تفسیر بخش پنجم

رَايَةُ ضَلاَلٍ قَدْ قَامَتْ عَلَى قُطْبِهَا، وَ تَفَرَّقَتْ بِشُعَبِهَا، تَکِيلُکُمْ بِصَاعِهَا، وَتَخْبِطُکُمْ بِبَاعِهَا. قَائِدُهَا خَارِجٌ مِنْ الْمِلَّةِ، قَائِمٌ عَلَى الضِّلَّةِ؛ فَلا يَبْقَى يَوْمَئِذٍ مِنْکُمْ إِلاَّ ثُفَالَةٌ کَثُفَالَةِ الْقِدْرِ ، أَوْ نُفَاضَةٌ کَنُفَاضَةِ الْعِکْمِ، تَعْرُکُکُمْ عَرْکَ الأَدِيمِ، وَتَدُوسُکُمْ دَوْسَ الْحَصِيدِ، وَ تَسْتَخْلِصُ الْمُؤْمِنَ مِنْ بَيْنِکُمُ اسْتِخْلاصَ الطَّيْرِ الْحَبَّةَ الْبَطِينَةَ مِنْ بَيْنِ هَزِيلِ الْحَبِّ.

ترجمه
(گويا مى بينم که) پرچم گمراهى بر جايگاه خود نصب و محکم شده، وطرفداران آن همه جا پراکنده گشته اند. شما را با پيمانه خود مى پيمايد (و با معيارهاى خود مى سنجد) و با دست هاى گشاده خويش، شاخ وبرگ شما را فرو مى ريزد. رهبر اين گروه، از آيين اسلام خارج است و بر پايه گمراهى و ضلالت ايستاده است؛ (کار به جايى مى رسد که) در چنان روزى جز تعداد کمى از شما باقى نمى ماند. همانند ته مانده ديگ و يا خرده نان هايى که در ته کيسه باقى مانده و به هنگام تکان دادن فرو مى ريزد. (به اين هم قناعت نمى کنند؛ بلکه) شما را همچون پوست هايى که (به هنگام دبّاغى) به هم مى پيچند، تحت فشار قرار مى دهند وهمچون زراعت درو شده مى کوبند وپايمال مى کنند، افراد باايمان (و ممتاز) را از ميان شما جدا مى سازند (و نابود مى کنند؛) همان گونه که پرندگان، دانه هاى درشت را از دانه هاى لاغر جدا مى کنند (و مى بلعند).
شرح و تفسیر
جبّاران بنى اميّه همه چيز را درهم مى کوبند
جمعى از شارحان نهج البلاغه اين بخش از خطبه را جدا از بخش هاى سابق دانسته اند و معتقدند که در ميان اين دو، مطالب ديگرى بوده که مرحوم سيّد رضى طبق روشى که دارد ـ يعنى از هر خطبه قسمت هايى را که برجستگى بيشترى، به خصوص ازنظر فصاحت و بلاغت دارد، برمى گزيند و بقيّه را حذف مى کند ـ قسمت هاى ميانى اين دو بخش را انداخته است و لذا اين دسته از شارحان، اين بخش را اشاره به حوادث و فتنه هاى آخرالزّمان مى دانند.
در حالى که بعضى ديگر، مانند ابن ميثم بحرانى معتقد به ارتباط ميان اين بخش و بخش هاى سابق هستند و آن را اشاره به گمراهان بنى اميّه و حکّام ظالم وجائروبى دين آن هامى دانندواين احتمال نزديک تربه نظر مى رسد. زيرا مرحوم سيّدرضى به هنگام گزينش بخش هاى مختلف يک خطبه،معمولا با کلمه «ومنها» آن ها را از هم جدا مى کند؛ همان گونه که در قسمت هاى نخستين همين خطبه مشاهده مى کنيم که در دو مورد بخش ها را با تعبير «و منها» جدا کرده است.
به هر حال، مى فرمايد: «(گويا مى بينم که) پرچم گمراهى بر جايگاه خود نصب و محکم شده، و طرفداران آن، همه جا پراکنده گشته اند»؛ (رَايَةُ ضَلاَلٍ قَدْ قَامَتْ عَلَى قُطْبِهَا، وَ تَفَرَّقَتْ بِشُعَبِهَا).
