تفسیر بخش ششم
فَأَمَّا أَهْلُ الطَّاعَةِ فَأَثَابَهُمْ بِجِوَارِهِ، وَ خَلَّدَهُمْ فِي دَارِهِ، حَيْثُ لا يَظْعَنُ النُّزَّالُ، وَ لا تَتَغَيَّرُ بِهِمُ الْحَالُ، وَ لا تَنُوبُهُمُ الأَفْزَاعُ، وَ لا تَنَالُهُمُ الأَسْقَامُ، وَلاَتَعْرِضُ لَهُمُ الأَخْطَارُ، وَ لا تُشْخِصُهُمُ الأَسْفَارُ. وَ أَمَّا أَهْلُ الْمَعْصِيَةِ فَأَنْزَلَهُمْ شَرَّ دَارٍ، وَ غَلَّ الأَيْدِيَ إِلَى الأَعْنَاقِ، وَ قَرَنَ النَّوَاصِيَ بِالاَْقْدَامِ، وَأَلْبَسَهُمْ سَرَابِيلَ الْقَطِرَانِ، وَ مُقَطَّعَاتِ النِّيرَانِ، فِي عَذَابٍ قَدِ آشْتَدَّ حَرُّهُ، وَبَابٍ قَدْ أُطْبِقَ عَلَى أَهْلِهِ، فِي نَارٍ لَهَا کَلَبٌ وَ لَجَبٌ، وَ لَهَبٌ سَاطِعٌ، وَ قَصِيفٌ هَائِلٌ، لا يَظْعَنُ مُقِيمُهَا، وَ لا يُفَادَى أَسِيرُهَا، وَ لا تُفْصَمُ کُبُولُهَا. لا مُدَّةَ لِلدَّارِ فَتَفْنَى، وَ لا أَجَلَ لِلْقَومِ فَيُقْضَى.
ترجمه
و اما گناهکاران را در بدترين منزلگاه جاى مى دهد و دست آن ها را با غل و زنجير به گردنشان مى بندد، آن گونه که سرهايشان را به پاها نزديک مى کند. لباسى از موادّ آتش زا و جامه هايى از قطعه هاى آتش بر آن ها مى پوشاند. در عذابى که حرارتش بسيار شديد و درش به روى آن ها بسته است! آتشى پرهيجان که مى خروشد و زبانه مى کشد! شعله هايش فروزان، و صدايش هراس انگيز است. هميشه در آن اقامت دارند و براى آزادى اسيرانش غرامتى پذيرفته نمى شود، و زنجيرهايش گسسته نمى گردد! مدتى براى آن سرا تعيين نشده تا پايان گيرد و سرآمدى براى آن قوم وجود ندارد، تا به آخر رسد!
شرح و تفسیر
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه ـ که درواقع آخرين مرحله سير انسان را بيان مى کند ـ اشاره به بخشى از پاداش هاى نيکوکاران و مجازات هاى بدکاران فرموده، چنين مى گويد: «اما اطاعت کنندگان را در جوار رحمت خويش پاداش عطا مى کند و در سراى جاودانى خود براى هميشه جاى مى دهد»؛ (فَأَمَّا أَهْلُ الطَّاعَةِ فَأَثَابَهُمْ بِجِوَارِهِ، وَ خَلَّدَهُمْ فِي دَارِهِ).
سپس ويژگى هاى اين سراى آخرت را در چند جمله کوتاه و پرمعنا برمى شمرد و مى فرمايد: «در سرايى که اقامت کنندگانش هرگز از آن کوچ نمى کنند و حالاتشان دگرگون نمى شود»؛ (حَيْثُ لا يَظْعَنُ النُّزَّالُ، وَ لا تَتَغَيَّرُ بِهِمُ الْحَالُ).
