تفسیر بخش چهارم

قَدِ انْجَابَتِ السَّرائِرُ لِأَهْلِ الْبَصَائِرِ، وَ وَضَحَتْ مَحَجَّةُ الْحَقِّ لِخَابِطِهَا وَأَسْفَرَتِ السَّاعَةُ عَنْ وَجْهِهَا، وَ ظَهَرَتِ الْعَلاَمَةُ لِمَتَوسِّمِهَا. مَا لي أَرَاکُمْ أَشْبَاحآ بِلا أَرْوَاحٍ، وَ أَرْوَاحآ بِلا أَشْبَاحٍ، وَ نُسَّاکآ بِلا صَلاَحٍ، وَ تُجَّارآ بِلا أَرْبَاحٍ، وَ أَيْقَاظآ نُوَّمآ، وَ شَهُودآ غُيَّبآ، وَ نَاظِرَةً عَمْيَاءَ، وَ سَامِعَةً صَمَّاءَ، وَنَاطِقَةً بَکْمَاءَ!

ترجمه
و باطن آن ها (منافقان) براى اهل بصيرت آشکار شده است، و راه حق براى پويندگان آن هويدا گشته است. (قيامت نزديک است و) رستاخيز، نقاب از چهره برداشته و نشانه هاى آن براى جست وجوگران هوشيار آشکار گشته است! چرا شما را پيکرهاى بى روح، و روح هاى بى پيکر مى بينم؟ عبادت کنندگانى ناصالح، تجّارى بى سود، بيدارانى خواب آلود، حاضرانى غايب، ناظرانى نابينا، شنوندگانى کر و سخن گويانى گنگ مشاهده مى کنم؟!
شرح و تفسیر
پيکرهاى بى روح!
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه، اشاره به وضع منافقين و معاندين بنى اميّه مى کند. مى فرمايد: «و باطن آن ها (منافقان) براى اهل بصيرت آشکار شده است، وراه حق براى پويندگان آن هويدا گشته است (و به اين ترتيب، امروز حجّت بر همه کس تمام شده است)»؛ (قَدِ انْجَابَتِ السَّرَائِرُ لِأَهْلِ الْبَصَائِرِ، وَ وَضَحَتْ مَحَجَّةُ الْحَقِّ لِخَابِطِهَا).
و در ادامه مى افزايد: «رستاخيز، نقاب را از چهره برداشته و نشانه هاى آن براى جست وجوگران هوشيار آشکار گشته است»؛ (وَأَسْفَرَتِ السَّاعَةُ عَنْ وَجْهِهَا، وَ ظَهَرَتِ الْعَلاَمَةُ لِمُتَوَسِّمِهَا).
ممکن است منظور از ظهور علامات قيامت، همان بعثت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) ـ که خاتم انبيا و آخرين فرد از سلسله پيامبران خداست ـ و همچنين آشکار شدن فتنه ها در جهان اسلام و در روى زمين باشد و اين مطلب منافات با گذشتن هزار سال و بيشتر، از آن زمان ندارد؛ چراکه در قياس با عمر دنيا اين مقدار از زمان، مقدار کوتاهى است.
در حديثى از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) نيز مى خوانيم: «بُعِثْتُ أَنَا وَ السَّاعَةُ کَهَاتَيْنِ ـ وَ ضَمَّ السَّبَّابَةَ وَالْوُسْطَى ـ ؛ بعثت من و قيامت همانند اين دو است: و به دو انگشت مبارک سبّابه و وسطاى خويش اشاره فرمود».
