْتِهَادُ فِي النَّصِيحَةِ).
3. «احياى سنّت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) (و اجراى تمام قوانين الهى)»؛ (وَ الإِحْيَاءُ لِلسُّنَّةِ).
4. «اجراى حدود الهى درباره تمام مستحقّين، بدون تبعيض و بى کم وکاست»؛ (وَإِقَامَةُ الْحُدُودِ عَلَى مُسْتَحِقِّيهَا).
5. «احقاق حقوق و پرداختن سهم همگان (از بيت المال)»؛ (وَإِصْدَارُ السُّهْمَانِ عَلَى أَهْلِهَا).
و به اين ترتيب، وظايف اصلى پيشواى مسلمين مشخّص شده است. از يک سو: بايد درباره احکام اسلام اطّلاع رسانى کامل کند، به گونه اى که طالبان حق، از جهل و نادانى درآيند و بى اطّلاعى از احکام، بدون دليل، عذر شناخته نشود.
از سوى دوم: در خيرخواهى مسلمين و اصلاح وضع دينى و دنيوى، اجتماعى، اقتصادى و سياسى مردم نهايت تلاش و کوشش را به کار بندد.
و از سوى سوم: براى احياى احکام الهى و سنّت پيغمبر (صلي الله عليه و آله) از طريق امر به معروف و نهى از منکر، يا هر وسيله ديگرى کوشش کند.
ازسوى چهارم: براى پيشگيرى از جرايم، حدود الهى را درمورد مستحقّين، بدون هيچ گونه تبعيض و تسامح اجرا کند.
و از سوى پنجم: حقوق مستحقّين و نيازمندان را از بيت المال، بى کم و کاست بپردازد.
هنگامى که پيشواى مسلمين اين امور را انجام دهد، دَيْن خود را به بندگان خدا ادا کرده است و اگر نابسامانى پيش آيد، بر اثر کوتاهى مردم است.
سپس امام (عليه السلام) به وظايف مردم پرداخته و سه وظيفه عمده براى آن ها بيان مى کند.
نخست مى فرمايد: «(اما وظيفه شما اين است که) در فراگرفتن علم بکوشيد پيش از آن که درخت آن بخشکد! و قبل از آن که به خود مشغول گرديد علم و دانش را از معدن آن که نزد اهلش مى باشد استخراج کنيد!»؛ (فَبَادِرُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِ تَصْوِيحِ نَبْتِهِ، وَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُشْغَلُوا بِأَنْفُسِکُمْ عَنْ مُسْتَثَارِ الْعِلْمِ مِنْ عِنْدَ أَهْلِهِ).
ممکن است منظور از خشکيدن درخت علم، شهادت آن حضرت ومنظور از مرکز جوشش علم نيز وجود مبارک خود او باشد. به اين ترتيب، به آن ها هشدار مى دهد: پيش از آن که از ميان شما بروم آنچه مى خواهيد بپرسيد و فراگيريد.
اين سخن همانند چيزى است که در اواخر عمر مبارکش مى فرمود: «سَلوُنِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي؛ از من بپرسيد پيش از اين که مرا نيابيد».
اين احتمال نيز وجود دارد که مراد حضرت از اين جمله، خشکيدن درخت وجود انسان باشد؛ چون انسان در هر سنّوسالى آماده فراگيرى علوم نيست. واين تفسير با جمله بعدى هماهنگ است؛ زيرا هرچه عمر انسان بالاتر رود، هم گرفتارى او بيشتر مى شود و هم استعداد فراگيرى او کمتر مى گردد. جمع بين اين دو تفسير نيز کاملا ممکن است.
در بيان دومين و سومين وظيفه مردم چنين مى گويد: «مردم را از منکرات بازداريد، و خودتان نيز مرتکب نشويد، چراکه شما موظّف هستيد خود، ترک گناه کنيد، آنگاه مردم را از آن نهى نماييد!»؛ (وَ انْهَوْا عَنْ الْمُنْکَرِ وَ تَنَاهَوْا عَنْهُ، فَإِنَّمَا أُمِرْتُمْ بالنَّهْي بَعْدَ التَّنَاهِي!).
به اين ترتيب، وظيفه مردم اين است که اوّلا : سطح معرفت و علم و آگاهى خود را بالا ببرند؛ چراکه جهل يکى از عوامل ناهنجارى هاست و ثانيآ: درعمل به دستورات خداوند بکوشند و وظيفه امر به معروف و نهى از منکر را که يک وظيفه عمومى است، فراموش نکنند و به يقين اگر حکومت، وظايف پنج گانه خود را انجام دهد، و مردم نيز به اين وظايف سه گانه عمل کنند، صلاح وسعادت، جامعه را فرا خواهد گرفت.
در اين جا ميان شارحان نهج البلاغه سؤالى مطرح شده، سؤالى که به ذهن هر خواننده دقيقى مى آيد و آن اين که: چگونه امام (عليه السلام) نهى از منکر را مشروط به

خوددارى شخص نهى کننده از منکرات شمرده و فرموده: «فَإِنَّمَا أُمِرْتُمْ بِالنَّهْىِ بَعْدَ التَّنَاهِي!».
ابن ابى الحديد در پاسخ اين اشکال مى گويد: «منظور اين نيست که نهى از منکر مشروط به خوددارى شخص نهى کننده باشد؛ بلکه منظور اين است که من نخست شما را به خوددارى از منکرات امر کردم و سپس نهى کردن ديگران».
مرحوم شارح خويى اين پاسخ را نوعى تکلّف شمرده، سپس افزوده: «بهتر اين است که در پاسخ اين سؤال گفته شود: امام (عليه السلام) در ابتدا هر دو را واجب شمرده (بى آن که هيچ کدام مشروط به ديگرى باشد) و جمله اخير اشاره به اين است که وجوب خويشتن دارى دربرابر منکرات، مؤکّدتر از وجوب نهى از منکر است! چراکه اصلاح خويشتن، مقدّم بر اصلاح ديگران است».
ولى بهتر اين است که گفته شود: خويشتن دارى از گناه، شرط کمال نهى از منکر است، نه شرط وجوب. زيرا به يقين انسان وقتى خود مرتکب گناهى شود وبخواهد ديگران را از آن نهى کند، سخن او تأثير چندانى نخواهد داشت و اگر مردم جريان را بدانند او را مورد تمسخر قرار مى دهند و مى گويند:

ببرى مال مسلمان و چو مالت ببرند *** بانگ و فرياد برآرى که مسلمانى نيست!

لذا پيشوايان اسلام بر اين معنا تأکيد داشتند که: ما شما را از هر کارى که نهى مى کنيم، نخست خودمان از آن پرهيز داريم.
داستان پيامبر (صلي الله عليه و آله) در روزى که خرما خورده بود و کودکى را به سبب اين که

خرما برايش مضر است از خوردن نهى نکرد، معروف است و در ادبيّات فارسى نيز آمده است: رطب خورده منع رطب چون کند؟!
اميرمؤمنان على (عليه السلام) نيز سوگند ياد مى کند: «والله! شما را از هرچيزى که نهى کردم، قبلا خودم آن را ترک گفتم».
* * *