«ترس و وحشت به آنان روى نمى آورد و بيمارى بر وجودشان عارض نمى شود؛ خطرى متوجه آن ها نمى گردد و سفرها، آن ها را از ديار خود بيرون نمى راند»؛ (وَ لا تَنُوبُهُمُ الْأَفْزَاعُ، وَ لا تَنَالُهُمُ الْأَسْقَامُ، وَ لا تَعْرِضُ لَهُمْ الْأَخْطَارُ، وَلاتُشْخِصُهُمُ الْأَسْفَارُ).
به اين ترتيب، حوادث ناراحت کننده و عوارض نگرانى زا که در عالم دنيا پيوسته آرامش فکر انسان را بر هم مى زند و زندگانى هاى راحت را تحت تأثير قرار مى دهد در آن جا وجود ندارد و هميشه خيال انسان راحت و آرامش او برقرار و زندگى او مملوّ از سرور و شادى است؛ نه خطرى آن ها را تهديد مى کند و نه بيمارى و نه عوامل وحشتناک طبيعى همچون سيل ها و زلزله ها وخشکسالى ها ونه حوادث ناراحت کننده اجتماعى مانند ناامنى ها، جنگ ها و کشمکش ها.
تفاوت ميان جمله «لا يَظْعَنُ النُّزَّالُ» و جمله: «وَلا تُشْخِصُهُمُ الْأَسْفَارُ» ممکن است از اين نظر باشد که اوّلى اشاره به کوچ هاى اجبارى است که انسان در دنيا گاهى مجبور به آن مى شود و به کلّى ترک وطن مى گويد و دومى اشاره به سفرهايى است که انسان در دنيا به حکم اجبار براى تأمين حاجات زندگى، مشکلات و رنج آن را پذيرا مى شود. در سراى آخرت هيچ يک از آن ها وجود ندارد.
آرى! زندگى دنيا هرقدر راحت و پرنعمت باشد، به دليل اين که همواره در معرض اين آفات است لذّت بخش و شيرين نيست؛ ولى زندگى سراى جاويدان به علت نبودن هرگونه عوامل نگرانى، شيرينِ شيرين است.
در اين جا ممکن است کسانى سؤال کنند که ما ارزش نعمت هاى اين جهان را زمانى درک مى کنيم که آن ها را از دست مى دهيم؛ تا ظلمت شب را نبينيم، ارزش روشنايى روز و آفتاب عالمتاب را نمى فهميم و تا بيمارى دست ندهد ارزش نعمت سلامتى آشکار نمى شود؛ آيا نبودن عوارض و حوادثى که به آن اشاره شد، سبب نمى شود که انسان در آن جا از درک لذّت نعمت ها بازماند؟
در پاسخ اين سؤال بايد به دو نکته توجّه داشت: نخست اين که نعمت هاى سراى آخرت در تحوّل و تغييرند؛ يعنى پيوسته نعمتى جاى خود را به نعمت ديگر مى دهد و هر روز مواهب جديدى به آن ها مى رسد و اين دگرگونى هاى نشاط آفرين و لذّت بخش، يک نواختى را از بين مى برد و ارزش آن ها را آشکار مى سازد. ديگر اين که آنچه لذّات دنيا را در کام انسان تلخ مى کند اين است که پيوسته خطرات، نعمت ها را احاطه کرده و فکر سلب نعمت، همواره انسان را آزار مى دهد. امام (عليه السلام) در عبارات اين خطبه مى فرمايد: اين مشکل بزرگ درباره نعمت هاى آخرت وجود ندارد.
همان گونه که در قرآن مجيد آمده است که از زبان بهشتيان به هنگام حمد وستايش پروردگار مى گويد: (وَ قَالُوا الْحَمْدُللهِِ الَّذِى أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَکُورٌ* الَّذِى أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا يَمَسُّنَا فِيهَا نَضَبٌ وَ لا يَمَسُّنَا فِيهَا لُغُوبٌ)؛ «آن ها مى گويند: ستايش مخصوص خداوندى است که اندوه را از ما برطرف ساخت؛ پروردگار ما آمرزنده و شکرگزار (و قدردان) است همان کسى که با فضل خود، ما را در اين سراى اقامت (جاويدان) جاى داد که نه در آن رنجى به ما مى رسد و نه سستى و واماندگى».