بنابراين، با آشکار شدن اسرار درون و روشن شدن راه حق و نزديک شدن قيامت، به جاست که همه غافلان از خواب غفلت بيدار شوند! از گناهان خود به درگاه خدا توبه کنند و راه حق را پيش گيرند؛ ولى با اين حال، امام (عليه السلام) از عدم عکس العمل مناسب ازسوى بسيارى از مردم دربرابر اين جريان تعجّب مى کند ودر ادامه اين سخن مى فرمايد: «چرا شما را پيکرهاى بى روح، وروح هاى بى پيکر مى بينم؟! عبادت کنندگانى ناصالح، تجّارى بى سود، بيدارانى در خواب، حاضرانى غايب، ناظرانى نابينا، شنوندگانى کر، و سخنگويانى گنگ مشاهده مى کنم؟!»؛ (مَا لي أَرَاکُمْ أَشْبَاحآ بِلا أَرْوَاحٍ، وَ أَرْوَاحآ بِلا أَشْبَاحٍ، وَ نُسَّاکآ بِلا صَلاَحٍ، وَ تُجَّارآ بِلا أَرْبَاحٍ، وَ أَيْقَاظآ نُوَّمآ، وَ شُهُودآ غُيَّبآ، وَ نَاظِرَةً عَمْيَاءَ، وَسَامِعَةً صَمَّاءَ، وَ نَاطِقَةً بَکْمَاءَ!).
منظور از «أشْباحآ بِلا أَرْوَاح، أَرْوَاحآ وَ بِلا أَشْبَاح» گروه هايى هستند که يا قدرت ظاهرى دارند، امّا تفکّر و تدبير ندارند و يا صاحب تفکّر و تدبيرند امّا قدرت به کارگيرى آن را ندارند! بديهى است که هيچ يک از اين دو گروه، راه به جايى نمى برند؛ همان گونه که جسم بى روح و روح بى جسم کارايى ندارد.
تعبير به «نُسَّاکآ بِلا صَلاَح» اشاره به عبادت هاى بى محتواى عابدان آن زمان است. زيرا نخستين اثر عبادت، تربيت و اصلاح انسان است؛ اگر عابدى ناصالح بود، دليل بر اين است که عبادتش پوست بى مغزى بوده است.
«تُجّارآ بِلا أَرْباح» ممکن است اشاره به چيزى باشد که در سوره «عصر» نيز آمده است که مى فرمايد: «همه انسان ها در خسران اند، مگر آن ها که ايمان و عمل صالح دارند و دعوت به حق و صبر مى کنند».
و تعبير به «أَيْقَاظآ نُوَّمآ» و چهار تعبير ديگرى که بعد از آن آمده، اشاره به افرادى است که بر حسب ظاهر بيدارند و در صحنه حاضرند و چشم و گوش وزبان دارند، امّا چون هيچ عکس العملى دربرابر حوادث نيک و بد از خود نشان نمى دهند؛ گويى واقعآ خواب و از صحنه غايب اند؛ نابينا و کر و لال اند! آرى، اسلام وجود هرچيزى را در آثار آن مى بيند؛ انسان زنده بى اثر، گويى در صف مردگان است و بينايان بى بصيرت، گويى کورند و همچنين شنوندگان وگويندگان بى خاصيّت، کران و لالان محسوب مى شوند. شبيه اين تعبير، بارها در آيات قرآن آمده است که از افراد منافق و بى ايمان به (صُمٌّ بُکْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لايَعْقِلُونَ) و يا مانند آن، تعبير مى کند.
به اين ترتيب، از مجموع کلام مورد بحث چنين استفاده مى شود که على (عليه السلام) ياران خود را به شدّت سرزنش مى کند که چرا بعد از آشکار شدن باطن بنى اميّه واهداف شوم حکومت آن ها، حرکتى از شما ديده نمى شود و همچون افراد خواب وبى خبر، کور و کر و لال از کنار فجايع بنى اميّه مى گذريد و نمى دانيد چه آينده تاريکى براى اسلام و مسلمين در پيش است. نکته
وجود بى خاصيّت، همچون عدم است
معمولا وجود و عدم اشيا را با عينيّت آن ها در خارج و عدم آن محاسبه مى کنند؛ ولى در منطق قرآن مجيد و روايات اسلامى، وجود و عدم اشيا با آثار آن ها محاسبه مى شود. زندگان بى اثر، در صف مردگان اند و مردگانِ زنده ياد، در صف زندگان. قرآن مجيد بارها روى اين مطلب تأکيد کرده است. گاه به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مى فرمايد: (إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرينَ)؛ «مسلّمآ تو نمى توانى صداى خود را به گوش مردگان برسانى، و نه سخنت را به گوش کران هنگامى که روى برگردانند و دور شوند». مسلّم است که منظور از مردگان و کران در اين جا افرادى هستند که ظاهرآ زنده و داراى گوش شنوا مى باشند؛ امّا چون عکس العمل مناسبى دربرابر دعوت پيامبر (صلي الله عليه و آله) نشان نمى دهند، در زمره مردگان و کران محسوب شده اند.
