تفسیر بخش سوم

اَلْيَوْمَ اُنْطِقُ لَکُمُ الْعَجْماءَ ذاتَ الْبَيانِ! عَزَبَ رَأْيُ امْرِىءٍ تَخَلَّفَ عَنّي! ما شَکَکْتُ فِي الْحَقِّ مُذْ اُرِيْتُهُ! لَمْ يُوجِسْ مُوسَى عَلَيْهِ السَّلامُ خيفَةً عَلى نَفْسِهِ، بَلْ اَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُّهالِ وَ دُوَلِ الضَّلالِ! اَلْيَوْمَ تَواقَفْنا عَلى سَبيلِ الْحقِّ وَ الْباطِلِ. مَنْ وَثِقَ بِماءٍ لَمْ يَظْمَأْ.

ترجمه
من امروز حوادث عبرت انگيز تاريخ را که خاموش است و براى اهل معرفت گوياست براى شما به سخن درمى آورم تا حقايق را فاش کنم، آن کس که از دستورات من تخلّف کند، از حق دور گشته است؛ (زيرا) از زمانى که حق را به من نشان داده اند هرگز در آن ترديد نکرده ام (و نگرانى من هرگز براى خودم نبوده بلکه براى اين بوده که مبادا مردم گمراه شوند همان گونه که) موسى (عليه السلام) هرگز احساس ترس درباره خودش نکرد بلکه از اين مى ترسيد که جاهلان و دولت هاى گمراه غلبه کنند و مردم را به گمراهى بکشانند، امروز ما و شما بر سر دو راهى حق و باطل قرار گرفته ايم (ما به سوى حق مى رويم و شما به راه باطل، چشم باز کرده و در کار خود تجديد نظر کنيد) کسى که اطمينان به آب داشته باشد تشنه نمى شود (و تشنگى هاى کاذب که معمولا هنگام وحشت از فقدان آب، بر انسان چيره مى شود، به سراغ او نمى آيد، همچنين کسى که رهبر و راهنماى مطمئنّى دارد در دام شک و وسوسه هاى شيطان نمى افتد).
شرح و تفسیر
امروز پرده ها را کنار مى زنم!
جمله هاى متعدّدى که در اين فراز از خطبه آمده است هر کدام اشاره به نکته مهمّى دارد و به نظر مى رسد که در لابه لاى اين جمله ها، جمله هاى بيشترى بوده که مرحوم سيّد رضى؛ به هنگام تلخيص کردن، آن ها را ساقط کرده است. چراکه سيره مرحوم سيّد رضى (رحمه الله) بر اين قرار داشته که از خطبه ها گلچين مى کرده و قسمت هايى را کنار مى گذاشته؛ گاهى بيشتر و گاهى کمتر.
به هر حال نخستين نکته اى که امام (عليه السلام) در اين جا به آن اشاره مى کند اين است که مى فرمايد: «من امروز حوادث عبرت انگيز تاريخ را که خاموش است و براى اهل معرفت گوياست، براى شما به سخن درمى آورم تا حقايق را فاش کنم»؛ (اَلْيَوْمَ اُنْطِقُ لَکُمُ الْعَجْماءَ ذاتَ الْبَيانِ).
«عجماء» به معناى حيوان بى زبان است، ولى گاه به حوادث و مسائل ديگرى که سخن نمى گويند نيز اطلاق مى شود و لذا بسيارى از شارحان نهج البلاغه معتقدند که «عجماء» در اين جا اشاره به حوادث عبرت آميزى است که در عصر او يا در گذشته روى داده و هرکدام براى خود زبان حالى دارند و انسان ها را پند و اندرز مى دهند. امام (عليه السلام) پيام هاى آن ها را با بيان رساترى در اين جا و در موارد ديگر بيان مى کند و نکته هاى عبرت آموز آن ها را شرح مى دهد.
اين احتمال نيز داده شده که منظور از آن، صفات کمال خود آن حضرت و يا اوامر الهى است که اين ها نيز گويى خاموش اند و امام (عليه السلام) سخنان آن ها را بازگو مى کند.
در جمله دوم، امام (عليه السلام) با قاطعيّت مى فرمايد: «آن کس که از دستورات من تخلّف کند از حق دور گشته است (زيرا) از زمانى که حق را به من نشان داده اند هرگز در آن ترديد نکرده ام (و نگرانى من هرگز براى خودم نبوده بلکه براى اين بوده که مبادا مردم گمراه شوند)»؛ (عَزَبَ رَأيُ امْرِىءٍ تَخَلَّفَ عَنّي، ما شَکَکْتُ فِي الْحَقُّ مُذ اُرِيتُهُ).
در واقع صدر و ذيل اين کلام از قبيل علّت و معلول يا دليل و مدّعاست و با توجّه به اين که امام (عليه السلام) در دامان حق پرورش يافته و در آغوش پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) بزرگ شده و همواره کاتب وحى و شاهد معجزات بوده واز همه بالاتر «بابُ مَدينَة عِلْمِ النَّبى (صلي الله عليه و آله) » و به منزله در ورودى براى شهر علم پيامبر (صلي الله عليه و آله) بوده و علاوه بر عالم ظاهر، به عالم شهود و باطن راه يافته است، اين سخن هرگز ادّعاى گزافى نيست.
بعضى از شارحان احتمال ديگرى درباره جمله «عَزَبَ رَأىُ امْرِىءٍ...» داده اند و آن اين که از قبيل نفرين باشد يعنى: «دور باد رأى کسى که از دستوراتم تخلّف کند» ولى معناى اوّل مناسب تر به نظر مى رسد.