سپس امام (عليه السلام) به شرح درد و رنج هاى اهل معصيت در سرايى ديگر پرداخته، مى فرمايد: «و اما گناهکاران را در بدترين منزلگاه جاى مى دهد و دست آن ها را با غل وزنجير به گردنشان مى بندد، آن گونه که سرهايشان را به پاها نزديک مى کند!»؛ (وَ أَمَّا أَهْلُ الْمَعْصِيَةِ فَأَنْزَلَهُمْ شَرَّ دَارٍ، وَغَلَّ الاَْيْدِي إِلَى الاَْعْنَاقِ، وَ قَرَنَ النَّوَاصِيَ بِالاْقْدَامِ).
اين تعبيرات اشاره به چيزى است که در قرآن مجيد آمده است: (إِذِ الاَْغْلاَلُ فِى أَعْنَاقِهِمْ وَ السَّلاَسِلُ يُسْحَبُونَ * فِى الْحَمِيمِ ثُمَّ فِى النَّارِ يُسْجَرُونَ)؛ «در آن هنگام که غل وزنجيرها بر گردن آنان قرار گرفته و آن ها را مى کشند و در آب سوزان وارد مى کنند، سپس در آتش دوزخ مى سوزند».
در ادامه اين سخن مى افزايد: «لباسى از موادّ آتش زا و لباس هايى از قطعه هاى آتش بر آن ها مى پوشاند؛ در عذابى که حرارتش بسيار شديد و درش به روى آن ها بسته است! آتشى پرهيجان که مى خروشد و زبانه مى کشد! شعله هايش فروزان وصدايش هراس انگيز است!»؛ (وَ أَلْبَسَهُمْ سَرَابِيلَ الْقَطِرَانِ، وَ مُقَطَّعَاتِ النِّيرَانِ، فِي عَذَابٍ قَدِ آشْتَدَّ حَرُّهُ، وَ بَابٍ قَدْ أُطْبِقَ عَلَى أَهْلِهِ، فِي نَارٍ لَهَا کَلَبٌ وَلَجَبٌ، وَلَهَبٌ سَاطِعٌ، وَ قَصِيفٌ هَائِلٌ).
«قَطِران» در اصل به معناى مادّه قابل اشتعالى است شبيه نفت سياه که لزج وسياه و بدبوست و در قديم به حيواناتى که مبتلا به «جَرَب» (نوعى بيمارى که در آن، مو و پشم مى ريزد) بودند مى ماليدند و معتقد بودند که اين مادّه بيمارى را درمان مى کند. اين مادّه چنان است که اگر شعله آتش به آن برسد شعله ور مى شود.
امام (عليه السلام) مى فرمايد: در آن روز پيراهنى از اين مادّه بر دوزخيان مى پوشانند.
اوصافى که براى آتش دوزخ در اين عبارات کوتاه و تکان دهنده ذکر شده، نشان مى دهد که آتشى فوق العاده سوزان است. شعله هايش به آسمان زبانه مى کشد و صداى هولناکش گوش را کر مى کند.