و در جاى ديگر مى فرمايد: (وَ مَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَ مَا يَنْبَغى لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ وَقُرآنٌ مُبينٌ * لِيُنْذِرَ مَنْ کَانَ حَيّآ)؛ «ما شعر به او [= پيامبر] نياموختيم، و شايسته او نيست (شاعر باشد) اين (کتاب آسمانى) فقط مايه يادآورى، و قرآن مبين است * تا هرکس را که زنده است (و حيات انسانى دارد) انذار کند».
اميرمؤمنان على (عليه السلام) به کميل بن زياد فرمود: «هَلَکَ خُزَّانُ الاْمْوَالِ وَ هُمْ أَحْيَاءٌ، وَالْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ: أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ، وَ أَمْثالُهُمْ فِي الْقُلوبِ مَوجُودَةٌ؛ ثروت اندوزان، مرده اند در حالى که ظاهرآ زنده اند! ولى دانشمندان، تا دنيا برقرار است، زنده مى مانند؛ جسم آن ها از ميان مردم بيرون رفته، ولى چهره آنان در آينه دل ها نقش بسته است».
اگر با اين مقياس قرآنى و روايى، اشخاص و افراد و تمدّن ها و برنامه ها را بسنجيم، جهان چهره ديگرى در نظر ما خواهد داشت و بايد هم مقياس سنجش، همين باشد؛ چراکه موجود زنده چيزى است که داراى آثار حيات است؛ آن کس و آن چيز که آثار حيات نداشته باشد، درواقع مرده است و اگر مردگانى بعد از حيات خود آثار وجودى نشان دهند، تا آن زمان که آثار وجود آن ها در جامعه بشرى است، در زمره زندگان محسوب مى شوند. شهيدان راه خدا چون آثارشان باقى است، زنده جاويدان اند (گذشته از زندگى برزخى بهشتى).
و ظالمان بيدادگر که جز تباهى و فساد و ويرانى و مرگ اثرى ندارند، به يقين در صف مردگان هستند. اگر على (عليه السلام) گروهى از مردم کوفه و عراق را به عنوان «أَشْبَاحٍ بِلا أَرْواح» و ناظران نابينا و شنوندگان کر، معرّفى مى کند به دليل پيروى از همين منطق و همين فلسفه اسلامى است.

* * *
پاورقی ها
«إنجابت» از ريشه «جَوْب» بر وزن «قوم» و «جوبه» بر وزن «توبه» به معناى قطع کردن و بريدن است و پاسخ کلام را ازاين رو «جواب» مى گويند که سؤال را قطع مى کند و به آن پايان مى دهد و هنگامى که اين کلمه به باب انفعال مى رود، به معناى انکشاف و آشکار شدن است و در خطبه بالا به همين معنا آمده است.
«خابط» از ريشه «خبط» گاه به معناى ضرب شديد آمده و گاه به معناى پيمودن راه بدون هدايت، همچون کسى که در شب بدون چراغ طىّ طريق مى کند و در خطبه بالا معناى دوم منظور است. «أسفرت» از ريشه «سُفور» به معناى باز کردن پوشش و کشف حجاب است و لذا به زنان بى حجاب «سافرات» گفته مى شود. و «مسافر» را به اين علت «مسافر» مى گويند که در حال عادّى در لابه لاى خانه ها و ديوارهاى شهر ناپيداست؛ امّا هنگامى که گام به بيابان مى گذارد، آشکار مى شود. بسيارى از مفسّران شيعه و اهل سنّت حديث بالا را در تفسير آيه 18 سوره محمّد (صلي الله عليه و آله) آورده اند. «نُسّاک» جمع «ناسک» به معناى عبادت کننده است. «أيقاظ» جمع «يقظان» به معناى بيدار است. «نوّم» جمع «نائم» به معناى شخص خواب است. بقره، آيه 171. نمل، آيه 80. يس، آيات 69 و 70. نهج البلاغه، ضمن حکمت 147.