با اين که خبر از حوادث آينده است تا مردم خود را براى آن آماده کنند و ضايعات و زيان هايش به حدّاقل برسد، ولى با اين حال، آن را به صورت فعل ماضى بيان فرموده است؛ اشاره به اين که اين برنامه حتمآ واقع خواهد شد! همان طور که در تعبير معروف اُدبا آمده است که مضارع متحقّق الوقوع، به منزله ماضى است. تعبير به «قَدْ قَامَتْ عَلى قُطْبِهَا» اشاره به اين است که اين پرچم ضلالت که ازسوى خاندان فاسد و مفسد بنى اميّه برپا مى شود، چنان محکم خواهد شد که به اين آسانى از جا کنده نمى شود.
جمله «تَفَرَّقَتْ بِشُعَبِهَا» گرچه ظاهرآ سخن از پراکندگى شاخه هاى اين پرچم است، ولى درواقع منظور پراکنده شدن طرفداران آن در تمام بلاد اسلامى است.
سپس مى افزايد: اين پرچم (اشاره به طرفداران پرچم است) «شما را با پيمانه خود مى پيمايد (و با معيارهاى خود مى سنجد) و با دست هاى گشاده خويش شاخ وبرگ شما را فرو مى ريزد!»؛ (تَکِيلُکُمْ بِصَاعِهَا، وَ تَخْبِطُکُمْ بِبَاعِهَا).
اشاره به اين که: آن ها با معيارهاى خود، شما را مى سنجند؛ هرکس با معيارشان هماهنگ باشد، مطلوب و آن ها که هماهنگ نيستند نامطلوب اند.
اين احتمال نيز وجود دارد که منظور ازجمله اوّل اين است که آن ها تمام مقدّرات شما را در دست مى گيرند و به هرکس آنچه بخواهند مى دهند.
جمله «تَخْبِطُکُمْ بِبَاعِهَا» ـ با توجّه به اين که «تَخْبِطُ» در اين جا به معناى فروريختن برگ درخت با ضربات چوب است و «بَاع» به معناى دست هاى گشاده ـ اشاره به اين است که آنان تا آن جا که دستشان مى رسد، شاخ وبرگ شما را فرو مى ريزند و شما را به ضعف و ذلّت مى کشانند و اين است راه ورسم يک حکومت ظالم و خودکامه که همه چيز را با معيارهاى خود مى سازد و هر که با او هماهنگ نيست، محکوم به فناست. سپس امام (عليه السلام) به رهبر اين حکومت خودکامه بيدادگر اشاره کرده، مى فرمايد : «رهبر اين گروه از آيين اسلام خارج است و بر پايه گمراهى و ضلالت ايستاده است!»؛ (قَائِدُهَا خَارجٌ مِنِ الْمِلَّةِ، قائِمٌ عَلَى الضِّلَّةِ).
اين جمله که اشاره به معاويه يا ساير حکّام بنى اميه است، ناظر به اين معناست که رهبران اين گروه نه تنها مطابق قوانين اسلام عمل نمى کنند و ضروريّات دين را زير پا مى نهند، بلکه پايه و اساس کارشان گمراهى و اصرار بر ضلالت است؛ همان گونه که تاريخ بر اعمال و برنامه هاى آن ها گواهى مى دهد.
امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن، به پايان دردناک و غم انگيز اين ماجرا اشاره کرده، مى فرمايد: «(کار به جايى مى رسد که) در چنان روزى جز تعداد کمى از شما باقى نمى ماند، همانند ته مانده ديگ و يا خرده نان هايى که در ته کيسه باقى مانده وبه هنگام تکان دادن، فرو مى ريزد!»؛ (فَلا يَبْقَى يَوْمَئِذٍ مِنْکُمْ إِلاَّ ثُفَالَةٌ کَثُفَالَةِ الْقِدْرِ، أَوْ نُفَاضَةٌ کَنُفَاضَةِ الْعَکْمِ).
اين تعبير اشاره به اين است که آن ها که از اين فتنه جان سالم به درمى برند، بسيار اندک اند و غير قابل توجّه! زيرا آن ظالمان، احدى از مؤمنان باشخصيّت را سالم نمى گذارند.