امام (عليه السلام) در ادامه سخن مى فرمايد: اضافه بر همه اين ها، مشکل عظيم اين است که «هميشه در آن اقامت دارند و براى آزادى اسيرانش غرامتى پذيرفته نمى شود وزنجيرهايش گسسته نمى گردد؛ مدّتى براى آن سرا تعيين نشده تا پايان گيرد وسرآمدى براى آن قوم وجود ندارد تا به آخر رسد!»؛ (لا يَظْعَنُ مُقِيمُهَا، وَلايُفَادَى أَسِيرُهَا، وَ لا تُفْصَمُ کُبُولُهَا، لا مُدَّةَ لِلدَّارِ فَتَفْنَى، وَ لا أَجَلَ لِلْقَومِ فَيُقْضَى). اگر انسان يک لحظه اين عذاب هاى هولناک و شديد را در ذهن خود تصوّر کند، کافى است که او را از گناه بازدارد و هدف اصلى از شرح اين عذاب هاى الهى نيز همين است! به خصوص در روايات اسلامى تأکيد شده که وقتى به آيات پاداش هاى شوق انگيز بهشت مى رسيد، به آن فکر کنيد و هر زمان به آيات هولناک عذاب مى رسيد، توقّف کنيد و در آن بينديشيد. اميرمؤمنان على (عليه السلام) در خطبه «همّام» (خطبه 193) در توصيف پرهيزکاران مى فرمايد: «فَإِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَشْوِيقٌ رَکَنوُا إِلَيْهَا طَمَعآ، وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَيْهَا شَوْقآ، وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْيُنِهِمْ، وَ إِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَخْوِيفٌ أَصْغَوْا إِلَيْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ، وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِيرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِيقَهَا فِي أُصُولِ آذَانِهِمْ؛ پرهيزکاران هنگام تلاوت قرآن هرگاه به آيه اى برسند که در آن تشويق باشد، با علاقه فراوان به آن روى مى آورند و روح وجانشان با شوق فراوان به درخشش آن خيره مى شود و آن را همواره نصب العين خود مى سازند وهر زمان به آيه اى برسند که در آن تخويف باشد، گوش دل خويش را براى شنيدن آن باز مى کنند و گويى صداى زوزه آتش جهنّم را در اعماق گوش خود احساس مى کنند». نکته
برنامه عالى هدايت
بحث بسيار منظّم و منطقى و بيدارگر و هشدار دهنده اى که امام (عليه السلام) در اين خطبه از آغاز تا به اين جا بيان فرموده، به راستى نسخه هدايت و نجات انسان هاست.
نخست از اوصاف جمال و جلال خدا و قدرت عظيم و علم و احاطه او به هرچيز ازجمله اعمال بندگان و همچنين عظمت جهان هستى شروع مى کند، تا سطح معرفت و ايمان را بالا ببرد و آماده پذيرش حق کند. سپس از آفرينش اصناف ملائکه و عبادت آن ها سخن مى گويد، تا نشان دهد عبادت انسان ها دربرابر آن ناچيز است.
آنگاه به آفرينش انسان و نعمت هاى عظيم خدا پرداخته و دنيا پرستان را سخت مورد نکوهش قرار مى دهد و از دلبستگى به نعمت هاى زوال پذير دنيا بر حذر مى دارد.
سپس از مرگ و پايان زندگى و سکرات موت و ندامت عميق انسان هاى خطاکار در آستانه مرگ خبر مى دهد و چنان صحنه اى از آن در اذهان مجسّم مى کند که ارواح خفته را به شدّت تکان مى دهد و بيدار مى سازد.
و در پايان از پاداش هاى عظيم و دل انگيز نيکوکاران و مجازات هاى سخت و وحشتناک بدکاران در قيامت پرده برمى دارد، تا هرکس حساب کار خويش را بکند.
آرى! اين طبيب بزرگ روحانى نسخه اى شفابخش براى بيماردلان پيچيده که اگر بدان عمل کنند، بهبودى آن ها قطعى است.
* * * .
پاورقی ها
«أفزاع» جمع «فزع» به معناى ترس و وحشت است. «تشخص» از ريشه «إشخاص» به معناى بيرون کردن از منزلى به منزل ديگر است. فاطر، آيات 34 و 35. غافر، آيات 71 و 72. «کلب» از ريشه «کَلْب» بر وزن «جلب» در اصل به معناى فشار آوردن بر اسب به وسيله مهميز است تا به سرعت حرکت کند؛ سپس اين واژه براى هر نوع شدّتى استعمال شده است. «لجب» (معناى مصدرى و اسم مصدرى دارد) به معناى سروصداست. «قصيف» به معناى صداى شديد است. «تفصم» از ريشه «فصم» بر وزن «نظم» به معناى شکستن چيزى بدون جدا شدن است؛ هر چند گاهى در موارد جدا شدن اجزا به کار مى رود. «کُبُول» جمع «کبل» بر وزن «طبل» به معناى قيد و بند است.