در سومين جمله، به پاسخ سؤالى مى پردازد که بعد از داستان جنگ جمل به ذهن بعضى مى رسد و آن اين که چرا امام (عليه السلام) از ماجراى اين جنگ نگران بود؟
مى فرمايد: نگرانى من هرگز براى خودم نبود بلکه براى اين بود که مبادا با آمدن همسر پيامبر (صلي الله عليه و آله) به ميدان، و فرياد دروغين خون خواهى عثمان و حضور جمعى از صحابه پيمان شکن در لشکر دشمن، گروهى از عوام به شکّ و ترديد بيفتند، درست همانند نگرانى موسى (عليه السلام) به هنگام رويارويى با ساحران. «موسى (عليه السلام) هرگز احساس ترس درباره خودش نکرد، بلکه از اين مى ترسيد که جاهلان و دولت هاى گمراه غلبه کنند و مردم را به گمراهى بکشانند»؛ (لَمْ يُوجِسْ مُوْسَى (عليه السلام) خِيفَةً عَلى نَفْسِهِ بَلْ اَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهّالِ وَ دُوَلِ الضَّلالِ).
اين جمله اشاره به آيات سوره طه است آن جا که خداوند مى فرمايد: (قالُوا يا مُوْسَى اِمّا اَنْ تُلْقِىَ وَ اِمّا اَنْ نَکُونَ اَوَّلَ مَنْ اَلْقِى * قالَ بَلْ اَلْقُوا، فَاِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ اِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ اَنّها تَسْعَى * فَاَوْجَسَ فِى نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسَى)؛ «(ساحران) گفتند: اى موسى! يا تو (عصاى خود را) بيفکن يا ما کسانى باشيم که اوّل بيفکنيم؟ گفت: شما اوّل بيفکنيد، پس در آن هنگام طناب ها و عصاهاى آنان براثر سحرشان چنان به نظر مى رسيد که حرکت مى کنند، موسى ترس خفيفى در دل احساس کرد (مبادا مردم گمراه شوند)!».
در چهارمين جمله به مردم و بازماندگان جنگ جمل هشدار مى دهد: «امروز ما و شما بر سر دو راهى حق و باطل قرار گرفته ايم (ما به سوى حق مى رويم وشما به راه باطل؛ چشم باز کرده و در کار خود تجديد نظر کنيد! ما در متن حق هستيم و متأسّفانه شما بر باطل و در لبه پرتگاه!)»؛ (اَلْيَوْمَ تَواقَفْنا عَلى سَبيلِ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ).
درست چشم باز کنيد و وضع خود را ببينيد که بر امام زمانتان خروج کرده ايد! احترام بيعت را نگه نداشته و پيمان الهى را شکسته ايد! و در ميان مسلمين شکاف ايجاد کرده ايد! و خون هاى گروه عظيمى را ريخته ايد! و براى خود، مسئوليت بزرگى در پيشگاه خدا و براى يوم المعاد فراهم کرده ايد! نيک بينديشيد و در وضع خود تجديدنظر کنيد!
سرانجام در آخرين جمله مى فرمايد: «کسى که اطمينان به آب داشته باشد تشنه نمى شود (و تشنگى هاى کاذب که معمولا هنگام وحشت از فقدان آب، بر انسان چيره مى شود به سراغ او نمى آيد)»؛ (مَنْ وَثِقَ بِماءٍ لَمْ يَظْمَأْ).
اشاره به اين که آن کسى که رهبر و راهنماى مطمئنّى دارد، گرفتار شکّ و ترديد و وسوسه هاى شيطانى و اضطراب و بى اعتمادى نمى گردد؛ چراکه خود را در کنار چشمه آب زلال معرفت احساس مى کند و در مشکلات به او پناه برده و از او فرمان و دستور مى گيرد، شما هم اگر رهبر خود را بشناسيد و به او اعتماد کنيد، با اطمينان خاطر در راه حق گام مى نهيد و از تزلزل و ترديد و وسوسه هاى نفس وشيطان در امان خواهيد بود. نکته
مبارزه حقّ و باطل
در اين کلام امام (عليه السلام)، حقّ و باطل به دو جادّه تشبيه شده است که گروهى از اين و گروهى از آن مى روند، اگر بخواهيم اين دو واژه را در يک عبارت کوتاه و روشن تفسير کنيم بايد بگوييم که حق، همان واقعيّت است و باطل، پندارهاى بى اساس و سراب هايى که به صورت آب نمايان مى شود. به اين ترتيب ذات پاک خداوند که از هر واقعيّتى روشن تر و بارزتر است، نخستين چيزى است که شايسته نام حقّ است و غير او به هر مقدار که با او ارتباط دارد حقّ است و به هر اندازه که از او بيگانه است باطل است. عالم امکان، به دليل انتسابش به خدا حقّ است و به دليل آميخته بودن با جنبه هاى عدمى، باطل است. تمام راه هايى که انسان را به سوى خدا مى برد و به هستى او تکامل مى بخشد و مراحل تازه اى از حيات جاويد به او مى دهد، حقّ است و آنچه او را از خدا دور مى کند و به اوهام و خيالات و پندارها پايبند مى سازد، باطل است.
صحنه اين جهان صحنه مبارزه حق و باطل است که قرآن مجيد براى مجسّم ساختن ابعاد اين مبارزه و نتيجه و سرانجام آن، مثال بسيار جالب و پرمعنايى در سوره رعد بيان فرموده است؛ حقّ را به آبى تشبيه مى کند که از آسمان نازل مى شود و به صورت سيلاب از دامنه کوه ها جارى مى شود و باطل را به کف هايى تشبيه مى کند که براثر آلودگى آب، بر آن ظاهر مى شود، امّا مدّت زيادى طول نمى کشد که آب وارد جلگه مى شود و آلودگى ته نشين مى گردد، کف ها از بين مى رود و آنچه مايه حيات و آبادانى است باقى مى ماند. .