«(به اين هم قناعت نمى کنند بلکه) شما را همچون پوست هايى که (به هنگام دبّاغى) به هم مى پيچند، تحت فشار قرار مى دهند و همچون زراعتِ درو شده مى کوبند و پايمال مى کنند!»؛ (تَعْرُکُکُمْ عَرْکَ الأَدِيمِ، وَ تَدُوسُکُمْ دَوْسَ الْحَصِيدِ).
«و افراد باايمان (و ممتاز) را از ميان شما جدا مى سازند (و نابود مى کنند؛) همان گونه که پرندگان، دانه هاى درشت را از دانه هاى لاغر جدا مى کنند (و مى بلعند)»؛ (وَ تَسْتَخْلِصُ الْمُؤْمِنَ مِنْ بَيْنِکُمُ اسْتِخْلاصَ الطَّيْرِ الْحَبَّةَ الْبَطِينَةَ مِنْ بَيْنِ هَزِيلِ الْحَبِّ).
اشاره به اين که آن ها به همه ستم مى کنند، ولى درباره مؤمنانِ باشخصيت و ممتاز، ستم مضاعفى دارند. نکته
يک قانون کلّى درباره حکومت هاى خودکامه!
گرچه امام (عليه السلام) اين بخش از خطبه را به عنوان پيشگويى، (به احتمال قوى) درباره بنى اميّه وآينده حکومت آنان بيان فرموده، ولى به نظر مى رسد که اين يک قانون کلّى درباره تمام حکومت هاى خودکامه و ستمگر است. آن ها پايه هاى پرچم ضلالت را محکم مى کنند و به هر سو شاخه هاى خود را مى گسترانند. همه چيز را با معيارهاى موافق منافع خود مى سنجند و همه مخالفان را درهم مى کوبند و پايمال مى کنند و به خصوص افراد برجسته آن ها را هدف قرار داده و به زودى از ميان برمى دارند؛ رحم و عواطف انسانى براى آن ها مطرح است و نه قانون وحقوق بشر؛ که نمونه هاى آن را در عصر و زمان خود نيز آشکارا مى بينيم.

* * *
پاورقی ها
شرح نهج البلاغة ابن ابى الحديد، ج 7، ص 188؛ شرح نهج البلاغة (سيد عباس موسوى)، ج 2، ص 217 و...
«تکيل» از ريشه «کيل» بر وزن «ذيل» به معناى پيمانه است و غالبآ درمورد موادّ غذايى مانند گندم و جو به کارمى رود؛ ولى گاه به صورت مجازى درمورد هرگونه سنجش نيز استعمال مى شود. «باع» در اصل به معناى فاصله ميان سر انگشتان دو دست است، هنگامى که انسان کاملا دست ها را به طرف راست و چپ باز کند؛ ولى در بسيارى از مواقع، در معناى مجازى قدرت کامل يک انسان به کار مى رود و «طول باع» اشاره به توانايى زياد است. «ثُفاله» از ريشه «ثفل» بر وزن «هفت» به معناى رسوب کردن تفاله هاست و گاه به معناى باقى مانده هاى بى مصرف هرچيزى به کار مى رود. «نُفاضه» از ريشه «نفض» بر وزن «نبض» به معناى حرکت دادن چيزى، به منظور اين که آنچه به آن چسبيده است، بريزد و «نفاضه» به آن اشيايى که ريزش مى کند، گفته مى شود. «عِکم» بر وزن «فکر» به معناى کيسه، يا جوال است که در آن چيزى نگهدارى مى کنند. «تعرک» از ريشه «عرک» بر وزن «ارک» به معناى مالش محکم است و ميدان جنگ را به اين علت «معرکه»مى گويند که طرفين يکديگر را درهم مى کوبند. «اديم» در اصل به معناى پوسته هرچيزى است؛ ولى بيشتر به چرم و پوست حيوانات اطلاق مى شود. «تدوس» از ريشه «دوس» بر وزن «قوس» به معناى پايمان کردن شديد است. «بطينه» از ريشه «بطن» به معناى شکم گرفته شده؛ و به افراد، يا دانه هاى چاق و فربه اطلاق مى شود و به تعبير ديگر: «بطينه» به معناى شکم بزرگ است. «هزيل» نقطه مقابل «بطين» به معناى شىء لاغر و کم گوشت و سبک وزن است و به سخنان بى محتوا و شوخى، واژه «هزل» اطلاق مى شود، که آن هم به معناى سبک وزن بودن است.